سیر در گلزار معرفت
آئینه در کلام ابو المعانی
مرزا بیدل در بکار گیری الفاظ وکلمات برای بیان معانی مهارت وصلاحیت منحصر بخود شانرا داشتند ، ازجمله کار برد ائینه در کلام شان افاده های زیادی را دربر میگیرد ودر اکثر غزلیات یک یا چندین بار به کار برده اند .
در کلام بیدل ائینه گذشته از وسیله دید صورت مفاهیمی چون سادگی ، سکوت ، راستگویی ، فراموشی ، حیرت ، صفائی ، وسیله نشان دهی حالت مرگ وزندگی یا مرگهایکه شبانه در بستر خواب پیش میشود را افاده میکند. اینها نه صرف بحیث کلمات بلکه به حیث مفاهیم وسیعتر ازان بکار گرفته شده است . ازین سبب بیدل را " شاعر ائینه ها " هم گفته اند ، خود میگویند :
نسبت آیینه ازما قطع کردن مشکل است
حسن تا آئینه دارد حیرت آبادیم ما
اصطلاح آئینه داری که انسان را آیینه دار تجلی الهی میگویند وجهان را آئینه مظاهر ظهور تجلیات خداوندی میدانند نیز زیاد بکار رفته است .
سادگی آئینه به معنی بی ریب وریا بودن ان است یعنی انچه خود شخص است بدون تکلف وریا تصویرش را عین صورتش می نمایاند ، جلد شفاف یا تیره هرچه هست همان را نشان میدهد ، ازین جهت آیینه راستگو است و تصویر را مطابق اصل نشان میدهد.
آئنینه علامت فراموشی است زیرا بادور شدن شخص از مقابلش دیگر اورا به خاطر نمیداشته باشد وفراموش میکند که چه یا که در برابرش قرار داشت .
آئینه حالت سکوت را نشان میدهد ، تصویر در آئینه سخن نمیگوید وخاموش ایستاده است ، سکوت علامت حیرت زدگی هم است ، کسیکه از حالت نا مترقبه دچار حیرت شده باشد خاموش وساکت می ماند ، سکوت آئینه علامت حیرت است ، در بسا موارد آئینه وحیرت یکجا ذکر شده است .
آئینه تصویر را در صفایی نشان میدهد اگر انرا زنگار گیرد نمیتواند وسیله دید باشد ازین جهت صفائی ایینه را می ستاید وانرا سمبول شفافیت میداند .
آئینه را بحیث وسیله معلوم نمودن حالت مرگ وزندگی شخص در حال نزع ویا مرگ شب هنگام در بستر خواب به کار میگرفتند به ترتیبی که ائینه را درمقابل شخص میگذاشتند اگر در آئینه غبار می نشست معلوم میشد که او نفس میکشد وزنده است درغیران مرگ مریض قبول میشد .بیدل از بکار برد آئینه درین مورد ترکیبهای زیبا وپر مهفوم ساخته اند.
آئینه داری در نزد عرفا منجمله ابوالمعانی بیدل یکی از عالی ترین مقامات عرفانیست که عارف با مبرا ساختن قلب از کدورت ، بغض ، بد بینی ، حرص ، هوا وهوس ، کینه ونفرت ، تکبر ، کذب،ریا وسالوس ، حسد ، خود بینی ، شرک وشکوک همچون آئینه مصفی میگردد و میتواند آئینه تجلی الهی گردد ( آئینه برخاک زد صنع یکتا ) انسانیکه از خاک افریده شده است با چنین صفات آئینه دار خالقش میگردد گویا خداوند آئینه اش را بر انسان خاکی زده است .
به تفکر شمس تبریز " آلودگی اصلی نه بیرون ودر ظاهر است بلکه در درون ودل است ، لکه ظاهری هر قدر هم بد به نظر اید ، با اب تمیز میشود ، تنها کثافتی که با شستن پاک نمیشود حسد وخباثت باطنی است که قلب را مثل پیه در میانمیگیرد " .
عرفا جهان را با کثرت ان آئینه صنع خداوندی میدانند که به زشت وزیبای ان کاری نداشته به ان حرمت میگذارند .
با ذکر مختصر از مفاهیم آئینه وبکار برد انازدید بیدل درذیل چند نمونه ازابیات شان طور استشهاد ذکر میگردد:
یار درآغوش ونام ان نمیدانم که چیست
سادگی ختم است چون آئینه بر تصویر ما
همچنانیکه آئینه هر چه میبیند وفراموش میکند ، سالک هم که صفائی آئینه را حاصل کرده است ، خودش نفی شده وهمه چیزرا فراموش میکند حتی خود ونام معشوق را .
حیرت زبان شوخی اسرار ما بس است
آئینه مشربان به نگه گفتگو کنند
وادی حیرت که ششمین وادی سیر وسلوک است سالک درانچه از اسرار پی برده است در حیرت وسکوت می ماند ودم نمیزند این حالت را جهل در جهل نیز گویند که گاهگاهی زمان ادای فرایض را هم نمیداند . عرفا درین مرحله با زبان قال نه بلکه با نگاه با همدیگر حرف میزنند که حضرت مرزا میگویند همچون آئینه بی زبان با نگاه اسرار را با یکدیگر به گفتگو میگیرند .
آن حیرتی که کرد به رویت مقابلم
آئینه داری از دل بی انفعال ماست
تقابل با روی او حیرتی به بار اورد که دل آئینه دار ان گردید ، همان دلیکه همچون آئینه صیقل وصفا دیده است .
جزوبال دل ندارد زندگی اگاه باش
تا نفس دارد اثر آئینه می باید زدود
درینجا آئینه ودل بیک مفهوم ذکر شده میگویند زندگی دل را دچار الودگی میسازد تا نفس باقیست باید الودگی هارا ازین آیینه ( دل ) بزدایی. یعنی همانطوریکه تنفس آیینه را مکدر میکند خواهشات زندگی دل را مکدر میسازد که باید ازان پاک گردد .
خوشست عمر سبک عنانگذرد زما ومن انچنان
که چو صبح در دم امتحاننفتد به آیینه غبار ما
چه زیباست که از جهان ما ومن چنان بی نیاز باشی که حتی دردم صبح منت امتحان آیینه رابرای مرده یا زنده بودنت بر تو نگذارند .
به غرور هستی ای صبح مگذر درین گلستان
که صد آئینه براهت نفس ازما نشسته
به هستی وزندگی نباید مِِغرور بود که بالاخره آئینه ها انتظار آزمایش نفس را دارند یعنی نباید در زندگی غافل از مرگ بود وقبول کرد که موجود محکوم به مرگ وفنا هستیم.
عالم جمال یار است بی پرده تکلف
اما کسی چه داند آئینه زنگ دارد
جهان هستی مظهر جمال الهی است اما آئینه دلها را زنگار گرفته است واین حقیقت مظاهررا دیده نمیتواند .
جسن بتان اینقدر نیست فریب نظر
گر نه تویی جلوه گر آئینه حیران کیست
اگر جلوه های تو برجهان جاری نیست ، حیرت زدگی ما از چه است زیرا حسن زیبا رویان تا این حد فریبنده نیست که مایه حیرت ما گردد.
میگویند شعر عروس است وموسیقی زیور ان این عروس ائینه هارا بابا وسرتاج موسیقی چه زیبا زیور ارایی کرده است.