بوش و"جنگ علیه تروریزم"
بخش پنجم
طالبان درقدرت:
چنانکه گفتم طالبان با چنگ و دندان و باکاربرد شیوه های گوناگونی برای برقراری قدرت سرتاسری ومطلقهٔ خودرا برافغانستانبکارگرفتند. اما مهمترین عامل پیروزی طالبان درجریان نبرد شان برای تصرف محلات و مناطق مختلف کشور ازچنگ مجاهدین وجنگسالارهای آنها، همانا نفرت وبیزاری مردم ازآنها بود. تأمین امنیت درساحه های فتح شده، باعث جلب توجه واطمینان مردم آن ساحهها نسبت به طالبان میشد که این امرپیشروی طالبان را سرعت میبخشید. بگفتهٔ نوام چامسکی فیلسوف و نظریه پردازامریکائی " اگرحکومت طالبان توانست درسال ۱۹۹۶ بسادگی هرچه تمامتربرکشور تسلط یابد، دقیقاً بدلیل نفرت وکینهٔ اکثریت مردم افغانستان نسبت بهجنگسالارهای اتحاد شمال بود که با جنگ ها وغارتگریهای دوامدارشان ثبات وامنیت را ازکشورسلب نموده بودند، لهذا طالبان چیزی رابمردم ارمغان آوردند که بشدت آرزوی آنراداشتند، که همانا ثبات وامنیت بود".
واما اقتدارطالبان عیبها و ضررهای خود رانیزداشت که نمیتوان ازآنهابسادگی چشم پوشید وآن اینکه طالبان در زمان اقتدارخودتضعییقات و محدودیتهای شدیدی را برمرد وزن افغان تحمیل کردند که مغایراصول زندگی عصرحاضربودند. آنها هرحرکت مخالفمقررات شدید شانراکه آنراپیروی ازشریعت و دین اسلام میدانستند، بسختی مجازات وسرکوب میکردند.
طالبان درپرتوسیاست وعملکرد داخلی خود، زنان را ازفعالیت درصحنهٔ اجتماعی حذف کردند، مکاتب وموسسات آموزشی و محلات کاررابروی آنهابستند و وادار به خانه نشینی کردند، بر رفت وآمد شان برون ازمنزل محدودیت شدید وضع شد و اجازه نداشتند بدون یک محرمشرعی مرد ازمنزل خارج شوند و نیزحجاب اجباری برآنهاتحمیل گردید. مردان نیزباید ریش میگذاشتند ولباس سنتی پیراهن وتنباندربرکرده وکلاه برسرمیداشتند. مجازات های دست بریدن و اعدام ها درملای عام برای عبرت دیگران انجام مییافت و ادراه ئی بنامامربالمعروف و نهی عن المنکر بغرض نظارت وکنترل بر رفتار وکردار شهروندان ایجادشد که مجازاتهای نامبرده را نیز مدیریت میکرد.
طالبان قوانین مدنی نداشتند ودرهرعمل واقدام شان شریعت اسلام وقرآن را مورد تمسک قرارمیدادند. مانند مولوی خلیل الله مولوی زادهوزیر عدلیهٔ طالبان که میگفت:" شریعت، خود قانون اساسی است. بنابراین ما به قانون اساسی تیازی نداریم. مردم اسلام رادوست دارند و بهمین دلیل همهٔ آنان ازطالبان حمایت میکنند و به آنچه ما انجام میدهیم احترام میگذارند".
درسایهٔ چنین اندیشه و نصب العین بود که طالبان پس از تسخیرکابل در مدت سه ماه بتعداد ۶۳ مکتب رادراین شهربستند که درنتیجه۱۰۳۰۰۰ دختر و۱۴۸۰۰۰ پسراز آموزش بازماندند و ۱۱۲۰۰ معلم که ۷۸۰۰ تن ازآنها زنان بودند از تدریس محروم شدند. طالبانهمچنان کابل پوهنتون را تعطیل کردند و ده هزار محصل را که ۴۰۰۰ ازآنها دختران بودند، ازادامه آموزش دانشگاهی محروم ساختهوخانه نشین ساختند. بدینگونه طالبان درسالهای اقتدارخود سیستم آموزشی را مانند دیگرعرصه های حیات جامعه درمعرض فروپاشیکامل قراردادند.
دربُعد سیاست خارجی نیز طالبان علیرغم اینکه در همهٔ امورخارجی تابع رهنمود هاو هدایات پاکستان بودند، درتلاش همیشگی بودند تاشناسائی رسمی کشورهای جهان و درقدم نخست از ایالات متحده رابدست آورند و کرسی نمایندگی افغانستان درسازمان ملل را کهدراختیارحکومت ربانی بود، بدست بیآورند.
این تلاشها اما بخاطر دلایل گوناگون مثمرثمری واقع نشد و طالبان بجزاز پاکستان وعربستان سعودی وکویت دیگرهیچ کشورخارجی رادرتأئید رسمی خود نداشت.
اینکه گروه طالبان درپرتو یک برنامهٔ ستراتژیک اقتصادی، سیاسی ومذهبی پاکستان، عربستان سعودی و ایالات متحده درصحنهٔ سیاسیافغانستان ظهورنمود، طالبان را پس از تسخیرکابل و بدست گرفتن قدرت دولتی، به این امید وارساخته بود که ایالات متحدهبنابرنیازمندیهای اقتصادی اش دررابطه به نفت وگازآسیای میانه درتأئید وپشتیبانی آنها قرارخواهد داد و حکومت آنهارابرسمیت خواهدشناخت. اما این خواست طالبان برآورده نشد و ایالات متحده به عوض شناسائی رسمی رژیم آنها، برعملکردهای عقبگرایانه و خلافاصول جامعهٔ مدنی شان چشمپوشی نمود و تضعییقاتی را که درنتیجهٔ درپیش گرفتن روش سختگیرانهٔ قرون وسطائی برمردم افغانستانوضع کرده بودند را بخاطرمنافع ستراتژیک اقتصادی خویش نادیده گرفت.
چنانکه دربحث قبلی اشاره شد، کمپنی های یونیکال امریکائی وبریداس ارژانتینی سعی داشتند تا با تأمین امنیت درافغانستان توسططالبان، زمینهٔ تهیه وامضای یک قراردادهمکاری باطالبان رافراهم سازند و کاراحداث پروژهٔ خط لولهٔ انتقال گازونفت آسیای میانه ازطریقافغانستان را جنبهٔ عملی بدهند. هیأت های هردو کمپنی پس از تسلط طالبان برکندهار، بین کشورهای خود و کندهار وکابل دررفت وآمدبودند. هردو کمپنی امیدواربودند که ایالات متحده شناسائی رسمی طالبان رااعلام بدارد وبازآنها بااطمینان واردعمل گردند.
بریداس دراین کار شتاب بیشتربخرچ داد و قبل ازشناسائی رسمی طالبان، هیأتی ازطالبان را درماه فبروری سال ۱۹۹۷ دربوینس آیرساستقبال نمود وپذیرائی فوق العاده ئی ازآن بعمل آورد، همزمان باآن کمپنی رقیب، یعنی یونیکال نیزهیأتی ازطالبان را درواشنگتن پذیرائیکرد. این هیأت ضمن دیدارها ومذاکرات بامقامهای کمپنی، همچنان سعی کرد نظرمقامات دولت امریکارابرای شناسائی رسمی دولت خوددرکابل جلب نماید.
احمد رشید نویسندهٔ اثری بنام «طالبان، اسلام، نفت وبازی بزرگ جدید» چنین مینویسد:" بریداس درموردقرارداد باطالبانگفتگوهایش راعملاً آغازکرد. سه نفراز مدیران بریداس درگرمای تابستان مدت چندین هفته با ۱۲ ملا مشغول کارشاقتنظیم ۱۵۰صفحه اسناد این قرارداد بودند. بجز یک نفراز۱۲ طالب که تحصیلات مهندسی داشت، ۱۱نفردیگرازهیچگونهتخصص فنی برخوردارنبودند؛ البته آن یک نفرمهندس نیز هیچ تجربهٔ عملی نداشت... یونیکال اما حاضرنشدمذاکراتش رابا طالبان دربارهٔ قرارداد تاتشکیل یک دولت قانونی درکابل آغازکند".
درحالیکه یونیکال مذاکرات را تا به تشکیل دولت قانونی درکابل عقب انداخته بود، اما باآنهم در کندهار "مرکزآموزشی را برای افغانهابازکرده بود که درآن بتعداد ۴۰۰ تن از جوانان افغان را به عنوان معلم، تکنیسین برق، نجار و نلدوان بغرض کمک به یونیکال جهت کشیدنخط لوله آموزش میداد". درکناراینها یونیکال افرادی چون گوتر، بوردمن وزلمی خلیلزاد را که قبلاً درحکومتهای ایالات متحده کارمیکردند،بخدمت گرفت و وارد این "بازی بزرگ" ساخت.
هراندازه ایکه طالبان برای کسب شناسائی رژیم خود توسط کشورهای خارجی ومنجمله ایالات متحده تلاش کردند، بهمان اندازه نظر بهعملکرد شان نسبت به مردم افغانستان واعمال مقررات شدید مذهبی پروسهٔ انزوای خود را تشدید کردند و درنتیجه پروژهٔ بزرگ احداث خطلوله نیزدرقدم نخست به التوا قرارگرفت و سرانجام نیزجنبهٔ عملی نیافت.