نامه ای از نظر عزیزان هموطن و همکیش میگذرد که بسیار نمونه وی و در ذات خود از نادرات می باشد. تحولاتی که هموطن نگارنده از آنها حکایت میکند؛ به این سادگی ها در روح و روان و باور ها و فرهنگ اشخاصِ زیاد نمیتواند اتفاق بیافتد.

اکنون علماً مسلم میباشد که بشر دارای غریزه مذهبی و خداجویانه است که چه بسا از غرایز خورد و نوش و خفت و خواب و حتی غریزه جنسی نیرومند تر است. چرا که غریزه جنسی در هنگام بلوغ توفانی میشود و در سالخوردگی به طرف ضعف می رود ولی غریزه مذهبی از همان طفولیت توفانی است و در زمان پیری شدت و حدت بیشتری می یابد.

بدینجهت نه ممکن و نه به صلاح است که در مورد موضوعات مذهبی؛ مانند سایر عرصه های فکری و فرهنگی برخورد میخانیکی و ابزاری و یا هم لابراتواری نمود. سنجیدار های علمی و منطقی هم خیلی به مشکل میتوانند در موضوعات مذهبی کار آیی داشته باشند.

اینکه تعالیم و معارف مذهبی در تمام عمر بشریت به ناگزیر با گرفتاری های دنیوی بشری منجمله با اقتصاد و تولید ومصرف و سیاست و اداره و جنگ به درجاتی تداخل و تعاطی پیدا کرده و میکند؛ حقیقت آفتابی و در عین حال اغلباً زشت و ضد اخلاقی بوده است و میباشد و از آنهم زشت تر و غیر اخلاقی تر سوء کاربرد آگاهانه باور ها و احساسات مذهبی در سیاست های بغرنج جهانی مانند جنگ سرد ابر قدرت ها، پروژه های استعماری و امپریالیستی است.

در عین حال «پاشنه آشیل» در خود باور ها و تعالیم مذهبی؛ جزمی و دگماتیک بودن ذاتی آنهاست و بدینجهت مؤسسات و رهبران مذهبی اغلب خود دچار جزم می باشند و در غیر آن نیز کار اصلاحی و اجتهادی چندانی که روند های مذهبی را با سیر تحولات زمانی و مکانی هماهنگ سازد کرده نمی توانند؛ چرا که چنین توفیقی نیازمند تنها معلومات مذهبی نیست بلکه جهانشناسی و زمانشناسی به مفهوم کامل و شامل کلمه را طلب می نماید و در روز و روزگار ما بر علاوه؛ تسلط کافی به علوم و تکنولوژی های روز را ایجاب میکند که شاید هم اینهمه؛ دیگر از عهده شخصیت یگانه نابغه و علامه بدر شده نتواند و لهذا نیاز به انستیتوت های تحقیقی و اشتراک آگاهانه مساعی دانشمندان و متفکران در حال گونه هایی از تقسیم کار؛ خواهد بود.

دانشمندان و متفکران زیادی در سراسر تاریخ و سراسر دنیا از نظر خویش و از نظر علم و منطق باور ها و معارف مذهبی را جاهلانه و کودکانه و یاوه و خلاف عقل وغیره تثبیت و اعلام داشته و در زمینه کتاب ها و آثار بزرگ پرداخته اند ولی به وضوح تقریباً هیچ جایی را نگرفته و هیچ کتله قابل محاسبه را به جانب خویش نکشانیده اند.

علت روشن است و آن اینکه باور ها و احساسات مذهبی در فراسوی گستره علوم تجربی و منطق ها و ریاضیات نخبگان قرار دارد و مسئله حدوداً 99 درصد اهالی هر جامعه ای است.

ایده یا فرضیه اینجانب دایر بر «مخاطب محوری» قرآن به مثابه کلام الله که در این نامه مورد اعتراض سختی میباشد؛ شاید برای یک عده انگشت شمار «جای رسیده» مانند همین عزیز؛ خیلی خردمندانه و سازنده جلوه نکند؛ اما در اینجا صرف منحیث یک تکانه خدمت ایشان و همطرازان کم عده شان عرض میدارم که وقتی میتوانند اهمیت و مقام این فرضیه و زحمات فکری و اجتهادی مماثل را ارزش یابی فرمایند که خویشتن را در همان حالت که قبلاً داشتند؛ تصور بفرمایند. آنگاه ایشان کمابیش به بخش 99 درصدی جامعه تعلق داشتند و امروزه متأسفانه به حساب عددی بسیار ناچیز زیر اعشاریه قرار گرفته اند یعنی از جامعه بسیار پیش افتاده اند تا جاییکه دیگر حتی با جامعه بودن برایشان عذاب آور شده که بیشتر خودشان؛ موضوع را تشریح و تصریح مینمایند.

به هر حال؛ این نامه تیپیک را با ویرایش خیلی مختصر به نشر میسپارم به خاطریکه پاسخ به آن و تحلیل و حلاجی بخش های مختلف آنرا برای تبیین آشکار تر و عام فهم تر تئوری «بنده محوری» قرآن و هر کتاب و صحیفه منسوب به خدا و ملکوت؛ بیش بها یافته ام.

پاسخ به این نامه و تحلیل و تبیین همه موضوعات مندرج آن؛ نه آسان است و نه کوتاه و کلی. ولی آرزومندم که از جذابیت و قانع کنندگی شایانی برخوردار باشد و موجب شود که حلقات دوستان و علاقه مندان اینگونه مباحث؛ طور مضاعف افزایش کسب نماید.

************

محترم محمد عالم افتخار!

سلام عرض میکنم.

جواب تان به برادری که نظر دشنام آمیز در باره شما نوشته بود به من جرئت داد که این مراسله برایتان نوشته ارسال کنم. خود اطمینان ندارم که بتوانید این را نشر کرده و به آن جواب درد خوردنی بدهید.

خیر. حالا که سواد کرده ام ارسال میدارم.

من که آدم تحصیل کرده شرعیات بودم تا اخر های حکومت اسلامی استاد ربانی به نظر حالیه ام یک جانور معتاد به نشه بودم. نشه ام روز ها ی جمعه و عید از حد میگذشت. از خاطریکه به این رضایت در کمالش میرسیدم که من در تمام امور بر حق بوده ام و هستم.

این حالت در من زیاد تر از خطبه های امام های مان مثل مولوی صاحب نیازی پیدا میشد. به ایشان آنقدر عقیده داشتم که پرسان نکنید و خیالم میگشت که این بزرگواران باید همین شب یا شبی پیشتر خداوند و پیغمبرش را دیده و با آنان گپ را یکطرفه کرده باشد. غیر از همین تمام دنیا و خویش و قوم برایم گمراه و خدا زذه معلوم میشد.

چقدر آدم های خوب و صاحب عقل و تمیز از زبان من آزار دیدند و بازهم شکر است که به کس آزار جانی و مالی نرسانده بودم. خلاصه که حکومت اسلامی که شر و فساد بوده چپه شد و امارت اسلامی امیرالمومنین آمد یعنی که نور علی نور شد.

مگر این بار مغز من ترکید. وحشت کردم از اینکه دین آبایی و اجدادی من چقدر استعداد استعمال شدن به هدف های شیطانی و پاکستانی را دارد. گم کنید دیگر گرفتار بلای بیدرمان شدم. بلای بیدرمانم همین بود که آدم ها چطور به ملا جهادی ها و ملا طالب ها تبدیل میشوند. آیا تنها آی ایس آی و پاکستان این جادو را دارد یا آب از سرچشمه خیت است. اول خود من چرا این چنین تمام جوانی و پخته سالی خود را حمار تیار بودم؟ آن وقت هنوز القاعده و داعش و بلا بتر دیگرشان یا نبودند یا مشهور نبودند.

شب و روز خودم را گم کردم خواب و خوراک برایم حرام شد شاید باور نکنید چند بار قصد خودکشی گرفتم و یک بار شروع هم کردم مگر به حماقت و مریضی پی بردم و به خودم گفتم بیا عوض خود کشی؛ یکبار آنطرف هارا مطالعه کنم که در دنیا چه بوده و چه نبوده.

از بعضی ها کمک گرفتم و سرگرم مطالعه کتاب های منع و حرام شدم سایت ها و رادیو و تلویزیون های بد و بدترش را دیده و شنیده رفتم تا که از دنیای ملا نیازی ها بر آمدم و بعد خیلی زود هم از دنیای کشیش ها و آخوند و ملا ها و پندیت های دیگر دین ها هم گریبانم را خلاص ساختم.

به علم و ساینس باور پیدا کردم و همه چیز دیگر برایم بی معنی و خرافات و موهومات شد. مگر از سابق بدتر بیکس و تنها شدم. از ترس یافته گی هایم را به کس زیاد گفته نمی توانستم فکرم شد که از وطن و مردم خود که من را بیگانه و گمراه میدانند بریده مهاجر شوم. تا حال مگر جرئت عملی ساختن این فکر خودم را نیافته ام. حالا هم در وطن استم و پشت همان امام نیازی هایمان گاه گاه نماز هم میخوانم.

از این قدر مطالعه و دیدن و شنیدن و دانستن؛ حالا برایم قطعی شده که اسلام از اول هم؛ پر از مشکلات بوده و اصلا در دنیا هیج دین و مذهب بی مشکل نبوده. هیچ وقت هم فهم مردم از کتاب های دینی بی مشکل نبوده یکی ت میگفته و دیگری تیاق.

از خواندن و دانستن سرگذشت عیسویت در قرون وسطی و جنگ های صلیبی و تفتیش عقاید پاپ ها معلوم شد که دانش انسان مذهبی از خدا و آخرت و اصلیت آدم و آدمیت چه اندازه بوده و چه اندازه میتوانسته باشد. از روی همان کار روایی های که حکمدار ها و زور آور ها در تاریخ اسلام کرده اند و یا حالا کرده راهی هستند هم قضاوت باید شود.

وقتی از تخم ما جهادی ها القاعده زائیده شده و به دنیا شور و شر انداخت سرسام تر شدم و با پیدا شدن و تاخت و تاز دجال وار داعش آسمان بر سرم چپه شد. باش که از این آیین بسم الله الرحمن الرحیم دیگر چه چیز هایی سر میزند؟

خلص من که یافتم در این آئین مبارک هرکه بیشتر خدا خدا و الله الله و نعره تکبیر میگوید یا جاهلتر است یا مردم فریب تر.

هدفم از این درد سر دادن شما تنها خالی ساختن سینه خودم نیست معلوم دار کمبود همدم و همراز و همکلام دارم لیکن از این ها گذشته من به راستی از کار و نظریه های شما حیران شده ام.

هم سرتا پای قرآن و حدیث و هم عمل و اخلاق مسلمان های زور دار و حکومتگر در گذشته و امروز آفتابی کرده و میکند که اسلام یک آیین زور و شمشیر و جبر بوده مثلیکه امروز طالب و داعش است و در وقتش ما مجاهدین بودیم که شپش های خود را هم بالای مردم بیچاره به طلا فروختیم. و خون و جان و ناموس خلق الله مان را از شیر مادر هم برای خودمان حلالتر میدانستیم تا که به مرتبه فرخنده کشی و فرخنده سوزی هم رسیدیم و ملا نیازی هایمان برای این مقام مان روی منبر ها به رقص مستانه تر آمدند.

باشید با سند و ثبوت گپ بزنیم. همین قرآن شریف ما در ده جای حکم نمیکند که مردم ناهمنظر تان را هرجا که یافتید بکشید؛ قایم به بند بکشید تا که یا من الله را بپرستند و یا که به خواری و ذلت جزیه بدهند.

همین گوینده در قرآن خودش مدعی است که قادر مطلق است و اگر میخواست همه را امت واحد میساخت؛ همه را مومن و مسلمان و خداجوی و عبادتگر مثل فرشته ها میگشتاند ولی خواست همه را در تفرقه اندازد و در جنگ و کشتار هم قرار دهد تا وقتی که همه به دین الله یعنی اسلام در آیند و اسلام بر هرچه دین است با قتل و غارت و غنیمت گیری و غلام و کنیز ساختن غالب شود.

شما که میگوئید داننده معنای قرآن هستید؛ آیا همین چیز هارا در قرآن ندیده و نخوانده اید و حتی نخوانده اید که فرموده است؛ شما دنیا را میخواهید و خدا آخرت را میخواهد. پس این ذات رب العالمین که آخرت میخواستند؛ چرا دنیا را خلق فرموده و باز اینهمه به آدم ها شیرین و عزیز گردانیدند؛ باز به گروه هایی شرور و شداد و غلاظ حکم جنگ و جهاد دادند تا آدم ها را از دنیا دوستی و حتی در دنیا بودن به زور شمشیر باز بدارند.

باز مگر خود این شمشیر بدستان در دنیا چه کرده اند و چه میکنند که هم زنده جاوید هستند و هم اهل بهشت و صاحب حور و غلمان آخرت؟

با همه اینها شما فلسفه «بنده محوری» قرآن را به میان کشیده دعوای دارید که قرآن و کتاب های مقدس دیگر درست درک و معنی نشده. این احکام و اوامر ذر قرآن به اعتبار ذهن و عقل و فرهنگ عربستانی های 1400 سال پیش بوده مقصد اصلی خدا یا الله اینها نبوده.

خوب من به احترامانه از شما داننده معنای قرآن؛ معنای دو آیت را پرسان میکنم. کس هاییکه تا حالا قرآن را غلط یا «الله محور» معنی میکرده اند؛ همین آیات را همانطور معنی کرده اند که در پایان اصل عربی اش می آورم لطف کرده شما بگوئید وقتیکه قرآن را «بنده محور» بگیریم؛ این آیت ها چه قسم معنا میدهند:

اول ـ از سوره الاعراف

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿179﴾

و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‏كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى‏بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‏شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ ماندگانند (179)

خیال نکنید مقصد من این است که صاحب قرآن چرا از مغز جنیان و آدمیان گپ نمیزند و از دل که یک ماشین پمپ خون در بدن میباشد به جای مغز بگو مگو میکند. به جنیانش هم کار ندارم که مثل آدم ها بوده و دارای اعضا و بدن هستند یا خیر . و هم از اینکه در جنت و دوزخ بود و نبود جن ها اصلا معلوم نیست گپ نمیزنم.

مقصدم این است که میفرماید جنیان و آدمیان را من آفریدم لیکن به خاطر آنکه چنین و چنان دل و چشم و گوش دارند باید به دوزخ بروند. پس باید چنین باشد که دل و چشم و گوش آنها را کس یا ذات دیگر خلق نموده و یاهم خودشان برای خود ساخته اند و خلقت یا ساختن دل و چشم و گوش مهمتر و اصلی تر از آفرینش خود این جنیان و آدمیان بوده زیرا که به سبب بدی آنهاست که بقیه جسم و جان این مخلوقات هم لایق آتش دوزخ میشود.

اگر طور دیگر باشد پس خود این آفریدگار دل و چشم و گوش آنها را هم آفریده و همین طور که هست آفریده. اینجا گناه و خطای این جن ها و آدم ها چیست؟

آیا این به مانند آن نیست که یک دستگاه صناعتی محصولاتی از پرزه جات منتاژی بسازد و بعد متوجه شود خیلی از پرزه جات که از یک دستگاه دیگر یا بازار خریداری شده بوده ناکار و بدکار هستند و بعد صاحب دستگاه بفرماید که این محصولات لایق آتش استند بخاطری که فلان فلان پرزه جات آنها بد و بدل بوده و ما فریب خورده آنها را خریده و به کار برده ایم.

خلص اینجا گناه و خطا از صاحب ها و متخصص های دستگاه صناعتی است و نه از خود محصولات. آنها اگر محصولات را آتش هم بزنند؛ فقط خودشان را ملامت و محکوم و مجازات کرده اند و خلاص!

دوم ـ از سوره الانفال

مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿67﴾

هيچ پيامبرى را سزاوار نيست كه [براى اخذ سربها از دشمنان] اسيرانى بگيرد تا در زمين به طور كامل از آنان كشتار كند شما متاع دنيا را مى‏خواهيد و خدا آخرت را مى‏خواهد و خدا شكست‏ناپذير حكيم است (67)

تا جاییکه سراپای خود قرآن شریف را میخوانی و از پیغمبران زیادی یاد و قصه میکند؛ هیچ پیغمبری نظامی و جنگنده نیست که کشتار کند و کس را هم به خاطر خونبها یا کنیز و غلام ساختن اسیر بگیرد. اگر شما چنین پیغمبری را می شناسید لطفاً نام بگیرید و نشان دهید.

تنها پیغمبر نظامی و جنگجوی همان پیغمبر اسلام محمد عربی است و آنهم در ده سال اخیر در مدینه. پس درین آیت با چه پشتوانه و سابقه تمام پیغمبران چنان نشان داده میشوند تا در زمین به طور کامل کشتار نکرده باشند؛ پشت اسیر گرفتن نمیگردند و نباید بگردند.

حقیقت دیگر اینجا؛ تضاد معنای پیغمبر با امیر جنگ و سردار کشتار میباشد. پیغمبر قاصد و پیغامرسان و ابلاغگر هدایت است و در سایر جاهای قرآن به درستی و کامل این حقیقت بار بار و به تکرار و تاکید آمده است.

جناب محترم داننده معنای قرآن!

من تنها به خاطر خودم نیمخواهم که اینجا شما توضیحات بدهید که در صورت بنده محور دانستن قرآن؛ معنای این دو آیت و ده ها آیت مشابه و یا متناقض تر از آنها چطور بهتر شده میتواند. اگر جواب ندارید مردم را به لاطایلات دیگر کله گنگسگ نکنید و بمانید که آنها حقیقت را طوری که هست خودشان پیدا کنند.

مخصوصاً من در جایی خوانده ام که شما با حضرت محمد مغازله نموده اید که:

گربماندیم زنده بر دوزیم   جامه ای کز فراق چاک شده

ور بمردیم عذر ما بپذیر     ای بسا آرزو که خاک شده

آنجا مقصد شما آن است که ابوصفیان و دشمنان محمد او را به قتل رسانیده و به طریق کودتا قدرت را غصب نموده و اسلام محمدی را نابود کرده و اسلام ابوصفیانی ساخته و به مردمان تحمیل کرده اند.

آیا درین دو سوال که من در بالا کردم هم میشود؛ گناه را به گردن ابوصفیان و معاویه و یزید انداخت؟

اگر نشود شما با چه دلپوری فرموده اید که جامه از فرق چاک شده را خواهید دوخت یعنی اسلام محمدی را پاک و سوچه به عالم و آدم نشان خواهید داد و دزدی و دغلی و فساد و منافقت و نمیدانم دیگر چه ها را از آن جدا و مجزا خواهید کرد؟

با احترام

امضا ـ ولی کوهستانی

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد