کشتار وحشیانه چنگیز درهرات
قسمت دوم
سيفی به اتکای خاطرات سالخوردگان از قول مولانا خواجه ناصرالدین چشتی داستان عجيبی در باره شرايط دشوار زندگی آن چهل نفر که در ويرانه مسجدی در هرات می زيستند، نقل ميکند. اينان در طی سال اول از لاشه های آدميان و حيوانات مرده تغذيه ميکردند. و بعد از آن از حدود ويرانه ها در پی آذوقه بيرون می آمدند تا اگر ممکن باشد رهزنی کنند و قوت لايموت خود را بدست آورند. ولی با اين حال هم يافتن خوراک و تهيه آذوقه بسيار دشوار بود. بدين سبب در سال دوم به چهار گروه تقسيم شدند. گروهی در هرات باقی ماند و سه گروه ديگر که هريک مرکب از ده نفر بودند، برای بدست آوردن آذوقه به نواحی دور دست غرجستان و خواف و مرو رفتند. گروهی که به سوی غرجستان رفته بودند ، شبانه ۵۰ اسپ از لشکر تولی خان پسرچنگیز ربودند و به هرات آوردند.گروه ديگری که به مرو رفته بودند، بسرکردگی رشید برجی عیار،به کاروانی حمله کردند و ده خروار غله بدست آوردند وبه هرات رساندند. هراتيان سال دوم را با اين آذوقه به پايان رساندند. سال سوم هم مجدداً به نواحی دور دست رفته در بيابان کرمان کاروانی را که از مصر به چين ميرفت ، زدند و پنجاه نفر از اهل کاروان را کشتند و کاروان را بسته به هرات آوردند. هنگام تقسيم غنايم سهم هريک از هراتيان پنج خروار شکر و حلويات و يک خروار قماش ابريشمی مصری و شوشتری (خوزستانی) شد. و همه البسه ابريشمين بتن کرده و تمام سال قند و شکر خوردند. در سال چهارم عده يی را به ناحيه مرو فرستادند تا قماش و ابريشم را با غله مبادله کنند. [20]
اين داستان نشان ميدهد که هرات تا چه حد خراب و ويران شده بود ، تا آنجا که برای بدست آوردن روزی خود مجبور شده بودند از ۱۵۰تا ۸۰۰کيلومتر دور تر از هرات بروند و بر کاروانيان و يا اردوی مغولی شبيخون بزنند و رزق و روزی برای ديگرهموطنان هراتی خود دست و پا کنند ، زيرا که در نواحی نزديک تر چيزی برای خوردن يافت نمی شد. و چون بعد از چهار ده سال ، در سنه ۶۳۵ هجری = ۱۲۳۶ ميلادی، خان بزرگ ( اوکتای قا آن ، فرمود تا هرات را احياء کنند و عده يی از اسيران ( هزار نفر پيشه ور و نساج ) را که بعد از نخستين بار تسخير هرات در (۶۱۸ ق = ۱۲۲۱ م) از آن شهر کوچانده بودند باز گردانند ، ديدند که در پيرامون ويرانه های شهر تقريباً نه روستائی باقی مانده و نه حيوان کاری برای زراعت و « جوی ها انباشته شده است».[21]
و بدين سبب نخستين ساکنان هرات احياء شده نا چار خود بجای گاو، گاو آهن و خيش ميکشيدند. قرار براين شده بود که هر مرد ساکن هرات ، سه من گندم ( هر من هرات مساوی به ۷۰۰ ر ۳ کيلو گرام ) در پنجاه «کوتک خاک» بکارد و از برکه و حوض آبش دهد. [22] و به امر قستای شحنه جديد مغول : « هنگام زرع از وضيع و شريف ، دو- دو جوغ ميکشيدند و ديگری ميعاد راست ميداشت و بدين نوع زمين را شديار ميکردند و تخم می پاشيدند و پنبه ميکاشتند و چون ارتفاع انتفاع گرفتند وپنبه برداشتند، بيست مرد تناور را که در سرعت سيران بر طيران طيور مبادرت گرفتندی هريک را با پشتواره بيست من پنبه به افغانستان[23] فرستادند تا از آنجا دراز دنبال(گاو) و ادوات دهقنت آوردند.»[24]
از گفته اخير سيفی بر می آيد که در اين ايام اسپ و خر بطور کلی در هرات وجود نداشته تا بوسيله آنها بار های پنبه را به نقاط دور دست انتقال ميدادند. و همچنان معلوم می شود که چهارده سال پس از کشتار چنگيزيان در هرات، بدست آوردن گاوان قلبه و ادوات دهقانی محال بوده و مردم مجبور بودند برای تهيه آن کسانی را به مسافت لا اقل چهارصد کيلو متربه مناطق جنوبی هرات گسيل دارند.
وادی هريرود و جلگه هرات که يکی از نواحی پر جمعيت و حاصلخيز افغانستان بود، تخريب سراسری آن ولايت يک عمل استثنائی نبوده ، بلکه واحه مرو نيز با چنين مصيبتی از دست مغولان روبرو بود . بنابگفته جوينی، پس از آنکه مغولان سه بار در ۶۱۸ و ۶۱۹ هجری = ۱۲۲۱ - ۱۲۲۲ميلادی به واحه مرو هجوم بردند، زراعت و سدهای آب و بند های رود مرغاب خراب شد و آب مواشی و غلات مردم را برد، چنانکه : « در شهر و روستاق صدکس نمانده بود و چندان ماکول که آن چند معدود معلول را وافی باشد نمانده بود.» [25]
فاتحان مغولی با بکار بستن چنین شيوه های کشتار، ميکوشيدند تا نه تنها امکانات مقاومت و ايستادگی مردم را از پيش پای خود بردارند، بلکه ميخواستند وحشتی در عموم مردم ايجاد کنند تا اراده مقاومت در مردم بکلی نابود و معدوم گردد. لذا نتيجه هجوم لشکريان مغول بر سرزمين های افغانستان ، ايران و ماوراء النهر و غيره جاها، تقليل شديد نفوس و مردم زحمتکش بوده که خود بر اثر قتل عام اهالی و يا به اسارت بردن ايشان و فرار باقی مانده مردم، و خالی از سکنه شدن نواحی پرجمعيت سابق کشور های مفتوحه، بخصوص خراسان که در دره ها و نواحی حاصل خيز آن کوچکترين قطعه زمين غير مسکون ولم يزرع وجود نداشت، پديد آمده بود. منابع اين عهد از «قتل عام » اهالی که به امر سرداران چنگيز در بسياری از شهر ها و حومه بلاد صورت گرفته ، ارقامی از کشته گان ذکر ميکنند که شگفتی انگيز است. مثلاً طبق روايت سيفی به هنگام تصرف نيشاپور توسط مغولان ( ۶۱۷ق = ۱۲۲۰م) گويا ( ۰۰۰ر ۷۴۷) نفر مرد را سر بريدند.[26] و بقول « وصاف » جز چند نفر اهل حرفت باقی همه را بکشتند ، حتی حيوانات را هم نابود کردند. [27] دربخارانيزتمامت شهر بمدت چندروز درآتش سوخت بطوريکه يکی ازمردمان بخاراکه از واقعه گريخته و بخراسان آمده بود، وضعيت بخارا راچنين تعريف کرد:« آمدندو کندندو سوختند و کشتندو بردند.» [28]
بطوريکه از نوشته های سياحان بر می آيد، بلخ پس از کشتار سال ۶۱۷ق = ۱۲۲۰م ديگر تا مدتها بعد جان نگرفت. و در نيمه اول قرن هشتم هجری ( نيمه اول قرن چهاردهم ميلادی ) نيز ويران بوده است.
انحطاط اقتصادی و اجتماعی پس از غلبه مغول :
يکی از نتايج سوء تسخير سرزمين های مفتوحه از جمله افغانستان و ايران و نقاط مجاور آن توسط لشکريان چنگيز خان ، همانا سقوط شبکه آبياری بوده است. تخريب بندها و ديگر تاسيسات آبياری نه تنها در امر آبياری و وضع عمومی زراعت وکشاورزی کشور تاثير مرگباری داشته ، بلکه ويرانی کشور و خالی شدن سکنه برخی از نواحی آن و تقليل جمعيت وعدم تکافوی کارگر زمين نيز از اين رهگذر موثر بوده است.
اين دو عامل يعنی تقليل شديد جمعيت و بالنتيجه عدم کفايت عده کشاورزان و کار کنان در روستا ها و همچنين خرابی و ويرانی تا سيسات آبياری به خودی خود موجب سقوط شديد زراعت ميگشته است. به اين دو عامل بايد عدم تکافوی حيوان کاری (برای امور زراعت) و بذر را اضافه کنيم. پس از احيای هرات معلوم شد که در آن ولايت حيوان کاری به هيچ وجهه يافت نمی شود و اهالی بالضرور خود را به گاو آهن می بستند و ناچار عده يی را برای بدست آوردن گاوان قلبه به نقاط دور دست گسيل ميداشتند. يک عامل مهم ديگر که موجب وقفه و انحطاط کشاورزی گشت، همانا سياست مالياتی ای بود که نخست بوسيله اولين جا نشينان چنگیزخان و بعد از او توسط ايلخانان اولس هلاکوئی اعمال ميشد. و يکی از بيرحمانه ترين روش های بهره کشی فيودالی بودکه روستائيان را فقير و احيای کشاورزی را لطمه ميزد. [29]
قبلاً تذکر رفت که ويرانی ها، حتی در طی نخستين هجوم لشکريان چنگيزی تا چه حد پردامنه و عظيم بوده است و در اثر آن شبکه های آبياری کاملاً خراب شدند. عده نفوس سخت تقليل يافت و حيوانات کاری از ميان رفتند و قحطی و امراض همه جاگير، بروز کرد و اين عوامل در وضع کشاورزی منعکس گرديد و خراسان چنانکه منابع نشان ميدهند، بيشتر و زودتر ازديگر نواحی زيان ديد. بگفته جوينی، تولوی خان در ظرف دوسه ماه نواحی و اطراف و اکناف خراسان را ويران و از سکنه خالی و مانند کف دست صاف کرد.[30]
سيفی هروی در کتاب خويش ( تاريخنامه هرات ) خاطرات سالخوردگان را در باره ويرانی وحشت انگيزی که در سراسر خراسان پس از هجوم مغول در سال های(۶۱۷-۶۱۹ق= ۱۲۲۰ - ۱۲۲۲ م) به بار آمده بود ، نقل ميکند. سالخوردگان به عنوان شهود عينی به مؤلف اظهار داشته بودند که در ناحيه هرات نه مردم باقی مانده بود و نه گندم و نه آذوقه و نه پوشاک. [31] شهود عينی مذکور ميگفتند : « خراسان خرابست و از اينجا (هرات) تا مازندران کسی را امکان سکونت و مجال توطن نيست. در اقليمی که نيمی از آن جای شيران و گرگان است و باقی خراب و ويران.» مؤلف باز همانجا چنين ميگويد: « از مولانا مرحوم خواجه ناصرالملته والدين چشتی چنين شنودم که او گفت از حدود بلخ تا دامغان يک سال پيوسته خلق گوشت آدمی و سگ و گربه می خوردند، چه چنگيزخانيان جمله انبار ها را سوخته بودند.»[32]
از اين داستان چنين بر می آيد که در آن سال گندم کاشته نشده بود. مؤلف مزبور از قول سالخوردگان نقل ميکند که، شيخ احمد بن محمدقواس ( غواص ) با هفت تن ديگر چهار ماه در کوه های غور فراری و پنهان شده بود. هر روز يکی از آنان در پی طعمه ميرفت و هرچه بدستش می آمد اعم از آدمی و خر و سگ و شغال و موش و يا پرنده ( زنده يا لاشه ) برای رفيقان خود می آورد. روزی به پير مردی که بر خری سوار بود رسيد و از او خواست خر را بدهد و الا کشته خواهد شد ، پير مرد در عوض کيسه زر به او عرضه کرد ولی مورد قبول واقع نشد، زيرا که با پول هيچ خوراکی بدست نمی آمده است.[33]
سيفی باز همانجا خبر ميدهد که پس از کشتار عمومی سال ۶۱۹هجری فقط مشتی از مردم که اتفاقاً جان بسلامت برده بودند، چهل مرد از طبقات مختلف بودند که در ويرانه مسجدی سکنی گزيده بودند.[34] و در روستاهای حومه هرات هم عده نجات يافته گان بيش از صد نفرنبودند. [35] مگر در« حايطی» که يکی از امرای مغول قريب هزار نفر از اسيران را مورد عفو قرار داده گردآورده شرط نهاده بود که رعايای او باشند.[36] پایان
مآخذ این مقاله:
[1]-استخری،مسالک وممالک، ص ۲۰۹
[2]-احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص ۲۹۸، و ص ۳۰۷
[3]-یاقوت حموی، معجم البلدان،زیرکلمه هرات دیده شود.
[4]-لسترانج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمودعرفان، چاپ ۱۳۸۳،ص ۴۳۴
[5]- تاریخ نامه هرات،چاپ تهران۱۳۸۳، ص ۱۰۶
[6]- روضات الجنات ، ج ۲، ص ۴، ۴۵، ۴۹، ۵۵، ۹۴
[7]-ابن بطوطه، سفرنامه،ص ۴۳۳
[8]- نزهت القلوب ، ص ۱۵۱ - ۱۵۲، ملاحظاتی درتاريخ ايران ،ص ۳۹
[9]- روضات الجنات ، ج ۲، ص ۴، ۴۵، ۴۹، ۵۵، ۹۴
[10]- خاک اوليا ، ترجمه عبدالعلی نور احراری ، ص ۲۷۶، غبار، ج اول، ص ۲۱۸
[11]- پطروشفسکی، کشاورزی ومناسبات ارضی در ايران عهد مغول ، ج ۱، ص ۸۶
[12]- تاريخ جهانگشا، جوينی ،ج ۱، ۷۰، ۸۲ (ملاحظاتی درتاريخ ايران، ص ۱۸)
[13]- تحرير تاريخ وصاف ، ص ۳۱۹
[14]- پطروشفسکی، ج ۱، ص ۸۶،جوینی، جهانگشا،ج۱، ص۱۱۹- ۱۲۱،سیفی هروی،تاریخنامه هرات،چاپ تهران ۱۳۸۳،ص ۹۵ [15]- سیفی،تاریخ نامه هرات،تهران ۱۳۸۳ ، ص ۱۱۷
[16]- سيفی هروی ، تاريخنامه هرات ( ذکرنهم درخرابی شهرهرات)
[17]- تاريخنامه سيفی ، چاپ تهران ۱۳۸۳ ، ص ۱۱۸
[18]- تاريخنامه سيفی ، چاپ صدیقی، ( ذکرنهم ودهم)
[19]- پطروشفسکی ، همان اثر ، ص ۵۵ - ۵۷
[20]- سيفی ،تاریخنامه هرات،چاپ تهران، ص ۱۲۰-۱۲۷( ذکردهم)
[21]- تاریخ نامه سيفی ، چا تهران،ص ۱۴۱-۱۴۲(ذکرسیزدهم)
[22]-سیفی تاریخنامه هرات، چاپ تهران، ۱۳۸۳، ص ۱۴۶(ذکرسیزدهم)
[23]- سيفی ، ص۱۴۶در عهد سيفی (نیمه اول قرن هشتم هجری ) افغانستان و افغان ، قبايل مسکون در سواحل رود هلمند تا کوه های سليمان و بطرف جنوب شرق تا رود سند و اتک را ميگفتند و منظور از افغانستان در اينجا، اراضی هلمند و قندهار بوده است. ( تاريخنامه هرات صفحات ۱۶۹ و ۱۸۶ ، الخ ) سيفی در تاريخنامه خود بيش از ۳۵ بار نام افغانستان را بکار برده است .
[24]- تاریخنامه سيفی ، ص ۱۱۱
[25]- جوينی، ج ۱، ص ۱۲۵ - ۱۳۲
[26]- تاریخ نامه سیفی، ص ۹۵
27- تحرير تاريخ وصاف ، ص ۳۲۴، تاريخ جهانگشای جوينی، ج ۱ ، ص ۲۱۸
[28]- جوينی ميگويد: شمار کشته گان ۱۳روز را دربرگفت و اگر در هر روز پنجاه هزار کشته حساب شده باشد ، رقم مقتولين به ۰۰۰ر ۶۵۰ نفر ميرسد.
[29]- پطروشفسکی ، همان اثر ، ج ۱ ، ص ۵۸
[30]- جوينی ، ج ۱، ص ۱۱۹
[31]- تاریخ نامه سيفی ،چاپ صدیقی ، ص ۸۳ : ( در اين ولايت نه مردم است و نه گندم ، نه خورش و نه پوشش.) ص ۱۵۲ .(ذکردهم]
[32]- تاریخنامه سيفی ،همان، ص ۸۷[ذکردهم)
[33]- تاریخنامه سيفی ،همان، ص ۸۵[ذکردهم)
[34]-تاریخنامه سيفی ،همان، ص ۸۳[ذکردهم)
[35]- تاریخنامه سيفی ،همان، ص ۱۸۳
[36]- تاریخنامه سيفی ،همان، ص ۱۸۲