نوسانات در پروسه های احتمالی بعد از موافقتنامه دوحه
آغاز مذاکرات صلح بین دولت افغانستان وطالبان با اظهارات متفاوت طرفین چندان قریب به نظر نمیرسد .
گفته های اخیر رئیس جمهور آغای غنی که " صلح تحمیلی را نمی پذیرم ، طالبان در نظام دولتی جذب شوند ، فیصله آخر را در مورد صلح مردم می نماید " با مخالفت طالبان مواجه شد. انها گفتند : " در حکومت جذب نمی شویم ، این حکومت نتیجه اشغال است که با رفع عامل اشغال بساط ان برچیده میشود ، راه دیگری جز موافقتنامه دوحه وجود ندارد ، اگر حل سیاسی شد خوب درغیر ان جنگ ادامه می یابد" .
درین میانه آغای عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه تکمیل رهایی پنجهزار زندانی طالبان را آغاز مذاکرات صلح میگوید وآغای غنی خواهان قطع مناسبات طالبان با دیگر گروه های تروریستی میباشد.
منظور رئیس جمهور از صلح تحمیلی شاید صلحی باشد که طالبان اساس انرا در موافقتنامه دوحه پیوند میدهند .
بعد از موافقتنامه دوحه مرحله مذاکرات بین الافغانی باید اغاز گردد . اینکه طالبان موافقتنامه دوحه را اساس مذاکره وصلح قرار میدهند درحقیقت اساس کار را بربنیاد یک پروسس غیر افغانی متکی میسازند زیرا ان موافقتنامه بین الامریکایی وطالبانی بود که دولت افغانستان بحیث یک جانب جنگ دران دخل وغرض نداشت ، ازین جهت باید مذاکرات بین الافغانی را نه براساس بین الامریکایی وطالبانی بلکه بر بنیاد مصالح ملی ومنافع افغانها آعاز کرد.
دولت درچه وضعی قرار دارد ؟
صرفنطر از ناکارایی های داخل نظام ، نبود کابینه برامده از ارای پارلمان ، فساد مالی واخلاقی که بیداد میکند ، بی کفایتی ها وصدها معایب دیگر برای پیشبرد مذاکرات احتمالی صلح ( اگر واقعآ این پروسه سر نوشت ساز است ) باید موضع دولت قوی وبرخوردار از حمایت سازمانهای سیاسی مطرح در کشور باشد.
وقتی دولت در سراشیب خطر ناشی از تهدید داخلی یا خارجی قرار گیرد ضرورت است تا با اشتراک همه سازمانهای سیاسی -- اجتماعی وشخصیتهای موثر وجانبدار صلح نیروی متمرکزی ایجاد کند تا در مقابل عوامل تهدید هم صدا وهمدست عمل نماید .
اگر دولت اراده داشت برای حل وفصل امور مورد منازعه نهادی ایجاد کند شرط اساسی ان با ثبات بودن وهمدست بودن ان نهاد و مجریان ان میباشد ، این اصل در راس رهبری هرم تصمیم گیری نهاد بیشتر میتواند موثر باشد .
ترکیب انفرادی نهاد شورای عالی مصالحه هنوز معلوم نیست اما حدس زده شده میتواند که همان چهره های نزده ساله که بین چندین نهاد در رفت وامد بوده اند باز مطرح باشند ، انها نه ثبات فکری دارند ونه کرکتر های صاحب ثبات درپیشبرد یک امر بزرگ ملی میباشند .
درراس رهبری این نهاد چهره ای جاداده نه شده است که بر بنیاد مصلحت ملی ووطنی دران جا میگرفت بلکه به اثر یک بازی ترفند امیز سیاسی جاه طلبانه وامتیاز خواهانه درراس قرار گرفت وشوراهم برای دفع غایله ایجاد وبحیث یک امتیاز با بودجه بی کنترول به اغای عبدالله طور حق السکوت سپرده شد .
چهره ایکه ازلحاظ خصایل سیاسی -- اجتماعی و ملی برخوردار از یک تفکر معین وبا ثبات نبوده صرف بر بنیاد موقف ومنفعت بحیث یک بازیگر در ایجاد ماجراها تا هدف مطلوب عمل میکند وبعدآ توان واستعداد اجراییوی اش جا به جا می ایستد وبا خزش سنگ پشتوار کارهای راکه باید به سرعت اجرا شود به تعویق می اندازد وشرایط میگذارد برای این پست مناسب بوده نمیتواند .
علت تاکید گروهی از روشنفکران در تقویت موضع دولت وحمایت از حصور ان در پروسه های سیاسی وصلح چیست ؟
عده ای با این گروه نظر توافق ندارند .
کمی وکاستی ومعایب افتابی دولت شاید در مقایسه با بلاهای که از یک جنگ داخلی ان هم کوچه به کوچه برمی خیزد اسفبارتر نباشد ، عین مقایسه را میتوان در نبود دولت بحیث قدرت عالی حافظ نظم وقانون وبی بند وباری های ناشی از نبود ان به عمل اورد ( وجود چنین دولت با همه بدی های ان درمراحل خطر شیوع خلای قانون ازنبود ان بهتر است )
در بحث ها ونوشته های زیادی ذکر میگردد که دولت به خاطر صلح قربانی بدهد .
لازم است درین مورد جانب مقابل دولت از لحاظ ماهیت فکری وایدیولوژیک واز دیدگاه اعمال اجرا شده در نظر گرفته شود .
ایا صلح با جانبی که جز خشونت مشی دیگری ندارد میتواند باعث تامین ارامش گردد ویا صلح بدون ارامش که توام با خشونت واستبداد بوده وعامل ان گروهی از عمال خارجی الوده با اندیشه ضد دموکراسی ، ضد ترقی وخوشبختی مردم باشد میتواند مایه سعادتی گردد که ارزش قربانی دادن را داشته باشد ؟
اگر گفته میشود درپروسه صلح موضع دولت قوی باشد علت این است که جانب مقابل میخواهد با تحمیل زور وارد صلح گردد وبه گفته خودشان " بساط دولت را برچینند " .
صلح دولت ضعیف با جانبی که در فکر برنده شدن قدرت است همان " صلح گرگ وبره" است که بالاخره دریده خواهد شد . روی این ملحوظ ضرور است تا دولت با متحدین سیاسی وحامیان واقعی صلح وارامش مردم بسوی مذاکرات با دست قویتر حرکت کند .
صلح باید بر بنیاد
منافع مردم باشد
اگر مواضع متفاوت ودور ازهم طرفین با هم نزدیک شود وعوامل جنگ از میان برود توافق میان دو جانب باید بر مبنای منافع مردم صورت گیرد زیرا بیشترین مصیبت جنگ را از لحاظ سرومال مردم متحمل شده است . اگر طرح هردو جانب با منافع مردم نزدیکتر باشد میتواند منافع طرفین را نیز در بر گیرد .
منافع مردم درجریان گیرودار وکشمکش هابیشتر صبغه نطریاتی دارد ، زیرا هردو طرف جنگ دم از منافع مردم میزنند درحالیکه ایشان وسیله پیشبرد اهداف دیگران هستند ،ازلحاظ مالی ولوژستیکی هردو جانب متکی به خارج اند وحامیان انها درین اشفته حالی های ایجاد شده منافع خودرا مقدم تر قرار میدهند .
ازبس هردو جانب جنگ وحامی شان نام از منافع مردم برده اند شاید این منافع نزد بعضی هاتصویری یا خیالی باشد نه حقیقتی که منافع مردم دران نهفته باشد .دلیل ان همانا تعریفهای نا متجانس از منافع مردم است .
امریکا که آغازگر جنگ وحامی طرفین است در اول حمله به افغانستان بادید استخباراتی و جنگی چیزهای را به نام منافع مردم افغانستان سرهم بندی کرده به خورد مطبوعات داخلی وخارجی داد وانرا در سه سخن خلاصه نمود ( محو تروریسم ، استقرار اوضاع وباز سازی افغانستان ) حالا این کشور پس از نزده سال میخواهد منافع تعریف شده خودش را برای افغانها دربدل منافع انتخاباتی یک شخص به معامله بگذارد .
هردو جانب ( دولت وطالبان ) از دو موضع متفاوت خود شانرا حامیان منافع مردم وانمود می سازند .
طالبان منافع مردم را زیر نام ازاد سازی کشور از سلطه امریکاو دولت منافع مردم را زیر نام قانونیت وسهمدهی مردم در اداره امور از طریق انتخابات تعریف میکند ، اما هردو جانب به گفته شان پا بند نمانده اند . طالبان حاضر میشوند که با حفظ حضور محدود نظامی و نگهداشت وسیع شبکه های استخباراتی امریکا در افغانستانبر منافع مردم مبنی بر ازاد سازی کشور به معامله تن دهند ودولت قانونیت ، انتخابات ، باز سازی وهمه وعده های ناتمام سردمداران را یکجا با قانون اساسی قربانی اهداف شخصی وگروهی تنظیم سالاران ، قوماندان سالاران واراکین ومحافل حاکمه ساخت .
منافع مردم در صلح توام با ارامش دایمی تامین شده میتواند . مردم کار ، امنیت، معارف ، صحت ، سر پناه ، ازادی بیان ، ازادی های سیاسی واجتماعی ، تساوی حقوقی میان زنان ومردان ،زمینه سازی انکشاف متوازن ولایات میخواهند که شمه ای از منافع انانرا تمثیل میکند .
بدترین حالت در کشور این است که هر تنظیم جهادی منافع خود واعضایش را منافع مردم تعریف میکند ؛ شرکت در انتخابات بخاطر منافع مردم ، عدم شرکت در انتخابات بخاطر منافع مردم ، سهمیه خواهی در حکومت وامتیازات بخاطر منافع مردم ، بایکات با حکومت بخاطر منافع مردم ، انشعابها وجدایی ها ی درونی بخاطر منافع مردم ، چور ، چپاول ، دزدی ، قتل وادم ربایی به خاطر منافع مردم وخطا پوشی دولت ازین فجایع هم بخاطر منافع مردم ، جانشینی فرزندان شاندرقدرت به خاطر منافع مردم ، اخذ رتب و القاب بخاطر منافع مردم وغیره وغیره .
مشکل در چیست ؟
مشکل در دو اصل است ؛ یکی عدم فهم ودرک از مصطلحات حقوقی وسیاسی یعنی بیسوادی سیاسی ودیگری به اصطلاح عام بازار تیزی وعوام فریبی وخاک زدن به چشم مردم .بااین کردار وپندار کتله وسیع مردم مغشَوش ودچار غلط فهمی شده نتیجه ان باعث گمراهی ملت میگردد.
مدعیان زعامت ورهبران با قدرت چه دولتی وچه تنظیمی فاسدان اصلاح ناپذیر اند نزد انها عملی جز فریب وتذویر ، سود جویی شخصی ،منافع خانوادگی ، آلودگی با فساد ، رقابت وهم چشمی در پول اندوزی و صاحب ملکیت شدن در خارج وداخل چیز دیگری ارجحیت ندارد ، انها این همه فجایع را منافع مردم نام می نهند ودر پوشش ان عمل میکنند .این شیوه کار برای انها مطلوب ترین ومرغوب ترین است ومیخواهند ملت را با ان خو دهند ، وقتی ملت با چنین حالت عادت نمود انرا به حیث یک روند معمول قبول کرده ، نمیتواند برای درهم شکنی ان فکری و چاره ای بسازد وحسب عادت به همین روال زندگی میکند .
اما چیز فهمان ودیگر اندیشان مسئولیت دارند تا پیوسته ووقفه ناپذیر برای جلو گیری از اعتیاد ملت به حالت مطلوب مفسدین سیاسی ودولتی صدا بلند کنند وبه گوش مردم برسانند که نباید تابع تقدیر ومطیع تذویر این گروه گردند وبدانند که در ورای حالت جاری شیوه های دیگر زندگی هم وجود دارد که میتواند به حال شان مفید باشد .
بدترین حالت انست که ملت به تحمل ستم عادت کند ودر برابر بد بختی به صبر تن در دهد .
صف واحد :
گرچه جامعه بنا بر تدابیر عملی شده استعمار گران درنزده سال اخیر دچار ژولیده فکری بی مانندی شده است اما با همه بندشها صداها به کلی خاموش نگردیده است یک عیب وجود دارد که این نواها در فضا پراگنده میشود وپژواک هم ندارد . ضرورت زمان ومقتضای شرایط پر مخاطره ایکه در قبال کشور تصور میشود می طلبد تا همه وطنپرستان وخیر اندیشان دور از بند وزنجیر تعصبات فکری ، قومی وسمتی وفارغ از وابستگی های سیاسی در یک مسیر واحد برای دفاع ازمردم وجلوگیری ازرفتن بسوی سیاهی های گذشته حرکت کنند .
به همه مفهوم است که این گروه به تناسب حاکمان وسردمداران هردو طرف جنگ فاقد امکانات وابزار کاری اند اما اگر اراده ها باهم همنوا گردد وتحرکات باهم انسجام یابد ، از داخل وخارج صداهای اعتراضات بصورت متواتر برصد عقبگرایی بلند گردد شاید اثرات ان بر تصامیم نا عاقبت اندیشان مراجع توطئه وتفتین بی اثر نباشد .