در ورای اندیشه سیاسی گذشته
جمله ای زبان زد سیاسیون وتحلیلگران شده است که افغانها در جنگ بُرد داشته ان ودر سیاست باخت .
این جمله در صد سال اخیر بر حال کشور ما صادق است ، در مثالهای ذیل ؛
۱-- برد در جنگ استقلال و باخت در سیاستهای مطروحه و افراط در برخی پروگرامهای اصلاحی قبل از وقت وتوطئه های بیرونی .
۲-- بُرد محمد داود در کودتا و باخت ان در سیاست بخصوص تغیر ناگهانی و سریع در سیاست خارجی .
۳--- بُرد امین در کودتا و باخت ان به اثر سیاست تفرقه و یکه تازی و تعیر سیاست از جانب شوروی بسوی پاکستان و غرب .
۴-- بُرد ببرک کارمل با ورود قطعات عسکری شوروی و ناکامی ان در ادمه سیاست و دستبازی های مراجع شوروی .
۵-- بُرد دکتور نجیب الله در رسیدن به قدرت و باخت ان به اثر پلانهای شوروی و غرب و موضعگیری های متضاد درون حزبی .
۶-- بُرد مجاهدین در جنگ وباخت انها در سیاستهای خونین بین التنظیمی و نبود برنامه سیاسی .
۷-- بُرد دور اول طالبان و باخت ایشان به اثر شدت عمل علیه مردم و حمایت از القاعده و عدم سیاست نرمش در برابر غرب .
۸--- برد کرزی و جمعیت اسلامی و شورای نظار و بعدا اشرف عنی اما باخت هرسه به اثر اختلافات داخل نظام و سیاستهای بعدی امریکا .
۹-- بُرد دور دوم طالبان و عدم پیشبرد موفقانه دولت داری با تعقیب سیاست تک محوری .
اسباب و عوامل باخت در سیاست هم بیرونی است( که وابستگی بیرونی بدترین عامل بوده ) وهم داخلی که عمدتا ناشی از اختلافات و کم کاری ها در عرصه دولتداری و مردم داری میباشد .
از استرداد استقلال کشور تا کنون مداخله خارجی به نحوی از انحا در کشور ادامه دارد .
حکومت امانی به اثر برخی اقدامات عجولانه و توطئه های انگلیس در قبال ان نتوانست سیاستهای مطروحه را بدرستی عملی سازد با سرعتی که در تطبیق اصلاحات آغاز کرده بوده با همان سرعت مجبور به عقب نشینی شده برخی از موارد اصلاحاتی را از برنامه اش حذف کرد اما دشمن حاضر به تفاهم نشد .
دولت انگلیس با دم و دستگاه طویل و عریض استخباراتی اش توانست بحیث عامل خارجی در سقوط دولت امانی عمل کند.
محمد نادر شاه با تانی و احتیاط به اصلاحات آغاز کرد اما شدت عمل و خشونت وی علیه مردم باعث قتلش شد و نتوانست بیش از سه سال حکومت کند .
محمد طاهر با چهل سال سلطنت بالاخره مصدوم به اختلافات فامیلی شده سقوط نمود . در دوران سلطنت محمد ظاهر با حفظ ظواهر ، سیاست اعمال نفوذ خارجی ها در اتخاذ تصامیم بی اثر نبود . حکومت شاه محمود خان به پیشرفت یکجانبه در طلب حمایت امریکا ناکام شد و سلطنت درک کرد که در ین عرصه افراط شده سردار محمد داود را جانشین مقام صدارتش نمود .مرحوم سید قاسم رشتیا در خاطرات سیاسی اش مینویسد که اِعمال فشار پاکستان و محافل روحانی وابسته به ان کشور و نیز عدم رضاییت امریکا از سیاستهای پیش گرفته باعث سقوط حکومت داود خان گردید .
رشتیا نقش امریکا را در تعین صدراعظم ها نیز موثر میداند و مینویسد که محمد هاشم میوندوال به اثر توصیه سفیر امریکا به شاه بحیث صدراعظم تعین گردید .
سیاست ایران و پاکستان و امریکا در مورد جمهوری نو بنیاد تحت رهبری محمد داود از عوامل بی ثباتی در حاکمیت شد . محمد داود با تازه ساختن مسئله دیورند دچار مشکل از جانب ان سه کشور گردید .او به جانب شوروی اتکای کامل داشت اما به اثر فشار ان سه کشور در سیاست خارجی اش چرخش سریع وارد اورد .
عبدالصمد غوث معین وزارت خارجه رژیم جمهوری محمد داود که از مقربان با اعتماد رئیس جمهور بود میگوید داود خان در ملاقات با ذوافقار علی بوتو حین سفرش در ماه جون سال ۱۹۷۶ به بوتو گفت " موجودیت یک پاکستان قوی به نفع افغانستان است " داود گفته بود " بودند کشورهای که ( نام نگرفت اما اشاره به اتحاد شوروی بود ) نمیخواستند روابط میان پاکستان و افغانستان بهبود یابد " آغای غوث درین ملاقات بحیث ترجمان ایفای وظیفه میکرد . در همین جا قابل یاد اوری است که داود خان با تمام تجارب سیاسی و حکومت داری اش سخت اشتباه کرد و امروز دیده میشود که پاکسنان قوی نه به نفع افغانستان بلکه باعث بربادی ان شده است .
چرخش داود سبب بی اعتمادی وی نزد مراجع شوروی شده اتکای وی به پرداخت دو ملیارد دالر از جانب ایران که غیر عملی بود اورا از حمایت شوروی بی بهره ساخته در خلای حمایوی قرار گرفت و سقوط نمود .
پس از به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغاستان در مدت کمتر از یکسال و نیم پایه های حاکمیت وقت لرزان شد امین به قتل نور محمد ترکی اقدام کرده به شدت اختلافات درون حزبی را دامن میزد . در اخرین روز های حاکمیت دست از دامان شوروی برداشته رخ به پاکستان و غرب نمود .برای کسب اعتماد سفیر و چند تن از دپلمتهای روسی را از افغانستان اخراج کرد ولی این چرخش سیاست باعث سقوط وی گردید .
با ورود قطعات نظامی شوروی ببرک کارمل در راس قدرت قرار گرفت ولی خود قربانی تفاهم شوروی و غرب گردیده سقوط نمود .
دکتور نجیب الله با اعلان سیاست مصالحه ملی در مشی حزبیکه بیشتر از یک ونیم دهه بر مبنای تفکر سیاسی و خط مشی قبلی عمل میکرد دچار اختلافات شده به اثر یک توطئه چیده شده بیرونی و درونی از قدرت بر افتاد و حاکمیت حزبی هم سقوط نمود .
مجاهدین با بُرد نظامی در بُعد سیاسی در منجلاب اختلافات و جنگهای خونین گیر ماندند باتعقیب سیاستهای تنظیم محوری نتوانسنند به تفاهم برسند ولو که در مکه مکرمه روی قران دست ماندند و سوگند یاد کردند اما با رسیدن به کابل هرکه براه خودش روان بود تا اینکه طالبان توانستند انها را سقوط داده به قدرت برسند این بُرد طالبان به اثر پیشگیری سیاستهای خشن و فشار بر مردم و بدون کدام خط مشی سیاسی و عدم تفاهم با جهان افغانستان را قربانی حمایت از بن لادن کرد و کشور بیست سال زیر سلطه امریکا رفت .
بیست سال حکومت اغایون کرزی و اشرف غنی در سایه اشعال زمان طولانی بود ولی انها نتوانستند سیاست بسیج ملی و همنوایی همگانی افغانها را تعقیب کنند .
کرزی با تکیه بر جمعیت و شورای نظار به انها انقدر مجال داد که ایشان شاهرگهای سیاست و اقتصاد و امور امنیتی و نظامی را بدست گرفته مصروف خود سازی و زر اندوزی شدند .
اشرف غنی مانند کرزی از اول تا ختم کار بر قوای خارجی تکیه کرده پیمان استراتژیک امنیتی را با امریکار قبول نمود اما با خروج امریکایی ها او هم با دم و دستگاهش فرار کرد .
ریاست جمهوری بیست ساله که در اتخاذ تصامیم مهم بی صلاحیت بود و در سیاست خارجی و داخلی نتوانست مستقل عمل کند به اثر یک معامله بنام قرارداد دوحه به نفع طالبان سقوط نمود .
وضعیت موجود که طالبان در ان بُرد نظامی داشتند چندان مطلوب نیست و در سیاست دچار ناکامی های مشهود است با گذشت یک ونیم سال زمینه برسمیت شناسایی اش را اماده نساخته است ، اصلآ خطوط سیاست خارجی و داخلی ان معلوم نیست ، کشور در خلای قانون اساسی قراردارد ، فشار بر محرومیت تعلیم دختران ، توسعه فقر ، بلند رفتن دم افزون نرخ بیکاری و دهها مشکل دیگر وجود دارد که اقدامات موثر برای رفع انها دیده نمیشود .
اینها همه حقایق صد ساله باخت سیاسی کشور است ولی تلخ ترین و ناگوار ترین اصل درینجا نیاموختن از گذشت روزگار است که این هم خود ضعف در سیاست و سیاستگری را نشان داده و میدهد .