محترم محمد ولی
زوال باورها
کسانیکه زمام اموررا بدست میگیرند وبحیث چهر ه های اول درراس هرم قدرت می ایند، به تناسب نفوس کشور تحت دید قرار میداشته باشند .
مردم چشم امید به وعده های داده شده می دوزند وهر وعده ایکه بجا نشود باور انها اززمامدار کنده میشود .
چیز فهمان بخصوص انانیکه با سیاست سروکار دارند رفتار وکردار زمامداررا زیر نگاه میداشته باشند . عوامفریبی زمامدار ازدید این گروه پنهان بوده نمیتواند زیرا اینهاازاول کار اخر انرا سنجیده میتوانند ومیدانند که امکانات اجرائیوی وعملی ادعاها وتعهدات تاچه حد مقدور وممکن میباشد وچگونه میتواند مرعی گردد.
زمامداران بخصوص زمامدار عوامفریب که نا سنجیده تیر از کمان تعهد رها میکند میکوشد با هر دلیل یا بهانه ای گفته های اجرا ناشده را زیر پوشش عوامل ودلایل قرارداده خودرا برائت دهد .
برای یک زمامدار متعهد بهتر ان است تا عوامل بازدارنده وموانع سر راهش را برای مردم بدون کتمان بیان کند ، دران صورت نه منتقدین و سیاستگران ونه مر م به حد یاس ونا امیدی اززمامدار فاصله نمیگیرند زیرا درک میکند که حقایق با انها شریک ساخته شده است واز هم بیگانگی میان زمامدار ومردم وجود ندارد .
در چهار دور انتخابات ریاست جمهوری افغانستان وعده های خارج از توان وصلاحیت وامکانات عملی به مردم سپرده شد که مردم ازان وعده های نا کرده مایوس وازدادن رای شان نادم گردیدند ، این یاس وندامت باعث عدم شرکت فعال وحد مقدور در انتخابات اخیر ریاست جمهوری شد .
همان دو چهره تکراری باهمان وعده هاوادعاهای کلان برای مر م وگفتنی های مبنی برعدم تقسیم قدرت ، عدم تشکیل حکومت دوسره ، خودداری از حاتم بخشی مقامات وتعینات بین هم تا افتضاح دو تحلیف دوباره بر مردم حاکم گردیدند . گفتند که تقلب را نمی پذیرند ، تعهد سپردند که قدرت را دوسره نمی سازند وادعا کردند که منطور شان مرد م است ونیت شان خدمت به کشور .
حالا دوماه میگذرد که روی همین ادعاها چانه زنی جریان دارد قابل سوال است که این چانه زنی روی تقسیم قدرت وچوکی های دولتی ، امور مالی ، امتیاز خواهی کیسه خلیفه وار برکدام معیار سیاسی ، قانونی ، اخلاقی وسنن وطنی صورت میگیرد واگر به این خواستهای موازی سازی قدرت جواب مثبت داده شود این معامله برفراز گورستانهای شهدای گم نام ، سربازانی که بخاطر حفاظت از نظام قریانی میدهند ، روی قطره های خون مردم بیگناه ، فرارها، مهاجرتها، گرسنگی ها ، بیکاری ها ، دربدری وبی سروسامانی های یک ملت عملی نمیگردد ؟ درجریان همین بحث های معامله گرانه قصر نشینان ارگ وسپیدار قتل صدها منسوب قوای مسلح ومردم ملکی جریان دارد اما تشنگان قدرت وحصول ثروت گوشه چشمی هم به حالت نمیکنند وهنوز هم سطح باج گیری را بالاتر میبرند .
چانه زنی نشان میدهد که نه پای تقلب درمیان است ، نه دفاع از ارای به اصطلاح پاک مردم ونه خودداری از تقسیم قدرت ودادن حق مردم به امتیاز گروهی ازخرابکاران وجنایت پیشه گان . اگر جور امد وتقسیم قدرت صورت گیرد باور ها نسبت به زمامدار بی تعهد ، غیر پابند به منافع مردم باردیگر زوال نموده دلبستگی به کدام امید واهی باقی نمی ماند .
اگر آغای عبدالله باادعاهایش وآغای غنی با تعهداتش پس از سازش روی تقسیم قدرت دربرابر ائینه مصفای معیارهای صداقت ، وجاهت ووفا به عهد قرارداده شوند مردم حق دارند بگویند ما ازهردو روگردانیم وازهردو اظهار انزجار میکنیم .
باچنین حالت این دو چهره ممثل قدرت خود ساخته تقسیم شده با کدام روی به مردم خواهند دید وبا کدام زبان ( هی والله ) گویان دور یک میز خواهند نشست ؟
چیزی نمانده که بیکدیگر نگفته باشند واتهامی نبودهدکه به همدیگر نه بسته باشند .در صورت عملی سازی خواستها در ورای ادعاها چنان دچار تنزل وخفت خواهند شدکه درسطح ملی وبین المللی جایی برای قبولی صداقت برای شان نخواهد ماندو بدتر ازگذشته وقبیح تر در اینده عمل خواهند کرد.
با تن دهی به طرحهای ارائه شده باور ها تا وقوع خطرات بعدی ناشی ازان تااین حد زوال خواهد کرد :
-نشود که این تقسیمبندی راس قدرت درمرکز پلان تقسیمبندی افغانستان بدو بخش وبین دو گروه باشد .
-نشود که این تقسیمندی اداری وسیاسی ونظامی عامل جنگ ملیتها گردد.
- نشود که این معامله هسته گذاری برای شمال وجنوب ساختن افغانستان باشد .
-نشود که رضائیت ابر قدرتها درتقسیم مجدد ساحه نفود شاندرین تقسیم بندی نهفته باشد .
اما اگر قدرتهای جهانی درعقب این توطئه باشند چرا امریکا داعش را به شمال انتقال میدهد وطالبان را نائب خویش در جنگ با داعش میخواند !یعنی نمیگذارد که شمال افغانستان یکسره ساحه زیر نفوذ قدرتهای مخالفش باشد .
چراطالب را وجهه نطامی -- سیاسی میدهد ؟
شاید جواب این نشودها درنحوه حضور طالبان در قدرت نهفته باشد ، یعنی اگر ولایات جنوب وجنوب شرق وشرق به طالبان سپرده شود این نشودها به یقین مبدل میگردد واگر شریک قدرت مرکزی وسهم سراسری گردند دران صورت این نشودها میتواند منتفی باشد
. تا ان زمان شاید در همین مخمصه گیر مانیم.
به هر حالت تن دهی به معامله قدرت واهمه تقسیم عناصا متشکله سه گانه دولت ( حاکمیت ، نفوس و ساحه ) را ایجاد میکند که این هرسه از لحاظ هستی ووجود یک دولت تقسیم ناپذیر میباشد در غیر ان نمیتوان از وجود دولت نام برد .
تقسیم پنجاه پنجاه قدرت ، تقسیم ارگانهای قدرت دولتی درمحلات وتعین والی ها یکجا با تقسیم ساحه افغانستان ونفوس ان برمبنای قوم وملیت علایم صریح نابودی دولت است که خدانکند کسی به چنین خواست فاجعه افرین راضی گردد ونام ننگین نابودی افغانستان را در کنار نامش ضمیمه سازد .