نظام متمرکز یا غیر متمرکز

بعضآ در ادبیات روزمره برخی اصطلاحات طوری بکار گرفته میشود که معنی اصلی انرا افاده نمیکند منجمله همین اصطلاح متمرکز وغیر متمرکز قدرت است.

عده ای ازجمله یگان تنظیم جهادی هم ازین دو نوع نظام نام میبرند اما انرا به معنی اصلی ان بکار نمی بندند . نظام متمرکز را نظام ریاستی وغیر متمرکز را صدارتی وانمو میسازند . هدف انها بیشتر صبغه تبلیغاتی سیاسی دارد تا اصل حقوقی .

نظام های ریاستی وجوددارد که رئیس جمهور انها دارای صلاحیتهای وسیع میباشد اما نظام ان متمرکز نیست مانند ایالات متحده امریکا که رئیس جمهور تا حق ویتوی فیصله کانگرس را هم دارد ، او درراس قوه اجراییه بوده صدراعظم ندارد .

اما نظام های متمرکز وجود دارد که صلاحیتهای راس دولت نسبت به نظام ریاستی محدود بوده صدراعظم وکابینه اش از طریق پارلمان انتخاب میگردد ، تفکیک قوای ثلاثه وجود داشته امانظام ان متمرکز میباشد مانند انگلستان.

نظام متمرکز چیست ؟

نظام متمرکز نظام غیر فدراتیف را میگویند که دران حکومت مرکزی با اقتدار کامل عمل میکند ، درین نوع نظام تقسیمات ملکی بر ولایات وپائین تر ازان صورت گرفته محلات دارای صلاحیت های محدود تر از مرکز میباشد .اختیار واقتدار در مرکز کشور متمرکز شده حکومت مرکزی ازادی کامل دارد تا احکامش را برهمه واحد های اداری تعمیل نماید .

درحسن وقبح این نوع نظام میگویند که در نظم متمرکز غیر فدرالی بنابر تمرکز قدرت در مرکز از پراگندگی اقتدار جلو گیری گردیده حکومت نیرومند سراسری وجود میداشته باشد ، نیاز مندی ها را بصورت بهتر اداره وتوزیع مینماید ، درین نوع نظام تصادم وتضاد در صلاحیت ها رخ نداده قانون واحد درسراسر مملکت مرعی الاجرا میباشد ، در تحقق سیاست داخلی وخارجی با قاطعیت عمل شده از لحاظ مصارف نسبت به حکومت فدرالی کم هزینه تر میباشد .این نوع نظام برای کشورهای که وسعت ساحه بیشتر ندارند شکل مناسب تر میباشد .

اما معایب ان این است که تمرکز قدرت ابتکار واجراآت را در محلات محدود نموده دموکراسی را متاثر میسازد ، خود کامگی به بار می اورد وباعث فساد بیشتر میگردد که از خود کامگان بازخواست را ناممکن میسازد . رابطه مرکز ومحلات از تشخیص نیازمندی های محلی نمیتواند جوابگوی مشکلات محل باشد ویا در زیر انباشت های بیروکراتیک اجراات عاجل وسریع صورت گرفته نمیتواند .

نظام غیر متمرکز ( فدرالی یا کنفدرالی ) :

درین نظام به جز امور دفاعی ونظامی ، سیاست خارجی وسیاست مالی سائر صلاحیتها به ایالتها واگذار شده ایالات برطبق قانون اساسی با حکومت فدرال در اجراات عمل نموده دارای صلاحیتهای وسیعتر میباشند زیرا قوه مقننه واجراییه وقضائیه ایالتی دارند . در فدرالی انچه از مزایای غیر فدرالی ذکر شد وجود نداشته اما زیاد قابل نگرانی نمیباشد ،دموکراسی بوجه بهتر ساحه عمل می یابد .

انچه ذکرشد در تیوری وجود دارد ودر کشورهاعملی شده است .تحقق این تیوری در کشور ما چگونه میتواند عملی گردد ؟

درپنج سال حکومت جهادی ها افغانستان نه بر بنیاد قانون بلکه بر بنیاد تعامل میا ن خود شان عملآ دارای یک نظام غیر متمرکز بود ، امیر نشین ها وحوزه های قدرت تابع مرکز نبودند ، شمال بین جمعیت اسلامی وجنبش ملی اسلامی تقسیم شده بود دو نوع پول مروج بود ( افغانی ربانی وافغانی جنبشی ) ، شرق مربوط حزب اسلامی یونس خالص ، غرب کشور زیر نام امارت اسلامی حوزه غربی زیر سلطه امیر اسماعیل خان ، جنوب زیر سلطه اخند زاده های هلمند وقندهار ، جنوب شرق زیر تسلط حزب اسلامی حکمتیار ومولوی جلال الدین حقانی ، صفحات مرکزی زیر سلطه حزب وحدت اسلامی ، حوزه شمالی وقطغن بصورت یکدست مربوط به جمعیت اسلامی وشورای نظار بود . حوزه های قدرت از حکومت مرکزی متابعت نمیکردند ، مالیه ومحصولات گمرکی را به مرکز نداده همه عواید به امرا یا قوماندانان تعلق میداشت .این نظام پنج سال را به جنگ میان تنظیمی ومیان قومی گذشتاند که نتیجه ان برای همه معلوم است ناکام ،ناکارا وغیر موثر در امر وحدت ملی ، حکومت مرکزی ، اداره واحد و همزیستی میان اقوام وقبایل بود .پایتخت هم به عین حالت بین همه تنظیم ها منطقه بندی وتقسیم شده بود که اگر افراد تنظیم ها به ساحه یکدیگر میرفتند کشته میشدند .ان یک نظام وحشت بود .

فدرالیسم نظام پیشرفته ومدرن است که نمیتوان ازان چشم پوشید شاید روزی افغانستان به ان نایل اید اما حالا این طرح واین نظام برای افغانستان قبل از وقت است به دلایل ذیل :

حاصل بدیکه از سیاست بازی های تنظیمهای جهادی که شاید تحریکات‌مراجع امریکایی دران بی اثر نبوده باشد تبلیغات منفی ضد وحدت ملی بود ، حاصل بد دیگر ان‌ تشکیل حوزه های قدرت تحت سلطه جنگسالاران ، ناقضان حقوق بشر ، چپاولگرانیکه با فرهنگ ودانش حکومت داری سخت بیگانه اند میباشد اینها درمحلات عملآ غیر متمرکز اند ازقانون متابعت نمیکنند ، با حکومت مرکزی نه روی مسئولیت ملی بلکه روی منفعتهای شخصی، خانوادگی ، قومی وسمتی در تعامل هستند ، این گرایش حتی در جرایم اخلاقی ، جنایی ، جرایم ضد حاکمیت وجرایم جنگی تاثیر گذاشته است ، حکومت مرکزی بنابر ترکیب های تنظیمی ، قومی ، زبانی ومنطقوی مجرم زورمندخلاف کرامت انسانی ، حقوق بشری ، دزدی ، ادمکشی وغیره را نمیتواند مورد پیگرد عدلی وقضایی قراردهد . پس اینها قشر مسلط صاحب امتیاز بی مسئولیت واجب الا حترام جامعه اند . گیریم کشور بصوب عدم تمرکز قدرت یا فدرالیسم سوق شود کیها در راس قدرت های محلی قراررخواهند گرفت غیر از همین گروه که ملت نزده سال رنج مظالم شانرا متحمل شده است ، بد تر انکه هرکدام شان حمایتگر خارجی هم دارند که بیشتر تابع ان مراجع اند تا منافع ملی کشور.

تجربه حضورانها در نزده سال دموکراسی نشان داد که در همه ارگانهای قضایی ، سارنوالی ، اجرائیوی ، تقنینی وپارلمانی حرف اول ، تصمیم اول واراده اول ازهمینهاست .اینها باعث بی اعتباری وبدنامی دموکراسی شده اند ، حضورانها در قدرت غیر متمرکز باعث بی اعتباری وبد نامی فدرالیسم نیز شده دوای درد ملت نمیباشد .

افغانستان بیک حکومت مرکزی مشروع برامده از ارای واقعی مردم ضرورت دارد تابر موانع تحقق وتطبیق قانون غلبه توانسته دست تبهکاران زور مند وقانون شکن را از سر مردم دور سازد ، زمینه های تبارز واقعی اراده مردم را اماده گرداند ، عاملین قدرتمند مراکز استخباراتی بیرونی را خلع ید کند ، جنگ خاتمه یابد انگاه در یک فضای ارام‌ با مراجعه به ارای مردم روی شکل متمرکز یا غر متمرکز قدرت ودولت تصمیم گرفته شود که یقینآ دور از مداخله زور گویان وزور کرداران بوده میتواند عادلانه باشد .

باقی همان ساعت وهمان مصلحت .

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد