به تولدِ دو باره ی نجیب الله
،،،،،،،،،،

سوی ساحل سینه میزد
زورقی بر گُرده ی امواجِ توفانزای مست
جدولِ دریا زشورِ خشمِ توفان می شکست
پرسشِ غمناک را
دیوِ گرداب میکشید در کامِ خویش
اسمان قندیلِ خونینِ غروبِ خسته را
در شکنجِ ابرها اویخته بود از بامِ خویش
عزمِ قایق ران اسیرِ قطبِ جنگل های نور
میرسید اینک بمنزل
زورقِ فاتحِ توفان های دور
یکقدم تا برجِ ساحل ر اه بود
لیک همراهان زبون و یاغی و گمراه بود
همرهان از هیبتِ توفان اندر اضطراب
دزد های ساحلی اندر شتاب
عرشه میدانِ غریوِ فتنه وبیداد شد
نا خدا با بُردباری در مصافِ باد شد

دشنه در کف بی خدایان ،بادبانها را بر انداختند
نا خدای با خدا را
روی در روی خدایش بی خدا گفتند
ارزوی نا خدا برباد رفت
مرد ِ قایق ران و قایق هم بچنگِ باد رفت
رحی

«ناخدا بمعنی قایق ران»