کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی

اشکی درسوگ موزیم ملی افغانستان

قسمت  دوم

متاسفانه جنگ منحوس به خاطر کسب قدرت باعث تباهى هزاران اثر هنرى و از ميان رفتن بسا آثاربى نظير و پربهاى فرهنگى ما شده و ميشود. شبکه ‌يى از تاراجگران هستى کشور با استفاده از وضعى که پيش آمده، مصروف قاچاق آثار فرهنگى افغانستان‌ اند.

«جيمز لويز»جهانگرد عتیقه شناس فرانسوی مقالۀ جالبی زير عنوان «تاراج يک فرهنگ ، غارت ميراث افغانستان» در مجله آرکيولوژى فرانسه بچاپ رسانده که برگردان آن درمجله« ميهن » بازتاب يافته است .

نویسنده ماجرا را از گردش در بازار قديمى پشاور و ديدار از يک دکان محقر يک پيرمرد افغان آغاز ميکند و سپس ميگوید: « دکان پر بود ازگردن بندهاى نقره اى سنگين متعلق به صحرا نشينان ، کاسه اى مملو از سکه هاى يونان باستان ، اشياى شيشه اى مارپيچ متعلق به شهر هرات و مجسمه هاى بودائى باميان که هنوز آغشته بودند به گل ولاى ، تسبيح هايى از جنس مرواريد آنتراسين ، عقيق سرخ ، ياقوت ، لاجورد و کهربا، يک چنگ از جنس چوب درخت توت که با ظرافت تمام با صدف خاتم کارى شده بودند، يک سنگ برش داده شده به شکل خربوزه که «خروشتيها را به يادمى آورد، يک کتيبه ناخوانا ، و غلاف هايى به شکل سيگار کنده کارى شده متعلق به سمرقند، قور(سلاح) نگهبان سن پطرزبورگ ، انواع مختلف تازيانه متعلق به بزکشى ، کمر بند، ققمه ( پتک آب)، حلقه ، خنجرو شمشير، نقابهاى اهريمن ، بشقاب هاى منقش با خطاطى هاى ظريف و زيبا که در گوشه گوشه دکان روى هم چيده شده بودند، انبوهى از فرش ها، روسرى هاى ابريشمين دراز ، و قالين هايى که با فراخ دستى گلدوزى شده بودند.

در هنگام خوردن نوشيدنى با پياله هاى سنتى و قديمى ، تحريک مى شويم که بيشتر در مورد اين اشياى مقدس گرد و غبار گرفته ، که نظرمان را بخود جلب کرده اند، مطلب بياموزيم. با يک اهانت حساب شده نسبت به تمام آن اشياء بى اعتنائى مى کنيم وبا لحنى تحقير آميزمى پرسيم آيا چيزى که «واقعاّ» ديدنش جالب توجه باشد وجود دارد؟ و بعد از معاملات جديد- البته اينبار کمى کج خلق تر بالاخره يک جواب اميدوار کننده مى شنويم . پيرمرد دستى به ريش خود ميکشد و ميگويد:« خوب البته يک چيزهست ... ولى معمولاّ آن رابه کسى نشان نمى دهم» و سپس از داخل يک کيف پلاستيکى پر گرد و خاک ، يک شيئى که شبيه به يک زير سيگارى خيلى قديمى است بيرون ميکشد و با اطمينان ميگويد: « چهار هزارسال قدمت دارد يعنى از زمان يونان باستان» کارى نداريم که قدمت شيئى به دوهزارسال بر ميگشت ، ولى به هرحال يک مدال بزرگ بيضى شکل به قطر ١٥ سانتى متر از جنس عقيق به رنگ نارنجى نيمه شفاف بود. بروى مدال تصوير پيچيده اى از يک سرباز با کلاه آهنى که نيزه اى در دست داشت و ملبس بود به زرهى متعلق به پياده نظام اسکندر مقدونى ، حکاکى شده بود. نوشته روى مدال به زبان يونانى بود، اما آرايش موبه موبه سبک کوشانى ها ، سپر ايرانى و آويخته هاى لباس از جنس پوست سمور مناطق سيبرى بود. از خودمان سوال ميکنيم آيا واقعاّ اين شيئى بى نظير و شگفت انگيز مربوط به گذشته اى دور است يا اينکه جعلى است و همين يک هفته پيش در يک کارگاه محلى ساخته شده است ؟ پاسخ به اين سوال دشوار است .

با اين حال ، هرچند جعلى به نظر مى آمد ولى مدالى بود از جنس زبرجد صيقلى که يک روى آن کمى خراشيده شده بود. صاحب دکان يک تکه خمير را بر روى آن صافه ميکشد تا شکل بگيرد و سپس يک سنگ حکاکى شده نمايان مى شود. تصوير"پان" که طولش به زحمت پنج سانتى متر ميشد، بدن انسانى را نشان ميداد با سر قوچ با شاخ هايى عجيب و غريب که به زنى با پستانهاى بزرگ که بزانوى خود خميده شده بود، تجاوز ميکرد. پير مرد با جديت تمام توضيح ميدهد که اين مدال متعلق است به «کافرستان»(نورستان). من قبلاّ هرگز نظير آن را نديده بودم . اما آيا واقعاّ اين شيئى عتيقه متعلق بود به اين قسمت متروک افغانستان که فقط يک قرن از مسلمان شدن شان ميگذشت و آيا«پان» جزو خدايان آنان بوده است ؟ ....

نويسنده مى افزايد: در بهار ١٩٩٣ در جريان جنگ متقابل نيروهاى مخالف و مجاهدين يک موشک به بام موزه کابل برخورد کرد و موزه دچار حريق شد و آتش تمام طبقات ساختمان را در بر گرفت و گنجينه هاى گرانبهاى آن را از بين برد. عتيقه جاتى که در معرض حريق بودند به لطف تلاش هاى قهرمانانه مردم صالح افغان بسته بندى شده و به طبقات داخل ساختمان منتقل گرديدند. اما پس از اين رويداد ، روند انحلال و نابودى آغازشد. در سالهاى بعد بيش از سه چهارم آثار و شاهکارهاى باستانى ناپديد شدند. مردم اين دزدى ها را به مجاهدينى نسبت ميدادند که خطوط جبهه آنها ، بين سالهاى ١٩٩٢-١٩٩٦ بخش زيادى از اطراف موزه را دربر گرفته بود( در اين سالها حزب وحدت بر مناطق کارته ٣ و موزه و قصردارالامان تسلط داشت).

عدم امنيت کامل در اين منطقه ، فرصت هاى بسيارى براى غارت گران بوجود آورد، اما تحقيقات نشان داد که انتخاب آثارو اشياى عتيقه مخفى و سرى نمى توانست کارمبارزين بى سواد باشد. کسانى که موزه را به تاراج بردند از روى بصيرت و آگاهى اين کار را کردند، چرا که مشاهده مى شود در ميان اشياى نا پديد شده کلکسيون کاملى از تقريباّ٣٠ هزار سکه کمياب ، عاج هاى هندى بگرام، صدها تنديس و مجسمه بودائى از جنس سنگ و گج تزئينى و حتى يک نوع پارچه کتانى از جنس شيست متعلق به قرن سوم يعنى دوران زندگى «بودا ديپانکاره» بوده است .دانستن اين مسئله که کدام بخش از اين گنجينه ها فروخته شده ، يا نابود گرديده يا به کسانى رهاشده است غير ممکن است .

اين ژورناليست آگاه در مورد قاچاق بين المللى آثار موزۀ کابل مينويسد: اگر مى بينيم که عتيقه جات کوچک و کم اهميت در داخل کشور قاچاق مى شوند،در عوض نيز مشاهده ميکنيم که عتيقه جات مهمتر و گرانبهاتر آماج بازارهاى بين المللى و دلالان قرار دارند. على رغم تلاش هاى دولت کابل براى جلوگيرى از غارت عتيقه جات در داخل کشور، مقابله با قاچاق چيان قسم خورده غير ممکن مى نمود.

سرقت عاج هاى بگرام و عتيقه جات کابل ، که بيش از همه بدليل فروش بى رويه شان در بازار هاى بين المللى معروفند، نشان ميدهند که تاچه اندازه فروش اين گنجينه هاى مسروقه مى تواند مسئله ساز باشد. پيداست که ده عدد از اين عاج ها در سال ١٩٩٤ در شهر اسلام آباد به قيمت ٢٥٠ هزار پوند بفروش رسيدکه مسلماّ اين قيمت خيلى بالا است در سال ١٩٩٦ پيوسته در پاکستان ، يکى از وزراى اسبق دولت بينظير بوتو(ظ: نصیرالله بابر) در ميان بحث ها و مناقشات بسيار مى پذيرفت که يکى از عاج هاى مذکور رابه قيمت ٦٠ هزار پوند خريدارى نمايد ، با اين هدف که آن را به افغانستان باز گرداند. بى نظير بوتونخست وزير پيشين پاکستان،هنگامیکه در انگلستان به تبعيد بسر مى برد، در فروش غير قانونى عتيقه جات دست داشت ضمن آنکه خود او اينکار را «يک عمل ناشايست و غير اخلاقى بر مى شمرد» بعد ها در همان سال اعلام شد که يک فروشنده لندنى همان کلکسيون عاج ها رابه قيمت ده مليون دلار به فروش رسانده است ، اما هيچ يک از دولتمردان نامدار براى خريد آن اقدامى نکرد.

....افغانستان از آخرين کشورها در جهان است که در آن تقريباّ هريک روز گنجينه يى کشف ميشد( و بسيار اتفاق افتاده که يک کشاورز محلى يک مشت سکه قديمى يا يک تکه از مجسمه بودا را به مسافرى هديه کرده به اين اميد که از اين راه لقمه نانى بدست آورد)، اما در واقع اين تاراج علمى سيستماتيک اماکن باستان شناسى است که ديگر کشورهاى جهان را هشدار ميدهد تا از ميراث هاى با ارزش خود پاسدارى کنند....تاريخ دردناکى است،غارت و هرج و مرج ناشى از شورش ها چيز تازه اى نيست : اشغالگران مغول‌ها، هنديها، ترکها، هونها ، انگليس ها و روسها همگى در ربودن فرهنگ غنى افغانستان سهم داشته اند. در هربار مردم اين سرزمين به پا خاسته اند، سرکش و مصمم با عزمى راسخ براى حفظ وقار و مناعت ملى خويش و دوباره هم برخواهد خاست.» (برگرفته ازمجله ميهن،چاپ مشهد، شماره،هاى ١٣-١٤)

پایان قسمت دوم

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد