چگونگی به قدرت رسیدن احمد خان ابدالی!

در پایان قصهء جلوس احمدشاه ابدالی به سلطنت از کتاب "تاریخ حسین شاهی"، که به فرمایش شاه زمان (پسر تیمورشاه و نواسه احمد شاه ابدالی) و زیر نظر او پس از ملاقات با او در ۱۷۹۶ و تکمیل شده در ۱۷۹۸م چاپ شده نقل قول شده است که من آنرا با تشکر از صفحه بازنگری تاریخ افغانستان به عاریت گرفته ام.

اگرچه عبدل لعلزاد با نشر این قصه درصفحه بازنگری ناشیانه در تلاش بی پایه کردن قصه جلوس سلطنت احمد خان ابدالی در تاریخ مرحوم غبار و سایر مورخین است اما اتفاقا این قصه نوشته غبار را تکمیل میکند به این معنی که در حقیقت احمدشاه ابدالی و صابرشاه جلوس سلطنت احمد شاه را در نیمه راه مشهد به قندهار تمرین نموده در جرگه سران قبایل و اقوام پشتون در قندهار عملی مینمایند. فقط یک فرد نا آگاه از رسوم پشتونولی میتواند تصور کند که احمد خان میتوانست بدون توافق بزرگان قبایل پشتون رهبری پشتونها را کسب کند. باید بخاطر داشت که اردوی احمد خان یک اردوی قومی بود و تابع بزرگان قوم. در قصه گفته میشود که "شاه گیتی ستان در قندهار به مراسم جلوس سلطنت پرداخته..." که تایید تاجگذاری در قندهار است. تاجكثاری قندهار و شرکت سران پشتون، هزاره، قزلباش و ازبک را در آن ۱۵۰ سال قبل از غبار مونتستوارت الفونستون در کتاب گزارش سلطنت کابل نگاشته بود. از جمله رهبران هزاره درویش علی خان هزاره بود که از طرف احمدشاه بابا والی هرات مقرر شد.

تصویر یک صفحه از کتاب سال ۱۹۵۹م نویسنده هندی گندا سنگ را که رییس آرشیف ملی هند بود نیز میگذارم که جریان جرگه قومی انتخاب احمد شاه ابدالی را تشریح میکند.

————————چگونگی به قدرت رسیدن احمد خان ابدالی!———————

(فصل سوم - تاریخ حسین شاهی)

جلوس فرمودن حضرت خاقان گیتی ستان، احمد شاه در درانی با فر و شوکت و جهانبانی بر سریر بی نظیر سلطنت و کامرانی

=========================================

چون نادرشاه بعد تحقیق مذاهب و نابینا کردن فرزند سعادتمند قره العین خلافت، رضا قلی مرزا نوعی وحشت و قهاری بر مزاج غالب شده بود که مردم بسیار از قزلباش و افشار را هر روز بی صدور جرایم به قتل می رسانید، بنا بران مردم قوم او با علی قلیخان حاکم هرات سازش نموده، کشتن آن شهنشاه عدیم المثال و قهرمان جلال را با خود ها قرار دادند.

هنگامیکه رایات نادری رونق افزای فتح آباد، دو فرسخی خبوشان بود، در شب یکشنبه یازدهم جمادی الاخر سال هزار و صد و شصت هجری محمد خان قاجار ایروانی و موسی بیک ایرلوی افشار خلجانی و کوچه بیک کوندوزلوی افشار ارومی بصلاح محمد صالح خان قرقلوی ابیوردی و محمد قلیخان افشار ارومی کشکچی باشی و جمعی از کشیکان که پاسبان سراپرده دولت بودند، نیم شب داخل خوابگاه نادری شده، سری را که مسجود سران عالم و گردنکشان جهان جهان بود، بریده در اردوی معلی انداخته، گوی چوگان طفلکان ساختند.

احمد شاه را یکی از خدام حرم سرای نادری از این معنی مطلع نمود. او معه سه، چهار هزار سوار دسته ابدالی مسلح و مکمل تمام شب بر اسپان سوار ایستاده ماندند. صبح از اوباش افشاریه و فتنه جویان قزلباشیه جنگ و جدال نموده، آن گروه را هزیمت داده، با مال و اموال اردوی نادری روانه قندهار شد.

نقل است که سابق از این به سه سال، صابر شاه نام درویشی مجذوبی از سکنای لاهور وارد اردوی نادرشاه شده، اکثر خیمه های خورد را از کرباس ایستاده کرده و اسپان گلی بسیار در پیش آن بسته، مثل طفلان به بازی مشغول می بود. هرگاه که احمد شاه برای سلام نادرشاه از آن راه می گذشت و سلام به درویش هم می کرد، او می فرمود که ای احمد خان من به تیاری سامان سلطنت تو ام. احمد شاه را از این سخن ها اعتقاد تمام به خدمت آن درویش پیدا شده بود و در روز قتل نادرشاه، احمد شاه آن درویش را همراه گرفته، به قندهار روانه شد و به تهوری و جلادت تمام از آن مکان پر شور و فغان خود را به کنار کشید.

چون یک دو منزل از اردوی نادری برآمد، درویش گفت که اکنون تو بادشاه شو. احمد شاه گفت که من لیاقت سلطنت و اسباب حشمت آن ندارم. درویش مذکور صفه از گل ساخته، دست بادشاه را گرفته بر آن نشانید و گفت، این تخت سلطنت تست و کاه سبز بر سر گذاشت که این جیغه خلافت تو، بعد فرمود که تو بادشاه درانی. از آنروز بادشاه قوم خود را به درانی ملقب ساخت. سابق از این ابدالی بودند، چنانچه مذکور شد و خود را به در درانی موسوم فرمود و در همان سه، چهار هزار کس شاه ولی خان بامی زای را به خطاب اشرف الوزرا و رتبه بلند وزارت سرفراز فرمود و سردار جهانخان را میر بزن و سپه سالار و شاه پسند خان را امیر لشکر و همچنین هر کس را فراخور حوصله به خدمات و مراتب سربلند ساخت.

از آنجا کوچ بکوچ چون به نواحی هرات رسید، اول اراده داشت که شهر و قلعه هرات را به حیطه تصرف خود در آورد، اما فراست و دانایی را کار فرموده، به خاطر آورد که تا الی الان همین فوج قلیلی که همراه دارم، خوب دریافت نشده که موافق اند یا منافق. پس از هرات جنگ کردن و برای نفع قلیل خلش کثیر برپا نمودن بعید العقل می نماید. راه شهر هرات گذاشته، بالا بالا به دارالقرار نادر آباد قندهار رسیدند.

قضارا (نقی خان اخطه معه خزانه) نواب ناصر خان حاکم کابل و پشاور در همان هنگام از ملک متعلقه خود خزانه فراهم آورده، برای نادرشاه می برد. چون به قندهار رسید، چند روز برای دفع کوفت راه، مقام نمود که در همان اثنا بادشاه دین پناه، احمد شاه داخل (شهریار) قندهار شده، جارچیان به موجب حکم سلطانی، خبر کشته شدن نادرشاه و نوید سلطنت حضرت احمد شاه به گوش صغیر و کبیر و برنا و پیر رسانیدند. مال و اموال و اسباب و متاع ناصر خان که برای نادرشاه آورده بود، بالکل در سرکار احمد شاهی ضبط شد و ناصر خان چند روز نظر بند مانده، بالاخره باریاب مجری شد.

شخصی از رفقای ناصر خان به راقم این اوراق نقل می کرد که روزی همرای ناصر خان به دربار بادشاه رفتم، دیدم که احمد شاه بر تخت نشسته و درویشی سر و پا برهنه با تن عریان و جسم خاک آلود در کنارش خوابیده، هر دم دست به گوش و بینی احمد شاه رسانیده، به سمت خود می کشد و می گوید که ای افغان دیدی که ترا بادشاه کردم و احمد شاه با نیاز تمام (سرنگون) با او کلام می کند. چون از مردم دریخانه احوال و نام (آن) درویش استفسار کردم، گفتند که صابر شاه نام دارد و آن درویش بعد چندی به لاهور در میان خویش و اقربای خود آمده، بطور مجاذیب بی خبر در کوچه و بازار به آواز بلند می گفت که من علم های احمد شاه (درانی) در اینجا ایستاده خواهم کرد. شاهنواز خان ابن (خان) بهادر ذکریا خان که در آن زمان صوبه دار لاهور بود، از روی تعصب نفسانی و جهل و نادانی، آن درویش مظلوم را شهید ساخت.

بادشاه بعد او، برادرانش را بسیار توقیر و حرمت می کرد. چنانچه باقر شاه نام یکی از برادران آن درویش، الحال در پشاور موجود اند. مرد خوش خلق، لطیفه گو، صاحب فهم و ذکا و عقل رسا است. پنج هزار روپیه از سرکار دولتمدار بادشاهی سالیانه می یابد، مقرب الخاقان است. مولف در سنه هزار و دو صد و دوازده هجری در پشاور با ایشان مستفیذ ملاقات شده، بسیار سلوک می فرمودند. بعد شهید ساختن آن درویش، پس از چندی، شاهنواز خان نیز سرگردان و حیران شده، جان داد.

القصه ناصر خان بعد چند ایام، به روایتی گریخته و به قولی، به موجب حکم بادشاه در پشاور رسیده، افواج خود را فراهم آورده، مصدر شورش گردید و شاه گیتی ستان در قندهار به مراسم جلوس سلطنت پرداخته و هر یک از امرا و رفقای خود را به مراتب بلند و مناصب ارجمند به عنایات خلاع فاخره و جیغه مرصع، سرافراز فرمودند و وجوه دراهم و دنانیر به اسم سامی و نام نامی آن بادشاه گرامی به این سکه میمون و موزون مرتب گردید.

حکم شد از قادر بیچون باحمد بادشاه

سکه زن بر سیم و زر از اوج ماهی تا بماه

و خاتم شریف که حقیقتا حکم نگین سلیمانی داشت، به این الفاظ همایون منقوش گشته، زینت ده ارقام فرامین گردید. بحکم الله (الحکم لله)، یا فتاح، احمد شاه (در) درانی و صورت طاوسی نیز در خاتم شریف مرتسم نموده اند و شکل آن خاتم، مدور، مطول صراحی نماست.

القصه بعد از نظم و نسق ولایت قندهار و فرمان بردار شدن کل ایلات درانیه بعهود و مواثیق درست، به عزم تنبیه و تادیب باقر (ناصر) خان و تسخیر ملک، روانه کابل و پشاور شدند. چون رایات جاه و جلال شاهی وارد غزنین گردید، حاکم آنجا که از طرف نادرشاه بود، به جنگ پیش آمده، شکست فاش خورد. شاه حکومت غزنین را به یکی از هوا خواهان دولت علیه خود تفویض فرموده، لوای آسمان سا را متوجه کابل فرمودند. حاکم بلده دارالملک کابل که گماشته ناصر خان بود، طاقت جنگ و تاب نظاره حمله دلاوران (دلیران) ظفر نشان نیاورده، بسمت پشاور فرار نموده، خاقان گیتی ستان با فر دولت و اقبال داخل ارگ کابل گشتند. بند و بست و انتظام آن ملک نموده، خیام گردون احتشام زیب صحرای پشاور شدند. چون قبل از این ناصر خان در پشاور رسیده، در دل خود چنین تجویز نموده بود که الحال بادشاهی به قوم افغان رسیده، افاغنه نواح پشاور دستبردی بر من خواهند کرد، بهتر آنست که معه افواج خود رسیده بر سر اینها شبخونی آرم، تا خوف و رعب من بر این قوم غالب شود و از شر ایشان نجات یابم. این مصلحت در دل خود قرار داده، اول بر سر عبدالصمد خان محمد زای که از عمده زمینداران پشاور و رئیس ملک دوابه عشقنگر که شمالا از پشاور بفاصله شانزده کروه است، چپول نمود.

عبدالصمد خان از استماع خبر چپاول ناصر خان و بادشاهی (خاقان) گیتی ستان از دوابه گریخته، از راه کهرپه روانه اردوی معلی شد. ناصر خان بسیاری از پس مانده های او را به قتل رسانیده، به پشاور مراجعت کرد. عبدالصمد خان در راه کابل قریب جلال آباد به قشون شاهی که بطریق چپاولی بسرکردگی سردار جهان خان خانان بر سر ناصر خان تعین شده بود، ملحق شده، به اتفاق سردار موصوف روانه پشاور شد. ناصر خان از استماع آمد آمد افواج قاهره شاهی فرار بر قرار غنیمت دانسته، عبور دریای سند از گذر قلعه اتک کرده، به ملک چهچ هزاره پناه برد.

خاقان گیتی ستان با فتح و فیروزی داخل پشاور شدند. روسا و سرداران و ارباب ملک قوم افاغنه نواح پشاور جبهه نیاز بر آستان عدالت نشان سوده، سر بر خط فرمان نهادند. چون متواتر خبر می رسید که ناصر خان در ملک چهچ هزاره استقامت دارد، به صلاح دولتخواهان ارادت کیش، سردار نامدار، کثیرالاقتدار، جهان خان بهادر، سپه سالار را معه فوج حکم چپاولی فرمودند. سردار موصوف عبور دریای سند کرده، بر سر ناصر خان رسید. خان مذکور تاب مقاومت در خود نیافته، به سمت لاهور گریخت، مال و اسبابش غنیمت افواج شاهی گردید. سردار موصوف مظفر و منصور مراجعت نموده، به حضور اقدس رسید. بادشاه دین پناه از پشاور مراجعت به قندهار فرموده، به ضبط بعضی از ملک خراسان مشغول گردیدند.

+ + +

این نوشته با مقایسه دو نسخه تهیه شده است. اصطلاحات های داخل قوس از نسخه دوم است

از نشرات سال قبل هوډ

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد