جون۲۰۲۰
سُرورگم شده
عمری ست گشته سُرورازبرم جدا یا من شدم به هجر و فتادم زاوجدا
روزم به یاد گمشده ام شام می شود شامم به فکر صبح نباشد ازاو جدا
مقهور روزگار و سزاوار غــربتم افتیده ام به دام و نگشتم ازاو جــدا
نی شمع روشنی که زنم پربه دوراو نی اهل دل که شکوه کنم بـهراو جدا
می سوزم از فراق و نیابم شعله ای تا پرزنم به آتش وگـردم زغم جــدا
نشنیده هیچ کس، که درآئین عاشقی سـوزنده شمع جــدا وپروانه زآن جدا
جسمم به این دیارو روانم به میهنم باور نمیکنی، که بود جـان زتن جـــدا
تقدیرروزگار ، بیفگنده ام به دُور ورنه گمـان نبود ، که باشم ازاو جــدا
گم کرده ام سرورو نیآبم به این دیار یابم ســـرورآنجا ، که ازآن شدم جـدا
کو دست "عنایت"ی ؟؟؟ کزفیوض آن
باشم به کوی خویش ونباشم زخود جدا
تاریخ سروده : دسامبر۲۰۰۵