کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی
بست ،یکی ازمراکز تمدن قدیم سیستان
بست، بعد از زرنج دومين شهرمهم سيستان بشمارمیرفت که با زرنج دریک عرض البلد جغرافیائی واقع شده بود ودر محل تلاقی دو رود خانه بزرگ هيرمند و ارغنداب موقعيت داشت. حصار بزرگ ،ولی فروریخته واستحکامات دامنه دار با طاق جالب وبا شکوه بست نمودار آنست که اینجا روزگاری یکی ازمراکز عمده تمدن سیستان بوده است.
بست مانند اکثر شهرهای عمده قدیمی، متشکل از سه بخش بود: ارگ یا بالاحصار ، شارستان و ربض. ارگ محل سکونت شاه یاحاکم وماموران عالی رتبه دولتی و جایگاه خزانه وزندان بود. این قسمت بوسیله باره یادیواری بلند که به آن فصیل میگفتند از شارستان جدا میشد. شارستان یعنی خود شهرکه محل اقامت تجار وکسبه کاران وماموران متوسط دولتی وطبقه مرفه مردم شهری بود وبازارها و فروشگاه ها درآن قرارداشت.این قسمت هم بوسیله یک حصار بلند از ربض جدا میشد.بعد از شارستان، ربض (حومه) آغاز میگردید که محل سکونت مردم عادی وفرودست شهری بود.ربض هم با دیواری بلند محاط بود. هرکه امروز برخرابه های ارگ قلعه بست صعود کند، بدرستی این سه بخش فوق الذکر را درآن دیده میتواند که هریک با فصیلی ازبخش دیگرشهر جدا میشده است. فقط درسمت غربی آثار فصیل سوم به سبب نزدیکی با ساحل هیرمند ومدوجذرسیلابها از میان رفته است.
بقول مرحوم کهزاد تقریباً دوهزارسال پیش ازامروز، ایزیدورخاراکسی، ازاین شهر بنام "بیوت" یادکرده وپلینی مورخ رومی درقرن اول میلادی، آنرابشکل"بست" (بکسراول ) خوانده، موقعیت آنرا درکنار رودخانه "اریمانتوس "(هیرمند) سراغ داده است. (کهزاد،آریانا، ص۳۶۹،چاپ ۱۳۲۱کابل )
بلاذری درفتوح البلدان خود،آمدن افسرعربی عبدالرحمن بن سمره را از سیستان به بست بعد از قطع وادی خواش وقوزان(بولان) بست، مینویسد که ابن سمره بست را بزوربگرفت و پس از آن مردم روذان(= سروان) را مغلوب ساخت وبه خشک (کشک نخود) آمد وهم در رخج جنگ کرد، وبرمردم چیره شد.( بلاذری، فتوح البلدان، متن عربی ص ۴۸۸،)
بنابرقدیم ترین اثرجغرافیائی کشور،حدودالعالم، تالیف درسال ۳۷۲ هجری: «بست شهری بزرگ بود با باره محکم بر لب رود هيرمند، با ناحيتی بسيار، و جای بازرگانان بود ومردمان جنگی ودلاور، ودر آنجا میوه ها را خشک میکردند وبجاهای دیگرمی بردند و کرباس وصابون نیزاز آنجا صادرمیشد. »( حدود العالم،چاپ دکتور ستوده، ص ۱۰۳)
جغرافیه نگاران متقدم عربی، از بست به تفصیل سخن نمیرانند، مثلاً احمدبن ابویعقوب بن واضح معروف به یعقوبی که کتاب البلدان خود را در۲۷۸ هجری نوشته، درذکرسیستان، بست را از شهرهای بزرگ آن میشمارد ومیگوید: درعصرخلافت ابوجعفرمنصور(عباسی) معن بن زایده شیبانی برآن تصرف جست ومردم آن قومی است از عجم واطراف آن ببلاد سند وهند پیوسته اند .( یعقوبی،البلدان، طبع دخویه ۱۸۹۲، لیدن، ص۲۸۰-حبیبی-) همچنان احمدبن عمرمشهور به ابن رسته، دراعلاق النفیسه بسال ۲۶۰هجری، ذکری ازبست در کوره های سیستان (زرنج، بست،الرخد) دارد.( ابن رسته،الاعلاق، طبع لیدن،۱۸۹۱، ص۱۰۵-حبیبی-)
ابواسحاق ابراهیم اصطخری، سیاح وجغرافیه نویس معروف اسلامی، درنیمه اول قرن چهارم هجری در کتاب خود(مسالک وممالک) میگوید: جلو دروازۀ بست، بالای دریا چنانکه درعراق معمول است، پلی وجود دارد که روی یک عده زورق های خورد وبزرگ تعبیه شده وجاده بزرگی که از زرنج به بست می آید از روی این پل میگذرد.( اصطخری، مسالک وممالک ، متن فارسی، ص ۱۹۶- ۱۹۷) ابن جوقل جغرافیه نگاردیگر اسلامی، درسال ۳۶۵ هجری درکتاب صورت الارض خود،از بست به نیکویی یادآورشده گوید: شهر بست، پس از زرنج، بزرگترین شهر سیستان است ومردم آن مثل اهل عراق(ایران کنونی) زندگانی میکنند وجوانمرد وتوانگر اند و با هندوستان تجارت دارند . و در آنجا خرما وانگور فراوان بدست می آید.( ابن حوقل،صورت الارض،چاپ دکتر شعار، ص ۱۵۶)
اما درمیان جغرافیه نگاران عربی، آنکه شرح قابل توجهی در باره بست ولشکرگاه وشهرک های دیگر آن نواحی بدست میدهد،ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی شامی معروف به البشاری است که درسال ۳۷۵ هجری، درکتاب احسن التقاسیم خودنوشته است:« بست، باقلعه بزرگ وحومه پهناوری دریک فرسخی بالای ملتقای رودخانه خردروی(ارغنداب) وهیرمند قراردارد. بازارهایش معموراند ودارای مسجدی نیکو است. اهل آن متدین وبا مروت وصاحب نعمت اند که به آئین ودرایت وخوی نرم خویش مشهوراند.این شهرچه پاکیزه وسرسبز با موقعیت مهم اش ،خرما وانگور فراوان وگل ریحان بسیار دارد. از ابومنصور دانشمند سیستانی شنیدم که گفتی: در دنیا شهری باین کوچکی ولی سرسبز ودارای میوه ها ونعم فراوان ندیده ام، اما وبا دارد.وشهر آن خیلی اباداست ومسجدجامع و ربض(حصاربیرونی) نیز دارد که بازاردر آن اند. مردم آن ازاب هیرمند نوشند و رودخانه دیگری هم دارد که خردروی(ارغنداب) گویند.این دو رودخانه بفاصله یک فرسخ از بست باهم می آمیزند و درجای آمیزش آنها پلی از کشتیها است.»(مقدسی، احسن التقسیم، طبع دوم لیدن1906، ص304 )
لسترانج محقق انگلیسی میگوید: بست(به ضم ب) درساحل هیرمند درمحل التقای آن با رودیکه از قندهار جریان دارد، واقع وپیوسته جای مهمی بوده است. این شهردرقرن چهارم هجری دومین شهرسیستان وبزرگترین شهر کوهستانی مشرق که شامل زمینداور ورخج بود، بشمار می آمد. لسترانج علاوه میکند که درپایان قرن هشتم،هنگام لشکرکشی امیرتیموراز بست بزرنج(از زرنج به بست درست است) این شهر وحول وحوش آن ویران گردید ودرضمن همین لشکرکشی بندعظیم هیرمند نیز که بنام "بند رستم" شهرت داشت خراب شد.این بند تمام روستاهای باختری سیستان را مشروب میکرد.( لسترانج،جغرافیای تاریخی خلافت شرقی، ترجمه محمودعرفان، چاپ۱۳۳۷ تهران، ص ۳۶۹)
طاق بست:
رواق یا طاق بزرگ قلعه بست، درپای خرابه های ارگ آن، از آثارتاریخی ودیدنی است که حکایتگرشکوه وعظمت پارینه شهر تاریخی بست میباشد. این طاق در زمان خلافت عبدالملک اموی درنیمه دوم قرن اول هجری آبادان و استواربوده و روایت تاریخی از والی عربی آن موجود است که بلاذری گوید: در سال ۷۴ هجری (=۶۹۲ م) عبدالله بن اميه بن عبدالله حاکم سيستان شد و او به فکر تسخير کابل افتاد. "عبدالله بقصد نبرد بارتبیل رهسپار بست گرديد. وی در آغاز پيشنهاد رتبيل را که ميخواست يک ميليون درهم به او خراج بدهد و به صلح برسد نپذيرفت، وگفت هرگاه این رواق (منظور طاق بست است) را پر از زر کند صلح خواهد کرد ورنه شمشیر دو رویه کار یکرویه کند. رتبيل نپذیرفت و از پيش او به نواحی کوهستانی زابلستان عقب نشست." (بلاذری، فتوح البلدان،ص۲۷۰)
ازاین روایت معلوم میشود که طاق بست در قرن اول هجری آباد واستوار بوده است. نگارندۀ این سطور که این طاق عظیم وحیرت انگیز را از نزدیک دیده ام ، میتوانم پهنائی یا عرض آنرا حدود ۲۰ متر و بلندی آنرا دوازده مترتخمین کنم. به هرحال کسانی که به شهرلشکرگاه مسافرت میکنند، دیدن این طاق برای شان بسیارجالب وتماشائی است.
بست در دوران غزنویان در نیمة دوم سده ۴ق در روزگاری که دولت سامانیان رو به زوال بود، بر بست حاکمی ترک به نام «طغان» حکومت داشت. در این هنگام بایتوز از دیگر سرداران ترک تبار، بست را به قهر از دست طغان بیرون آورد. طغان از سبکتکین که اندیشه امارت در سر میپرورانید، کمک خواست تا به یاری او قلمرو از دست رفتهاش را بازپس گیرد. وی تعهد نمود در صورت بازگشت به حکومت، سالیانه مبلغی به سبکتکین بپردازد. سبکتکین در ۳۶۷ق/۹۷۸م به سوی بست لشکر کشید و حکومت بایتوز را در بست برانداخت، و بست را ضمیمه دولت تازه بنیان غزنوی نمود. بست و لشکرگاه در سده ۵ق/۱۱م و در دورهٔ شوکت دولت غزنوی دوران محمود و مسعود به اوج شکوفایی و آبادانی خود رسید، و دومین شهر مهم غزنویان پس از غزنین به شمار میرفت.
آبادی و عمران بست دیری نپایید، زیرا در ۵۴۵ق/۱۱۵۰م علاءالدین حسین غوری، ملقب به جهانسوز به خونخواهی برادران خود که به دست بهرامشاه غزنوی کشته شده بودند، به غزنین لشکر کشید و پس از چیرگی بر آنجا، هفت شبانهروز آتش در آن شعله وربود تا شهر به کلی ویران شد؛ سپس راهی بست دومین شهر مهم غزنویان ګردید و پس از چیرگی بر آن، کاخها و بناهای آن را که اقامتگاه شاهان غزنوی بود، ویران کرد. یاقوت در سده ۷ق/۱۳م بست را شهری ویران اما دارای باغها و کشتزارهای سرسبز و آب فراوان وصف نموده است(معجم البلدان یاقوت حموی زیرنام بست).پایان