معرفی یک شهکار تاریخی از قلم اکرم عثمان
قسمت دوم
جایگاه سید جمال الدین افغانی درنهضت مشروطه خواهی :
اکرم عثمان درکتابش،شش گفتارپژوهشی خود را وقف افکار واندیشه های سیدجمالدین افغانی به حیث پیشکسوت نهضت های ضد استمعاری کرده است.
دلچسپی وعلاقمندی اکرم عثمان به سید افغانی ظاهراً به این لحاظ نیز بوده که سید،شاگردی چون علامه محمود طرزی را پروده بود که اندیشه های سید را در افغانستان پخش وبه ثمر رسانید و توانست بجای نظام مطلقه استبدادی نظام متجدد ترقیخواه واستقلال طلب (مشروطت دوم) را تحت زعامت شاه امان الله درکشور روی کار آورد. وپس از استقرار نظام مترقی مشروطیت دوم بود که کمر به پیکار با استعمار انگلیس بست واستقلال سیاسی افغانستان را از کام انگلیس گرفت و کشور ما صاحب حیثیت ووقار از دست رفته خود شد و درصف ملل آزادجهان ایستاده شد. دراین نظام بودکه افغانستان برای اولین باردرتاریخ چندهزارساله خود صاحب یک قانون اساسی با عالی ترین معیارهای حقوق بشری وانسانی گردید.
اکرم عثمان در بخش چهارم کتابش مینویسد: «برخی معتقداند که نهضت مشروطه خواهی در اکثرممالک اسلامی با نام سید جمال الدین افغانی گره خورده است وممکن نیست که ذکری از مبارزه به ضد استبداد واستعمار درکشورهای اسلامی برود نام«سید» به عنوان آغاز گر وپایه گذار آن نهضت ها به میان نیاید. تردیدی نیست که بُعد از بُعدهای مشروطه خواهی پیکار با حاکمیت مطلقۀ سلاطین وامرای خودکامه ای بود که با جعل واقعیت خود را خلیفه خداوند ونائب پیامبر در روی زمین می دانستند وهرگز نظارت مردم را براعمالشان نمی پذیرفتند.از آنچا که سید جمال الدین افغانی در دشوارترین سالهای قرن نوزدهم پرچم مقابله با عفریت استعمار ودیو استبداد را در بیشتر سرزمین های اسلامی برافراشت وتاثیرماندگاری برعقول وقلوب مردم برجای گذاشت، لازم می افتد یک باردیگرزوایای ناگفته محامد او را که در نوبت اول این نوشتار از قلم افتاده بود برکشیم وبقدرتوان ادای دین نمائیم.»(ص36)
اکرم عثمان در بخش ششم مینویسد که:« ترسیم منحنی شخصیت وکردار وافکار سید افغانی کار بسیار دشواری است. درتائید وتردید نظریات اوسخن فراوان رفته است که در مواردی مبرا از شائبه واغراض گوئی وحتی خوش بینی وبدبینی مفرط نمی باشند. طرفدارانش او را علامۀ دهر،یگانه روزگار،عالم اعلم ونابغۀ بی مثال نامیده انده که در بازکردن چشم وگوش مسلمانان قرن نوزدهم احدی به پایش نمی رسید ومخالفانش برآن بودند که شهرت عالم گیرسید، بیشتر مرهون بلاغت ونفوذ کلامش بوده، نه تنها«آموزش منظمی ندیده» بلکه درهیچ رشته ای از علوم به سرحد تبحر وتخصص نرسیده است. دراین باره روحانی پرآوازۀ ایرانی شهید مطهری آورده است:«افکار سید جمال الدین را به درجۀ اول باید از لحاظ قدرت نفوذ کلام،قدرت القاء وتلقین فوق العاده آنها بررسی کرد، نه صرفاً از لحاظ اعتبار نظری آنها.»
باقر مومنی،درکتاب«دین ودولت درعصرمشروطه» مینویسد که :«سیدوطنی نداشت که وطن دوست باشد واعتقادی به تودۀ مردم نداشت که طرفدار ازادی ومشروطیت باشد.وطن او وطن اسلامی وحکومت مورد نظرش خلافت مقدسی بود که مردی چون سلطان عبدالحمید عثمانی با رجال سیاسی وروحانیت درباری اش برمردمی که باید بی چون وچرا تابع آن باشند حکومت کنند.او برای تودۀ مردم در برابر فرماروایان مستبدهیچ حق وامکانی قایل نبود وفرمانروایان مستبد را به خوب وبد تقسیم میکرد که درصورت تنها آنها هستند که درتحولات جامعه به سمت تعالی یا انحطاط نقش دارند.»
مومنی که از موضع چپ سخن میراند با لجاج می افزاید:« اما حقیقت اینست که او به هیچ وجه مخالف حکومت استبدادی نبوده بلکه مخالف حاکم مستبد بد بوده ومستبد بد درنظراو کسی است که پیشنهادات او را برای ایجاد اتحاد اسلام ومقابلۀ ارتجاعی او را با نوآوری هایی که ضرورت های نیمه دوم قرن نوزدهم مطرح میساخت، نپذیرد. او حتی درمبارزه برای سرنگونی فرماروای مستبد بد نیز نقشی برای مردم قایل نبود.»
مومنی بخاطر اثبات مدعایش به نقل قولی ازخود سید استناد میکند:«اگررمقی از حیات درامت باقی مانده وارادۀ خداوند هم برخیر آن قرارگیرد مردمان صاحب نظر واربابان همت، اجتماع می کنند وریشۀ این درخت پلید را از بن میکشند وبه جای آن شجرۀ طیبه می نشانند.» به گفت مومنی ملاحظه میشودکه که سید دراین عبارت اولاً به هیچ وجه به جنبش توده ای اشاره ای ندارد وثانیاً «مردمان صاحب نظرواربابان همت» هم که جدا از توده ها قیام می کنند اقدام شان باید بامشیت خداوند همراه باشد وگرنه به جایی نخواهندرسید وثالثاً کار آنها- نشاندن شجرۀ طیبه، یعنی پادشاه مستبدخوب جدید، به جای فرماروای مستبد بدقبلی است. طبیعی است که درچنین حکومتی از آزادی وبرابری نمیتواند حتی سخنی درمیان باشد.
داکتر عثمان درپاسخ باقر مومنی چنین استدلال میکند:«اگرمشکل را از زاویۀ دیگری ببینیم میتوان استدلال کرد که سید از زمره کسانی بودکه به شورش های پوپلیستی ارج چندانی قایل نیستند. دراوضاع واحوال بسیارخاص قرن نوزدهم که تازه عقاید جدید درکشورهای اسلامی رخنه کرده بود وبه جز لایه نازکی از روشنفکران شهری دیگران از آن بویی نبرده بودند، نمیتوان متوقع بودکه عوام الناس عمدتاً روستا نشینان و زیر یوغ نظام پس مانده ارباب رعیتی چهارچوبۀ یک سیستم منحط و به شدت مسلط را بشکنند وآتش انقلابات بورژوا دموکراتیک ویا کارگری که در هردوحالت محتاج امکانات متعالی تری است، بیفروزند. شاید سید می پنداشت که انتقال قدرت سیاسی به تودۀ سادۀ متعارف، اگرهم میسرشود، ریشه نخواهد گرفت وبه جای مستبد بد، مستبدبد تری براریکۀ قدرت تکیه خواهدزد. بنابرآن طرح ظریف مستبد کمتر بد یا فرمانروای بالنسبه خوب را که گوشه چشمی به اصلاحات اقتصادی وعمرانی،عدلی وحتی سیاسی داشته باشد ریخت. بدیهی است چنان زمامداری نمی تواند واجد صفات وخصایص عمدۀ یک مستبد شرقی یا آسیائی نباشد واجازه دهد که نیروهای خارج از دایرۀ حاکمیت یا مخالفانش اساس نظامش را زیر سوال ببرند.
شایان ذکراست که درجوامع فلاحتی وماقبل مدرن که هنوز طبقۀ متوسط درحالت جنینی قرار دارد وشکل وشمایل یک واحد اجتماعی استخوان دار وآشنا به حدود وثغور جهان بینی وبرنامه های امروز وفردایش را اختیارنکرده است، نمی توان انقلابات نوع جدید را سفارش کرد واگر چنان خیزش هایی از راه هایی چون کودتا و با همدستی نیروهای نظامی یک دولت بیگانه به پیروزی برسد به همان عاقبتی دچارخواهد شد که شمارکثیری از دیکتاتوریامریکای لاتین وآسیایی دچارشدند ودر لفاف جمهوری های به ظاهر مردم گرا بدترین شیوۀ های استبداد سنتی را اعمال کردند.
دیگر اینکه چشم امید سید به قیام خود انگیخته وخودجوش شخصیتهای آرمانگرا وترقیخواهی بود که حول دربار یا خارج از آن، در پی تاسیس نظام مشروطه بودند. به عنوان مثال، از روشنفکرانی میتوان یادکرد که تالیف وترکیبی از وابستگان سلطنت ، اعیان واشراف ،خان زاده های اطرافی وفرزندان زمینداران وسوداگران شهرنشین بودند وبرای تحقق آرمان های مشروطه خواهان اول ودوم جان فشانی کردند.
برای شناخت بهترسید باید پیش از هرچیز او را پراگماتیست یا شخصیتی عملگرا درنظرآورد وهدف های کوتاه مدت، میان مدت ودراز مدتش رازمان بندی نمود.
دراین شکی نیست که آرمان استراتیژیک سید، اتحادممالک مسلمان زیرلوای دین بود، اما درطیف های گوناگون دینداران، او را میتوان از طیف اصلاح گرهای دینی به شمار آورد وحتی به جرئت میتوان ادعا کردکه درمنطقۀ ما شاخص ترین احیاگر فکردینی است وبزرگمردانی چون محمدعبده علامه اقبال، علی شریعتی وصدها مبارز دیگر راهش را دنبال کرده و او را به چشم پیشوای شان پذیرفته اند.ولی پراگماتیسم را نمیتوان نوعی ماکیاولیسم تصورکرد ،جه مبنای بازی های سیاسی سید تاحد زیادی مقید به اصول اخلاقی بود وجون «ماکیاولی» به شهریار توصیه نمیکرد که بخاطر رسیدن بهدف نهائی مخیراست که از مرز تمام ضابطه های اخلاقی وعاطفی بگذرد. به عبارت دیگر اوبالتمام وسیله را فدای هدف نمیکرد ودرکار برد ابزار توسل به هدف، به مضمون انسانی ومشروعیت وسایلش توجه داشت. ادوارد براون،درتجلیل از سید می نویسد:« بدون مبالغه پادشاهان را روی تخت خودشان به لرزه در آورد ونقشه های رجال دول اروپائی را که خوب تهیه شده بودند بهم زد وقوت های غیرمعلومی را بکار انداخت که یکی از سیاسیون مغرب ومشرق ملتفت اهمیت آنها وامکان استفاده از آنها نشده بود....»( ص 37-39)
اکرم عثمان بازمینویسد:«به رغم مؤلف کتاب«دین ودولت درعصرمشروطه» که سید را درهنگام اقامت در هند مردی سختگیر ومتعصب وپشیمان از افکار نوطلبانۀ سابقش معرفی میکند،نظرما اینست که سید نه تنها درهند بلکه در سراسر عمرش، براصول کلی واساسی اعتقاداتش که برچیدن زنجیرهای استعمار از راه تأمین وحدت کشورهای اسلامی است، تجدید نظرنکرده وشگردهای متفاوتش چه درگفتار وچه سیاستگذاری ها به اقتضای شرایط بسیار دشوار محیط مبارزه اش، از سرمصلحت وتدبیر بوده است.به گونۀ مثال درمقابله با سر سیداحمد خان[بریلوی]که خوداز بزرگان نهضت ترقی وتعالی مسلمانان هند بوده ودر راه فریفتگی به تمدن غرب راه اغراق می پیموده است، سید چنین فریفتگی را به سود انگلیس ها وتضعیف اسحسات ضد استعماری تشخیص میکرده ومیکوشیده که تمایلات آزادی خواهانۀ مسلمانان هند که در لفاف احیای فکر دینی وتاسیس یک خلافت قدرتمند اسلامی شکل گرفته ، فروکش نکند.از همینجا در ضدیت با سر سیداحمد خان خود را بیشتر مذهبی وکمتر متجدد نشان میداد، چه در گرماگرم آن مبارزه ، این مذهب بود که لبۀ بسیاربرا وتیزی برضد استعمارانگلیس داشت، نه مدرنیسم وغرب گرائی.»(ص 41)
اکرم عثمان دربخش هفتم کتاب زیرعنوان«سیدجمال الدین افغان پیش آهنگ نهضت مشروطه خواهی»
مینویسدکه «نگارنده در سراسر این نوشتار در پی اثبات دونکته بود:یکی اینکه جغرافیای ذهن واندیشۀ سید مقید به جغرافیای سیاسی این یا آن کشورنبود وبه رغم تعلق عاطفی به وطن مالوفش از نظرگرایش های سیاسی- فلسفی، شخصیتی فرانژادی،فرازبانی وفرا فرقه ای بود و پیشاپیش زمانش حرکت میکرد، ودیگراینکه مضمون آرمان ها وومبارزات او نه تنها برای قرن نوزدهم تازگی داشت بلکه امروز نیز از جهاتی طراوت ورنگ وبوی خوشش را حفظ کرده است. سید نه تنها از نگاه نظری آثار مهمی برجای گذاشت بلکه درعمل نیز قدمهای موثری برداشت که درمواردی نتیجه بخش بود وراه نزدیک شدن به زمان جدید را کوتاه ترکرد. هرچند برخی نهضتهایی که از سید سرچشمه گرفتند به درجات متفاوت به آخرنرسیدند وبعضاً منتهی به شکست شدند، اما اهمیت تاریخی آن نهضت ها در آن بودند که مفتاح باب انقلابات فراگیرتری شدند ودرسالهای مابعد نتایج مشخصی به بار آوردند.»(ص 60-61)
ودر بخش هشتم هدف نهائی سید جمال الدین افغانی را چنین خلاصه میکند:«سید جمال الدین افغان نه تنها درافغانستان بلکه درمنطقۀ ما نخستین کسی است که افکار مشروطه خواهی را درچهارچوب تحدید قدرت سلطنت های منطقه مطرح کرد و راه علاجش را در تاسیس موسسات مدرن وترویج علم وفن آنگونه که درمغرب زمین مورد استفاده بود، سراغ گرفت ولی آنطور که از آثار وافکار آن بزرگ مرد بر می اید سید در ملتقای دو دوران ناساز گار بایکدیگر در پی تلفیق مزایان آن هردو بود که در عرصۀ عمل ونظر یک دیگر را نفی میکردند.از سوی عنایتی به نظام مردم سالار ومبتنی برآزادی مدنی وفردی داشت واز سوی دیگر به فکر احیای مجدد خلافت اسلامی تحت سیطرۀ خلیفه عثمانی بود.اما الکو ومدل آرمانی او طرز حکومتی بود که در زمان خلفای راشدین پاگرفته بود.»(ص 64)
وبالاخره اکرم عثمان مینویسد«مقصد نگارنده ازاین تذکرات نشان دادن نقش پای سید جمال الدین افغانی درنهضت مشروطه خواهی افغانستان است که درعمل سیاسی وسیاستگذاری مهمی انجامیده است. چون ما از نظر اندیشه ای سید را برجسته ترین طلایه دار وسلسله جنابان چنین نهضتی هم درافغانستان وهم درجهان اسلام میدانیم، لازم می افتد که در بارۀ هویت واقعی او نیز روشنی بیندازیم.»وسپس نویسنده با آوردن اسناد وشواهد کتبی از قلم خود سید نشان میدهدکه سید جمالدین افغانی از سادات کنر افغانستان بود وخود نوشته است«من سکنته کابل من اهالی افغان السید جمال الدین من سادات کنر»(لوح] 8 تصویر23،صفحه 54 کتاب)
وبگفته ناشر کتاب «نیچریۀ»:«عظام رمیم سید را پس از کشمکش های زیاد در آواخرسال 1323 شمسی هجری(1336 قمری) به خاک افغان(کابل) انتقدل داد.دراین کار تلاشهای فیض محمدزکریا سفیرافغانستان در ترکیه قابل ذکر است. (ص 49- 59) جسد سید افغانی درمحوطۀ دانشگاه کابل بخاک سپرده شد. بعدها با مساعدت دولت مصر مقبرۀ با شکوهی از سنگ مرمر سیاه برقبراو برافراشته شد.
پایان قسمت دوم