در شروع به کامینتی توجه کنید که پس از نشر مقاله «نه دین ستیزی و دین گریزی؛ که دین شناسی خلاقانه»؛ در پای مطلب پیشینه تر «نامه وارده: اسلام از اول پُر از مشکلات بوده!» به نشر رسیده و به همین دلیل از نشر در ردیف کامینت های عمده در ادامه مقاله اخیر؛ باز مانده بود:
**********
عبدالله خراسانی
سپتامبر ۲۲, ۲۰۱۵ در ۴:۵۵ ق.ظ
این مردکه ولی کوهستانی و استادش عالم افتخار معلوم میشود یا از همان کمونیست های سابق اند و یا از مرتدان جدید نوکر یهود و امریکا که دین و ناموس و وطن خودرا به شراب و کباب و دالر و..و..و.. فروخته اند و خودشان به شیطان تبدیل شده اند و دیگران را از راه حق گمراه میسازند و در دل مسلمانان شبهات شیطانی ایجاد میکنند. نفرین بر شما شیاطین انسانی
**********
شما عزیزان به نیکویی میدانید که محترم عبدالله خراسانی از کدام تیپ مدعیان دین و دینداری می باشند؛ لذا من در مورد تبصره نمیکنم و حتی از دشنام شان هم سپاسگذاری میدارم چونکه برای من مهم همان یاد کرد ایشان است؛ شما شاهد استید که من همیشه آرزومندی خود در زمینه را با امانت گرفتن این شعر شاعر؛ بروز رسانی کرده ام:
گاه گاه یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است!
اما فقط یکی از عزیزان؛ حینیکه به بهانه تشریفات عیدی از عربستان سعودی با من تماس تلیفونی گرفتند و در ضمن؛ رویداد های پیهم و سراسر سوال بر انگیز امسال را که بر سرِ حاجی صاحبان در خود مکه و محوطه خانه کعبه آمد؛ شرح دادند؛ فرمودند که به تغییر اوضاع ناهنجار «ام القری و حوالی آن ـ جغرافیای خدایی دین اسلام!» امیدی نیست چرا که دیگر ابو مسلم خراسانی پیدا نمیشود و هرگاه تعداد زایرین حج در آینده ها از این بیشتر گردد؛ سفر حج مانند سفر به مریخ؛ فقط سفر یکطرفه خواهد شد....
از این مکالمه؛ یک تداعی پیدا میشود که جناب عبدالله؛ کُنیه سردار قهرمان خراسان ابومسلم یعنی (خراسانی) را بر خویش نهاده اند؛ کسیکه برضد نخستین امپراطوری اسلامی یا قدر قدرتی امویان؛ قیام تاریخی عظیم به راه انداخت و به جای آن؛ نظم و نظام نسبتاً بهتری در حدود امکانات زمان؛ را بر پای داشت. یعنی که نه تنها هزاران برابر من و محترم ولی کوهستانی؛ در اسلام "شبهات" ایجاد کرد بلکه اسلام سیاسی رسمی حاکمه را بر انداخت و منحرفان و مستبدان مربوط را به سختی هم مجازات نمود.
دراین صورت این جناب عبدالله و همانند هایشان؛ آیا حکم کرده می توانند که سپه سالار خراسان ابومسلم و یاران و همسنگرانش « یا از همان کمونیست های سابق اند و یا از مرتدان جدید نوکر یهود و امریکا که دین و ناموس و وطن خودرا به شراب و کباب و دالر و..و..و.. فروخته اند و خودشان به شیطان تبدیل شده اند و دیگران را از راه حق گمراه میسازند و در دل مسلمانان شبهات شیطانی ایجاد میکنند »
شما عزیزان؛ طبعاً این قاعده را در مورد هریک از اندیشمندان اصلاحگر و جنبش ها و حرکت های عدالت خواهانه و حقیقت جویانه؛ مثلاً از حضرت علی و امام حسین و حسن صباح و یارانش در صدر اسلام گرفته تا سید جمال الدین افغانی؛ و تا ابن نبی الجزایری و فتح الله گولن ترکیه ای در همین امروز تعمیم میدهید که طی 14 قرن گذشته با ستمگری ها و مظالم و اجحافات و انحرافات حاکمان اسلامی از یکطرف و با سنگواره شدن فقه و معارف اسلامی توسط «علمای سوء» و خدام استعمار کهن و نوین؛ از طرف دیگر رزمیده، در حد عقل و منطق و قلم و سلاح خویش پیروزی ها به دست آورده و نیز قربانی های بیشمار را متحمل گردیده اند.
برادر ما از واژهِ جالب « راه حق » استفاده نموده و به طور یک مطلق افاده داده اند که ایجاد "شبهات" در آن؛ جز کار «شیطانی» و جز مستحق «لعنت» کردن نیست و حتی مرتکب؛ بیچون و چرا مبدل به "شیطان" میگردد.
بنابر اینکه خیلی ها ممکن است متحیر شوند که ایجاد "شبهات" چگونه میتواند در آنچه که "حق" است؛ اینهمه خطرناک باشد؛ و "حق!" که چنین سهل و ساده؛ آسیب پذیر بود؛ آیا می تواند به راستی «حق» باشد یا خیر؟ کمینه با عرض ممنونیت مجدد از ایشان؛ سعی بندگی میکنم که بحث این هفته را به حد ممکن؛ عامیانه ساخته و موضوع را اندکی در همین سطح حلاجی نمایم.
**********
در مراسم سنگزنی به بُت شیطان چه گذشت؟
فشرده گزارش خبر گزاری ها:
روز گذشته (اول عید قربان) در جریان اجرای رمی جمرات (سنگزنی به بُت شیطان) که بخشی از مناسک حج در مکه عربستان است، کثیری از زائران در اثر ازدحام جمعیت کُشته و زخمی شدند. مقامات عربستان سعودی شمار کشته شدگان این حادثه را دست کم 789 نفر و تعداد زخمی ها را بیش از ۸۰۰ نفر گزارش کردهاند.
در مقابل، منابع خبری و برخی مقامات ایرانی تعداد تلفات را بیش از 1300 نفر دانسته و دولت عربستان سعودی را مسئول این واقعه معرفی کردهاند.
مرگ 800 تا 1300 زائر مکه در روز عید قربان و در شرایطی اتفاق افتاد که حجاج کشورهای مختلف برای برگزاری مراسم "رمی جمرات" و قربانی کردن گوسفند در منطقه "منا" جمع شده بودند.
حادثه کشته شدن زائران در جریان مراسم رمی جمرات در روز گذشته؛ نخستین حادثه از این نوع طی چند دهه اخیر نیست. به گفته مقامات سعودی، در این بخش از مناسک مهم حج، حدود دو میلیون زائر از کشورهای مختلف جهان در طول روز در اجرای مراسم پرتاب سنگ به سوی نماد (بُت) شیطان شرکت میکنند و در گذشته نیز، ازدحام و بینظمی جمعیت عامل وقوع حوادث مرگبار در این مراسم شده است
حدود دو هفته پیش هم در حادثه سوال بر انگیز سقوط جر ثقیل در ساحه خود مسجدالحرام حدود 100 زائر کشته شدند. هکذا در هوتل های اطراف کعبه و چادر های حجاج آتش سوزی های مهیبی رخ داد.
در حالیکه مقامات حاکمه ال سعود نسبت به این فاجعه ها به « سوء مدیرت حج و بی کفایتی » متهم شدند و حتی گزارش ها از عبور کاروان حامل شهزاده ابن سلمان جانشین ولیعهد و وزیر دفاع در خلاف مسیر حرکت حاجیان در ساعت فاجعه به نشر رسید که در نتیجه؛ او که پسر پادشاه کنونی سعودی ملک سلمان است عامل و مسئول جنایت شمرده شد؛ اما سعودی ها منجمله به دهان باصطلاح مفتی اعظم در بارِ پطرو ـ دالری خویش؛ موضوعات را به «قضا و قدر الهی» نسبت داده؛ خویشتن را «بنده بیدخل» وانمود ساختند.
***********
البته در همچو موارد مرسوم است که مراتب اندوه و تأثرات ابراز شود و خصوصاً به بازماندگان جانباخته گان؛ عرض تسلیت گردد؛ ولی متأسفانه فاجعه ای به این پهنا و بزرگی؛ کمتر در جهان کنونی چنین احساسات و عواطف بر انگیخت. شاید علل عمقی عقلانی و روانی آنرا این بحث؛ به آفتاب اندازد.
باری؛ «راه حق» که امثال جناب "عبدالله خراسانی" مدعی آن اند؛ درین راستا این است که «حج» فریضه و (به اصطلاح شیعیان) واجب اسلامی است و هر مرد و زن مسلمان که استطاعت مالی داشته باشد؛ به ادای آن مکلف میباشد. اینجا می بینیم که حج؛ چیز مستقل بالذات نبوده و به کُلیت کلانتر اسلام مربوط میباشد. اسلام هم نام دینی است که حضرت محمد عربی قریشی آورده و به وسیله قرآن آنرا معرفی داشته است.
در تاریخ بشریت و نیز در عقل بشر مسلم میباشد که توده های بشری مشتمل بر قبایل و عشایر و سایر انواع اجتماعات محدود و منحصر به خویش میباشند که اساساً توسط زبان های مخصوص به خودشان از سایرین تفکیک می گردند. گرچه چیز های مابه الامتیاز دیگر هم بین انسانها فراوان است مانند نژاد و جنس و گروه های خونی و مناطق زیستی وغیره؛ اما هیچ عنصر دیگری همانند زبان؛ ویژه گی بخش انسانها از هم نبوده و در متمایز گردانیدن تار و پود فرهنگ و معنویات آنان سهم تعیین کننده نداشته است و ندارد.
بر این حقیقت اعلم؛ هیچ کتاب و منبع دینی و فرهنگی دیگر به اندازه قرآن ـ منبع اصلی و اساسی اسلام ـ شاید صراحت و تأکیدات مکرر در مکرر نداشته باشد که اینجا برای اجتناب از طولانی شدن بیش از حد سخن؛ وارد آن نمی شویم.
در آخرین تحلیل، قرآن عربی است و اسلام عربی! و قرآن هم بیانگر همین حقیقت است که هر قوم را پیغمبری است و هر زمان را رهبری!
به طور یک کُل؛ اسلام در زمینه اوامر و نواحی و حرام و حلال...؛ دو نوع احکام دارد که بیشتر محققان اسلام و علمای بزرگ و معتبر مسلمان؛ آنها را چنین نامیده اند:
1 ـ احکام امضایی
2 ـ احکام ابداعی
احکام امضایی شامل همان مواردی میشود که قبل از بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن؛ در جامعه قریش و عرب رسم و رواج و عنعنه و معمول بوده و پیامبر اسلام و قرآن برآن ها مهر تائید گذاشته است.
احکام ابداعی شامل مواردی میشود که رسوم و عنعنات و اعتقاداتی از اعراب را منسوخ کرده و به جای آنها تعاملات نو برقرار ساخته و یا اساساً چیز های کاملا نو پدید آورده است.
به تناسب احکام ابداعی؛ احکام امضایی چندین برابر افزونتر میباشد و برهان آن هم نزد خردمندان روشن است و آن اینکه هرگز نمیتوان تمامی فرهنگ و روحیات و عادات و اعتیادات یک قوم و کتله را ویران نموده و به جای آن چیز های تمام و کمال نو و بی سابقه را تحمیل و تعمیل کرد.
حج؛ قریب با تمامی مناسک آن؛ در زمره متبارز ترین احکام امضایی اسلام می باشد.
حجِ خانه کعبه از جمله عنعنات قرن ها و شاید هزاره ها قبلِ عرب ها ست که حتی پیش از اجداد بلافصل حضرت محمد هم معمول و مروج و محترم بوده است.
پیامبر اسلام؛ در مورد؛ صرف این پیام را داشت که بُت های چندگانه به حیث خدایان در خانه کعبه غیر قابل قبول است؛ خانه کعبه صرف از آنِ «اله اکبر» می باشد که تمثالی از ان نیز در کعبه وجود داشت و مورد پرستش بود.
سوره قریش در قرآن؛ تبیینِ عین مدعاست ولی پیامبر با تمثال اله یا هبل نیز مخالفت کرد و فرمود: الهِ مشخص و معرف که با افزودن "ال" معرفه؛ «الله» میشود؛ در آسمان و یا هم در لامکان می باشد، احد است و صمد است، لم یلد و لم یولد است به احدی کفوی و همانندی ندارد. (سوره اخلاص)
معنای واژهِ "مشرکان مکه" که در قرآن و منابع اسلامی فراوان می آید؛ همانا این است که آنان به «الهه بزرگ» که در تواریخ هبل هم خوانده میشود؛ دختران و پسران و یاوران و حریفان قایل بودند که تنها در درون خانه کعبه 359 تا بُت و مجسمه سنگی از آنها تراشیده و گذاشته بودند. و همه را در امور و اقتدار خدایی با الهه بزرگ"هبل" شریک می پنداشتند.
اسلام و حضرت محمد؛ تقدس کعبه و حتی حرمت شهاب سنگ "حجر الاسود" و عنعنه "رمی جمرات" را کماکان امضا و توشیح نموده صرف حکم «فلیعبدو رب هذی البیت» را جاری ساخت که بر اساس آن؛ خانهِ بُت های چندین گانه؛ به خانهِ الله واحد تحول یافت.
جهت تصریح تاریخی می افزایم؛ چنانکه همه میدانیم نام پدر حضرت محمد "عبدالله" بود.
این نام داستان مهمی دارد و آن اینکه منجمله طبق کتاب « پیامبر » تالیف زین العابدین رهنما عبدالمطلب که جد حضرت محمد و حاجب کعبه بود؛ برای هبل؛ بُت بزرگترین کعبه نذر نمود که اگر برایش ده پسر عطا کند؛ دهمی را به پای وی قربانی می نماید.
تصادفاً او صاحب ده پسر شد و دهمی را عندالموقع جهت ادای دین آورد به کعبه؛ تا در پای هبل قربانی کند و اما بنابر جاذبه زیبایی خاص پسر و عواطف پدری؛ طی تدبیری؛ صد شتر را نیز حاضر کرد.
آنوقت حسب عنعنات «جاهلیت» در کعبه در موارد مهم قرعه ای به نام «ازلام» می انداختند.
عبدالمطلب از متصدی قرعه ازلام خواست تا بین صد شتر و پسر قرعه بیاندازد تا اگر هبل بزرگ به قربانی شتر ها راضی شود و پسر را به وی مسترد نماید. خلاصه پس از صد و اندی قرعه انداختن؛ نام شتر ها برآمد و آنها را در دم به طریقه خاص و بسیار بیرحمانهِ ذبح شتر؛ نحر کردند و بر پسرک به شکرانه اینکه الهه بزرگ او را بخشیده است؛ عبدالله یعنی غلام الهه نام نهادند.
خلاصه با تحقق رسالت حضرت محمد عربی قریشی؛ خانه کعبه؛ از مرکز چند خدایی پرستی عربی به مرکز تک خدایی یا یگانه پرستی عربی تحول یافت ولی در رسم و عنعنه و مناسک حج تغییر و تعدیل مهمی نیامد و حضرت پیامبر شخصاً هم چنان حج کردند که نیاکانشان در «جاهلیت» ادا می نمودند.
در قرآن مجید سوره خاص و مطول به نام سوره حج موجود است که بنده قبلاً آنرا انالیز کرده ام. درین سوره و نیز در سراسر قرآن؛ حتی اشاره ایکه حج بر همه جهانیان و در مجموع اسلام بر سایر غیرعرب زبانان تکلیف شده باشد؛ وجود ندارد.
اما دعاوی استعماری کشور گشایان و امپراتوری سازان اموی و مقلدان شان که دین را سراپا ایدئولوژی و سیاست گرفته اند؛ برضد قرآن است که حتی میگوید: اگر این کتاب را بر غیر عرب زبانان نازل کرده بودیم و پیامبر آنرا به عرب ها میخواند؛ به آن ایمان نمی آوردند؛ یعنی حالا که عربی است؛ بر غیر عرب زبانان؛ هم چونان است که بر آن ایمان نیاورند.
آن دعاوی ضد قرانی این است که اسلام ابوصفیانی و اموی؛ عرب زبان و غیر عرب زبان ندارد؛ همگان در سرتاسر کُره زمین و لابُد کرات دیگر و تمام کاینات یا باید مسلمان ـ آنهم به گونه موالی عرب ها ـ شوند و لذا منجمله حج و رمی جمرات کنند و یا قتال گردند....
اینک به فرض محال تصور میکنیم که تمامی بیش از 7 میلیارد انسان کنونی در اقصا نقاط عالم که حدود و پهنای آن در وقتش به پیامبر اسلام هم نمی توانست معلوم باشد؛ مسلمان و حج کننده بگردند. در نتیجه حالا که از کم و بیش یک و نیم ملیارد مسلمان؛ سالانه متجاوز از دو ملیون نفر به حج می آیند و چنین ازدحام های مرگبار ایجاد مینمایند؛ اگر در عین محل 10 ـ 12 ـ 14 ملیون نفر حضور یابند؛ وضع از چه قرار خواهد شد؟ آیا عقل هم یک کمی خوب چیز نیست؟!
بر علاوه احتمال اینکه نفوس بشر در قرن های آینده در کره زمین؛ به 100 ـ 150 میلیارد نفر و بیشتر برسد؛ نیز وجود دارد. در آنصورت که اگر همه مسلمان باشند؛ حج کنندگان سالیانه شان کم از کم به یک میلیارد یا هزار میلیون تن میرسد و آنگاه تصور فرمائید که اینهمه نفوس در کعبه و وادی منا و منطقه رمی جمرات و حتی تمامی شبه جزیره عربستان چگونه می گنجند!؟
گفتنی است که تحمیلات خلاف قرآن در معنای حقیقی آن؛ چنین تضاد ها و حتی شرم آورتر از آنها را در مورد روزه و نماز هم ایجاد کرده است. چنانکه در مناطق نزدیک به قطب ها که روز ها بیش از اندازه متصوره در عربستان کوتاه و دراز می شوند تا اینکه به مناطق شش ماه روز و شش ماه شب در آنها میرسد؛ تطبیق احکام عنعنوی نماز و روزه ویژه «اُم القری و حوالی آن ـ یعنی جغرافیای قرآنی و خدایی اسلام» اصلاً غیر ممکن شده؛ و توجیه و تأویل ها در مورد مسخره و ننگین می گردد.(1)
همانها که دعوی دارند که دین اسلام؛ یک دین ابراهیمی است؛ چطور فراموش میکنند و یا خود را به کوری و کری می اندازند که دین های ابراهیمی؛ همه ادیان قومی میباشند؛ منجمله دین موسی پیامبر که قرآن پُر از داستان و حکایت و روایت و تکریم و توصیف او و دینش میباشد؛ صرف به بنی اسرائیل و 12 سبت قوم یهود تعلق دارد؛ حرام و حلالش مختص آنهاست؛ امر و نهی اش تنها بر همانها نافذ است وغیره.
متدینان یهود اعم از رسول و نبی و راسخان در دانش دینی و عوام در طول تاریخ بیش از 3 هزار ساله شان نه تنها دین خویش را بر دیگران تحمیل ننموده اند بلکه داوطلبان قبول دین شان را نیز نپذیرفته اند و اگر احیاً پذیرفته باشند هم به مشکل و با طی مراحل و امتحان های سخت جسمی و روحی پذیرفته اند.
صرف مورد مسیحیت اندکی تفاوت میکند؛ چرا که مسیحیت وقتی توانست پا گیرد که امپراتور روم کنستانتین؛ گویا به آن گروید و آن را دین و در حقیقت ایدئولوژی رسمی امپراتوری قرار داد؛ با آنهم ترویج مسیحیت بین ملت ها و اهالی زبان های دیگر اساساً به طریق تبلیغ و تنویر و تشویق های مادی و معنوی و امتیازات فرهنگی و تمدنی وغیره بوده است نه با شمشیر و سلاح و جهل و جنونِ صرف مانند جُهال و غُلاط لومپن و دزد و بربر و برده گیر جهادی و طالبی و داعشی... قدیم و جدید.
حتی در جنگ های جاهلانه و سفاکانه صلیبی قرون وسطی علیه قوای مسلمانان هم هدف حاکمان مسیحی تحمیل مسیحیت بر مسلمانان یا محو اسلام نه بلکه آزاد سازی اراضی ای بود که ایشان حق خدا دادی و یکی از مراکز استراتیژیک مذهبی خویش می پنداشتند.
در حال حاضر؛ مسلماً برتری های آفتابی و بی چون و چرا و سرسام آور تمدن مغربزمین؛ امتیاز بی بدیل مسیحیت در برابر ادیانی چون اسلام است که معتقدان به آن در جهل و عقبماندگی و دربدری گرفتار اند تا جاییکه اکنون دعای عیدی خیلی از مسلمانان خاصه جوانتران؛ به جای "داخل حاجی ها و غازی ها!" به "داخل اروپا و امریکا!" تغییر کرده است.
تمام اینها به هدف تاکید بر اصالت قومی و زبانی ادیان و فرهنگ ها به طور یک کل؛ آنهم حسب معتبر ترین سند مسلمانان (قرآن مجید) مطرح و بروز رسانی میشود.
حضراتی امثال عبدالله خراسانی که ادعا و وسواس «راه حق» دارند باید بدانند که عقاید و ادیان و مذاهب همه بلا استثنا و بدون ذره ای کم و کاست؛ «حقیقت» و «راه حق» می باشند. بشر قدیم همیشه در جستجوی «حقیقت» بوده بالاخره هر کتله و قوم و قبیله وحشی و نیمه وحشی و بربر قدیم بنابر توان ذهنی و تخیلی خویش؛ چیز هایی را به جای همان "گمشدهِ خود" گرفته و دسته جمعی «باور» کرده اند. لذا ادیان و مذاهب؛ همان باور های سخت و بی تزلزل کتله های هرچه بزرگتر آدم هاست و هر کدام به نوبه خویش «حقیقت» تام و تمام است؛ چرا که اگر ذره ای خلل در «حقیقت بودن» آنها پدید آمد؛ دیگر «باور» شده نمیتواند و عقیده بر آن؛ خاتمه یابد!
تا اینجا وضع امثال عبدالله خراسانی؛ خیلی ها رقت انگیز و درد شان به ظاهر بیدرمان است. اما جای خوشبختی درین است که قرآن؛ کتاب مقدس مسلمانان؛ با اینکه ابداً چیز علمی و منطقی و فلسفی.. نیست کتاب با «معنی»، منطق پذیر، عقلانیت طلب، حتی «تفکر خواه» در زمان و مکان و در پهنای طبیعت و کائینات میباشد؛ لذا نه تنها در گسترهِ تعابیر و تأویلات و تفاسیر خویش توسط گذشتگان مغرض یا معذور و مجبور؛ انتقاد و اجتهاد را مجاز میدارد و حتی حکم میکند بلکه عین عملیه ها را در نصوص و متون خویش (البته برای راسخان در دانش)هم بلا مانع قرار داده است!
به هر حال در مورد تجاوزات صورت گرفته از حدود و ثغور جغرافیای خدایی و قرآنی دین اسلام؛ گذشته؛ گذشته است و آن را نمی توان بر گشتاند؛ لذا ملت ها و مردمانی که در گذشته به هر قیمتی مسلمان و حتی مانند مصر و سوریه؛ عرب ساخته شده اند؛ در برابر عمل انجام شده قرار دارند و از اینجاست که عرب ها و غیر عرب های مسلمان بایستی تمامی مسایل ناشی از جغرافیا ها و فرهنگ های پیشین و اوضاع قومی، ملی، منطقوی و بین المللی مخصوص به خود وغیره را خلاقانه و مبتکرانه با تدین خویش تلفیق نموده از تحجر و سنگواره شدن در دین و چه بسا فرقه مذهبی احتراز نمایند و منجمله پاره ای از سنن و یا عنعنات به درد نخور و زمان گذشته اسلامی ـ عربی مانند موارد مربوط به غلامی و برده گی؛ یا صرفاً عربی را مستدل و محترمانه و منطقی حذف و تعویض بدارند که درین سلسله مناسک حج؛ عربیت (و حتی «جاهلیت») ریشه دارتر و مبرهن تر دارد و چنانکه اینهمه تجارب عینی هم اثبات کرده میرود که ساحات معین حج چون منا؛ برای پذیرایی نفوس چندین ملیونی سراسر جهان؛ خلق و آماده نشده و فقط بسنده برای عرب ها و نهایتاً عرب شده گان است که طبق نص خود قرآن میتوانند با «پای پیاده یا سوار بر شتر های لاغر» به مسجد الحرام بشتابند و بس!(2)
البته تمام اینها بدان معنی نیست که فردا هر کس و ناکس؛ میتواند با اسلام و اسلامیت تصفیه حساب نموده راه و روش و منش دیگری را به پیش گیرد. اینجا کار سخت و سهمگین و دقیق دانشمندان و خلاقیت های متعالی ایشان از یک طرف و اراده سیاسی بینا و توانا منطقوی و جهانی از طرف دیگر در مقام های قدرت حاکمه و مراکز جمعی علم و عقل؛ الزامی است تا مسایل مشترک و متضاد و متنازع فیه... همه حلاجی شده مورد تفاهم و توافق حتی الامکان قرار گیرد و راه توده های مردم روشن و پیمودنی گردد.
درین گونه موارد مثال تجویز اجتهادی حضرت امام ابوحنیفه؛ میتواند الگو قرار گیرد که خواندن نماز و دعا و خطبه وغیره را با ترجمه رسا و زیبا به زبانهای غیر عربی؛ مجاز و برجای تر و سودمند تر دانسته است.
اگر هنوز در نیافته اید که امسال حاجی صاحبان را نزدیک بُت های رجم شونده؛ خدا زد یا شیطان؛ برای ورود کاملتر به موضوع از دیدگاه این کمترین و نیز برای دریافت انالیز سوره مبارکه حج؛ لطفاً به نوشتار تحقیقی و ژرفتر "حقیقت و دروغ در باره حج قرآنی و حج صفیانی ـ مافیایی!" مراجعه فرمائید. (3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رویکرد ها:
1 ـ برای دریافت تحقیق و تتبع اینجانب در مورد؛ به اینجا مراجعه نمائید:
http://ariaye.com/dari12/siasi/eftekhar10.html
2 ـ محضاً به قسم نمونه به همین عنعنه (رمی جمرات) و معانی و مصداق های آن توجه و تعمق فرمائید:
رمی جمره در مراسم حج زمان جاهلیت
از اسناد و شواهد تاریخی و نیز از اشعار شعرای عرب در عصر جاهلیت استفاده میشود که در مراسم حج که پیش از ظهور اسلام در میان بتپرستان جزیرةالعرب برگزار میشد ؛ رمی جمره نیز جزئی از اعمال حج بوده و از محل جمرات بنام جمار یاد میشده است.
ابن هشام در حوادث عصر جاهلیت مینویسد: غوث بن مُرّ و پس از او فرزندانش متولّی کوچ حاجیان از عرفات به مشعر و از مشعر به منا و از منا به مکه بودند. روز کوچ از منا (یوم النّفر) که فرا میرسید، میبایست یکی از این متولیان ابتدا خود رمیجمره کند و سپس به حجاج اجازه رمی دهد. کسانی که شتاب داشتند که رمی جمره کرده زودتر به سمت مکه حرکت کنند، به وی میگفتند: برخیز و سنگ بزن تا با تو سنگ بزنیم. او میگفت: نه به خدا سوگند، دست نگهدارید تا ظهر شود. شتابندگان او را با سنگ میزدند و میگفتند: وای بر تو، برخیز و سنگ بزن، ولی او همچنان خودداری میکرد. وقتی که ظهر میشد برمیخاست و سنگ میزد و مردم نیز با او سنگ میزدند.
در اوائل بعثت پیامبر اسلام ـ ص ـ که جان آن حضرت از طرف قبائل بُت پرست مکه بشدت مورد تهدید بود، ابوطالب، عموی حضرت، اعلام حمایت از پیامبر کرد و در این باره قصیده بلندی سرود و طی آن به ذات اقدس خدا و به مظاهر مقدس حج مانند: کعبه، حجرالأسود، مقام ابراهیم و... سوگند یاد کرد که در حمایت از پیامبر خدا عقبنشینی نخواهد کرد. از آن جمله به جمره سوگند یاد کرد و گفت:
وبالجَمْرة الکبری اذا صَمَدوا لها *** یَؤُمون قَذْفاً رأسها بالجنادل
سوگند به جمره کبری، آن هنگام که (حاجیان) میخواهند با سنگ بر سرآن بزنند.
از ابن قیس رقیّات؛ سرودهایی به این صورت به دست ما رسیده است:
فمنی فالجِمار من عبد شمس *** مُقْفِرات، فَبَلْدَح فحِراء
سرزمین منا و جمار که بیآب و علفند، و نیز منطقه بَلْدَح و حراء، همه از آن عبد شمس است.
از مجنون [بنیعامر] نقل شده است که گویا لیلی را در موسم حج در منا و خیف جستجو کرد و او را نیافت و با آه و حسرت چنین سرود:
وَ لَمْ اَرَ لیلی بعد موقف ساعة *** بخیف مِنی ترمی جِمار المُحَصّب
و یبدی الحصی منها، اذا قذفت به *** من البرد اطراف البنان المَخَضّب
لیلی را ندیدم که پس از مقداری توقف در خیف منا، در سرزمین مُحَصَّب، به جمار، سنگ بزند و هنگامی که سنگریزهها را پرتاب میکند، سرانگشتان خضاب شده او، از زیر لباسش نمایان گردد.
اینها همه گواهی میدهد که رمی جمار در عصر جاهلیت، جزئی از مناسک حج بوده است
تفصیل این مقال را که خیلی جالب و مستند و متکی بر منابع متعدد است؛ زیر نام «راز و رمز حج / جمرات کجاست؟» در آدرس پائینبخوانید و در مورد اینکه در آنها آورده شده است که مناسک حج و جمرات از حضر آدم و یا حضرت ابراهیم برجا مانده صرف از خود بپرسید؛ در صورتیکه چنین بوده باشد؛ چرا دیگر ادیان ابراهیمی منجمله یهودیت و عیسویت؛ حج و جمرات ندارند. مگر آنها وارث پیشینه تر و بهینه تر حضرات آدم و ابراهیم نیستند؟؟؟
3 ـ مهربانی کرده به اینجا اشاره نمائید:
http://ariaye.com/dari10/siasi2/eftekhar3.html
اگر مشتاق مطالب در فارمیت pdf استید؛ لطفاً به "رسانه نور" به بخش اختصاصی اینجانب مراجعه فرمائید؛ سایت وزین وطندار هم مجموعه ای از تألیفات بنده را طی صفحه اختصاصی در خدمت شما قرار میدهد و مزیداً با جستجو در مرورگر گوگل و سایر موتور های جستجو میتوانید به چکیده های این قلم و اندیشه راه ببرید.