بوش و جنگ برضد تروریزم
بخش اول
نوشتهء ذيل را در چند بخش تهيه كرده ام كه مسلسل به خوانندگان عزيز تقديم ميگردد:
اینک دو دهه اززمانی سپری شده است که مردم ایالات متحدهٔ امریکا شاهد رویداد های وحشتناک کوبیده شدن دو بال هواپیمایمسافربری بر ساختمانهای دوگانهٔ مرکزتجارت جهانی درشهرنیویارک بودند. پیامد این رویداد ها سرنگونی وتخریب کامل ساختمانها وکشته شدن هزاران شهروند ومسافران هواپیماها بود. این رویداد ها درواقع دلیلی شدند که حکومت ایالات متحدهٔ امریکا به یک جنگ تمامعیاری آمادگی بگیرد و براه اندازد که جورج بوش رئیس جمهور آنکشورآنرا جنگ علیه تروریزم نامیده بود.
اینک دو دهه اززمانی سپری شده است که مردم ایالات متحدهٔ امریکا شاهد رویداد های وحشتناک کوبیده شدن دو بال هواپیمایمسافربری بر ساختمانهای دوگانهٔ مرکزتجارت جهانی درشهرنیویارک بودند. پیامد این رویداد ها سرنگونی وتخریب کامل ساختمانها وکشته شدن هزاران شهروند ومسافران هواپیماها بود. این رویداد ها درواقع دلیلی شدند که حکومت ایالات متحدهٔ امریکا به یک جنگ تمامعیاری آمادگی بگیرد و براه اندازد که جورج بوش رئیس جمهور آنکشورآنرا جنگ علیه تروریزم نامیده بود.
وقوع این رویداد های خونین ومهیب دریازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ لبهٔ تیزجنگ اعلام شدهٔ حکومت ایالات متحده و متحدین آنرا بسوی دوکشور عراق و افغانستان معطوف ساخت. ایالات متحده که عاملان آن رویداد ها را وابسته به شبکهٔ القاعده برهبری اسامه بن لادن وکاراین شبکه میدانست، به رابطهٔ صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق با این رویدادها "باور" داشت. بنظرحکومت ایالات متحده، عراق،کشوری بود که به افراد القاعده امکانات مالی وتجهیزاتی فراهم ساخته و کمپی بنام سلمان پاک را دراختیار القاعده قرار داده بود که درآنجنگجویانش آموزش نظامی میدیدند. نهاد های مبارزه با " تروریزم بین المللی" درایالات متحده و سازمان سیا که از« آغازسالهای دههٔهفتاد دربارهٔ مناسبات صدام با "تروریزم بین المللی" در این عرصه» گویا تحقیق میکرده اند، ازین رابطه و همکاری شگفت زده زده نشدهبودند. چون بقول آنها «صدام درگذشته نیز روابط وهمکاریهائی با چهره های ضد غربی چون ابونضال که در گروه رادیکال فلسطینیفعالیت میکرد و عامل دو حملهٔ مسلحانه بر میدانهای هوائی روم و ویانا درسال ۱۹۸۵ بود و رامیز سانچز "تروریست" افسانوی ونزویلائیبا نام مستعار کارلوس شغال داشته است.»
شواهد و براهینی از همین ردیف، برای ایالات متحده که هیچگاهی هم بر اسناد موثق و غیر قابل انکاری استوار نبود، کفایت میکرد کهجورج دبلیو بوش و حکومت ایالات متحدهٔ امریکا اقدامات برضد صدام حسین و رژیم زیر رهبری اورا در دستور روز قرار داده وعراق رابمثابهٰ یکی از "سه محور شرارت"، در محراق و تیررس حملهٔ نظامی قرار بدهد.
اما بوش حملهٔ نظامی بر عراق را بلافاصله پس از رویدادهای یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ انجام نداد، بلکه او این تصفیهٔ حساب باصدام را دراولویت بعدی قرار داد و پیش ازآن خواست کار را ازتعقیب بن لادن و تار ومارساختن شبکهٔ القاعده که متهم اصلی اجرای عملیات کوبیدنهواپیماهای مسافربری بر ساختمانهای دوگانگی مرکزتجارت جهانی بود، آغاز کند. دراین باره دربخش دوم این نوشته پرداخته خواهدشد.
بوش در آن وقت با تدوین ستراتژی جنگی خود علیه تروریزم بین المللی، که هدف اصلی آن تعقیب بن لادن و سرکوب هستهٔ رهبری القاعدهو جلوگیری از اقدامات بعدی آن برضد اهداف امریکائی بود، جهانیان را با این فرمول که "هرکه با مانیست پس با دشمن است"، بهکارزار ضد تروریزم فراخواند. هدف ومنظور اصلی بوش بیشتراین بود که اذهان جهانیان را به "خطر" ازجانب عراق برای امنیت جهانمتوجه گرداند ونیز متحدین غربی اش درچارچوب ناتو را برای هرگونه اقدامات علیه صدام وعراق تا مرز یورش نظامی برآن متقاعد وقانعبسازد.
همانقدریکه بوش ستراتژی نظامی خود در رابطه به "جنگ باتروریزم" را توسعه و قوام میداد، سیاست جنگی اش نیز بر ضد صدامواضحتر و روشنتر میشد. این وضعیت نشانه هائی از آمادگی برای حملهٔ نظامی برعراق بود که متحدین غربی ایالات متحده را بهخویشتنداری وامیداشت. چون برخی ازمتحدین با تصمیم احتمالی حمله برعراق موافقت نداشتند، زیرا نشانه های دقیقی که رابطهٔ صدامبا رویدادهای یازدهم سپتامبر را آشکار و برملا ساخته میتوانست، وجود نداشتند، فلهذا درتصمیمگیری برای قرارگرفتن درکنار بوش برایحملهٔ نظامی برعراق متردد بودند. اما بوش تا پایان همان سال عزم خود راجزم ساخت تا مبارزه برضد تروریزم را تا به عراق گسترش دهد. این زمانی بود که واحد های نظامی ایالات متحده به حملات نظامی خویش بر رژیم طالبان درافغانستان شدت بخشیده و به پیروزی قطعیدر سرنگونی آن نایل آمده بودند. این امر باعث آن گردید که بوش به هدف بعدی درستراتژی نظامی اش رسیدگی نماید. او برای توجیهتصمیم دررابطه به عملی ساختن حمله برعراق چنین توضیح ارائه داشت:" صدام شراست. من فکرمیکنم که او سلاح کشتار جمعیدراختیاردارد، ماباید به کشورعراق داخل شویم و آنرابازرسی کنیم".
قدر مسلم اینست که صدام، آنگونه که ایالات متحده ادعا میکرد، دارای ذخایر سلاح کشتار جمعی نبود. آنچه را که حکومت بوش بحیثاسناد وشواهد دراین زمینه بجهانیان نشان داد، چند فلم کوتاه ازیک کاروان موترهای نظامی عراق بود که از طریق ستلایت برداشته شدهبود. این فلم ها را که آقای کولین پاول وزیر خارجهٔ ایالات متحده در اجلاس شورای امنیت ملل متحد به نمایش گذاشت، دستآویزی شدبرای حکومت بوش که برمبنای آن شورای امنیت قرار حملهٔ نظامی برعراق را صادر نمايد. قبل براین، حکومت بوش در صدد آن برآمده بودتا ائتلافی از کشورهای همسو برای حمله بر عراق را بوجود آورد. بوش در سخنرانی سالانه اش در ماه جنوری سال ۲۰۰۲ بر منظور ومقصدش در رابطه به صدام تأکید بیشتر نمود و دو هدفی را که حکومتش در "جنگ برضد تروریزم" باید بدست میآورد، مشخص نمودهچنین فرمولبندی نمود:
"هدف نخست از میان برداشتن کمپهای تروریستی ایکه در آنها جنگجویان مسلمان آموزش میدیدند، اقدامات در برابر پلان هایسازمانهای تروریستی و کشانیدن تروریستها پای میز محاکمه بود. هدف دومی، وسعت دادن هدفهای "جنگ علیه تروریزم" بود که آنرادرسخنرانی مورخ ۲۰ سپتامبر خویش در اجلاس کانگرس جمعبندی کرده بود". او درآن سخنرانی اش گفته بود که ایالات متحده ازتهدیدیکه تروریستها و رژیمهای دارای سلاح کیمیاوی، بیالوژیک و هسته ئی متوجه امریکا وجهان ساخته است، جلوگیری خواهد کرد." روشنبود که بوش با اشاره به "رژیم" ها هرنوع تردیدی را دراین زمینه ازبین برده بود که همانا «محورشرارت» یعنی کوریای شمالی، ایرانوعراق رادربرمیگرفت، که اولویت نخست برای او کشورعراق زیررهبری صدام حسین بود. بوش برنکاتی تأکید میکرد که در محورآن عراققرارداشت. او گفته بود:
"عراق به ابرازدشمنی با امریکا ادامه میدهد و به تروریزم کمک میرساند. رژیم عراق یک دههٔ کامل به انکشاف سلاحهای خطرناککیمیاوی وهسته ئی مصروف بود. رژیمی که ازاستعمال سلاحهای سمی برضد شهروندانش استفاده کرده و هزاران تن و ازجمله مادرانیراکه سعی کرده بودند کودکان شانرا درحالیکه خفه میشدند محافظت کنند، ازبین برده است. رژیمی که به ورود بازرسها برای بازرسیاجازه داد وسپس آنها را ازکشوراخراج نمود. رژیمی که چیزهای زیادی را ازچشمان جهانیان پنهان نگهداشته است، چنین دولت هاومتحدان تروریست آنها "محورشرارت" راتشکیل میدهند، خود را مسلح میسازند وصلح جهانی را بمخاطره می اندازند...بهای این بیمسؤلیتی و بی ملاحظه گی ها بسیارناگوار وسنگین بوده میتواند".
این نقاط نظربوش درواقع هستهٔ مرکزی اهداف مطرح شدهٔ ایالات متحده درجنگ علیه تروریزم را تشکیل میداد. این جنگ ازیک جانبمتوجه عاملان اصلی رویدادهای یازدهم سپتامبربود وازجانبی هم درگیری گسترده باهرکدام ازرژیمهائی بود که یا به تروریستها پناه دادهبودند و یا وسایل وسهولتهائی که بوسیلهٔ آنها تروریستها توانسته بودند عملیات شانرا انجام دهند. درهردو حالت فوق، صدام شامل اینتعریف بوش میشد. بنظراو صدام هم به تروریستهای مسلمان کمکهای مالی و سهولتهای آموزشی را فراهم ساخته بود و نیز همچنان گویااسلحهٔ کیمیاوی، بیالوژیکی وغالباًهسته ئی دراختیارداشت. برای این ادعا ها هیچگاه اسناد وشواهد قانع کننده از جانب حکومت ایالاتمتحده ارائه نگردید، اما باآنهم برای آغازحملهٔ نظامی برعراق پافشاری داشت.
این ستراتژی بوش دربرابرصدام، اما ازپشتیبانی کامل بین المللی برخوردارنشد. برخی از متحدین اروپائی که حملات ۱۱ سپتامبر رانکوهش و محکوم کرده بودند، درمقابل تصمیم بوش مبنی برگسترش دامنهٔ جنگ علیه تروریزم بر مواضع شان تجدید نظرکردند. فرانسه،"محورشرارت" نامنهاد بوش را ساده لوحی خوانده و آلمان ازین گله داشت که ایالات متحده بامتحدین، همچون اقمارخود برخورد میکند. کریس پاتن کمیسر امور خارجهٔ اتحادیهٔ اروپا، اظهارات فوق بوش را"مطلقیت" و"مبالغهٔ یکطرفه" خوانده بود. درجهان مسیحیت نیز بوشبخویشتنداری فراخوانده شد و کاردینال پیولاگی، فرستادهٔ واتیکان به ایالات متحده رفته بود تا سعی کند بوش را از حملهٔ نظامی برعراقبرحذر دارد. او به بوش گفته بود که باکشته شدن شهروندان بیگناه، مناسبات بین مسیحیان ومسلمانها خساره مند میگردد و برانداختنرژیم صدام ازقدرت، ولو هرقدر منفور عامه هم بوده باشد، یک اقدام غیر اخلاقی و غیر قانونی بحساب میرود.
صاحبنظرانی هم براین عقیده بودند که یورش نظامی برعراق برای امریکا تصمیم هوشیارانه نبود، زیراچند پارچه گی را در عراق تشدیدمی بخشید و انکشاف منازعه باعث بروزمشکلات ومصایب فراوانی می شد."
این هشدارها ومخالفتها اما باعث تغییر در موضع بوش نشدند زیرا او باین عقیده بود که "همه چیز با این جنگ خوب خواهد شد". بوششخصاً بقدری دراشتیاق یورش نظامی برعراق و سرنگونی صدام غرق شده بود که نه به مخالفت متحدین غربی خویش اعتنا نمود ونه بههشدارهای واتیکان و نه هم نارضایتی متحدین عربی اش، بخصوص عربستان سعودی که درهمسوئی با دیگرکشورهای خلیج اعلامداشته بود که حاضر نیست پایگاههای کشورش بهدف حملهٔ نظامی بر عراق مورد استفاده قرار داده شوند.
بوش به گسترش جبههٔ مقابله با"تروریزم" مصمم بود و اصول سیاست خارجی اش و چگونگی پیش بردن جنگ علیه تروریزم را درسخنرانیاش به کانگرس ایالات متحده روشن ساخته وگفته بود:" هرملت درهرکجای دنیاکه قرار دارد، باید یک تصمیم بگیرد وآن اینکه آیا با مااست ویا برضد ما". او با مشخص ساختن اینچنینی مرز بین دوست ودشمن، آجندای عملکرد های بعدی خود برای اقدامات برضد جبههٔ"دشمن" را اعلام کرده و بصراحت اظهارداشته بود که اگرمتحدین برای ارائهٔ کمک آمادگی نداشته باشند، باکی ندارد، واشنگتن حتیحاضراست این جنگ و این مقابله را به تنهائی به پیش ببرد.
ازجملهٔ متحدین اروپائی ایالات متحده، تنها تونی بلیرنخست وزیربرتانیه، یگانه شخصی بود که سیاست ایالات متحده را تاًئید کرد وپشتیبانی همه جانبهٔ خود را در مبارزهٔ واشنگتن برضد تروریزم وعده داد. او درطی یک سخنرانی هیجان انگیزی دربرابرارتش برتانیه اینپشتیبانی راتجدید نمود