آیا استعفای دکتور نجیب الله اشتباه بود ؟
تنها خدا وند خطا نا پذیر است . دکتورنجیب الله هرگز مدعی الوهیت نبود ؛ تا ما او را اشتباه ناپذیر بدانبم و نه اراده داریم برای او «امامت » و « عصمت » دعوی کنیم . او با همه فهم و بصیرتش مانند سایر مردان بزرگ ، بنده خاکی و جایزالخطا بود ه، این حقیقتی است روشن که نیازی به بحث ندارد .
صحبت برسر مورد مشخص است . آیا دکتور نجیب الله با استعفایش اشتباهی را مرتکب شد ؟
ما این نظر و ادعا را دال بر سوء نیت مدعی یا مدعیان آن ندانسته ، ولی این نکته ی نظر در سطح یک ادعا باقی مانده و ادله یی که توضیح دهد چرا و چگونه وبه چه دلیل یا دلایل این اشتباه بود ، ارایه نگردیده است .
ما با حفظ احترام به نکته نظرهای دیگران ، از آنجاییکه ، در کلمات و جملات هر زبان ظرفیت بزرگ معنی برداری وجود دارد و بطور طبیعی از این فورمولبندی هم برداشت های گوناگون متصور است ، و عده یی ممکن از ان استفاده ذوقی نمایند ؛ بر مبنای همین ضرورت لازم دانستیم موضع خود را در این مورد بیان نماییم ، تا خواننده گان محترم در زمینه خود به داوری نشینند .
داستان جنگ و آشتی دکتور نجیب الله با مجاهدین بعد از مذاکرات طولانی ژنیو به این جا رسید که هردو جانب به انتقال قدرت توافق نمایند .آنچه مورد بحث بود ، شیوه و میکانیزم انتقال قدرت بود نه خود انتقال قدرت !
مجاهدین و نماینده سرمنشی ملل متحد اصرار می ورزیدند که قبل از انتقال قدرت اولا دکتورنجیب الله از قدرت کنار برود تا راه برای عملی شدن میکانیزم انتقال قدرت باز گردد .
در برابر دکتورنجیب الله دو انتخاب وجود داشت : یا مقاومت و در اریکه قدرت ماندن و یا با در نظرداشت مصالح ملی کشور از قدرت کنار رفتن .
او این مساله را به رأی و مشورت سطوح مختلف رهبری حزبی ـ دولتی و سازمانها و نهاد های امنیتی و دفاعی گذاشت و بطور وسیع و همه جانبه طی جلسات متعدد پیامد های در قدرت ماندن و از قدرت کنار رفتن را مورد ارزیابی قرار داد . در این بحث ها مشکلات عدیده یی که نظام با آن روبرو بود با صراحت در میان گذاشته شد . او وضعیت ویرانگر اقتصادی و مالی و پشت پا زدن به تعهدات توسط روسیه فداتیف این مهمترین کشور کمک کننده را با همه در میان گذاشت و بطور روشن بیان داشت که وضع مالی دولت کفاف فعالیت های روتین را نداشته و دولت در صدد آن است تا با حراج گذاشتن پشتوانه طلایی پول افغانی در نیویارک مشکل را گرچه برای زمان محدود ، چاره جویی نماید . دکتور نجیب الله توضیح نمود که جریان وضع داخلی،منطقوی و جهانی به مراد ما نمی چرخد و خطر آن وجود دارد که ما نسبت عدم تامین وارضای حداقل ضروریات و خدمات اولیه مرم ، به زمامداران بی مسوولیت و بی کفایت مبدل شویم .
او در پهلوی مشکلات سیاسی ـ نظامی واجتماعی ، تاکید می ورزید و میگفت : ما تا آنجا که در توان ما بود هوا پیمای صلح را تا میدان عمل به سلامت رسانیده و باید هوشیار و محتاط بود تا در این آخرین لحظه یعنی لحظه نشست پوزش به زمین نخورد که متاسفانه خورد .
در پهلوی این مشکلات ، مردم از جنگ به ستوه آمده بودند و منتظر هرچه سریعتر به ثمر نشستن مذاکرات صلح بوده و هر گونه تعلل و عملی که مانع سرعت در کار تامین صلح شود آنرا به دیده حقارت مینگریستند .
با در نظر داشت این وضع و با مشورت با مقامات رهبری حزبی و دولتی ، دکتور نجیب الله در پرنسیپ پذیرفت که اگر با کنار رفتن او پلان صلح ملل متحد تطبیق و میکانیزم توافق شده عملی گردد او حاضر است از سمت خود استعفا دهد .
بعد از اعلان آمادگی دکتور نجیب الله برای کنار رفتن چه بطور جلی و چه خفی ، تلاش برای عملی کردن دو شیوه انتقال قدرت جریان داشت :
شیوه اول همانا انتقال نظام مند و با رویه ء قدرت بود که چارچوب کلی آن در پلان پنج فقره یی ملل متحد نشانی شده بود . دکتور نجیب الله و طرفدارانش بر این شیوه تاکید داشتند . دکتور نجیب الله اصرار
مزیت های این شیوه در چه بود :
یک : جلوگیری از خلای قدرت و انارشی ناشی از آن .
دوم : ایجاد زمینه عملی برای تشکیل یک دولت ملی و همه شمول به شمول حزب وطن .
سوم : حفظ چارچوب نظام قبلی و جلوگیری از انهدام ، ویرانی و متلاشی شدن نهاد ها ، ساختار ها و اتلاف دارایی های ملی .
چهارم : جلوگیری از حمام خون و ویرانی مادی و معنوی و پایین آوردن سطح تقابل نیرو های متخاصم تا حد ممکن . و مزایای دیگر که ذکر آن در این مختصر میسر نیست .
در کل این شیوه انتقال ، کریدوری بود که نسبت به هر شکل دیگر انتقال قدرت ، شکست و ریخت کمتر داشت .
شیوه دوم ْ عکس شیوه اول انتقال قدرت بود که تنها از طریق سبوتاژ پلان ملل متحد قابل اجرا بود.
طرفداران این شیوه انتقال ، مدعیان دست اول قدرت در بین مجاهدین و ستون پنجم ماموریت یافته جهت حمایت آنان در درون نظام بودند. اینها میخواستند این انتقال یک جانبه ، بی رویه و به نفع یک جانب صورت گیرد . این مدعیان فشار می آوردند تا خود طعامبخش قدرت آینده بوده ، لقمه های فربه ، روغنی و بزرگ را خود نوش جان نمایند . لقمه های کم جان و کم شیمه را به متحدین و مؤتلفین هدیه کنند و پس مانده را به حریفان بگذارند.
معلوم بود همانطور که دکتور نجیب الله داهیانه پیشبینی نموده بود نتیجه اینگونه انتقال قدرت ، راه باز کردن به تصادم خونین دسته ها و فریق های گوناگون بوده و سرفصل تبدیل شدن کابل به حمام خون ، جنگ های کوچه به کوچه و شهادت ده ها هزار مرد ، زن ، پیرو کودک ،ویرانی شهر کابل ،مهاجرت صد ها هزار هموطن و فاجعه های دیگر بود که دکتور نجیب الله نه یک بار؛ بلکه بار بار و مکرر از وقوع آن هشدار میداد .
این شیوه انتقال ، عبور از دهلیز خون ، آتش و ویرانی بوده ؛ مجاهدین و طرفداران انتقال این شیوه و ستون پنجم که کلیدی ترین بخش های حزبی و دولتی نظام را در اختیار گرفته بودند ، در برابر تاریخ و مردم بطور یکسان مسوولیت این فاجعه را بدوش میکشند .
با دریغ این شیوه انتقال قدرت عملی شد و پیامد های آنرا مردم دیدند .
اینکه تعدادی از هموطنان بر استعفای دکتور نجیب الله خورده گرفته اند و آنرا اشتباه دانسته اند ، بیایید مکث نماییم :
برای روشن شدن موضوع عکس قضیه را در نظر میگیریم ؛ گیریم او کنار نه میرفت و بر بقای خود در اریکه قدرت اصرار می ورزید .
سوال اول : این اصرار برای چه بود ؟ برای ارضای هوس قدرت و یا برای ادامه مسوولانه امور در سمت خیر جامعه و مدیریت بحران ؟
اگر برای خیر جامعه این قدرت را بکار میبرد ، شرط ضروری و لازمی تامین آن مامول، توانایی وداشتن قدرت عملی اجرای این نقش بود . بدون داشتن پشتوانه اجراییوی و امکانات عملی برای اجرای نقشی که فقط جنبه صوری داشته باشد، تاکید برماندن در سمت فرد اول کشور با اگاهی بر اینکه از اجرای آن عاجز است ، خود بی مسوولیتی بزرگ و یک عمل خیره سرانه وماجراجویانه ء حفظ قدرت به هر قیمت محسوب نه میشد ؟
آیا فشار ها بر شاهرگ های حیاتی تامین مواد اولیه ضروری مردم که هم پاکستان و هم فدراتیف روسیه بر آن پا می فشردند را میتوانست بطور مطلوب رفع کند ؟
آیا حکومت و نظام از لحاظ مالی به افلاس نه نشسته بود ؟
آیا دستان مرموز منطقه یی و جهانی ، مخالفین درونی و بیرونی نظام دکتورنجیب الله را باهم آشتی نمی داد و علیه او سمت وسونمی بخشید تا او را در تنگنای اقتصادی ، سیاسی و نظامی قرار دهد ؟
شاید عده یی مدعی شوند که دستی از غیب برون می آمد و کاری میکرد و امکان چاره و بدیل وجود داشت .
مگر آن چاره وبدیل چه بود ؟
فرض نماییم این بدیل وجود داشت ؛ آیا برای جابجایی و جانشینی این بدیل، دکتور نجیب الله نیروی لازم که همان وجود حزب و دولت متحد و یکپارجه باشد ، در اختیار داشت ؟ آیا میتوان از موریانه خوردگی مهلک حزب و دولت دکتور نجیب الله چشم پوشید ؟ مگربه کی پوشیده است که دولت دکتور نجیب الله را « خودی ها » سقوط دادند نه غیر خودی ها .
ایا ممکن بود در چنین وضعیت هم در خارج و هم در درون کشور همزمان در جبهات متعدد بجنگد و پیروز شود ؟
آیا فتنه ها ، بغاوت ها و توطیه های سیاسی و نظامی علیه او در مزرعه درون حزبی و دولتی پرورده نمیشد ؟
با یک جمع و تفریق ساده ء این پرسش ها و پاسخ ها میتوان به آسانی در یافت که مخالفین درونی منطقوی و جهانی و هم مخالفین درون حزبی ودولتی دکتور نجیب الله ، مشترکا دست به دست هم داده او را در یک موقعیت « شش جهت بی کسی و من تنها » قرار داده بود . پیامد باقی ماندن او در قدرت که اساسا قدرت صوری میبود به جز اینکه عطش قدرت را فرونشاند و یا بازیچه سیاسی دست دیگران شود ، پیامد دیگری نداشت در حالیکه او نه عاشق قدرت بود ونه حاضر به بازیچه ء دست دیگران شدن . عزت نفس او و عقلانیت به او دستور میداد سنگی را که بلند کرده نمیتواند و یا شایسته بلند کردن نیست ، به از جا کندن اش نه لافد و اصرار نورزد .
براین بنیاد ما استعفای دکتور نجیب الله را ازلحاظ اخلاقی موجه و از لحاظ سیاسی مسوولانه میدانیم .
کارل پوپر گفته بود :علم یعنی درس گرفتن از اشتباهات . ما از نشانه گزاری و فورمولبندی اشتباهات واقعی به شمول اشتباهات دکتور نجیب الله و ارایه مسوولانه و با امانت آن به نسل های بعدی نه تنها آزرده نمیشویم ؛ بلکه آنرا میمون میپنداریم و از آن استقبال می نماییم .
در عین حال اینکه ما استعفای دکتور نجیب الله را موجه دانستیم نباید این نتیجه نادرست گرفته شود که این امر در مورد استعفای دکتور اشرف غنی هم صدق میکند . دکتور نجیب الله و دکتور اشرف غنی در مورد اینکه اگر انتقال قدرت لازمی میباشد ، باید روش مند و مشروع انتقال یابد ، نظریات مشابه دارند ، ولی شرایط کار هردو رییس جمهوراز هم فرق داشته حکم یکی با دیگری قابل انطباق نیست .
شعبه تبلیغات و مطالعات سیاسی و ستراتیژیک حزب وطن