دسامبر ٢٠١٤

 

بن بست نظامی گری و درس اخلاق


«فرانسه شاخ و شانه می کشد... اما حرفی برای گفتن ندارد»

ایران، سوریه، روسیه، غزه: به نظرمی آید که دیپلوماسی فرانسه تابع محافظه کاران نوی امریکایی شده است. این سیاست نسبت به رویدادهای رسانه ای شده به شکلی آشفته واکنش نشان می دهد و به آنها با مداخله های مسلحانه و درس های اخلاقی پاسخ می دهد. آقای دومینیک دو ویلپن که الهام بخش مخالفت فرانسه با جنگ عراق بود، این جهت گیری کلی را رد نموده و موضعی دیگر پیشنهاد می کند.

فرانسه پریشان خاطر است زیرا از سیاست خارجی مستقل و دارای نفوذ و متعادلی که دوگل تجسم آن بود تدریجا به سوی خطی نظامی گرا ، درس اخلاق دهنده و غرب گرا منحرف شده است.

نظامی گرا، نه تنها برای این که فرانسه به مداخله های متعدد نظامی در لیبی، مالی، افریقای مرکزی و عراق می پردازد و این کار می تواند مشروع باشد، بلکه به ویژه به این خاطر که این کار را در خط مقدم، گاه به تنهایی و بدون داشتن راهبرد واقعی، انجام می دهد. غالبا، درطی چند ساعت، یقین به ناتوانی ، در اتفاق نظری غریب، جای خود را به توهم پیروزی می دهد. در مقابل ننگ تصاویری تحمل ناپذیر، منطق رسانه ای، آنرا با نمایش جنگ جایگزین می کند و اخلاق توجیه کننده این امر است.

مجموعه راهکارهای رودررویی با بحران ها، به روش سه گانه محکوم کردن، مجازات و طرد تقلیل می یابد. اخلاق جای خالی دیپلوماسی را پرمی کند که درنظام دموکراتیک با پذیرش مصلحت حکومت، محرمانه بودن و تاکید بر منافع ملی حالتی شکننده دارد. ما فقط با کسانی که شبیه خودمان هستند گفتگو می نماییم و دیگران – مانند ایران و روسیه – را با تحمل خطر گرفتاری در هزارتویی از انزوا و انحراف اقتدارگرائی ، رد می کنیم.

سرانجام، غرب گرایی به عنوان بنیان این اخلاق به کار گرفته می شود. نگرشی که توانسته بر «استثنای فرانسه» فائق آید. هرچند به نظرمی آید که زین پس بسیاری از فرانسویان داوطلبانه در خط اول تمدنی درحال سقوط و دنباله روی ایالات متحده بمثابه «رهبر دنیای آزاد» زندگی می کنند و حتی از آن پیشی می گیرند.

درحقیقت ما به دوران گی موله، اعزام نیرو به کانال سوئز و صف بندی اتلانتیکی رو آورده ایم. بازگشتی که تداوم جمهوری سوم فاشودا، امپراتوری دوم مکزیک یا کریمه است (۱). هر دورانی توهم های خاص خود را دارد، سروصدایی بزرگ که سکوتی ژرف را پنهان می کند. فرانسه شاخ و شانه می کشد اما حرفی برای گفتن ندارد. دولت ها در آن نقش بزرگی ندارند زیرا این تظاهر نشانه لحظه های تردید موجودیتی، درآمدن به حالت دفاعی – تحقیر ازدست دادن آلزاس و لورن درسال ۱۸۷۰ و شکنندگی جمهوری نوپا، شکست ژوئیه ۱۹۴۰ و یک استعمارزدایی دشوار است. فرانسه همواره توفان های دنیا را با بوی نای داخلی خود اشتباه گرفته است.

امروز درام همگانی ترس از جهانی سازی است. فرانسه دچار تردید است زیرا خود را ناتوان حس می کند. یکپارچگی اروپایی حکم می کند که درباره حاکمیت ملی بازنگری شود. جهانی سازی کشوری که برپایه نظریه اقتصادی کولبرت شکل گرفته را از اهرم های اقتصادی اش محروم می کند. دموکراسی رسانه ای ترغیب کننده بی تحرکی، شکل گیری محافل قدرت و بی حاصلی تناوب سیاسی است.

آتش هویتی کانون های بحران را به هم مرتبط می کند

فرانسه دچار تردید است زیرا بدون چیرگی بر دگرگونی اش تغییر می یابد. ازبین رفتن چهارچوب های جمعی خانوادگی، مذهبی یا اجتماعی در زیرفشار فردگرایی و مصرف گرایی، شیوه زندگی را در طی نزدیک به چهل سال دگرگون کرده است. جمعیت فرانسه که براثر مهاجرت دگرگون شده، اکنون تنوعی جهانی تا حد درگیری های آن دارد.

فرانسه دچار تردید است زیرا در دنیایی که جوان شده، گذشته اش برآن سنگینی می کند. میراثی که آن قدر به آن مفتخر است که دچار بی تحرکی اش می کند زیرا در ذهنش که از آن شرم دارد یاد – برده داری، استعمار، همکاری [با دشمن] - این حس را به وجود می آورد که مورد تنفر است.

غم انگیزتر این است که دگرگونی های دنیا مساله هویت را تشدید می کند و نقش ها را زیر سوال می برد.

ردیف و رتبه قدرت های بزرگ در وزن هریک در حرکت به سوی چند قطبی گرایی تعیین می شود. اما این قدرت ها غالبا ملت های کهن تحقیرشده ای هستند که دغدغه شان این است که در هیچ موردی تسلیم نشوند، مانند چین در درگیری های منطقه ای دریای چین، روسیه درمورد اوکراین شرقی و اتحاد جمهوری های رنگارنگ شوروی سوسیالیستی (URSS) و یا هند درمورد کشمیر.

جهانی سازی دیجیتالی با تشدید کنش و وابستگی متقابل، دولت – ملت ها را نیز تحلیل می برد و آنها را به صورت طعمه عصبیت های نژادی، مذهبی، زبانی، قومی و قبیله ای مانند اسلام گرایی، پوپولیسم اروپایی، ملیت گرایی افراطی چینی یا ژاپنی یا جدایی طلبی روس زبان در اوکراین در می آورد. حکومت های ازپا درآمده یا درمعرض تهدید فروپاشی داخلی مانند لیبی، عراق، سوریه و سراسر منطقه شمال افریقا تا آسیای جنوب شرقی روز به روز زیادتر می شوند. این آتش هویتی دراعتراض به نظم ساخته شده به شیوه غربی، کانون های بحران را به هم مرتبط می کند.

هم زمان، ازبین رفتن حاکمیت ملی که ستون هویت دولت هاست، موجب شکنندگی حقوق بین المللی شده است. یک جانبه گرایی امریکایی درسال ۲۰۰۳، به نام توجیهی اخلاقی ناشی از مسئولیت حفاظت از تغییر رژیم، مقررات حقوقی را زیرپا نهاد. روسیه نیز به نام خودمختاری مردم کریمه در اوکراین، رخنه تازه ای ایجاد کرد.

فزون براین، حکومت های برخوردار از حاکمیت این بازی را نه به تنهایی بلکه با چالشگری موسسات جهانی غول آسایی که قادر به تعیین مقررات در عرصه اینترنت یا مالی هستند و نیز از طریق سازمان های غیردولتی (ONG)، جنایات سازمان یافته و فعالان بدون مرز، از ویکی لیکز گرفته تا گرین پیس به پیش می برند. نتیجه این که ما در دنیایی بدون مقررات و غیرقابل پیش بینی هستیم که کنشگرانی با بازی دوگانه مخفی کاری یا ازروی جنون محض می توانند درهرلحظه میز بازی را به هم بریزند. ما باید نگاه به خود را تغییر دهیم و برترسی که برما حاکم شده غلبه کنیم. فرانسه را به سوی دنیا بازگردانیم. از تاکید بر درجه و رتبه خود – کرسی در شورای امنیت سازمان ملل و بازدارندگی هسته ای – دست برداریم و نقش خود در سخنگویی و میانجی گری در بحران ها و تسهیل کننده گفتگو را تقویت نماییم. هویت ما نه در دفاع از نظم مستقر، بلکه در آگاهی قاطع نسبت به ضرورت ساخت یک جامعه جهانی است که در آن زندگی هر فردی به حساب آید.

ثروت ما در بازبودنمان یعنی رواج زبان فرانسه در ماورای دریاها، اروپا و عرصه فرهنگ است. این به معنای آن است که سیاست خارجی مان برمبنای یک دیپلوماسی میان خلق ها که به وسیله ارتباط شبکه هایی از جوامع محلی، نهادهای آموزشی و نیز اندیشکده ها و محافل مشارکتی شکل می گیرد بازسازی شود و یک دیپلوماسی دموکراتیک متعادل روابط دولت با دولت و مردم با مردم برقرار گردد. دیپلوماسی ای که قادر به ریشه دواندن در عمیق ترین منافذ دنیا باشد.

ما باید [چاره جویی برای] بحران ها را در قلب تعهداتمان جا دهیم. واکنش کافی نیست. دربرابر وخیم ترشدن بحران ها، تهدید یک انتفاضه سوم و بالاگرفتن آتش جنگ در اوکراین، می باید به هدف های سیاسی غالبا فراموش شده مانند جایگاه توارگ ها در مالی یا سنی ها در عراق بپردازیم.

خارج شدن از واکنش پاولوفی قابل پیش بینی و کوته نظرانه، مستلزم داشتن روش و اصولی است: احترام به قانون بین المللی حتی اگرمایوس کننده باشد، استفاده از زور به عنوان آخرین راهکار، اولویت در مسئولیت بخشی به کنشگران منطقه ای. کلید این امر دادن اولویت به سیاست و لازمه آن پرداختن به گفتگو، حتی با کسانی که مورد تاییدمان نیستند و خواستاری روندی برپایه زمان بندی، تماس های مداوم و طی مراحل با چشم انداز دست یابی به یک مصالحه است. ولی، ویژگی فرانسه دراین نیز هست که تاریخ، جغرافیا و فرهنگ را به حساب بیاورد.

به عنوان نمونه، درعراق و سوریه سازمان خلافت اسلامی [داعش] چهره یک کنشگر فرصت طلب و اقتدارگرا را به نمایش می گذارد که برحسب موقعیت با سنی های دچار وحشت شده توسط شبه نظامیان شیعه متحد شده و با استفاده ابزاری از اسلام، در خاورنزدیک تکه پاره شده برای خود قلمرویی به دست آورده است. درچنین زمانی «جنگ علیه تروریسم» اشتباهی بزرگ است. این کار به خلافت اسلامی [داعش] مشروعیت می بخشد، آن را درمعرض دید جهانی قرارمی دهد، موجب همبستگی سنی ها با آن می شود و حکومت های منطقه که هرکدام اغراض و نیاتی دارند، از آنکارا گرفته تا ریاض را از مسئولیت بری می نماید.

می باید یک راهبرد دراز مدت خفقان نفس بر درپیش گرفت. خفقان مالی با قطع درآمدهای نفت، قاچاق و یارانه هایی که از خلیج [فارس] می آید. خفقان منطقه ای ازراه قطع منابع ارزی توسعه خلافت اسلامی [داعش] از طریق پشتیبانی هوایی گسترده تر از کردهای عراق و سوریه و اردنی ها و لبنانی ها. و سرانجام، خفقان سیاسی ازراه محروم کردن خلافت اسلامی [داعش]از پشتیبانانش. این امر در عراق نه تنها به معنای یک دولت اتحاد ملی، بلکه به معنای اصلاح قانون اساسی است تا به سنی ها در دستگاه اداری و ارتش جایگاه بیشتری بدهد. در سوریه این امر به معنای آن است که به جنگ داخلی ای که به صورت رودررویی هیولاها درآمده پایان داده شود و راه برای یک گذار سیاسی و تدریجی، با تضمین قدرتمند جامعه بین المللی و توانایی دخالت آن، گشوده شود. کلید این امر برگزاری یک کنفرانس منطقه ای است که درآن ایران، سلطنت های خلیج [فارس] و روسیه شرکت داشته باشند.

مذاکرات درمورد پرونده هسته ای ایران یک نقطه عطف است. ما در سال های ۲۰۰۵۲۰۰۳همراه با انگلستان و آلمان موفق شدیم قراردادی مناسب در آن زمان منعقد کنیم. توافق ابتدایی نوامبر [سال گذشته] و تمدیدهای آن نشانه هایی مثبت بوده است. درساعتی که این متن نوشته می شود، به دلیل کنترل جمهوری خواهان بر کنگره امریکا و وضعیت خاورنزدیک و شکست امریکا در منطقه و وضعیت سلامت اقای علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی، دست یابی به یک توافق قطعی دشوار است. با این حال، مبانی فنی یک توافق درباره رآکتور اراک و نیز شمار سانتریفیوژهایی که ایران می تواند به کار بیاندازد وجود دارد. توقف مذاکرات خطر بزرگی ایجاد خواهد کرد زیرا برای تعادل منطقه ایران شریکی غیرقابل صرفنظرکردن است. قبل از هرچیز باید برای این تمدن هزاره ای و گذرگاه جهانی جایگاهی درخور یافت.

سومین بحران بزرگ اوکراین، ملتی گرفتار تفرقه و حکومتی تقریبا فروپاشیده بوجود آورده که برای گاز به روسیه و برای بازرگانی به اروپا وابسته است. معنای [تظاهرات] «میدان اروپا» چه بود؟ بیش از هرچیز به ستوه آمدن مردم دربرابر نخبگانی فاسد، رکود شدید اقتصادی و عدم کارآئی دستگاه اداری. نزدیکی با اروپا به معنای نوید بهبود درسطح ملی بود و نه کنار زدن روسیه. این امر موجب ایجاد بدگمانی میان غربی ها و روسیه پس از «انقلاب نارنجی» سال ۲۰۰۴ و «جنگ گاز» سال ۲۰۰۹ و بازی خاص ایالات متحده و تفرقه در اروپا شد. برای یک امپراتوری تحقیرشده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که درطلب جبرانی نمادین است، توافق مشارکت اوکراین در اتحادیه اروپا، که به شکل بدی ارائه شده و بیم های ناشی از پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) هم آن را دوچندان کرده، وضعیتی غیرقابل قبول ایجاد می کرد. اوکراین چنان درگیری مهمی است که نمی تواند به حالت انجماد درآید. تنها هدف امروز ما، چنان که اخیرا به رئیس جمهوری پوتین گفته ام، ازسرگرفتن گفتگو و ایجاد یک گروه تماس است که به صورت مداوم اوکراین، روسیه، مثلث وایمار – آلمان، فرانسه و لهستان – انگلستان و ایالات متحده را برای انجام مذاکراتی کامل و تدریجی، هم درمورد اصلاح قانون اساسی اوکراین و هم درباره بی طرفی نظامی، بهبود وضعیت اقتصادی و بازسازی دستگاه های اداری و قضایی آن گرد آورد.

کنارگذاشتن تردید و دست زدن به عمل

همچنین می باید خود را به داشتن دیدگاهی درباره مناطق کلیدی دنیای فردا تجهیز کنیم. نزدیک به سی سال است که خاور نزدیک دریک بحران مدرن سازی تاریخی دست و پا می زند که درآن ملی گرایان لائیک برآمده از استعمارزدایی، اسلام گرایانی که مدرنیته غربی را رد می کنند و سرانجام جوانان طبقه متوسط که دغدغه آزادی های دموکراتیک، برابری فرصت ها و گشایش به روی دنیا را دارند، رودررو قرارگرفته اند. اروپا و خاورنزدیک مانند آیینه های رودررویی هستند که یکی دیگری را تعریف می کند و ناگزیر از همزیستی با یکدیگرند. با این وصف اروپا، گاه با جایگزین کردن خود با انقلابیون «بهارعرب» و گاه به خاطر پناه گرفتن پشت سر رژیم های اقتدارگرا ازترس اسلام گرایان، با بی ثباتی خود وضعیت را در افریقای شمالی و خاورنزدیک وخیم تر کرده است. مرحله گذار ناگزیر طولانی و دردناک خواهد بود. طی این مرحله مستلزم همراهی اقتصادی و سیاسی اروپا در ورای وعده های داده شده و انجام نگرفته «دوویل» (۳) است. برای فرانسه موضوع مهم است زیرا بخش مهمی از جمعیتش دارای اصلیت افریقای شمالی است و هنوز خاطراتی ناگوار از جنگ الجزایر دارد.

ما نمی توانیم دربرابر رکود درحال گندیدگی درگیری اسراییل- فلسطین که کل منطقه را دچار قانقاریا کرده ساکت بمانیم. درطول ۲۰ سال، جامعه بین المللی دغدغه این را داشت که به هرقیمتی ادای انجام مذاکره درباره راه حل وجود دو کشور را دربیاورد، درحالی که به خاطر تروریسم و استعمار این راه حل در اذهان و واقعیت روزبه روز دورترمی شد. امروز، درفردای بمباران گسترده غزه توسط ارتش اسراییل در تابستان ۲۰۱۴، زمان آن است که جامعه بین المللی در وضعیت مداخله نموده و صلح را ازراه پذیرش پیوستن فلسطین به دادگاه جزایی بین المللی و شناسایی کامل حکومت فلسطین درسازمان ملل متحد برقرارسازد. فزون براین، یک طرح صلح قبولانده شده به طرفین، برپایه توافق های اسلو، با به کارگیری ظرفیت های مداخله دستگاه مدیریت بین المللی نیز ضروری است.

برای فرانسه ی فردا، افریقا به دلیل جوانی و وضعیت جمعیتی آن دومین فضای کلیدی است که درسال ۲۰۵۰ قاره ای با دومیلیارد تن جمعیت خواهد بود که شمار زیادی از آنها فرانسوی زبان هستند و منطقه اصلی رشد جهانی است. برای توسعه ای کارآمد و مشارکتی متکی به سازمان های منطقه ای و مستحکم ترین کشورها، همه چیز باید ساخته شود. ما به جای انجام این کار می گذاریم که قدرت های دیگر جهش اقتصادی این قاره را همراهی کنند و سیاستی مبتنی بر مداخلات نظامی پراز ابهام درپیش گرفته ایم. اینجا نیز مانند جاهای دیگر، چنان که درزمان ژاک شیراک درمورد ساحل عاج با توافق های مارکوسی عمل می کردیم، باید بگوییم «نخست سیاست» و با مورد توجه قراردادن دولت های اتحاد ملی، تضمین های قانون اساسی برای اقلیت ها و اپوزیسیون سیاسی، حمایت مشخص مالی و انسانی به دستگاه های مدیریتی کارآمد حکومت ها ارایه کنیم.

سومین فضا آسیا است زیرا رودررویی راهبردی آینده بین ایالات متحده و چین در آن رخ می دهد، اگرچه این امر به خاطر وابستگی اقتصادی متقابل این دو تضعیف شده است. شوک بازرگانی بین بازار بزرگ فرااتلانتیک (GMT)، شکل گرفته حول محور ایالات متحده و مشارکت اقتصادی منطقه ای، که گرد محور چین سازماندهی شده نزدیک به نیمی از جمعیت و بازرگانی دنیا را دربرمی گیرد (۴). دوقدرت از طریق راهبردهای ایجاد مانع و گریز، «گردن بند مروارید» امریکایی دربرابر جاده ابریشم دریایی پیشنهادی ژی جین پینگ یکدیگر را به چالش می کشند. به اینها درگیری های منطقه ای حل نشده نیز افزوده می شود که از اختلاف با ژاپن و ملی گرایی تشدید شده رژیمی ناشی می شود که رودررو با کندی رشد نگران یک پارچگی خویش است. برقراری روابط دیپلوماتیک با پکن توسط ژنرال دوگل درسال ۱۹۶۴ برای فرانسه جایگاهی منحصر به فرد بوجود آورد ولی این امر تا چه زمان می تواند ادامه یابد؟ باید ازاین که دراین مورد نیز فرانسه پا جای پای ایالات متحده بگذارد اجتناب کنیم. از تحول چین که خود را به روی دنیا می گشاید و خواستار مسئولیت پذیری بیشتر درمورد «ابولا»، چالش های زیست محیطی و همکاری علیه تروریسم است بهره بگیریم.

چگونه به سیاست خارجی خود تجسم بخشیم؟ در سرنوشت ملت ها مانند زندگی افراد، چیزی نگران کننده تر ازاین نیست که ندانیم چه باید کرد. با دست زدن به عمل است که می توان بر تردید فایق آمد.

به جای فرورفتن در تخیلات گذشته، کاملا خودمان باشیم: یک دموکراسی، در دنیایی که دموکراسی امر روشنی نیست و روز به روز نیز ناروشن تر می شود، یک کشور اروپایی، در اروپایی که روز به روز کمتر به سرنوشت خود اطمینان دارد، فرهنگی عالمگیر در دنیایی که کلیدهای جهانشمولی را ازدست داده است. درقلب سرنوشت فرانسه ایده پیشرفت وجود دارد. ما دوقرن اختراعات، اکتشافات، موسسات فرانسوی و الگویی اجتماعی داریم که پس از شورای ملی مقاومت بی وقفه غنی تر شده است. پیشرفت روح دیدگاه فرهنگی ما، از کندرسه تا مالرو با گذر از هوگو، با بهبود بشریت ازراه پیشبرد هنرها و علوم عجین است. برای ما، کشور تاریخ و امید، باور به پیشرفت دراین است که درعین حال نظم موجود و بی نظمی سترون را نفی کنیم.

دچار تردید بودن فرانسه جای تعجب ندارد زیرا درسراسر دنیا پیشرفت فناوری موجب جایگزینی پیشرفت مادی به جای پیشرفت انسانی شده است. اکنون فرهنگ یک ثروت یا کالاست، خوب زیستن سدی در مقابل اقتصاد و دموکراسی لیبرال افقی گذرناپذیر است.

راه پیشرفت را چه در داخل و چه در خارج بازیابیم

نخست پیشرفت ایده اروپایی. اگر اروپا از پیشروی بازماند، نتیجه آن سقوط خواهد بود. امروز، اروپا هم از گسترش و هم از تعمیق بازمانده است. دربحران یورو دچار تباهی و بی نظمی شده، خود را در مرزهایش درهم کشیده و نگران همسایگانی بی ثبات یا اقتدارگرا است. مردم مقررات مصوب بروکسل را به خاطر نداشتن اعتبار دموکراتیک کافی نفی می کنند. روابط ساخته شده پس از جنگ با آلمان کوچک «بن»، نمی تواند همان روابط با آلمان یک پارچه و تقویت شده توسط قدرت اقتصادی و گسترش شرقی اتحادیه اروپا باشد. آلمان که اکنون به صورت مرکز طبیعی فضای اقتصادی اروپا درآمده، نمی خواهد مسئولیت مدیریت سیاسی را به عهده بگیرد. من دیرزمانی است که توافق بنیادی یک اتحاد فرانسه آلمان را برای نزدیکی سیاست ها، نهاد ها و قوانین پیشنهاد می کنم. این کار را می توانیم با ایجاد یک بازار مشترک اشتغال و آموزش حرفه ای آغاز کنیم که کشورهای دیگر بتوانند به آن بپیوندند و هسته یک اروپای متشکل از دوایری درهم جذب شده – منطقه یورو، اتحادیه اروپا، قطب بزرگ حول اروپایی دربرگیرنده روسیه، ترکیه، شمال افریقا – را به وجود آورند تا بتوانند در دنیای چند قطبی وزنه ای به حساب آیند.

اروپا کلید خروج از دهلیز رکود است، مشروط بر این که بانک مرکزی اروپا (BCE) سیاستی داوطلبانه برای تجدید ارزیابی دستمزد در آلمان و طرحی اروپایی برای سرمایه گذاری سازنده در زیرساخت ها و نوآوری داشته باشد. هماهنگ سازی مالیاتی – در درجه اول مالیات شرکت ها – و بیمه بیکاری اجتماعی برای جوانان فعال ضروری است. ایجاد دانشگاه های اروپایی درهریک از کشورهای عضو، امکان اتحاد پیشرفته نظام های دانشگاهی را فراهم خواهدکرد. سرانجام، مسئولیت کامل «کمیسیون» دربرابر پارلمان اروپایی یا انتخاب رئیس کمیسیون اروپایی با رای عمومی مستقیم، تضمینی برای دموکراسی اروپا است.

بدون داشتن سیاست خارجی و دفاع مشترک، غیرممکن است بتوان در دنیای غول ها وزنه ای به حساب آمد. در زمینه دفاع، اقداماتی عملی مانند ایجاد یک مرکز خرید برای تسلیحات و ستاد مشترک شرط استقلال ما دربرابر ایالات متحده است که با «چرخش آسیایی» منافعش بیش ازپیش با ما متفاوت شده است. «ناتو» قفل شده است. من با این که فرانسه به فرماندهی کل آن بپیوندد مخالف بودم (۵)، ولی از آنجا که تجدید نظر در این تصمیم بدون نشان دادن تصویری متلون از فرانسه غیرممکن است، [اکنون باید] شرایط خود را مطرح کنیم: برقراری تعادلی مجدد در وزن اروپا و امریکای شمالی، تقسیم منصفانه مناصب و به ویژه ماموریت دفاعی پیمان ناتو.

چالشی حیاتی باقی می ماند: ابداع یک دیپلوماسی دوران دموکراتیک. زیرا دموکراسی درعین حال منفور و ناتوان است. با سربرآوردن یک طبقه متنفذ جهانی بریده از مردم و قدرت یابی رژیم های فردی، اقتدارگرا که در بادهای جهانی سازی پناهگاهی اجتماعی و ملی ارایه می کنند، مانند روسیه، چین و حتی ترکیه رجب طیب اردوغان، دموکراسی منفور است. و ناتوانی آن به ویژه در عملکرد خارجی آن است، زیرا تناوب دولت ها و وزن افکار عمومی دموکراسی های ما را کوتاه مدتی، متلون و درس اخلاق دهنده کرده و در بعد داخلی دموکراسی ها منجمد شده، از تحول بازمانده و غالبا تحت سلطه پول و بازتولید اجتماعی درآمده، نه زنده به نظر می رسند و نه سخاوتمند. درسال ۱۹۸۹، دموکراسی های غربی وارویی دوگانه زدند. گمان بردند که جنگ سرد را برده اند، درحالی که این مخالفان بودند که در داخل به علت فرسایش [اتحاد شوروی] برنده شده بودند. همچنین، دموکراسی های غربی گمان بردند که غیرقابل پیشی گرفتن هستند و به دلیل نداشتن رقیب کارآمد دچار رخوت شدند.

یک دیپلوماسی دموکراتیک، در درجه نخست دموکراسی ای است که جذابیت خود، به ویژه وجه اروپایی آن را به چشم بکشد. به نقشه سال های اخیر نگاه کنیم. «برآشفتگان»، «جنبش اشغال»، «بهارها» درسراسر دنیا روییده اند و زیر فشار مشترک طبقه های متوسط و ترمز بحران های اقتصادی قرارداشته اما جز در دایره ای مشخص به سقوط دولت ها و رژیم هایی در همسایگی اروپا نیانجامیده اند. این امر نه برحسب تصادف بلکه براثر نفوذ، حتی غیر ارادی، و نشانه ناتوانی اروپاییان در همراهی و جهت بخشی به تغییرات دموکراتیک در پشت درهایشان است. همچنین، چرا اعتراض فقط برای دیگران است؟ چرا در اینجا تا این حد کم به مطالبات دموکراتیک توجه می شود؟ درسی که باید بگیریم این است که سرمشقی که می دهیم بیش از موعظه های اخلاقی مان به حساب می آید. ما با یک «سیاست غربی» مبتنی بر گفتگو، گشایش و سرمشق بودن دموکراسی مان کار بیشتری برای دموکراسی در شرق اروپا می توانیم انجام دهیم تا برپایه منطق جنگ سردی که جز به کار منافع امریکا نمی آید.

همچنین، دیپلوماسی عصر دموکراتیک کاربرد ابزارهای جدیدی را ایجاب می کند زیرا این دیپلوماسی نمی تواند بر مخفی کاری و منطق سود متکی باشد و می باید از فشار افکارعمومی خود که امروز یک نقطه ضعف است، یک نیرو بسازد. می باید به دیپلوماسی مردم با مردم غنا بخشید تا به سیاست خارجی ای که غالبا محدود به وقت گذرانی دستگاه ریاست جمهوری شده امکان تنفس داده شود. ازطریق یک شورای امنیت ملی که مجموع کنشگران را تجهیز و هماهنگ کند به آن نیرو و وحدت بیشتری بدهیم. مساله برسرآینده جمعی ما است و ازاین رو می باید به بحثی ملی، مداوم و تکثرگرا پرداخت. درزمان بازسازی اقتصادی و «ازنوجهانی سازی» ضروری است که فرانسه ای که درحال ازدست دادن خیز اقتصادی، رقابت پذیری و اعتماد است به خود آید. در دنیا است که حیات ملی ما جریان می یابد. مقصد را تعیین نموده و سپس همه امتیازهای خود را درخدمت انجام این ماموریت بگذاریم: کارکنان دیپلوماتیک با کیفیت، مدارس، دانشگاه ها و مدل اجتماعی مان. به نبوغ ویژه خود وفادار باشیم، به مارک تولیدات فرانسوی. فرانسه دربحران ها و صلح کشور تعدیل کننده، تسهیل گر گفتگو، میانجی و درمورد دیدگاه انسانی کشور نوآوری اقتصادی، توسعه اجتماعی و انسانی و در زمینه های آموزش و سلامت کشور فرهنگ و گشایش است.

مطلب داخل کادر:

سه اولویت برای امنیت جمعی

صلح امنیت جمعی است. این پیکاری است که مدتی دراز در فرانسه به سخنگویی آریستید بریان، ژنرال دوگل و ژاک شیراک انجام شد. به نحوی رفتار کنیم که فرانسه رکن اصلی معماری اداره جهان باشد. ما باید برای خود سه اولویت تعیین کنیم.

نخست، وضعیت نمایندگی سازمان ملل متحد. نظامی که ازسال ۱۹۴۵ به میراث مانده، با دنیای امروز سازگاری ندارد. برای ایجاد تعادل بیشتر در قاره ها، باید اعضای دائمی جدیدی درشورای امنیت انتخاب شوند.

اولویت دوم، مدیریت مالی گروه ۸ و گروه ۲۰ شکست خورده زیرا دارای مشروعیت نیست. می باید یک شورای امنیت اقتصادی و مالی تشکیل شود که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در آن دست اندرکار باشند.

اولویت سوم، ایجاد مدیریت زیست محیطی برای اتخاذ تدابیری علیه گرمایش اقلیمی. می باید با مشروط کردن برخی از توافق های بازرگانی، شامل توافق مبادله آزاد فرا اتلانتیک، به بهبود عملکرد درزمینه کاهش تولید گازهای گلخانه ای، کشورهایی که از این کار اکراه دارند را وادار به تغییر رفتار کرد. فرانسه دراین زمینه پیشرو بوده است. سخنان ژاک شیراک درسال ۲۰۰۲ در ژوهانسبورگ دربرابر مجلس کل چهارمین نشست زمین («خانه مان می سوزد و ما به جای دیگر نگاه می کنیم») [نمونه ای در این مورد است].

اما صلح، به ویژه درعمل است. ما به ابزارهایی مناسب نیازداریم. اقدامات سازمان ملل محدودیت های خود را نشان داده است: کند و با شرح وظایفی نامشخص و بدتعیین شده. ما می توانیم به شرکای اروپایی خود پیشنهاد ایجاد یک نیروی واکنش سریع که آن را زیر لوای سازمان ملل در خدمت صلح در آورد را بدهیم تا در مناطقی که درگیری ها بالامی گیرد به مداخله پردازد. همچنین یک تشکیلات چند جانبه برای استحکام بخشیدن به حکومت قانون در کشورهای شکننده ایجاد کنیم. این دغدغه برای صلح با دانش عملی و تجربه قاره ما، که وحشت زده از خاطرات جنگ ها است، مطابقت دارد.

پی نویس ها از سوی هیئت تحریریه لوموند دیپلماتیک به متن افزوده شده است:

۱- بین سالهای ۱۸۵۳ و ۱۸۵۶، در طی جنگ کریمه، امپراتوری فرانسه ناپلئون سوم به متحدینش ( امپراتوری عثمانی، انگلستان و ساردنی ) بر علیه روسیه کمک می کرد. سپس در مکزیک دخالت نظامی کرد تا رژیمی «دوست» را برپا دارد و با شکست فاحش مجبور شد در سال ۱۸۹۷ آنجا را ترک کند. پس از آن فرانسه در سودان از قشون انگلیسی شکست خورد، امری که باعث متوقف شدن بلندپروازی های امپریالیستی اش در افریقا شد.

۲- مقاله « اوکرائین خود را از مدار اروپا کنار می کشد» لوموند دیپلماتیک دسامبر ۲۰۱۳http://ir.mondediplo.com/article207...

۳- مقاله « طرح مارشال بي فردا براي بهار عرب»، لوموند دیپلماتیک اکتبر ۲۰۱۴http://ir.mondediplo.com/article223...

۴- مقاله « تجارت آزاد، به روایت داد و ستد دوسوی اقیانوس آرام» لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۱۴http://ir.mondediplo.com/article223...

۵- فرانسه در سال ۱۹۶۶ از بخش نظامی پیمان ناتو خارج شد و در دوران ریاست جمهوری آقای نیکولا سارکوزی مجددا در سال ۲۰۰۹ به آن پیوست.

لوموند دیپلماتیک

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد