شجاعت زوجهً هزاره در مقابل امیر دوست محمدخان
یکی از زنان شجاع وهوشیاری که موهن لال جاسوس انگلیس در دوران جنگ اول افغان وانگلیس از هوشیاری ودلیری او یاد میکند، زوجه یزدان بخش هزاره میر بهسود است.
یزدان بخش پسرکوچک میرولی بیگ مسکونه کارزار بود که از طرف یک خان محلی دیگر به قتل رسیده بود و برادر بزرگش موسوم به میر محمدشاه برجای پدر رئیس قوم هزاره شد. بعدها یزدانبخش نیروی گردآورد و برقاتل پدر حمله کرد و او را دستگیر وبه انتقام خون پدرش سربرید وسپس برادر بزرگ را نیز مغلوب ساخت وخود زعیم قوم هزاره گردید.از آن پس هرقدر برقدرت یزدانبخش افزوده میشد، باعث ناراحتی امیر کابل میگردید .
امیردوست محمدخان از طریق غلام خانه (سپاه قزلباش که از لحاظ مذهبی با میر یزدان بخش همدلی داشتند) سعی نمود تا روابط خود را با میر هزاره تحکیم ببخشد ولهذا با امضای خود در ورق قرآن از او دعوت نمود به کابل برای ملاقات امیر بیاید. امیر این دعوت نامه را توسط افراد سرشناس اهل تشیع کابل به میریزدان بخش فرستاد.
گفته میشود وقتی پیام امیر به میر هزاره دربهسود رسید، به نحوی که مصونیت او از جانب هم مذهبان خودش تضمین شده بود ،میر تصمیم گرفت بدربار کابل برود، اما زوجه او که دختر زعیم دایزنگی بود، شوهر را از رفتن به کابل برحذر داشت.
موهن لال مینویسد: «این زن دارای صفات خارق العاده بود وهم قدرت ودسترسی عجیبی در پیشگوئی واقعات آینده داشت. مشارالیها بعضی اوقات کالای مردانه می پوشید که مجهز با شمشیر وسپر، تیروکمان، نیزه وخنجر وهم تفنگ فتیله ای بود وهمراه شوهرخود به میدان جنگ میرفت و در پهلوی او در جنگ سهم میگرفت. وبدریافت افتخارات نایل میگردید. این زن بداخل خانه بشوهرخود خدمت، راحتی ومشورت تقدیم میکرد ، اما در میدان جنگ دشمنان او را میکشت.
مشارالیها نسبت به شوهر با ارتباط مشکوک بودن بصداقت و راستی افغانها هوشیارتر بود وهمیش او رامشوره میداد تا بالای افغانها اعتماد نکند وخود رابدسترس آنهاقرار ندهد، ولی این بارمشارالیها موفق نگردید شوهرش دعوت امیررا رد کند یا مانع رفتن او بکابل شود. لهذا با شجاعت معمول لباس وسلاح در برکرد ومثل یک سپاهی دلیر به معیت شوهر خود روانه کابل شد.
امیر دوست محمدخان از میر هزاره در کابل بخوبی استقبال کرد، اما بزودی ... مهمانان خود را اسیرساخت. امیر دوستمحمدخان میخواستک میرهزاره رابدون فوت وقت بکشد، اما اسیر هوشیار ودراک بخوبی میدانست که پول یگانه وسیله ایست برای زایل ساختن حرص وآز امیر. میر هزاره مبلغ یک لک روپیه به امیر پیشنهادکرد، بشرطی که فوراً رها گردد تا بقلمروخود رفته این پول را از مردم خود جمع آوری کند. وتا آنوقت اهل تشیع کابل تضمین این پرداخت را خواهند کرد.
امیرکه همیشه درطلب وتقاضای پول می بود، امر اعدام امیر هزاره رافسخ نمود تا پول موعود تحصیل شده بتواند. هنگامی که ترتیبات مقتضی برای بدست آوردن تضمین بارتباط تادیه پول براه افتیده بود، میر هزاره از زندان امیر فرار کرد. وقتی امیر دوست محمدخان ازاین خبراطلاع یافت، خشم وغضب او انتها نداشت، اما زوجه دلیرمیر هزاره را هنوز در تصرف داشت ومشارالیها را بدربار احضارنموده بشدت سرزنش کرد.زوجه هزارهً خوش صورت، در دربار روی بجانب امیر گشتانده باصدای قهرمانانه گفت:« اوپسر سرفرازخان! آیا شرم نیست که خود رابایک زن برابر میسازی؟» با شنیدن صدای این زن امیر ودرباریانش سرهای خود را پایان انداخته احساس خجالت نمودند. درباریان امیر شجاعت و روحیه این زن را ستوده به امیر گفتند، مصلحت نمیدانند این زن شکنجه وعذاب شود. امیر که از خشم نشسته بود متوجه وضع شده موافقت کرد تا مشارالیها را در حفاظت اهل تشیع قرار دهد، چونکه آنها به مقایسه گارد امیر رفتار بهتر با زوجه میر هزاره میکردند. آنگاه این زن بناحیه اهل تشیع در چنداول برده شد.
بعد از چندی زن موصوفه درحالی که لباس مردانه وسلاح بتن داشت، بسواری اسپ از کابل فرار ورهسپار کوه های بلند و پر برف هزاره جات گردید. امیر بزودی از فرار وی باخبرشد ویک گروه سواره نظام را مامور دستگیری او کرد. سپاهیان امیر او را در یک حلقه محاصره کردند، اما این زن موفق گردید با فیر تفنگ و تفنگچه بطرف سپاهیان، آنها را از خود دورسازد. از هردو طرف فیرهایی صورت میگرفت و گاهی آرام میشد تا آنکه او فرصت یافت از طریق دره ها بقلمرو هزاره جات برسد، آنگاه سپاهیان امیر مجبور شدند دست خالی بکابل برگردند، البته با احساس عمیق خجالت که نتوانسته بودند یک زن را دستگیرنمایند.
زن دلیر در عین زمان نزد شوهرخود رسید وبا تجلیل واحساسات عالی مردم هزاره مواجه گردید. معهذا زعیم هزاره بمقابل امیر کابل هیچ عمل و نیت سوء نشان نداد. علاوتاً مالیات قلمروخود را بوقت معین بامیر می پرداخت، ولی در عین زمان به اعمار قلعه بسیار مستحکم در یک موضع کوهستانی پرداخت وغله جات وسلاح کافی درآنجا ذخیره نمود تا در وقت ضرورت پناهنگاه محفوظ برای اوباشد.» (ص۱۸۹- ۱۹۱ زندگی امیر دوست محمد خان؛ ترحمله داکتر سید خلیل الله هاسمیان)
بقول موهن لال بالاخره درسال۱۸۳۲ میلادی میرهزاره توسط حاجی خان کاکر والی بامیان دستگیر وبه قتل رسید.(همان، ص۱۹۵،ج۲)
پایان
نوت: عکس خانم از برگه انجنیر زینب جان کبیر انتحاب شد.