واقعۀ زجر کشی فرخنده به تاریخ ۲۸ حوت ۱۳۹۳ با شدت، وحشت و علنیتی که در قلب شهر کابل اتفاق افتاد، در همان روز به یک تراژیدی ملی مبدل گردید. در این روز، خشونت مانند هیولای در مقابل چشمان یک ملت از یک عمل به یک عامل وحشتناک مبدل گردید.
بسیاری از مرد ها با مشاهدۀ فلم های آن خود را جزء این هیولا دانستند، آنرا نفرین کرده و تفکر دوباره نمودند. کم نیست مردانی که در فیس بوک نوشته اند، که از مرد بودن خویش خجل اند. به نظر من شاید این خجالت به دو دلیل باشد: اول اینکه در این روز معلوم شد که در وجود یک مرد افغان به کدام پیمانه می تواند خشونت، بی رحمی و بی احترامی در مقابل یک زن نهفته باشد و دوم به خاطر بی شهامتی و عدم اقدام (نا) مرد های که در آن معرکه به حیث "سیل بین" حضور داشتند.
زجر کشی فرخنده مانند یک آئینۀ قد نمای جامعه ما روابط انسانها و خاصیت کلی جامعۀ را انعکاس داد.
در اینجا اگر از استثناات بگذریم، سؤال مطرح می شود که آیا زندگی روزمره و حتی زندگی سیاسی در کشور ما از زجر کشی فرخنده تفاوت زیادی دارد؟
من وقتی به سیر حوادث و روال عمومی اجتماعی – سیاسی و تراژیدی ۱۹ مارچ دقیق میشوم، حد اقل شش وجه مشترک را بین این دو مشاهده می نمایم:
- مشخصۀ بارز آن روز وحشتناک خشونت شدید و بی حد مرد در مقابل زن بود که این خود کرکتر عمومی جامعه و نظم اکثر خانواده ها را در وطن تشکیل میدهد.
- بستن اتهام به فرخنده و باور نمودن بی چون چرای جمع کثیری از انسانها مشخصۀ دیگر آن روز بود. همین که یک بار آواز سوختاندن قران از جانب چند انسان نا انسان بلند شد، دیگران بدون تحقیق، تفکر و تفکیک راست از دروغ وارد عمل شدند. در سایر مسایل اجتماعی و سیاسی در کشور نیز همین حالت جریان دارد، کافی است که شخصی، یا منبعی و یا رسانه ای یک دروغ حتی "شاخدار" را تبلیغ نماید، اغلباً مردم ما بدون اندیشه زود آنرا باور کرده و یا "می خواهند باور کنند"، روز ها با آن مصروف میشوند و خود آنچه را که از صحت و سُقم آن هیچ اطلاعی ندارند، صرف به خاطر سمپاتی و یا انتی پاتی به این و یا آن گروه مانند بلند گویی تکرار مینمایند، بدون آنکه به عواقب تخریب کنندۀ آن توجه نمایند.
- تقلید بدون اراده، نفرت بی پایان و عقده گشایی مشخصات دیگر جامعۀ ماست که در آن روز تبارز کامل نمود.
- همچنان احترام نمایشی و فرمایشی به اسلام بدون ایمان معنوی خصوصیت دیگری است که در طول سالها مردم ما را بدرقه نموده است. در آن روز مرد های "مسلمان" سوار بر احساسات که گویا دختری قران را آتش زده است، خود قاضی و مفتی و جلاد شدند، در حالیکه بدون ثبوت جرم، بدون احترام به مناعت یک زن، بدون کوچکترین ذرۀ رحم آیا می شود خود را "حامی" اسلام لقب داد؟ در هر گوشۀ وطن حکم سنگسار و مثله نمودن زنان بی دفاع و بی زبان به نام اسلام در حال تطبیق است. جنگهای کابل در سال های نود که بیانگر بدترین بی ناموسی ها و نا مسلمانی ها بود و همچنان حذف کامل زنان از زندگی اجتماعی به نام اسلام عملی گردید. رشوه ستانی ها و اختلاس های ملیون دالری،تجارت های بس بزرگ با پول حرام، تجارت مواد مخدره توسط کسانی که به نام اسلام گلو پاره می کنند، صورت می گیرد. انفجارات و انتحارات که انسان های بی گناه را به کام مرگ می کشاند، سر بریدن ها و زجر کشی ها همه و همه از آدرس اسلام صورت می گیرد. این یک پاراداکسی است که وطن ما را به نابودی می کشاند. اسلام به حیث یگانه بنای معنویت و اخلاق ملیونها انسان در دست مسلمان نما ها در معرض تجارت قرار گرفته است و توسط آنها از ماهیت معنوی آن تهی می گردد. و این در حالی است که علوم اخلاقی و اجتماعی مدرن در جامعه هنوز جای پا باز نکرده است.
- موضوع دیگر "سَیل بینی"، بی تفاوتی و عدم شهامت مردم در مقابل جریانات وحوادث است. در آن روز حتماً در بین صد ها نفر کسانی هم بوده اند که در آن محشر با زجر کشی یک زن بی دفاع موافق نبودند ولی داخل هیچ اقدامی نشدند و مانع این جنایت شده نتوانستند. این حالت یکی از مشخصات اجتماعی ما را تشکیل میدهد. اکثر مردم ما فاقد کوراژ و شهامت اجتماعی اند. اخلاق و حوصلۀ اصلاح اجتماعی در مردم ما کمتر سراغ میشود. این بار ها ثابت شده است که مردم ما جرئت دفاع از حق را در محضر عام و به صورت دستجمعی به شکل خود به خودی ندارند و یا کمتر دارند، در حالیکه به جای آن عاشق قهرمانی های انفرادی، مبنی بر خشم و احساسات می باشند.
- نه در اخیر می خواهم خصلت زنان افغانستان را در دهۀ روان با مقاومت بی بدیل فرخنده مقایسه نمایم. زنان افغانستان در کورۀ جنگ پخته تر شده و مقاومت را در مقابل فشار های گونه گون با شهامت تجربه می نمایند. فرخنده تا آخرین نفسش مقاومت نمود. هرگاه فرخنده مقاومت نمی نمود، جامعۀ خشن ما به این اندازه رسوا نمیشد و فرخنده جاودانه نمی گردید. با مقایسه نمودن تصویر های فرخنده با تصویر زنی که دو دهه قبل درغازی استدیوم با فیر گلوله بر فرقش به قتل رسید، به یک نتیجه می رسم که اگر آن زن نیز مقاومت می نمود و عاجز در کنجی نمی نشست، نامش نه تنها به حیث یک قربانی بلکه به حیث یک قهرمان در تاریخ ثبت میشد. و اما فرخنده یک قهرمان ضد خشونت جمعی است که نامش در قلب هر افغان با وجدان ثبت گردیده است.
و اما حالا چه باید کرد؟
اینکه وجدان سالم جامعه خواستار و منتظر بررسی دوسیه و اعلان جزای مجریان اصلی این واقعۀ اسفناک از جانب لوی سارنوالی می باشد، یک بشارت خوب برای حرکت به سوی عدالت اجتماعی است، ولی این واقعه نه باید در جزا دیدن مجرمین و تقبیح این جنایت خلاصه گردد. بلکه از این روز باید درسهای مشخص گرفته شود که مطابق آن تدابیری برای اصلاح تدریجی ولی استوارجامعه اتخاذ گردد.
لازم است تا در مورد این روز و تحلیل عوامل روحی، تربیتی و اخلاقی آن و جلوگیری از همچون پیش آمد ها از جانب اهل خبره کورس ها، سمینارها و کنفرانس ها در عمق و پهنای جامعه دایر گردد. برای تجدید تربیۀ نوجوانان و جوانان در مکاتب و هم از طریق رسانه ها پروگرامهای بخصوص اخلاقی به صورت متداوم راه اندازی شود. راه های شستشوی مغزی جوانان توسط مسلمان نماهای سیاسی که اساساً در تلاش حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی خود اند و از اسلام صرف به حیث یک وسیله استفاده می نمایند، بند گردد. دفاتر مشورتی روانی رایگان که مصارف آنرا دولت و یا پروژه ها به عهده بگیرد، ایجاد گردند، کورس های رایگان دفاع خودی برای زنان و به خصوص برای دختران مکتب به وجود آید، تا آنها در موقع خطراز خود دفاع کرده بتوانند. در مساجد به وجوه خیر خواهی اجتماعی و معنوی اسلام و برتری محبت در مقابل نفرت باید تبلیغ صورت بگیرد، پروگرامهای معیین و مؤثر برای منسوبین پولیس و سایر مراجع خدمات عامه برای فرهنگ احترام به انسان، منع خشونت، اذیت و آزار فردی و اجتماعی و حفظ نظم عامه عاری از طرفداری سیاسی، مذهبی و قومی به راه انداخته شود، پلانهای مشخص برای تجدید تربیت خانواده ها روی دست گرفته شود.
همچنان ۲۸ حوت مطابق ۱۹ مارچ در تقویم کشور ما به خاطر ارج گذاری به مقام فرخنده به حیث یک روز تاریخی با یک نام موزون و مطلوب ثبت گردد، تا این فاجعه در خاطره ها باقی بماند و در بلند بردن روحیۀ زنان کشور کمک نماید. کانون هماهنگی زنان افغانستان در مشوره با تعداد کثیری از زنان و مردان طرفدار حقوق زن از داخل و خارج کشور فراخوانی را تهیه نمود ه است که به تعداد بیشتر از ۲۰۰۰شخصیت انفرادی و ۶۰ شخصیت حقوقی از داخل و خارج کشور آنرا تأئید نموده اند. این فراخوان به مقامات مربوطه افغانستان تسلیم خواهد شد تا در مورد آن اقدامات عملی صورت بگیرد. از هموطنانی که با این فراخوان موافق اند، خواهشمندیم که الی تثبیت این روز از جانب دولت موضوع را با مسؤولیت پیگیری نمایند:
http://www.afghanasamai.com/NAB/Nab-4/KanonHamahangiZananAfghanistan-Farkhwan.htm
در مورد نام این روز پیشنهادات چندی در فراخوان کانون هماهنگی زنان افغانستان درج گردیده است و موضوع به فعالان حقوق زن درداخل افغانستان واگذار گردید تا به مشورت هم نام این روز را انتخاب نمایند. این قلم بیشتر از همه طرفدار «روز همبستگی ملی با زنان افغانستان» و یا «روز همبستگی با زنان افغانستان» می باشد. چرا؟
زیرا آنچه در روزگار روان مشخصۀ اساسی جامعۀ ما است، همانا پراگندگی، تشتت و عدم اتحاد ملی در کل جامعه و همچنان بین زنان میباشد. اگرچه نفاق سیاسی و قومی بین زنان عمق کمتر دارد، ولی تفاوت های ایدیالوژیکی، گذشته های سیاسی و سلیقه های اجتماعی، بعضاً حتی رقابت های شخصی در حرکت زنان قابل دید می باشد. علاوه بر آن تقسیم زنان به نام های از قبیل زنان داخل و زنان در خارج وطن، زنان "پروژه ای" و زنان دستگاه دولتی، زنان پیرو سیاست های مختلف فعلی، احساس غرور و "منمی" عواملی اند که کار مشترک را به مشکل مواجه می گرداند. در حالیکه همۀ آنها به نحو خویش و حیطۀ امکانات خود مصروف خدمت به زنان کشور می باشند.
با وجودیکه زنان و مردان زیادی چه در داخل و چه در سراسر گیتی به خاطر بهبود شرایط زندگی زنان افغانستان شب وروز مصروف فعالیت اند، ولی با آنهم نتیجۀ آن قناعت بخش نمی باشد. از این رو به باور من زنان افغانستان در قدم اول به همبستگی بین خود و همکاری مردهای افغان ضرورت شدید دارند. ولی صرف با نام گذاری این روز نمیشود توقع پیوند زنان را داشت. این همبستگی باید در کار مشترک عملی گردد. محتوی کاری این روز را می تواند شناخت نارسایی ها، دریافت راه حل ها و اصلاح آنها تشکیل بدهد. از قبیل مبارزه بر ضد انواع خشونت عریان ومخفی خانوادگی از دشنام های زبانی گرفته تا لت و کوب، ازدواج های اجباری، خرید و فروش زنان، فشار های روانی، سوء استفاده و خشونت جنسی و غیره . همچنان تقلیل و اصلاح فشار های اجتماعی و سیاسی از طریق مبارزه بر ضد آزار و اذیت خیابانی زنان، حفظ کرامت انسانی زنان در شعبات و دوایر کار، مصؤنیت زنان در پروسۀ انتخابات، معاش مساوی در مقابل کار مساوی و غیره شاخص های تساوی حقوق و امثال آن، علاوه بر آن همبستگی اقتصادی و دریافت راه های رفع بیسوادی، دریافت شغل، بهتر سازی شرایط کار و امثال آن می تواند در غنای ماهیت همبستگی زنان کمک نماید. احتمال این که مدافعان حقوق زن اعم از زنها و مرد ها و نهاد های آنها صرف نظر از اختلافات خویش در موارد خاص با هم زبان مشترک، همکاری و همیاری در زیرعنوان همبستگی ملی پیدا نمایند به نظر من زیاد می باشد.
به امید فایق آمدن به وحدت جنبش پراگندۀ زنان افغانستان.