کتاب
زنان ومشکلات فرا روی شان در جامعهٔ افغانی
نویسنده: عبدالقیوم میرزاده
پیوسته به گذشته (قسمت یازدهم)
خشونت علیه زنان به نحوی پدیده ایست مرگبار که جامعهٔ بشری و خاصتاً کشور ما را که در زیر ساطور محافظه کاران مذهبی و فرهنگ منحط مرد سالار بیداد میکند بطرف نیستی کامل سوق میدهد. اگر این معضل مرگبار اجتماعی را بصورت تخصصی به تحلیل بگیریم متوجه میشویم که بخش اعظم کمبودها و عقب مانی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ، موجودیت جنگ و برادر کشی، عدم دسترسی به یک اتحاد ملی و ناتوانی ما در تحقق منافع ملی همه و همه به موجودیت خشونت در خانواده و خشونت علیه زنان مرتبط هستند.
برخلاف تصور حاکم در اذهان عدهٔ که از کشور های پیشرفته و مدرن دارند حتی در همین کشور ها نیز خشونت علیه زنان وجود داشته و به شیوه های مدرن از زنان در تجارت و بهره برداری جنسی، فروش دختران جوان و نوجوان کشور های فقیر که در اثر تجاوزات همین دنیای مدرن به فقر کشانده شده اند به مراكز فساد و رونق بازار فیلم های مستهجن و غیراخلاقی استفاده سوء میکنند. مردان در همین دنیای مدرن که سنت ها دیگر جای ندارند هم از استقلال مالی همسران خود جلوگیری و در اموال شخصی آنها دخل و تصرف دارند که نوعی از خشونت علیه زنان میباشد، در یکعده همین کشور های مدرن زنان در کاریابی مقام مؤخر رادارند، در ارائه عین خدمات زنان کمتر از مردان حقوق دریافت میکنند و ده ها نابرابری دیگر که به نحوی درد آور و خشونت زا میباشد.
اداره حقوق بشر سازمان ملل متحد در اعلامیه سپتمبر ۱۹۹۳ خویش خشونت علیه زنان و یا خشونت خانواده گی را چنین تعریف میکند:
" هر نوع عمل خشونت آمیزی که بر اختلاف جنسیت مبتنی باشد و به آسیب یا رنج بدنی، جنسی و روانی زنان بیانجامد، یا آنکه احتمال منجر شدن آن عمل به این نوع آسیب ها و رنج ها وجود داشته باشد و یا حتی تهدید فرد به این گونه اعمال از مصادیق خشونت شمرده میشود."
همچنان بمنظور مقابله شدید در قبال خشونت علیه زنان سازمان ملل متحد روز ۲۵نوامبر را یا پنجم قوس را روز جهانی رفع خشونت علیه زنان اعلام کرده و از تمام حکومات ودولت ها مطالبه گردیده تا بمنظور رفع این هنجار شوم تمام تدابیر قانونی و حمایت کننده را رویدست گیرند.
در افغانستان مانند سایر کشور هاییکه خشونت علیه زن وجود دارد دلایل اصلی موجودیت خشونت علیه زنان همانا حاکمیت فرهنگ مرد سالار در جامعه، همنوایی و حمایت آشکار و پنهان قوانین از این فرهنگ بوده که ارگانهای حمایتی اتباع چون پلیس، قضأ و موسسات خدمات صحی و تأمیناتی شدیداً از این فرهنگ مشبوع میباشند، موجودیت قشر محافظه کار مذهبی که به روایت آنها تفسیر نادرست از دین و آیات قرآن عظیم الشأن در بارهٔ نابرابری حقوق زن در جامعه همه روزه از منبر مسجد تبلیغ میگردد، فقدان پروتو کول های رسمی در قدرت اجرائیوی دولت برای حمایت زن، نبود سازمانهای سراسری مؤثرزنان برای مبارزه بی امان غرض تساوی حقوق زن و پشتوانه با قدرت در نهادینه ساختن فرهنگ مساوات جنسیتی و همچنان عوامل تأثیر گذار دیگری چون یاد گیری اجتماعی یعنی تقلید فرزندان از پدر و اعضای مرد خانواده و مهمترین و اساسی ترین دلیل موجودیت و ادامه روند خشونت در جامعهٔ ما عبارت از منفعل بودن زن، بی باور بودن زن نسبت به توانمندی و قدرت خود، عدم موجودیت اعتماد به نفس زنان، اعتقاد عمیق زن جامعهٔ ما به خرافات و موهومات و اعتقادات و باور های مذهبی نادرست زن از نابرابری های اجتماعی در جامعهٔ ما به استمرار این هنجار شوم کمک شایان میکند.
سراسر تاریخ کشور ما مملو از حکایات خونبار و درد آور جنایات هولناک خشونت علیه زنان میباشد که ده ها هزار آن بنابر دلایل عدیدهٔ ناموسی، سنتی، مذهبی، روانی و غیره سرپوشیده مانده است و هر کدام درد جانکاهی است از سرنوشت این قشر مظلوم که بیشتر خودش هم در این مظلومیت همکار سیستم گردیده است.
در یکی از گزارشات داستان هولناکی از دختری نو جوان که شاید سن اش در حدود پانزده سال باشد شنیدم که چهار سال قبل مادر خود را از دست داده بود و در یک خانواده فقیر زنده گی میکرد، این دختر که مسئوولیت تمام مشکلات خانه چون پختن نان در تنوروتربیه خواهر و برادر کوچکش و ده ها کار دیگر را به عهده داشت همچنان برای فراگیری سواد به نزد یکی از خویشاوندان خود که پسر جوانی بود درس می خواند این پسر جوان روزی این دختر را با مواد مسموم کننده ی بی هوش ساخته و بالایش تجاوز کرده است به قول مادر کلا ن اش این دخترتا دو روز بنابر عدم تمرکز فکری نمیدانسته برایش چی اتفاق افتاده است. این دختر همچنان با مرد دیگری نامزد بوده که نامزدش بعد از عروسی متوجه گشته که دختر قبل از عروسی باوی مورد تجاوز قرار گرفته است. دختر بیچاره بلااثر لت و کوب و فشار مضاعف خانواده شوهر خود را آتش زده اما به واسطه مادر شوهرش نجات یافته است. پسر متجاور که بوسیله خانواده روابط مستحکم با حزب اسلامی حکمتیار داشته و تا اکنون هم از همان جا حمایت میشود هرگز مورد بازپرس دولت قرار نگرفته است و مردم محل هم از ترس نیرو های مسلح بی بند وبار مربوطین حزب اسلامی خاموش بوده و خانواده دختر نیز به همین دلیل هیچکاری با این متجاوز بی رحم کرده نتوانسته است. دختر بیچاره با زخمهای ناشی از سوختگی و هزاران مصیبت جانکاه دیگربه زنده گی پُر فلاکت ادامه میدهد و حالا نمیدانم به چه سر نوشتی دچار خواهد گشت.
این داستان غم انگیز دختری را طور نمونه مثالی از ده ها هزار دیگر بخاطری این جا آوردم که پیامی باشد از آن ده ها هزار مورد دیگر از این قبیل که زنان جامعهٔ ما آنرا بدوش میکشند. باید خاطر نشان ساخت که مردم همیشه در هر کجا اکثریت اند ودر سرتاسر افغانستان این بی بند و باران، سنت پسندان و محافظه کاران مذهبی اقلیت منفور اند. میخواهم با صراحت واضحاً خاطر نشان سازم که زنان نیمی از این اکثریت جامعه را تشکیل میدهند اما تا کنون نتوانسته اند بنا بر روحیه نازل و منفعل هیچکاری علیه این سیستم غیر انسانی انجام دهند. اخبار تکاهنده وخجالت آور از بعضی ولایات کشور همین اکنون میرساند که زنان شوهردار وبی شوهر، با کودک وبی کودک را مثل حیوانات به بازار برده وبه فروش میرسانند، وتا کنون خبری مبنی بر جلوگیری و یا رسیده گی به این عمل شنیع غیر انسانی از جانب ارگانهای ادارهٔ دولت و جامعهٔ مدنی نخوانده و نشنیده ام. پخش این خبر از طریق رسانه ها نه تنها برای انسانهای متمدن تکاندهنده بود، بلکه برای هرانسان چیز فهم بهت آور وگیچ کننده نیز بود. اما با تأسف باید گفت که فروش زنان در کشوربه بهانه ها واشکال مختلف صورت میگیرد ودر برخی از مناطق بشکل برده فروشی قرون وسطائی تا هنوز مروج است. دیده میشود که در کشور ما شهامت ممانعت این عمل وحشیانه را هیچکس ندارد. دراواخر ماه جولای سال ۲۰۰۸ یک مرد خانمش راکه سه فرزند هم از وی داشت با یک قاطر تعویض کرد ووقتی پسر۱۲ ساله اش از پدرش پرسید که چرامادرش را با یک قاطرعوض کرده است ؟ پدرجواب داد که با این قاطرمن میتوانم خرج ومصارف تو و برادران ترا فراهم کنم، درحالی که اگر اینکار را نمیکردم، هم تو وهم برادرتو وهم مادرتان از گرسنگی میمردند. این است نمونه های تراژیدی خشونت علیه زنان در افغانستان دارنده تاریخ پر افتخار پنجهزار ساله.
علمای جامعه شناسی با تجارب علمی خویش در این زمینه به این استنباط رسیده اند که تنها پرخاشگری در خانواده ها عامل اصلی خشونت نیست بلکه موجودیت فرهنگ فرودستی زنان، تنش ها میان زن و مرد، عدم دلبستگی به یکدیگر، تضاد منافع در خانواده، سطح نازل سواد و آگاهی اجتماعی هر دو جانب، فقر، عادت کردن زن به خشونت، سکوت در مقابل خشم مرد، تعدد اطفال در خانواده های فقیر و بی بضاعت، عدم مشارکت مرد در امور منزل، تربیت و مراقبت اطفال خانواده، اخلاق زشت و پرخاش گر شوهر، عدم توجه مرد به نیاز های زن، عدم درک و شناخت مشکلات، خواسته ها و نیازمندی های زن، مخالفت پدران با ازدواج های عاشقانهٔ دختران شان و موجودیت ازدواج های اجباری و تحمیلی، جلوگیری از تدریس و اشتغال زنان از جانب والدین و شوهران، سکونت های اجباری در جوار والدین و خانوادهٔ شوهر، تحمیل محدودیت در پوشش و طرز لباس پوشیدن، بنابر سکونت اجباری در جوار خانواده شوهر محدود گشتن روابط زناشویی، پا هین بودن رتبه اجتماعی و اقتصادی، اختلاف شدید سن و موقعیت اجتماعی زن و مرد، بیماری های روانی، استفادهٔ مسکرات و دخانیات، سن پا هین ازدواج، درموجودیت فرزندان سکوت و از خود گذری زنان در مقابل خشم و خشونت خانواده، مداخلهٔ جانبدارانه اطرافیان نزدیک به خانواده ها در امور فیمابین زن و شوهر، تعدد زوجات و ازدواج های اجباری مرد وزن، عدم رضایت زناشویی، چگونگی همسر گزینی و قربانی خشونت بودن در کودکی، بزرگ شدن در خانواده نا مناسب، بیکاری، عدم توجه به نظریات و دیدگاه های زن، برخورد حقارت بار طرفین خشونت با یکدیگر، مسکن نا مناسب و برهم خوردن سیستم نظم معمول رئیس و مرئوسی - فرودستی و فرادستی در خانواده، بنابر حاکمیت فرهنگ منحط و خشونت زای مرد سالار عدم حمایت خانواده دختر در برابر خشونت های خانواده گی از دختر شان به فهم جلوگیری از فروپاشی خانواده، نا توانی زن در میدان مبارزه در برابر زور گویی و خشونت مرد و کوتاه آمدن بنا بر ساختار مردانه جامعه، در اثر تمردات زن برای مرد این احساس پیدا میشود که حکومتش در خانواده متزلزل میگردد، هکذا اکثرآ زنان هنگامی مورد خشونت قرار گرفتهاند که میخواستهاند رابطه های گویا معمول خانوادهٔ شان را به چالش بکشند. با توجه به ارزیابی های وزارت امور زنان افغانستان در کشور ما بیشترین خشونت علیه زنان زمانی اتفاق افتید که مردان علیه اقتدار مردانه خود وارزشهای پدرسالار جامعه تهدید احساس کرده اند. که بنا بر نبود ارگانهای عدلی، قضایی و امنیتی در داخل خانواده که رفتار های خشونت بار مردانه را کنترول کند مرد به این اعمال مبادرت میورزد. چون زن در جامعه سیستم بازخواست گر مطمئن و غیر جانبدار ندارد بناً مرد بدون تنبیه قانونی به ادامه این روشش ادامه میدهد. یکی از عوامل ادامهٔ مستمر فرهنگ مرد سالارریشه در بیسوادی جامعه اعم از زن و مرد دارد زیرا مرد بنابر نداشتن سواد و عدم آگاهی از عواقب زیانبار خشونت بالای زنان به این مامول ادامه میدهد و زن نیز بنابر بیسوادی و نا آگاهی از سیر معیوب جامعه تن به تحمل این فرهنگ داده و صدایش را نمیکشد. تجربه کشور هایی که در آن زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردار گردیده اند می آموزد که فقط با با سوادی هر دو رکن جامعه و آگاهی آنان از انسانیت، حقوق انسانی، پیشرفت، ترقی و تجارب جامعهٔ جهانی میتوان به این مامول فایق آمد.
هنجار خشونت علیه زنان همچون سایرپدیدههای اجتماعی از شرایط و ویژه گی های اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی جامعه متأثر میباشد. در جوامع که سنت ها بیشتر در زنده گی مردم حکومت میکند و هنوز شامل حوزه مدرن نگردیده اند بیشتر به مسئله خشونت علیه زنان مواجه میباشند. از ارزیابی همهٔ پهلو های خشونت علیه زنان به این نتیجه میرسیم که خشنو نت علیه زنان یکی از شر م آورترین و متدا ول تر ین موا رد نقض حقو ق بشر می باشد که نه حد و مرز جغرا فیا یی و فرهنگی دارد و نه هم فقیر و غنی می شنا سد ودر کشور ما تا زمانیکه ما همه و همهٔ جامعه منجمله زنان تماشاگر این تراژیدی و جنایت نقش شا هدین را داشته باشیم این جنایت بشری همچنان ادامه خواهد داشت و ما نمی تو انیم ا دعا کنیم که در راه ر سیدن به برابری،تو سعه و صلح، تعالی وترقی - پیشر فت کر د ه ا یم. پایان قسمت یازدهم ( ادامه دارد)