فقیرمحمد ودان

 

واقعیت های پشت پردۀ جنگ در افغانستان

قسمت دوم

تاریخ: ۱۲جون ۲۰۱۶

این مسئله که مردم افغانستان از جنگ به ستوه آمده؛ ولی با آنهم نتواسته اند ارادۀ واحدی را برای ختم جنگ تبارز دهند، ناشی از حقایق سازمان داده شده ای است که تدقیق و تحلیل واقعبینانه ای را ایجاب مینماید:

جنگ جاری افغانستان در حقیقت جنگ نیابتی کثیر الجوانب و پیچیده میان مراکز استخباراتی و مافیایی کشورهای دخیل است که این مراکز آن را با استفاده از نفوذ عوامل و شرکای افغانی شان در ساختارهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور و به اشکال مختلف(بکاربرد: جنگ افزار، اثر گذاری های سیاسی، تبلیغاتی و روانی و استفاده از محرک ها و تهدیدهای اقتصادی)، به راه انداخته و بخاطر حفظ و تداوم «منافع» شان پیش میبرند.

به عقیدۀ نگارندۀ این سطور، سه عامل ذیل باعث گردیده و میگردند تا مردم نتوانند ارادۀ واحد و بالفعل را برای ختم جنگ تبارز دهند:

1 ـ وجود و حضور شبکه های نفوذی استخباراتی و مافیایی فوق الذکر.

2 ـ عقب ماندگی شدید اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی.

3 ـ عدم درک مسوولیت و در نتیجه ضعف اثرگذاری نیروی (نیروهای) سیاسی آگاه، باعتبار، محرک و انگیزندۀ مستقل ملی در وضعیت کنونی کشور.

هریک از علل سه گانۀ متذکره را توضیح میدهیم:

1 ـ طی مدت اندکی بیشتر ازچهل سال (1354 ـ 1395 خورشیدی) که از نخستین جرقه های های آغاز جنگ می گذرد، ساختارهای موجود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی نسبتاً مستقل ملی، با تهدید شبکه های رقیب استخباراتی و مافیایی خارجی مواجه و با نفوذ درین ساختارها آنان را پیوسته تضعیف و در نتیجه آنها نتوانسته اند دوباره قد راست نمایند. اگر هم در لحظات مساعد اوضاع جهانی، ارادۀ ملی برای تقویت مجدد این ساختارها تبارز نموده، با مختل شدن اوضاع متذکره، این اراده نیز سرکوب گردیده است (1). غایلۀ مهندسی شده حمل ـ ثور 1371 علیه یک جریان ملی، که در نتیجۀ سازش و همکاری نا متعارف مراکز استخباراتی قبلاً رقیب (کا. گی. بی در حال فروپاشی و به زانو درآمده در برابر امریکا، سی. آی. ای امریکا، آی. اس. آی پاکستان، استخبارات عربستان سعودی و اطلاعات جمهوری اسلامی ایران) بر کشور ما تحمیل گردید و رویدادهای فاجعه بار و نتایج بعدی آن که تا امروز ادامه دارد، ساختارهای سیاسی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نسبتاً ملی تازه قد برافراشته را فرو پاشانیده و طی پروسۀ تشکل ساختارهای جدید، تسلط مشهود شبکه های عوامل افغانی مراکز استخباراتی متذکره و شبکه های مافیایی مربوط آنان بر این ساختار ها و در نتیجه بر وضعیت عمومی کشور و بخصوص بر اوضاع سیاسی، نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی آن تامین گردید. با قاطعیت و اطمینان میتوان گفت که اکنون متأسفانه ساختارهای دولتی (حکومت، پارلمان و قضا)، احزاب و تنظیم های مؤثر بر وضعیت سیاسی که اهرم های اساسی ساختارهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و دستگاه های تبلیغاتی ـ روانی (نشرات تلویزیونی، رادیویی، مطبوعات، منابر مساجد و تکیه خانه ها) را در اختیار دارند ـ بدون آنکه از وجود افراد مستقل ملی در آنان انکار صورت بگیرد ـ به شکلی از اشکال و به سطوح مختلف، به شبکه های استخباراتی متذکره مرتبط گردانیده شده اند. این ساختارها فاقد تفکر ملی، در استقامتی به ابراز نظر و عمل بکار گرفته میشوند که توأم با منافع شخصی، «منافع» استخباراتی و مافیایی مرتبط خارجی حکم مینمایند.

به ملحوظ فوق است که برعکس جبهه هاه جنگ و آنهم به قیمت خون فرزندان آسیب پذیر ترین بخش های از مردم افغانستان، سازماندهندگان و تمویل کندگان خارجی جنگ و عوامل داخلی شان در محاسبه «منافع» خویش، نه تنها وجود این جبهه ها و تداوم جنگ را لازمی می دانند؛ بلکه سازشها و به تعامل دو جانبه نیز می پردازند. اگر از ذکر معاملات و سازشهای پیچیدۀ مشهود مراکز استخبارات خارجی و ساختارهای مافیایی مرتبط آنان صرف نظر نمائیم، توجه خوانندگان محترم این سطور را به دو نمودۀ ذیل جلب مینمایم:

در اواخر ریاست جمهوری حامد کرزی، بصیر سالنگی والی پروان که عقل او به درک بازی های پشت پرده کفایت ندارد، با وضاحت ساده لوحانه، طی سخنرانی در برابر بخشی از ساکنان آن ولایت؛ چنین اعتراف نمود:« .... اگر طالب ها نمی بودند، بصیر سالنگی جوالی می بود. خیر ببینید طالب ها!. به خدا اگر می بودی، یک آدم ره از غرب می آورد که انگلیسی ره میدانست، مره چی میکرد ده ایجه، خیر ببینی طالب ها!. پردۀ مجاهد را قسم بخدا که طالب ها کرده اند اینه. اگر این طالب ها نمی بودن، اینمی مردمی که سیل می کنی: نه بسم الله خان وزیر دفاع بود، نه داوودزی وزیر داخله بود، نه قانونی معاون رئیس جمهور بود، هیچکس. یا گریز یا بندی خانه، خیر ببینی طالبها که همی شما پیدا شدین!. که طالبها را دیدند لاعلاج شدند. خداوند چطور پردۀ همگی ما و شماره میکنه، خداوند بازهم به ما لطف کرده و همی طالب ها ره آورده اس، در هر جای هستند. قانونی میرود معاون رئیس جمهور می شود، مارشال فهیم خدا بخشیده در اوجه میرود و بسم الله خان میره وزیر دفاع میشه، من می آیم والی میشم، دل آقای سالنگی میره معین میشه، بالاخره مجاهدین بازهم دگه، استاد سیافه امریکایی و کافر و بیدین احترامشه میکنه. ای چیست؟. ای لطف خداس که به ما و شما در همی گوشه و کنار ما این ها [(طالبها)] را نگه کرده و یکبار اگر افغانستان آرام و دموکراسی و حق زن ها [برقرار] شود، باز او وخت می دیدی که گریز در کشورهای غربی نی، یا در وروسیه می گریختی، یا در یک طرف دیگه میگریختی یا در بندیخانه می بودی و می آمدند و احوالته می گرفتند و به مسخره گی می پرسیدند که چطور جهاد کردی؟. [ و تو جواب میدادی:]مه بخدا همو وخت هم همی دموکراسی ره احترام می کردم، حق زن هاره احترام می کردم»(2).

افزون بر آن اخیراً رادیو بی. بی. سی ضمن یک تبصره به قلم اسماعیل شهامت در بارۀ راپور تازۀ یک سازمان تحقیاتی بنام گلوبال ویتنس؛ چنین نوشته است:«گلوبال ویتنس در تحقیق تازه‌اش نوشته که رقابت مافیای اقتصادی بر سر کنترل معادن بدخشان، ایتلافی ناهمگون را به وجود آورده که در مواردی طالبان، فرماندهان محلی حزب جمعیت اسلامی و برخی از مقامات ارشد دولتی را در یک صف قرار داده است.

بر اساس یافته‌های این نهاد، رقابت گروه‌های مسلح بر سر کنترل معادن، پای طالبان را به بدخشان کشانده و حالا این گروه به بزرگترین سهامدار معدن لاجورد این ولایت بدل شده است.

در این پژوهش از یک فرمانده محلی به نام عبدالملک و یک نماینده مجلس، زلمی مجددی به عنوان افرادی یاد شده که در بیش از یک دهه گذشته بیشترین سهم را از استخراج و درآمد معادن بدخشان به دست آورده‌اند.

گلوبال ویتنس نوشته که این دو فرد دارای شبکه پیچیده‌ای از روابط در مرکز هستند. در این تحقیق همچنین از بسم‌الله محمدی، وزیر پیشین دفاع افغانستان به عنوان فردی نامبرده شده است که از عبدالملک در تسلط ا‌ش بر معادن کران و منجان حمایت کرده و حتی در تجارت لاجورد دست دارد. ...

براساس گزارش گلوبال ویتنس، مافیای اقتصادی به قدری در لایه‌های مختلف دولت ریشه دوانده است که رویای تبدیل شدن معادن به گزینه بدیل کمک‌های خارجی در این کشور را در درازمدت دور از انتظار کرده است. ... استفن کارتر، از سازمان دهندگان این تحقیق می‌گوید که پول حاصل از استخراج غیرقانونی معادن افغانستان، دومین منبع تمویل نیروهای شورشی پس از مواد مخدر است. ... گلوبال ویتنس ... رقابت بر سر کنترل معادن بدخشان را نمونه‌ای از "بازی بزرگتر" در سراسر افغانستان خوانده است ـ بازی‌ای که به گفته استفن کارتر، توجیه کننده ادامه‌ جنگ کنونی در این کشور است. در این گزارش همچنین از عناصر قدرتمند دیگری در پشت این بازی یاد شده است....»(3).

با توجه به تذکار وجود «عناصرقدرت مند دیگری در پشت این بازی» طی گزارش فوق الذکر است که اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان در کنفرانس اخیر لندن در مورد فساد، افشا نمود که:«از پنجصد ملیارد دالری که در دهۀ اخیر از راه قاچاق مواد مخدر نصیب مافیا گردید، چهار صدو هشتاد ملیارد آن از طریق اروپا گذر کرده است. پس مسوول این فساد اروپاست!» (4)

همکاری فوق نه صرف در بدخشان و نه صرف در استخراج معدن لارجورد؛ بلکه در سراتاسر کشور و حتی فراتر از آن در امور تولید و تجارت مواد مخدر، استخراج معادن مختلف از جمله یورانیوم، قطع جنگلات، غارت آثار باستانی، حیف و میل کمک های جهانی، غصب زمین، فساد اداری، انحصار بازار و ... شکل گرفته و در پیوند دو جانبه میان مافیای خارجی و داخلی ادامه دارد. مافیایی که بوسیلۀ مراکز استخبارات خارجی تشکیل و بر سرنوشت افغانستان مسلط ساخته شده اند. مگر این افراد با استحقاق و استعداد «جوالی» را در مقام «والی»، بار اول در سال 1371 و بار دوم بعد از دسمبر 2001 و همچنان «طالبان» را کدام نیروها بر مردم افغانستان تحمیل نمودند و مینمایند. بدین ملحوظ «تاکه این مکتب است و این ملا کار طفلان خراب می بینم». بنابرین در وجود این «مکتب» و این «ملا» جنگ و بحران ادامه می یابد زیرا در تداوم جنگ و بحران، غارتگری ها نیز ادامه می یابد و هریک از طرف های خارجی با همدستی عوامل افغانی شان تلاش مینمایند تا امکانات دست یافتن هرچه بیشتر به «منافع» خویش را تقویت نمایند.

افزون بر آن جنگ تبلیغاتی ـ روانی سازمان داده شده توسط شبکۀ وسیعی از رسانه های گروهی وابسته مراکز خارجی (دستگاه های نشراتی تلویزیونی، رادیویی، مطبوعات، منابر مساجد و تکیه خانه ها)، «بمبارد» ذهنیت های مردم ما را هدف قرار داده اند تا از تبارز ارادۀ واحد آنان بخاطر ختم جنگ جلوگیری و به نفاق ملی دامن بزنند. بی جهت نیست  این رسانه هاچه بسا که نه شعارهای وحدت طلبانۀ وطن محور، بلکه شعارهای با محوریت دین، مذهب، تبار، زبان، سمت و ... را پیش کشیده و از این شعارها بمثابه افزار «تفرقه انداز و حکومت کن» چنان استفاده مینمایند تا هیجانات و احساسات افراد مساعد، اما بیخبر از بازی های فاجعه بار پشت پرده را در استقامت این شعارها به حرکت آورند. مضامین، اطلاعات، مصاحبه ها، میزهای مدور، بحث ها و سایر نشرات این رسانه ها چه بسا که نه آموزنده و روشنگرانه، نه استقامت دهندۀ تفکر ملی، بلکه نفاق افگنانۀ بوده و توأم با ابتذال فرهنگی، تبارز عصبانیت، پرخاشگری و حتی حملات متقابل فزیکی عرضه میگردند.

دوستان عزیز!علل دوم و سوم ذکر شده جهت عدم توانمندی تبارز ارادۀ واحد مردم افغانستان را در ادامۀ این بحث مطالعه خواهید نمود.

یادداشت ها:

1 ـ این فرصت طی مدت زمان بعد از سقوط جمهوری تحت رهبری سردار محمد داوود، صرف یکبار و آنهم در یک فضای نسبتاً مساعد بین المللی، با اعلام سیاست مصالحۀ ملی توسط دو کتور نجیب الله دست داد که آنهم با لغزش رهبران شوروی (گرباچوف و یلتسین) در سراشیب استراتیژی بزرگ ایالات متحدۀ امریکا و در نتیجه با سازماندهی و تعمیل توطئه های چند بُعدی ضد افغانی، سرکوب گردید.

2 ـ ویدو کلیپ متذکره را در صفحۀ فیسوک Faqir Wadan منتشرۀ 22 می 2016 با اشتراک گذاری از صفحۀ فیسبوک Ali Jan،مشاهده و استماع نمائید.

3 ـ رک: سایت انترنتی بی. بی. سی، تبصره یی به قلم اسماعیل شهامت، تحت عنوان «گزارش گلوبال ویتنس؛ پیوند جنگ، فساد و غارت معادن افغانستان»، منتشرۀ ششم جون 2016، 17 خرداد (جوزا) 1395.

4 ـ نقل قول از بیانیۀ متذکرۀ اشرف غنی، بر گرفته شده از: سخنرانی عبدالله نایبی در کنفرانس بین المللی صلح و ترقی، منعقدۀ اول جون 2016 در پاریس، نشر شده در سایت انترنتی نهضت آیندۀ افغانستان.