«در تاریخ اسلام، جهاد به عنوان یک پدیده خشونت بینالمللی در ٤٠٠ سال گذشته عملاً ناپدید شده بود ولی به کمک امریکا بطور ناگهانی در سالهای ١٩٨٠ دوباره احیا شد.»
************
"فتح الله گولن و «جنگ بربریت علیه تمدن انسانی»" فرنام نوشتار مختلطی بود که دو هفته پیش از آدرس بنیاد روشنگری "گوهر اصیل آدمی" نشر انترنیتی یافت.
به گونه عصاره؛ اگر بگوییم: فتح الله گولن که به مانند یکی از نوادر دنیای اسلام و حتی جهان کنونی شخصیت و وجاهت دارد؛ جنگ فوق ددمنشانه ای را که گروه سلفی ـ تکفیری داعش به سلسله سایر جهادی های اسلامی به راه انداخته بخصوص با اشاره به آنچه در پاریس قلب اروپا طی کمتر از یک سال اخیر کراراً به عمل گذاشته شد؛ بی رو در بایستی «جنگ بربریت علیه تمدن انسانی» می خواند.
البته این توصیف؛ قبل از اینکه تأویل دینی باشد؛ تعبیر تاریخی و قسماً ؛علمی ـ فلسفی است.
معهذا جناب گولن به مثابه شخصیت مذهبی مسلمانی که در نیم قرن اخیر 300 مکتب در ترکیه و 1000 آموزشگاه در کشور ها و قاره های مختلف جهان بر پا داشته و میلیون ها فرزند بشری را با اساسات دین اسلام و دانش ها و هنر های عصر کنونی آشنا ساخته است؛ اصولاً مانند یک منادی و خادم شناخته شده معتدل دین اسلام؛ طرح و بیان و خطاب دارد.
لب لباب مقاله ایشان که در نشریه معروف فرانسوی لوموند انتشار یافته است و ما محتوای آنرا به خوانندگان عزیز فارسی زبان پیشکش نمودیم؛ برائت جویی دین اسلام و اکثریت مسلمانان از افراط گرایی خونریز و ستیزه گر داعشی ـ جهادی است و بالنوبه پیام هایی به میلیارد و نیم مسلمانان جهان دارد که تا عملاً خود و دیانت و مقدسات خود را از آلوده شدن به این شرارت ها به دور نگه دارند و بدان راستا جهد و جهد و مبارزه و فداکاری نمایند که این فتنه ها به سطح دنیای اسلام و همه جهان ناکام و نابود گردد.
چنانکه متعهد شده بودیم که ما نقد و نظر خویش را متعاقباً در زمینه منتشر خواهیم ساخت؛ برای اکنون یک پرسش بالنسبه اساسی را به میان میگذاریم:
آیا طرح و تحلیل و خطاب و خواست جناب فتح الله گولن؛ گویایی و رسایی کافی دارد یعنی معضله را هرچه کاملتر شناختگری می نماید؟
چرا که خواست به عمل و کارکرد اجتماعی ولو که در سطح بمراتب کمتر از (یک و نیم میلیارد) نفر باشد؛ نیازمند یک چنین حلاجی همه جانبه مسئاله و نشان دادن کامل راه ها، وسایل و امکانات عملکرد های دسته جمعی و حتی محاسبه احتمالات گوناگون در مسیر آن است!
درین راستا هرگاه بناست که بربریت داعشی و همانند ها برخاسته از نصوص اسلامی و سرمشق گرفته از تجربه ها و عملکرد های مسنونه در تاریخ اسلام یا دست کم در تاریخ اغلب مذاهب و حاکمیت های اسلامی باشد؛ مسلمانان چگونه خواهند توانست با آن مخالفت نمایند تا چه رسد به اینکه علیه آن نبرد و پیکار قاطع و فیصله کن بدارند؟؟!
آشکار است که همه جهادی ها و به ویژه داعشی ها همچو مستندات و مدعیاتی دارند و تمامی برنامه ها و کارنامه های بربرمنشانه خود را نه تنها بر این مدعیات و مستندات استواری می بخشند بلکه حتی مسلمانان ناهمسو با خویش را یکسره کافر و رافضی و مباح الدم خوانده؛ گردن میزنند، به آتش می کشند، کنیز و برده ساخته منجمله در بازار ها به فروش می رسانند... و حتی مقدساتی مانند حج و طواف حجر الاسود و خانه کعبه را بدعت «سنگ پرستی» و شرک خوانده در صدد منهدم کردن آنها می باشند!
البته که در مقام احساسات و عواطف و آرزومندی ها؛ در صداقت و روشنایی و برش کلام و پیام جناب فتح الله گولن؛ اندکترین شایبه ای نیست و عمده اینکه هیچگونه منافقت و ترفند سیاسی و چل و ول «روانگردانی» در پندار و گفتار ایشان احساس نمی گردد.
و اما به خاطر اینکه فراتر از این؛ مسلمانان به حقایق امر واقف گردیده انگیزه ها و عوامل دور از نصوص و تجربه های مورد استناد بربر های امروزی را (که اقلاً به لحاظ تأویل و تفسیر متنازع فیه میباشد)؛ شناسایی و اهمیت تعیین کننده چنین انگیزه ها و عوامل را در راه اندازی این فتنه ها همه جانبه دریافت کنند؛ و بر مبنای آنها عزم را جزم نمایند؛ انتظارات بزرگ دیگری از همچو مرشدان گرامی اسلامی می رود.
برای آنکه شما عزیزان دریابید که کم و کاست هایی در سخنان و تمنیات منتشره جناب فتح الله گولن و ذوات کمابیش همانند ایشان؛ وجود دارد یاخیر و میزان آنها تا کدامین حدود است؛ این هفته مقاله تحلیلی و تحقیقی از یک قلمزن و اندیشه گر آزاده غربی را در عین راستا؛ خدمت تقدیم میداریم.
چنانکه در تیتر از نظر تان گذشت حرف برجسته درین نوشتار همین است که «در تاریخ اسلام، جهاد به عنوان یک پدیده خشونت بینالمللی در ٤٠٠ سال گذشته عملاً ناپدید شده بود ولی به کمک امریکا بطور ناگهانی در سالهای ١٩٨٠ دوباره احیا شد.» که معلومدار بالاخره داعش از آن سر بیرون کرد.
اینجا مطلب تنها این نیست که جناب گولن به چنین حقیقتی چرا تماس نگرفته و به هر دلیلی از آن طفره رفته اند بلکه مطلبِ فراتر این است که سابق بر این 400 سال؛ جهاد و جهادیگری شاید ـ حتی به سطح داعش ـ و حتی به مراتب بدتر و پلید تر از آن؛ از نام اسلام و تحت نام اسلام مرسوم و مروج بوده است؛ آنهم نه صرفاً به گونه های محدود و محلی که به گونه «پدیده خشونت بین المللی».
وانگهی اگر چنین بوده است که هست؛ ناگزیر ما در وجود اسلام؛ با دین و معنویت و مکارم اخلاقی نه؛ که با مانفیست تروریسم و بربریت؛ در سرتاسر تاریخ آن به استثنای این 400 سال مواجه بوده ایم.
درین صورت ناگزیریم بینش خویشتن را پیشتر و پهناور تر در زمان و مکان برده توجه مبذول داریم که آیا تنها و تنها اسلام چنین بوده است و یا این واقعیت در سایر ادیان و باور ها و فرهنگ ها و ملل و نحل هم عمومیت داشته و در نتیجه؛ در زمانه هایی؛ از خواص و ملکات جوامع انسانی بوده و از جبر های تکاملی و تنازع بقایی منبعث می گردیده است؟
وقتی تلاش و کنکاش ما به اینجا برسد به صحت و دقت اینکه جناب فتح الله گولن چرا در تبیین توحش داعشی و همانند ها از واژه فلسفی ـ تاریخی «بربریت» استفاده کرده و آنرا به درستی در مقابل «تمدن» قرار داده اند؛ ملتفت میشویم.
واقعیت تاریخ و ماقبل التاریخ بشر همین است که این جانور همیشه در طول موجودیت خود بر روی زمین؛ نه مانند امروز «متمدن» بوده است و نه ارزش ها و هنجار و قرار داد های اجتماعی مثبت کنونی را علی السویه می دانسته و محترم و مرعی میداشته است.
محققان و اندیشمندان علم و فلسفه تاریخ، طی قرن ها کار و زحمت و سیر و سفر و کاوش و کشف بالاخره سه مرحله عمده و اساسی را در سرگذشت نوع بشر؛ تشخیص و تبیین کرده اند:
ـ مرحله توحش؛ شامل میلیون ها سال زمان.
ـ مرحله بربریت؛ شامل هزاران سال زمان.
ـ مرحله تمدن که شامل چند ده قرن میگردد و در مجموع تعداد 22 یا 23 تمدن شناخته شده را در بر می گیرد که آخرینش همانا تمدن صنعتی ـ سرمایه داری به اصطلاح غرب است.
خلاصه بربریت؛ مرحله تاریخی ماقبل تمدن بوده نه به لحاظ رخت بربستن توحش و وحشیگری بلکه به لحاظ رشد و انکشاف در تولید نعمات مادی و تکامل ابزار های کار و مبارزه؛ تشخص یافته است چنانکه شمشیر؛ جنگ افزار سخت شاخص این دوران میباشد.
مراحل تاریخی توحش و بربریت هیچگاه به طور کامل و همزمان در دنیا یکی به دیگری تبدیل نشده یا پایان نگرفته است و حتی تا امروز هم در بخش هایی از جهان چه به طور خالص چه به شکل مختلط ادامه دارد.
اینکه بربریت دشمن تمدن (عمدتاً در جهات مثبت آن) است تنها به لحاظ آن نیست که پدیده های تمدن در نظر بربر ها عجیب و غریب و به لحاظ دیدگاه های دین باورانه بدعت و کفر و انحراف و بد اخلاقی ... معلوم میشود و موجبات دگرگونی ها و زیر و رو شدن ها در طرز زیست و معیشت عادتی بربری را فراهم می آورد بلکه این تعبیر عمدتاً از واقعیت منهدم کردن فجیع تمدن روم قدیم؛ به دست بربر ها؛ مصطلح شده است که عبارت از یک ارتجاع و عقبگرد سیاه در تاریخ انسانی بود.
به لحاظ همین تبویب تاریخی؛ زمانه ها و محیط های که ادیان ابراهیمی به شمول اسلام در آن ها به وجود آمده و اکثر احکام عبادی و اخلاقی و اجتماعی آنها؛ «امضایی و تائیدی» عرف ها و سنن همان محیط ها و روز گاران میباشد؛ کُلاً متعلق به دوران بربریت بوده است.
بنابر این عجبی ندارد که ادیان ابراهیمی حتی مشمول نصوص مبنی برعادات و عنعنات و اخلاقیات و معتقدات ... بربری بوده و کارنامه های اکثر دوره های حاکمیت متولیان این ادیان زیر سرفصل تاریخ عصر بربریت؛ تدوین و تبویب گردد که (جز در استثناءات مغتنم) با خشونت های غلیظ و لرزاننده؛ توأم است.
ولی اینکه «در تاریخ اسلام، جهاد به عنوان یک پدیده خشونت بینالمللی در ٤٠٠ سال گذشته عملاً ناپدید شده بود...» در کُل؛ نتیجه تکامل عمومی جوامع اسلامی زیر تأثیر دوران تمدن غنی نوین و دستاورد های خرد گرایانه و انسانمدارانه سریعاً جهانی شونده آن بوده است.
لذا احیای جهادیگری پُرخشونت؛ ناشی از سیر طبیعی تکاملی جهان و جوامع اسلامی نبوده بلکه ماهیت یک پروژه دسیسه آمیز بین المللی را داراست.
لطفاً به این مقاله که برگردان آن مقداری ویرایش شده است؛ با دقت هرچه بیشتر تعمق فرمائید تا به این حقیقت تلخ و شوم اتصال یابید و در صورت تمایل به بازخوانی خطاب و پیام مرد بزرگ مذهبی مان جناب فتح الله گولن هم مراجعه مجدد کنید.
شاید داشتن امید یک چنین تصریح و تبیینی از ایشان و امثال شان؛ که جهادیگری پر خشونت اسلامی امروزی را آفریده متولیان همین تمدن مورد نظر و پیشاهنگ آن امپریالیزم امریکا؛ شناختگری کنند؛ خیلی بجا نباشد!!
***************
چگونه غرب* القاعده و داعش را پرورش داد؟
مرور تاریخی مسئله حمایت غرب از جریانهای تندروِ اسلامگرا
آنانی که اسلام را بخاطر داعش سرزنش می کنند، اسامه بن لادن را در دههی ۸۰ حمایت می
کردند. تاریخ بیرحم است، چون با وضاحت کامل نشان میدهد که افراط گرایی اسلامی که امروز جهان را بر باد داده است، زادهی سیاستهای دیروزی غرب است.
«در تاریخ اسلام، جهاد به عنوان یک پدیده خشونت بینالمللی در ٤٠٠ سال گذشته عملاً ناپدید شده بود ولی به کمک امریکا بطور ناگهانی در سالهای ١٩٨٠ دوباره احیا شد ....»
***********
نویسنده: بن نورتون
منبع: سالون، ۱۸ نوامبر ۲۰۱۵
مترجم: پویا
ماخذ: www.nahimi.dk
گور ویدال (نویسنده امریکایی) طی گفتهی معروفی، ایالات متحده امریکا را «ایالات متحده فراموشکاری» عنوان میکند. چو ان لای صدراعظم سابق چین همین مطلب را با ظرافت بیشتری بیان نموده و با طنز میگوید: «یکی از چیزهای پسندیده در مورد امریکاییها این است که آنها قطعاً حافظه تاریخی ندارند.»
برای درک ظهور گروه های شبه نظامی خشن سلفی مانند داعش و القاعده و برای اینکه ذهن ما منطق حملات شنیع و نفرتآور آنان به غیر نظامیان در ایالات متحده، فرانسه، سوریه، عراق، لبنان، نایجریا، ترکیه، یمن، افغانستان و بسیاری از کشورهای دیگر را بتواند درک کند، باید این حافظه تاریخی را بیدار بسازیم.
افراط گرایی خشونت آمیز اسلامی چگونه بوجود آمد؟
این سوالی است که هیچ کس در پی حملات وحشتزای پاریس در روز جمعه ١٣ نوامبر 2015 نمیپرسد، درحالی که مهمترین پرسش همین است. اگر کسی نداند که مشکلی چرا پدید آمده، و نتواند ریشهی آن را دریابد، هرگز به حل و ریشهکن ساختن آن قادر نخواهد شد.
گروه های ستیزه جوی سلفی مانند داعش و القاعده چگونه بوجود آمدند؟
پاسخ این سوال آن گونه که بسیاری میانگارند پیچیده نیست، اما برای فهمیدن آن باید تاریخ «جنگ سرد» یعنی دورهی تاریخی ای را کاوید که (حاکمان) غرب شاید از همه بیشتر در مورد آن دروغ گفته اند.
چگونه غرب اسامه بن لادن را پرورش داد؟
لازم نیست به گذشته های دور تاریخ برویم، فقط به چند دهه عقب برمی گردیم.
یکی از عکس هایی که فراوان دست به دست شده است عکس مقاله ایست که در سال ١٩٩٣در روزنامه انگلیسی «اندیپندنت» منتشر شد و نمونهای از فریبکاریهای پیچیدهی غرب را بدست میدهد. این عکس با عنوان «جنگجوی ضد شوروی، لشکر خود را در مسیر صلح سوق داده است» تصویر بزرگی از اسامه بن لادن را دارد که در آن زمان متحد غرب بود.
روزنامه «اندیپندنت» در آن مقاله خاطرنشان میسازد که بن لادن یک گروه شبه نظامی متشکل از هزاران جنگجوی خارجی از سراسر شرق میانه و شمال آفریقا را سازمان داده و آنها را در مبارزه علیه اتحاد جماهیر شوروی در سالهای ١٩٨٠ «با سلاحها و تجهیزات ساختمانی متعلق به خودش مجهز نموده است». بنلادن با افتخار ادعا میکرد که«ما اتحاد شوروی را شکست دادیم.»
مجاهدین یعنی شبه نظامیان اسلامگرای افراطی که بن لادن آنها را تمویل میکرد، یکجا با «مکتب الخدمت» یعنی سازمانی که بنلادن برای جلب و جذب و تمویل جنگجویان اسلامگرا ایجاد کرده بود در نهایت به القاعده و طالبان تغییر شکل دادند.
اندیپندنت نوشت که «وقتی تاریخ جنبش مقاومت افغانستان نوشته شود، سهمی که خود آقای بن لادن در داعیۀ مجاهدین ایفا کرد... شاید نقطهی عطفی در تاریخ متأخر بنیادگرایی ستیزه جو تلقی گردد.»
با ارائۀ تصویر مثبت و پسندیدهای از بن لادن، کمتر از هشت سال پیش از آنکه اندیشهی بزرگترین حملهی تروریستی در ظرف چندین دهه در خاک امریکا را پیریزی کند، انتشارات بریتانیایی ادعا میکردند که «این تاجر سعودی که مجاهدین را به جهاد جلب و جذب میکرد حالا از آنان برای پیشبرد پروژه های بزرگ ساختمانی در سودان کار میگیرد». در واقع بن لادن صحنه را برای آنچه قرار بود به شکل القاعده تبارز کند؛ تدارک می دید.
هشدارهایی که توجهی به آنها نشد:
در اساطیر یونانی «کاسندرا» شخصیت اسطورهای بود که قدرت پیشگویی حوادث را داشت، اما محکوم به آن بود که کسی به هشدار های او توجه نکند.
«اقبال احمد فقید»، دانشمند سیاسی، مورخ و متخصص مطالعه تروریزم، «کاسندرای» روزگار ما بود.
وی در طی یک سخنرانی در دانشگاه کلورادو در ماه اکتوبر سال ١٩٩٨ هشدار داد که سیاستهای امریکا در افغانستان نتیجهی برعکس خواهند داد.
وی اظهار داشت:
«در تاریخ اسلام، جهاد به عنوان یک پدیده خشونت بینالمللی در ٤٠٠ سال گذشته عملاً ناپدید شده بود ولی به کمک امریکا بطور ناگهانی در سالهای ١٩٨٠ دوباره احیا شد. وقتی اتحاد شوروی در افغانستان مداخله کرد، «ضیاءالحق» دیکتاتور نظامی پاکستان کشور هممرز افغانستان، که خود تحت الحمایۀ امریکا بود، فرصت را مغتنم دیده و در مقابل کمونیزم خداناشناس در آن کشور اعلام جهاد کرد. ایالات متحده موقعیت بدست آمده را برای بسیج یک میلیارد مسلمان در برابر آنچه ریگان آنرا «امپراتوری شر» مینامید؛ فرصت خدادادی یافت.
پس از استقبال ریگان از مولوی یونس خالص یکی از جاهلترین رهبران تنظیمی افغانستان در کاخ سفید، سیل پول شروع به سرازیر شدن کرد. ماموران سی.آی.ای در سراسر جهان اسلام میگشتند و مردم را به جهاد کبیر فرا میخواندند. بنلادن یکی از جذبیهای نخبه در همان اوایل کار بود. او نه تنها عرب بود، نه تنها سعودی بود، بلکه میلیونری بود که حاضر بود پول خود را نیز در این راه به مصرف برساند. بن لادن به جلب و جذب برای داعیهی جهاد علیه کمونیزم کمر همت بست.
من (نویسنده) اولین بار در سال 1986 با او ملاقات کردم. وی توسط یک مقام رسمی امریکایی که نمی دانم مامور سی آی ای بود یا نه؛ به من معرفی شد. من حین صحبت از این مقام امریکایی پرسیدم:
«از عربها اینجا کیست که آدم جالبی باشد؟»، منظور من از «اینجا»، افغانستان و پاکستان بود.
وی جواب داد: «باید با اسامه دیدار کنید.»
به دیدن اسامه رفتم، مرد ثروتمندی که درست مانند شیخ عبدالرحمن دست اندرکار آوردن جذبیها از الجزایر، سودان و مصر بود. این شخص متحد ما بود و متحد ما باقی ماند.
ولی او در لحظهی خاصی چرخش کرد. در سال ١٩٩٠ نیروهای ایالات متحده به عربستان سعودی یعنی به سرزمین مکه و مدینه که مکان های مقدس مسلمانان اند وارد شدند. نیروهای خارجی هیچ گاهی پیش از آن در عربستان گام ننهاده بودند ولی در سال ١٩٩٠ به بهانهی کمک به عربستان سعودی در شکست دادن به صدام حسین در هنگام جنگ خلیج فارس به آن کشور داخل شدند. اسامه خاموش بود.
صدام شکست خورد، ولی نیروهای امریکایی در سرزمین کعبه، مقدسترین محل مسلمانان در مکه، باقی ماندند. اسامه؛ نامه پی نامه مینوشت و پی هم می پرسید که «شماها اینجا چه می کنید؟، خارج شوید!، شما برای کمک آمدید اما اینجا پا سخت کردید»
وی سرانجام علیه اشغالگران جهاد راه انداخت. ماموریت کنونی او راندن نیروهای خارجی از عربستان سعودی بود. ماموریت قبلی اش راندن نیروهای روسی از افغانستان بود.»
«اقبال احمد فقید» میافزاد که از نظر بن لادن «امریکا قول خود را زیر پا کرده بود؛ دوست وفادار مرتکب خیانت شده بود یعنی کسی که تو با او پیمان خون بسته بودی، به تو خیانت کرده بود»
احمد سه سال قبل از حملات ١١ سپتامبر هشدار داد: «اینان قصد جان شما را خواهند کرد و بسی بیشتر از آن را انجام خواهند داد. اینان عاقبتِ اعمال شمایند که دامنگیر شما خواهند شد.»
ما حالا میدانیم که حق با احمد بود، اما مانند کاسندرا، قدرتمندان؛ هشدارهای خردمندانه او را ناشنیده گرفتند و عواقب وحشتبار آن را دیدند.
«مبارزان آزادی» افراط گرا:
در سالهای ١٩٥٠ و ١٩٦٠ افغانستان تا اندازهای کشور سکولاری بود که در آن زنان از حقوق نسبتاً برابری با مردان برخوردار بودند. چه چیزی افغانستان را به کانون افراط گرایی امروز مبدل نمود؟
ـ ده ها سال مداخلهی حکومات غرب.
در سراسر سال های ١٩٨٠، سی.آی.ای از طریق دولت پاکستان و بطور اخص از طریق سازمان استخبارات آن کشور (آی.اس.آی) مجاهدین افغانستان را در جنگ علیه اتحاد شوروی، آنچه «عملیات طوفان» لقب داده شده بود، تسلیح و حمایت مینمود.
رئیس جمهور رونالد ریگان در سال ١٩٨٣ دیدار معروفی با مجاهدین در دفتر کارش در کاخ سفید داشت که طی آن اظهار نمود: «دیدن نبرد رزمندگان با شهامت و آزاد افغانی مقابل زرادخانه های مدرن، با سلاحهای سادهی دستی، برای آنانی که به آزادی عشق می ورزند الهامبخش است.»
آن «مبارزان آزادی» همانا اجداد داعش و القاعده امروزی هستند:
وقتی آخرین سربازان شوروی در سال ١٩٨٩ از افغانستان خارج شدند مجاهدین به سادگی از جنگ دست برنداشتند بلکه به گونهای جنگ داخلی آغاز گشت که در خلأ قدرت بوجود آمده، گروههای مختلف جنگجویان اسلامگرا برای گرفتن قدرت با هم میجنگیدند. سپس طالبان بر همه فایق آمدند و یک رژیم مذهبی قرون وسطایی را جانشین دولت سوسیالیست «بیخدا» کردند.
در هر دینی افراط گرایان وجود دارند، اما شمار شان معمولاً معدود بوده و ضعیف و منزوی میباشند.
سلفیگری در شکل مدرن نظامی شدهی آن ریشه در سال های ١٩٢٠ و حتی پیشتر از آن دارد. این جنبش به مدت دهها سال ضعیف و منزوی باقی ماند ولی در سالهای ١٩٧٠و ١٩٨٠، دولتهای سرمایهدار غربی به ویژه امریکا با استراتیژی جدید «جنگ سرد» یعنی استراتیژی حمایت از همین گروه های اسلامی افراط گرایی حاشیهنشین به عنوان سدی در برابر سوسیالیزم، وارد میدان شدند.
ایالات متحده به هیچ وجه تنها کشوری نبود که چنین استراتیژی را دنبال میکرد. اسرائیل نیز با پژواک سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان از حماس که اکنون ابر دشمن قسم خورده ی اسرائیل است، در زمانی که این گروه اسلامگرا در سال های ١٩٨٠ در آوان تشکل خود بود حمایت نموده، به منظور تضعیف مقاومت سکیولار سوسیالیستی سازمان آزادی بخش فلسطین (س.ا.ف) از شیخ احمد یاسین بنیانگذار حماس پشتیبانی نمود.
یک مقام سابق دولت اسرائیل در مقالهای تحت عنوان «چگونه اسرائیل به نطفهبندی حماس کمک کرد» در سال ٢٠٠٩ به «وال استریت ژورنال» اظهار داشت:«با تاسف که حماس ساختهی دست اسرائیل است.»
این استراتیژی جنگی موفق از آب درآمد: پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، گروههای سکیولار سوسیالیستی که بر جنبشهای مقاومت شرق میانه چیره بودند برای افراط گرایان اسلامی که قبلاً توسط حکام غرب حمایت میشدند جا خالی کردند.
این تصادفی نیست که بیشتر کشورهای سکولار در تاریخ شرق میانه به گونهای سوسیالیست بودند.
در تمایز با این واقعیت، مرتجعترین کشورها، یعنی کشورهایی که در آنها زنان از حقوق برابر برخوردار نیستند و قانون بر اساس شریعت استوار است، اکثراً متحدین دول غرب بوده اند.
چرا؟
چون دول غرب خیلی خیلی بیشتر به حفظ سرمایهداری علاقمند استند تا به اجازه دادن به سکولاریزم، برابری جنسیتی و برابری نسبی اقتصادی که تحت حاکمیت سوسیالیزم شکوفا میشوند.
موضعگیری شرقشناسانه:
بسیاری از صاحب نظران، از جمله لیبرالها، استدلال میکنند که شرق میانه، آفریقای شمالی و اکثر بخش های مسلمان نشین آسیای جنوبی در حال حاضر از آنچه میتوان آن را سیر موازی با عصر تاریک غرب نامید (عصر خونین افراط گرایی مذهبی) می گذرند. این صاحب نظران بار ملامت ظهور گروه های افراطی چون داعش و القاعده را بر گردن خودِ اسلام و یا فرهنگ ظاهراً «عقبمانده» شرق میانه میاندازند، اما به راحتی از روی تاریخچه و سیاست های کثیف کشورهای خود میگذرند.امریکا و متحدانش به عنوان بخشی از استراتیژی «جنگ سرد»؛ خودِ سکولاریزم را نابود کردند.
مفکورهی شرق شناسانه که مبتنی بر آن است که (بنا به هر دلیلی)مسلمانان شرق میانه قرنها از غرب مسیحی منور عقبافتاده تر هستند؛ چون ادعایی سخیف؛ حتی از بوتهی آزمون سطحیترین بررسی تاریخی هم نمیگذرد.
یکی آنکه چیزی که هرگز ذکر نشده این حقیقت است که تنها تا چند دهه پیش، بیشتر کشورهای خاورمیانه مستعمرهی غرب بودند و مردم غیرنظامی آنها به شکل وحشیانهای مورد اجحاف و دهشت قدرتهای استعمارگر غربی قرار میگرفتند.
گذشته از آن، سکولارترین و مدرنترین دولتها در تاریخ شرق میانه کدام ها بودند؟
چنین دولتهایی اکثراً یا طرفدار شوروی بودند یا بیطرف که در قبال غرب یا خصومت داشتند یا در «جنگ سرد» متحد آن نبودند.
صرف نظر از انتقاداتی که بر بسیاری از مشکلاتی که این دولتها داشته اند وارد است – که بجای خود مسئلهی جداگانه ای است – واقعیت این است که شرق میانه در اوج «جنگ سرد» نظر به امروز به گونهی قابل توجهی مترقی بود. این یک تصادف نیست.
جنگ؛ دامنگیر جنگافروز میشود:
استراتیژی «جنگ سرد» تا به امروز همچنان دامن گیر جنگ افروزان است، آن هم به گونهای بسیار سخت. بخاطر همین سیاست است که ما حالا با مدینه های فاسدهی سرمایهداری چون عربستان سعودی، قطر یا امارات متحده عربی روبرو هستیم، یعنی دولت های خرپول نفتی که در آنها سوداگران در بحر پول غرقاند، درحالی که برده گان معاصر مهاجر که اقتصاد این کشورها روی شانه های شان استوار است رمه وار به کام مرگ و نابودی فرو میروند، و پادشاهان مذهبسالارشان هر کسی را که رژیم را به چالش بکشد زندانی میکنند یا حتی گردن می زنند.
افراط گرایی اسلامی با خشونت، با آمیزهای از دسیسههای امپریالیستی و افراطی سازی افراد بر اثر استبداد و فقر بی حد و حصر، بر شرق میانه تحمیل شده است.
کشورهای حوزه خلیج فارس همچنان از جمله مرتجعترین و افراطیترین کشورهای جهان باقی مانده اند و در ضمن متحدین نزدیک دول غرب نیز هستند، بخصوص عربستان سعودی که سرچشمه اسلامگرایی سنی ستیزه جو است.
با این وجود، ادارهی اوباما فقط در طی پنج سال به ارزش بیش از ١٠٠ میلیارد دالر معاملهی فروش تسلیحات را با مملکت عربستان سعودی انجام داده است.
در واقع، کمتر از سه روز پس از حملات پاریس، امریکا به ارزش ١.٣ میلیارد دالر دیگر به عربستان سعودی بمب فروخت - بمبهایی که سعودی ها به احتمال زیاد آنها را بالای یمن خواهند ریخت یعنی بالای کشوری که بنابر گفتهی سازمانهای حقوق بشر؛ عربستان سعودی در آنجا مرتکب جنایات جنگی فاحشی گردیده است و هرج و مرج ایجاد شده توسط ائتلاف تحت رهبری سعودی به القاعده و داعش کمک کرده است تا در آن کشور گسترش یابند.
باب گراهام (Sen. Bob Graham) سناتور سابق ایالات متحده اظهار داشته است که گروه های افراطی سنی امروزه مانند القاعده و داعش «محصول آرمانها، پول و حمایت سازمانی عربستان سعودی هستند.»
تلگرامهای دولتی افشا شده توسط ویکیلیکس نشان میدهند که ایالات متحده به خوبی آگاه است که القاعده و دیگر گروه های سلفی توسط ثروتمندان سعودی پشتیبانی میشوند.
فراموش نکنیم که اسامه بنلادن یک سوداگر میلیونر و از خانواده های با ثروت افسانهای بود که با خاندان سلطنتی سعودی روابط نزدیکی داشت. او از این ثروت برای تمویل یک شبکه بینالمللی افراط گرایان اسلامی که به شکل القاعده باهم قوام یافت؛ استفاده نمود.
کشورهای حوزه خلیج فارس همچنان از جمله مرتجعترین و افراطیترین کشورهای جهان باقی مانده اند و در ضمن متحدین نزدیک دول غرب نیز هستند، بخصوص عربستان سعودی که سرچشمه اسلامگرایی سنی ستزه جو است.
این بدان معنی نیست که داعش هم عروسکی است که تارهای به رقص آوردنش بدست نظام سلطنتی سعودی باشد، چون داعش حالا دشمن این نظام است، بلکه بدان معنی است که برنامه جهانی سعودیها مبنی بر دعوت به اسلام افراطی و تمویل گروه ها و نهادهای وهابی، این گروههای افراطی را که زمانی حاشیه نشین بودند بسی قویتر و مطرحتر ساخته است.
ایدئولوژیها جدا از واقعیت مادی نیستند. درست است که در هر دینی افراط گرایان وجود دارند، اما چرا در سایر ادیان به این اندازه نیرومند نیستند؟ چیزی به نام ایدئولوژی مستقل از شرایط مادی و مستقل از نیروهای اجتماعی که آن ایدئولوژی را به شکل مادی یعنی سیاسی در واقعیت به کرسی بنشاند وجود ندارد. افراط گرایی اسلامی با خشونت، با آمیزهای از دسیسههای امپریالیستی و افراطی سازی افراد بر اثر استبداد و فقر بی حد و حصر، بر شرق میانه تحمیل شده است.
دشمن تراشی برای خود:
گرایش امپریالیزم غرب آن است که دشمنان خود را بدست خود ایجاد میکند.
در سراسر جنگ ایران و عراق که سالهای ١٩٨٠ را در بر گرفت، تا زمان جنگ خلیج در سال ١٩٩٠، ایالات متحده پشتیبان صدام حسین بود یعنی پشتیبان دیکتاتوری بود که بدست خود با قهر در سال ٢٠٠٣ برانداخت. دوسیههای سی.آی.ای که حالت محرم بودن شان رفع شده است نشان میدهند که چگونه دولت ایالات متحده با صدام حسین؛ آن گاهی که از سلاحهای کیمیاوی روی افراد ملکی ایرانی استفاده میکرد کمک می نمود.
دولت بریتانیا به رژیم صدام حسین اجازه داد تا با استفاده از عوامل کیمیاوی که توسط شرکتهای بریتانیایی به عراق فروخته شده بود، سلاح کیمیاوی بسازد. از این سلاح های تهیه شده توسط غرب در کارزار نسلکشی صدام حسین علیه کردها نیز استفاده گردید.
صدام حسین اولین «هیولای فرانکنشتاین» (1) بود که سیاست امریکا در عراق ایجاد کرد، القاعده دوم آن بود و اکنون داعش سومی آن است.
اگر به دو دهه بعدتر خیز برداریم، اکنون به طور گسترده اذعان میشود که جنگ نامشروع راه انداخته شده تحت رهبری ایالات متحده در عراق، یعنی اشغال فاجعهبار آن کشور که به مرگ حداقل یک میلیون نفر منجر شد، سراسر خاورمیانه را بیثبات ساخت، شرایط وخیمی ایجاد کرد که در آن گروههای ستزه جو مانند القاعده همچون آتش در بیشهزار خشک گسترش یافتند و در نهایت منجر به ظهور داعش شدند.
جنرال بازنشسته مایکل فلین (Gen. Michael T. Flynn) رئیس سابق استخبارات فرماندهی مرکزی ایالات متحده و فرماندهی مشترک عملیات ویژه (JSOC) با این نظر موافق است و اذعان میدارد که سیاست های ایالات متحده در عراق «مطلقاً»گروههای ستزه جوی سلفی مانند القاعده را تقویت نموده است. وی سوگمندانه میگوید که «بدون تردید ما روی آتش پترول ریختهایم.»
چاک شومر (Chuck Schumer) نمایندهی نیویورک در مجلس نمایندگان امریکا در سال ١٩٩١ اظهار داشت که صدام حسین «با مجموعهای از برنامههای دولت، بانکها، و شرکتهای خصوصی در لابراتوار کاخ سفید ایجاد شده است».
سرزنش اسلام؛ انداختن تقصیرات خود بر دوش دیگران:
صاحبنظران غربی با سرزنش کردن اسلام بخاطر ظهور افراط گرایی تصویر جنایات کشورهای خود را بر ١.٦سر میلیارد مسلمان جهان میاندازند.
نوام چامسکی میگوید:
کسانی که اسلام و مسلمانان را به سبب گسترش افراط گرایی ملامت میکنند افرادی هستند که ایمان مفرط به امپراتوری غرب دارند و حتی اگر اذعان کنند که رفتار امپراتوری غرب «گهگاهی» مشکل ساز بوده است، با آن هم در ژرفای باطن خود باور دارند که امپراتوری غرب اساساً بر مبنای حسن نیت، انسان دوستی، پیشرفت و دعوت به تمدن بنا یافته است.
این همان منطقی است که نسل کشی استعمارگران اروپا، توسعه طلبی غربیان، «سرنوشت آشکار»(۲) و «کوله بار انسان سفید»(۳) را توجیه میکند. همین منطق است که سیاستهای نظامیگری و ریاکارانهی ضداسلامی و ضدپناهندگان را در واکنش به حملات ستیزه جویان اسلامگرا تبلیغ میکند و در عمل هیمهکش آتش افراط گرایی میگردد.
همین کارشناسانی که اسلام را بخاطر ظهور داعش سرزنش میکنند و ایمان راسخ به حسن نیت ادعایی امپراتوری غرب دارند، چه بسی که با جان و دل از اسامه بن لادن در سالهای ١٩٨٠ پشتیبانی میکردند، چه بسی که پدر القاعده را در نبرد قهرمانانهاش در برابر اتحاد شوروی شریر «مبارز آزادی» نام میدادند.
در سخنرانی یاد شده، «اقبال احمد فقید» در مورد پنج نوع تروریزم بیاناتی داشت ولی سوگمندانه اظهار کرد که از جملهی این پنج نوع تروریزم، تمرکز توجه رسانهها فقط روی یکی از آنها یعنی روی «ترور سیاسی راه انداخته شده توسط گروه های خاص، ترور از روی مخالفت» است که به گفتهی او «دارای کمترین اهمیت از نگاه ضایعهی جانی و مالی» میباشد.
بر اساس توضیح او، «ترور دولتی بالاترین ضایعه را دارد».
او تخمین زد که تناسب افراد کشته شده توسط تروریزم دولتی در برابر افرادی که با اعمال انفرادی تروریستی کشته میشوند، با تخمین خوددارانه 100هزار در برابر ١ است.
اگر ما واقعاً میخواهیم که به اعمال شنیع و خشونتآمیز گروههای افراط گرا مانند داعش و القاعده پایان دهیم، باید مشورهی ساده ولی عمیق نوام چامسکی، کاساندرای دیگر روزگارمان را به خاطر بسپاریم: «همه در مورد متوقف کردن تروریزم نگران اند، خوب، راه بسیار سادهای وجود دارد: در آن دست نداشته باشید.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رویکرد:
۱- هیولای فرانکنشتاین اشاره به جانور وحشتناک آفریده شده بدست یک دانشمند در اثر داستانی معروف «مری شلی» نویسنده انگلیسی است.
۲- «سرنوشت آشکار» (Manifest Destiny) طرز تفکر شایع در ایالات متحده در سراسر قرن ۱۹ یعنی دوران وسعتیابی و سکنیگزینی مهاجرین اروپایی در سراسر امریکای شمالی بود. بر اساس این طرز تفکر؛ این باور تبلیغ میشد که حکم سرنوشت است که ایالات باهم متحد شدهی امریکا گسترهی امریکای شمالی را از اقیانوس اتلانتیک تا اقیانوس پاسیفیک زیر اداره و سیطرهی خود بیاورند. بر اساس این طرز تفکر کشتار و غصب زمینهای مردمان بومی و جنگ با مکسیکو توجیه میگردید.
۳- « کوله بار انسان سفید» (White Man’s Burden) شعر معروفی از رودیارد کیپلنگ نویسنده و شاعر انگلیسی قرن ۱۹ و مبلغ برتری نژادی و استعمار غرب است که در آن اظهار می دارد که مستعمره ساختن «ملل غیر متمدن» رسالتی است که بر دوش انسان سفید پوست سنگینی میکند.
* یاد داشت: بنیاد روشنگری «گوهر اصیل آدمی» با استعمال بی باکانه واژه «غرب» در مواردی که صرفاً مسئول و ملامت محافل محدود امپریالیستی یا شبکه های استخباراتی و مافیایی استند؛ مخالف است. در همان حال در «غرب» کتله های ملیونی و حتی میلیاردی وجود دارند که هرگز در جریان دسایس امپریالیست ها نیستند و یا آگاهانه علیه آنها مبارزه میکنند.
اینچنین هزاران در هزار مرکز علمی و فنی و تخنیکی و خدماتی عرصه های گوناگون هستند که غایتی به جز همزیستی مسالمت آمیز و صلح و ترقی جهانی و اعتلای همنوعان بشری در مسیر آزادی و عدالت و خوشبختی ندارند.
در نتیجه خیلی بی باکانه و حتی جاهلانه و ظالمانه است که کارکرد و جرم و جنایت افراد و گروه های مشخص را همه جا به کمیت و کیفیت عظیم غرب یا نیمه پیشرفته ترین و متمدن ترین بخش جهان نسبت دهیم. برعلاوه به احتمال اغلب؛ کاربرد این چنینی واژه غرب؛ ترفندی از ستیزه گری ارتجاعی معینی باید بوده و از آن منشاء گرفته باشد.