در اغلب فیلم ها و دیالوگ های آثار هنری و نیز گفتمان های عادی و عامیانه؛ حینی که بناست یک نومیدی فوق العاده ناشی از ظلم و حرمان اجتماعی نظیر شهادت های مظلومانه اخیر ژورنالیست های بی سلاح و بیدفاع رسانه «طلوع»؛ از کسی رفع و دفع شود و به طرف؛ امید و استواری و پایداری هدیه گردد؛ چنین جملات حکمی به کار گرفته می شود:

ـ انسانیت که هنوز نمُرده است!؟

ـ آخر؛ انسانیت که هست!؟...

به نظر می رسد حتی بزرگترین فلاسفه و نوابغ هم که عندالموقع چنین احکام را در متون آثار خویش استفاده نموده اند و استفاده می نمایند؛ کمتر به عمق معنایی و مصداقی آنها نظر داشته اند و یا به لحاظ محدودیت های زمانی و مکانی؛ می توانسته اند نظر داشته باشند!

بدینگونه؛ گویا «انسانیت» از بدیهیات مورد اتفاق همه گان یا کم ازکم اکثریت مطلق در عالم بشری می باشد؟!؛ مثلاً بدان حد که می گویند: «آفتاب آمد؛ دلیل آفتاب»!

اما باید توجه کرد که حتی تحکم «آفتاب آمد؛ دلیل آفتاب»!؛ فقط در محدوده ای درستی دارد که دو جانب گفتگو و جدل؛ از «آفتاب»؛ معنا و مصداق معین و مشترکی را مدنظر داشته و (فرضاً) تنها درین راستا گرفتار شک و تردید باشند که آیا خود؛ در ظلمتی زیر زمینی، زیر آبی، زیر سقفی، زیر ابری یا کسوفی... قرار دارند؛ یا در اعماق ظلمت شبی دیجور؛ که اساساً آفتاب در دور دستِ ناکجا ها موجود است!؟

در حالات نخست؛ مسلم است همینکه حد و مرز ظلمت مؤقت و محدود بشکند؛ آفتاب؛ دلیل آفتاب می آید و دیگر بحث و جدل و استدلال و استنتاج و اثباتی در کار نیست!

در پایان شب دیجور نیز؛ عین حکم معنا و مصداق می یابد؛ فقط زمان طولانی تر و حوصله مندی بیشتری ضرورت می باشد.

ولی؛ هرگاه به دلایل زبانی و دیداری و شنیداری وغیره؛ منظور طرفین از «آفتاب» عین چیز نباشد؛ مثلاً برای انگلیسی زبانی که فارسی بلد نیست و برای مقابل او؛ و یا برای کور سیاه بین که فرق شب و روز را نتواند و بالمقابل بینای سالم و کامل؛ تقریباً محال است که به یکسان؛ آفتاب؛ دلیل آفتاب بیاید و قسم اتوماتیک بر مجادله و مناقشه پایان ببخشاید.

عین مورد؛ به طاقت کم ازکم هزار مرتبه بیشتر؛ در مورد «انسانیت» صادق و دقیق است؛ چرا که انسانیت؛ واقعیتی مادی و مشهود به برجستگی و عظمت و محسوسی و معلومی ی «آفتاب» نیست.

انسانیت؛ واقعیتی مفهومی و قرار دادی ـ یعنی ذهنی و نه عینی ـ است که مشمول سلسله ای از ارزش ها و ارزش نما ها می شود و از آنجا که به علل فرهنگی ( و دقیق تر: خرده فرهنگی ) ارزش ها و ارزش نما ها نزد گروه ها و اقشار و طبقات و اقوام و قبایل و مذاهب... مختلف بشری؛ مختلف است؛ مصداق و مدلول و پهنا و ژرفای «انسانیت» هم نزد همه افراد و آحاد بشری؛ تفاوت و گاه تضاد پیدا می نماید.

مثلاً نزد گروه هایی چون «داعش» و امثال و اسلاف ایدیالوژیک آنها؛ ختنه کردن زنان و اخته کردن مردان کارکن در حرمسرا های خلیفه های خدا!؛ کمال «انسانیت» است؛ در حالیکه نزد سایر گروه های بشری؛ هردو عمل؛ ضد «انسانیت» می باشد.

هکذا تحمیل جابرانه و اکراهی باور و عقیده خود بر ضعفا و محکومان جنگی و حکومتی و در صورت امتناع و مقاومت؛ کُشتار آنان و برده و کنیز و غلام ساختن اطفال و زنان و منسوبان شان؛ چنانیکه مدعیان خلافت اسلامی «داعشی» هم اکنون در مورد ایزدی ها و عیسویان متصرفات خود در عراق و سوریه مرتکب می شوند؛ برای این بربر های تکفیری؛ «انسانیت» خدا تجویز کرده است(1) ولی نزد قریب کافه بشریت روی زمین؛ شنیع ترین موارد ضد «انسانیت» می باشد.

اینچنین برای طالبان پاکستانی و افغانستانی و جرنیلان و کرنیلان آی . ایس . آی و حامیان و تمویل کننده گان و امر و فرمان دهندگان امپریالیستی و عربی و یهودی شان؛ تمامی اعمال و فجایع صادره از آنها؛ چیز های بیرون از «انسانیت» نه بلکه کمال «انسانیت» است؛ آنهم «انسانیت»ی که گویا طرح و برنامه و ساختار و حدود و ثغورش از عرش و لوح و قلمِ یهوه ای و عیسایی و الهی آمده است و در هیچ جزء و کُل آن؛ شک و شبه ای نیست!!!

در تاریخ معلوم بشر؛ تمامی فجایع و ظلم و اجحاف و قتال و تاراج و برده سازی و زجر کُشی و زنده به گور کردن و مسخ و مثله ساختن آدم ها توسط حاکمان و زور آوران و جهانگشایان و استعمار گران و امپریالیست های سیاه و سرخ و زرد؛ توسط خود آنان و مداحان و کاسه لیسان شان منجمله سیستم غول آسای رسانه های معاصر کاپیتالیستی؛ کمال «انسانیت» خوانده و سروده شده و بیشترینه در حریر مقدسات؛ هم تلبیس و تزئین گردیده است و تلبیس و تزئین می گردد.

به راستی؛ سؤالی است سهمگین و بُرَنده و سوزنده که بالاخره «انسانیت» هست، نیست؟

اگر هست؛ پس چیست؟ از چه ناشی شده، از کجا آمده، یک گونه است یا دو گونه و یا گوناگون؛ چطور می تواند یافته و شناخته شود، چطور می تواند عَلَم گردد، احیا شود و اعتلا یابد؟؟؟

تا جاییکه ما بشر های نوعی؛ عندالموقع به همدیگر تسلی میدهیم که:

ـ هنوز انسانیت نمُرده است!...

نتیجتاً باور داریم که «انسانیت» هست و یگانه است؛ به درجاتی وجود دارد؛ حایز کارایی است؛ و... و ...

ولی زمانیکه قرار است با عقل و خرد تجربی و ساینتفیک؛ بود و نبود و قوت و ضعف  وغیرهِ چنین واقعیتی را ـ که ذهنی است و قرار دادی و معنوی ـ به سنجش گیریم؛ باور ها کافی نیستند!

باور ها؛ کافی نیستند که نیستند؛ حتی گمراه کننده و جاهل کننده نیز استند!

پرسش اساسی این است که اصلاً «انسانیت» چه هست و چه میتواند و چه باید باشد؛ تا که سپس بتوان از بود و نبود و کان و کیف دیگر آن سر در آورد.

به لحاظ منطقی و ریاضیکی؛ خیلی از واقعیت های مادی و مجازی؛ به مدد ضد ها و متقابل هایشان بهتر و سریعتر به شناخت آدمی در می آیند؛ در معاینات لابراتواری بیوشیمی؛ برخی ویروس های ریز یا بیحد کریستالی؛ با تجهیزات بسیار قوی هم دیده نمیشوند و لاجرم تشخیص موجودیت و درجات فعالیت آنها از طریق مشاهده «انتی بادی ها»یی که ایجاد کرده اند؛ ممکن میگردد. به انداز عامیانه؛ «روز» وقتی خوب درک و دریافت می شود که «شب» قامت برافرازد و از جمله واقعیت های مجازی و معنوی هم ؛ مثلاً چنانکه گفته اند:

قدر «عافیت» کسی داند که به «مصیبت»ی گرفتار آید!

بدین قاعده؛ مسلماً؛ ضد و مقابل «انسانیت»؛ عبارت است از «حیوانیت و وحشیگری»!

از آنجا که «انسانیت»؛ سلسله ای از نسبت های رفتاری و اخلاقی و فضیلتی و زیبایی شناختی... به موجود حیه ای موسوم به «انسان» است؛ پس لازمه شناخت آن؛ به درجه نخست شناخت خود «انسان» (یعنی جانور صاحب «انسانیت»؛ در مقایسه با «حیوان» (یعنی جانور فاقد «انسانیت») می باشد.

آیا انسان به راستی جانوری غیر از «حیوان» و ضد و متقابل «حیوان» است؟

میدانیم؛ علم پهناوری هست به نام زیست شناسی و "بیولوژی" که اکنون به صد ها شق تخصصی؛ شاخ و پنجه یافته است؛ مثلاً از اناتومی تا بیولوژی مالیکولی،....

در تمام گستره پهناور این علم یا بهتر است بگوئیم: مجموعه علوم پایه ای و مثبت و مجرب؛ انسان (نوع بشر) یک حیوان تمام و کمال و بی چون و چرا از خاندان فقاریه و رسته پستانداران و تصنیف های مماثل بیولوژیکی است!

موهوماتی که بافته شده است تا انسان چیزی غیر از حیوانات عادی طبیعت تصور شود؛ حتی در هیچ یک نقطهِ گستره پهناور علوم زیست شناسی؛ یارای حضور و وجود ندارد!

تا اینجا عرصه دید ما بیشتر اُفقی و مکانی است ولی آنسوتر؛ واقعیت پر جبروت زمان؛ عموداً حاکم است و قدرت آفریدگاری و خداوندگاری دارد.

ما اینجا به عمر چهار و نیم میلیارد ساله منظومه شمسی و کرهء زمین نمی پردازیم ولی علوم زمین شناسی و باستانشناسی و چینه شناسی و مکمل ها و منجمله شیمی و شیمی آلی(کیمیای عضوی) ثابت کرده اند که نخستین اشکال حیات حدوداً سه میلیارد سال قبل در کره زمین پیدایش یافته است و انواع موجودات حیه اعم از باکتری ها و میکروب ها و تک سلولی ها و بیش سلولی های نباتی و حیوانی محصول تکاملات (موتاسیون های) سه ملیارد ساله می باشند و هیچ نوع حیه ای در سراسر تاریخ و سراسر کره خاکی؛ به صورت آنی پیدا نشده یا از آسمان و ریسمانی نیافتاده است!

مبدا و جد و جده یک نهنگ و یک درخت  و یک مورچه و یک پلنگ هم نخستین سلول هایی است که از بهم آمدن دوزکسی نیوکلئیک اسید ها و آمنو اسید ها در «اقیانوس های آبگوشتی» نخستین روی زمین هستی یافته و به تکثیر و تولید مثل و تعامل و تکامل پرداختند و مبدا و جد و جده یک انسان و هر انسان دیروزی و امروزی هم.

ولی محقق تر از همه سیر تکاملی موجودات کوچک پستانداری است که پس از سانحه عظیم امحای دیناسور ها و 90 فیصد موجودات حیه روی زمین در 65 میلیون سال قبل؛ از حفره های درون زمین بیرون آمده و در محیط جدید و مساعد و متفاوت؛ به سازگاری و تطور و تکامل شروع نمودند.


«کوتاه نوشت» از تاریخچه پیدایش انسان:


* آخرهای دوره زمین شناسی کرتاسه؛ منقرض شدن دایناسورها و پدید آمدن پستانداران کوچک به نام "نخستی سانان"
ـ راه رفتن به صورت چهار دست و پا ؛ زیستگاه، بالای درخت. با پنجه های قوی. گونه های شمارش شده؛ 350 عدد.
محل پیدایش امریکای شمالی و مهاجرت به امریکای جنوبی- افریقا- خاور دور به خاطر شرایط آب و هوائی. ـ در آن دوره زمین شناسی هنوز قاره آفریقا و امریکای جنوبی از هم جدا نشده بود. ـ
* نخستی سانان برای پیدا کردن غذا از بالای درخت به کف جنگل آمدند.
20 میلیون سال پیش؛
در فاصله حدود 45 تا 20 میلیون سال، بسیاری از 350 گونه شمارش شده "نخستی سانان" منقرض شدند. مگر "کَپی" ها با 18 گونه شمارش شده از آن دسته بودند که نسل خود را حفظ کردند. بیماری ها و گروه های خونی تقریباً مشترک، از بارز ترین موارد های تشابه خانواده کپی ها با انسان کنونی است.
ـ کپی ها در رده بندی خانوادگی، "انسان واران" را تشکیل دادند.
ـ "کپی" ها به 2 گروه: "کپی های کوچک" و "کپی های بزرگ" رده بندی شده اند؛
ـ کپی های کوچک؛ شامل 14 گونه مختلف گیبون ها بودند.
ـ کپی های بزرگ؛ شامل انسانوار‌ها، اورانگوتان‌ها، شامپانزه‌ها و گوریل‌ها می گردیدند.
* خانواده کپی های کوچک به خاطر عدم سازگاری با کف جنگل؛ به بالای درخت برگشتند و بدین ترتیب؛ 2 خانواده "کپی"ها از هم جدا شدند. با جدا شدن گیبون ها از "کپی"های بـــزرگ، خانواده "انسان سایان" متشکل از 4 تیره (انســان‌ها، اورانگوتان‌ها، شامپانزه‌ها و گوریل‌ها) به وجود آمد.
14 میلیون سال پیش؛
* دست آورد چندین میلیون سال زندگی در کف جنگل برای کپی های بزرگ یا همان "انسان سایان"، راه رفتن روی 2 پا بود. اما در این بین "اورانگوتان"ها نتوانستند خودشان را با این تعریف وفق بدهند و بدین ترتیب از 3 گونه دیگر جدا شدند و در نتیجه  خانواده "انسان تباران" شکل گرفت.
مابین 8 تا 4 میلیون سال پیش؛
ابتدا گوریل ها و سپس شامپانزه ها از خانواده "انسان تباران" جدا شدند و نتوانستند همپای تکامل "انسان"ها حرکت کنند.
بر اساس تحقیقات؛ دی اِن ای انسان با شامپانزه تقریباً شباهت 98 درصدی دارد. محققان هنوز نتوانسته اند به دلیل توقف سیر تکاملی گوریل ها و شامپانزه ها موازی با انسان؛ پی ببرند.
* با خارج شدن گوریل و شامپانزه از خانواده "انسان تباران"، تنها انسان در این چرخه باقی ماند. چرخه ای که تقریباً 55 میلیون سال، پیش از آن تاریخ آغاز شده بود و گونه های مختلف یکی یکی از چرخه جدا شده بودند تا انسان در نقطه پایانی چرخه و نقطه آغازین اندیشه قرار بگیرد.
توضیح:
این چرخه؛ تنها محدود به همین چند گونه یاد شده نیست و صرفاً به خاطر خلاصه گی به این چند مورد پرداخته ایم. در طول این چرخه گونه های انشعابی زیادی به وجود آمده اند که هرکدام بنا به دلایلی یا منقرض شده اند و یا نتوانسته اند همراه چرخه جلو بیایند. مثلاً حدود 7 میلیون سال پیش و بعد از جدا شدن گوریل ها از خانواده"انسان تباران"، خانواده "انسان سایان" به وجود می آید و گونه ای از انسان به نام "ساحل مردم چادی" به مدت 2 میلیون سال در قسمت آفریقای مرکزی زندگی میکند و سپس به دلایل نامعلومی منقرض میشود!
و یا "جنوبی کپی" که شاخه ای منقرض شده از خانواده "انسان تباران" و دارای ویژگی های انسان مانند بوده، ولی جمجه ای کمتر از یک سوم انسان داشته است.

از "جنوبی کپی" ها شاخه دیگری تکامل یافته بوده که به نام "فرامردم" خوانده شده است.


* به وجود آمدن گونه های انسانی:
گونه انسان ماهر؛
از 2.5 تا 1.5 میلیون سال پیش زندگی میکرده است. انسان ماهر اولین گونه انسانی است که از سنگ و استخوان حیوانات ابزار ساخته است. محل زندگی؛ آفریقا.
گونه انسان کارورز؛
حدود 2 میلیون سال پیش؛ آفریقا.
انسان راست قامت؛
حدود 1.7 ملیون تا 70 هزار سال پیش زندگی میکرده است.
انسان خردمند، تکامل یافته از گونه انسان راست قامت است.
محل تکامل؛ آفریقا و مهاجرت به بیرون از آفریقا و به سمت آسیا.
بعد از انسان راست قامت، گونه های مختلفی به مدت های زمانی گوناگون در نقاط مختلف زندگی کرده و منقرض شده اند که در اینجا فقط به گفتن تیره برخی از آنها و زمان زیست شان بسنده میکنیم.
انسان پیشگام؛
اولین گونه کشف شده در اروپا 1 میلیون و 200 هزار سال پیش.
انسان هایدلبرگی؛
گونه ای که از حدود 600 هزار سال پیش در آفریقا زندگی میکرده است.
انسان نئاندرتال؛
گونه ای که از 400 هزار سال پیش در آسیا و اروپا زندگی میکرده است.
انسان سپرانن سیس؛
گونه ای که از 500 هزار سال پیش در ایتالیا زندگی میکرده است.

*****

قابل یاد دهانی است که نخستی‌سانان ابتدایی دوران نوزیستی؛ کوچک بودند و از لحاظ عادات احتمالاً به سنجاب شباهت داشتند. بسیاری از ویژگی‌ های اختصاصی نخستی‌ها، مانند میدان‌ های بینایی دو چشمی که روی هم می‌افتد، صورت کوتاه، پنجه‌های جلویی که اشیا را محکم نگه می‌دارد و همچنین اندازهٔ مغز و هوشیاری افزایش یافتهٔ آن‌ها، احتمالاً سازگاری‌ هایی برای زندگی روی درختان فراهم می کردند.

دودمانی که در نهایت به انسان ختم گردید، از روی درختان به کف جنگل فرود آمد تا به دنبال غذا بگردد و سرانجام شکار کند و شاید به‌ طور اتفاقی در حاشیهٔ جنگل، که تراکم درختان آن کمتر است، به زندگی پرداخته است.

سازگاری با مناطق مسکونی روی زمین در تداوم خود؛ به اتخاذ وضعیت ایستاده منجر شد. در این زمان دسته‌ های شکارچی دارای مقصد تولید غذا گسترش یافت.

نخستی سانان و گروه های متعاقب تکامل یافته از آنان؛ اغلب حیوانات درنده و گوشتخوار نبودند ولی غالباً در پی آتشسوزی جنگل ها در اثر صاعقه؛ که در نتیجه آن؛ حیواناتی پخته و کباب می شدند؛ خاصتاً گونه ای که به انسان منتهی شدند؛ به گوشت پخته که عذایی هضم شده است؛ دسترسی و عادت یافتند. و سپس با کشف و استیلا بر آتش؛ طرق صرف گوشت شکار را آموختند.

شاید ترتیب مشخص دندان‌ های انسان و خاصتاً دندان های نیش وی که کوتاه شده‌اند همراه با تغییر رژیم غذایی و هنگامی که این نوع تکامل اجتماعی روی می‌داد، به ‌وجود آمده باشد.

بر پایه تئوری های علمی، پیدایش نهایی گونهٔ انسان با انتقال گروه‌ های انسانی به سمت شکار در ابعاد بزرگ؛ که میزان زرنگی، هوش و همکاری را افزایش می‌داد، همراه بوده‌ است.

**********

دانش معاصر؛ دقیق ترین اطلاعات را از سیر تکامل و تطور حدوداً پنج میلیون ساله نوع بشر؛ به دست میدهد ولی اینهمه اطلاعات را در «کوتاه نوشت» های نابغه آسا!؛ نمی توان گنجانید.

بر اساس این اطلاعات؛ بشر با اینکه ضمن تکامل بیولوژیکی، اناتومیکی و فیزیکی؛ دستاورد های بزرگ و سازنده از هوش بالای خویش در عرصه تنازع بقا فراهم کرده رفته که در فرهنگ های اولیه متبلور شده است؛ معهذا به طور یک کُل؛ طی دوران های بسیار طولانی نتوانسته است خود را از عالم وحوش؛ قسمِ بارز متمایز و منفک سازد.

این دوران های بسیار طولانی که با تفاوت هایی؛ هنوز شامل حال خیلی از قبایل جنگلی و کوهی و صحرایی در اطراف و اکناف عالم می شود؛ تحت عنوان «عصر توحش» مطالعه می گردد. از عصر توحش تا عصر تمدن؛ دوران کشدار و گسترده ای نیز به نام «عصر بربریت» مطرح است که خیلی از جوامع بشری علی الرغم «واردات  تمدنی» هنوز در همین بازه تکامل اجتماعی و کلتوری قرار دارند.

لذا بدون حصول کلی ترین اطلاعات از این برهه های ده ها و حتی صدها هزاران سال عمر نوعی بشر؛ میسر نیست ما تصور واقعی از واژهِ «انسان» پیدا نماییم تا چه رسد به «انسانیت».

در پروسه میلیون ها ساله ایکه بر شمردیم گفتیم «دودمانی که در نهایت (تکامل) به انسان ختم گردید»

آنچه در نگاه ظاهری به نظر می آید؛ این به معنای راست قامت شدن و توانایی های اختصاصی یافتن اندام های جانور مورد نظر برای انجام اعمال حیاتی ویژه مانند تولید نعمات طرف ضرورت زندگی و شکار و دفاع از خود و نظایر است.

در نگاه اندکی ژرفتر؛ تکامل اندامی این جانور طی نسل ها؛ تشکیل اجتماعات و همزیستی های پیچیده شونده در کار و تولید و تدبیر را به همراه داشته است تا جاییکه به اندیشمندی مانند «ولتر» القا کرده تا حکم نماید:

آنکه تنها ومنفرد زندگی میکند؛ یا حیوان است یا خدا!

تا اینجا انسان و انسانیت مشتمل بر مختصات ویژه اناتومیک و مختصات اجتماعیت گردیده. اجتماعی شدن انسان ها طبعاً بر نیاز حاد «تنازع بقایی» مبتنی بود ولی با خود؛ دو پدیده کاملاَ نو در عالم جانوری را خلق نمود که عبارت اند از زبان و فرهنگ.

زبان و فرهنگ؛ پیش زمینه پدیده های عمقی تر و انتزاعی تر شناخت از خود و از جهان پیرامون که فقط به شکل اجتماعی و تاریخی (در تداوم نسل ها) میسر شده رفت؛ قرار گرفت.

اجتماعی شدن انسان از حالات گله ای به حالات خانواده و خاندان؛ و به دوام آن به حالات تیره و قبیله و قوم تطور و تحول یافت و به حساب نقش و موقعیت افراد و آحاد در سیستم تولید و توزیع نعمات زندگی، مرز بندی های طبقاتی نیز پیدا نمود تا آنکه مخصوصاً در مرحله تمدن صنعتی؛ مرز های طبقاتی قوی تر گردید و هم سازمان مرکب و بغرنجتر جدید «ملت» پیدایش و استحکام یافت.

اجتماعات بشری در اوایل خام و مبهم و کوچک کوچک بودند و به مرور هزاران سال رویهمرفته به جانب پختگی و روشنی و بزرگ و بزرگتر شدن رفتند تا آنکه سخن به «جوامع جهانی» رسید که مستلزم و متضمن همزیستی های مسالمت آمیز و همکاری های اقتصادی و فنی و فرهنگی و تجارتی وغیره می باشد که حجم بیسابقه ای از حقوق و وجایب و قرار داد های اجتماعی را قابل اعتنا و احترام و تعمیل و تحمیل می گرداند.

در سیر پر فراز و نشیب اینهمه پروسه ها؛ باور ها و سنت ها و اخلاقیات؛ پیدایش یافته و روی به انبوه شدن و پیچیده شدن گذاشتند و اندیشه و علم و هنر و ادبیات و معماری... هم هستی یافته دارای حدود و ثغور و احاد و ابعاد روشن و روشنتر گردیدند.

اینها حتی الامکان عواطف و معنویات رقیقه متنوعی را در نوع انسان؛ ایجاد کردند و بازهم حتی الامکان تلطیف و تعالی بخشیدند.

رویهمرفته شناخت و آگاهی انسان؛ بنابر علت هایی؛ از پیرامونش بیشتر و قسماً آسانتر؛ و از خودش و از درونش کمتر و دشوار تر انکشاف می کرد؛ منجمله تا هزاره اخیر و حتی نیمه اخیر این هزاره؛ انسان از ماده سفید رنگ و خاکستری که میان جمجمه خود او و دیگر جانوران انباشته بود؛ نتوانسته بود شناخت درد بخوری فراهم نماید و تقریباً تمامی عملکرد های اعجاز گونه مغز و دماغ را به «دل و سینه یا قلب و صدر» ربط می داد که مظهر آنها نه تنها فرهنگ انبوه و متعدد عامیانه قبایل متعدد در گوشه گوشه جهان است بلکه تمامی کتب مقدس مذهبی و اکثر شاهکار های ادبی و کلامی و تصوفی دنیا بنا بر جبر «مخاطب محوری» آنها؛ انباشته از همین بینش و نگرش می باشد.

به همین علت؛ دانش های مغز شناسی و روانشانسی؛ پسین ترین و نوترین و کم عمر ترین دانش های انسانی استند و متناسباً کمترین آموزنده و باور کننده و مسلم داننده را در میان حدوداً 7 میلیارد انسان جهان کنونی دارند.

ناگفته نماند که مولفه های انسانیت؛ همه دارای بار مثبت و خصوصیات مشعشع و متعال نبوده حایز سیر یکطرفه نوجویی و نو آوری و پیشروی و پیشتازی و نشاط و سر زندگی... نیست و بنابر علل و عوامل بدبختانه حتی بیشتر؛ گرفتار محافظه کاری ها؛ و ترس و تردد و جاماندگی و تسلیم و بندگی و بردگی در قبال جذبات نفسانی و فردی و گروهی و قوا و آفات طبیعی و نیرو های ماوراءالطبیعی است. به همین تناسب روحیات و احساسات و عواطف سیاه و خشن و شوم و پلید نیز؛ آمیزه شخصیت های حقیقی و حکمی (یعنی هم افراد، و هم خاندان ها ، تیره ها، قبیله ها، قوم ها، نژاد ها و ملت ها) و محرک و مُنبه کارکرد ها و اخلاقیات همه و هر یکی از آنان میباشد!

بدینگونه شخصیت های حقیقی و حکمی بشری علی العموم گرفتار بیماری های روحی و روانی بیشماری اند که به ناگزیر در منش و کنش فردی و دسته جمعی متبارز می گردد و از جمله منجر به جنگ ها و غارتگری ها و اجحافات و مظالم پر شمار می گردد.

به موازات اینکه انسان ها بسیار دیر به شناخت مغز و کاکرد روان؛ متوسل گردیدند؛ دوران بیحد حساس و تهدابی و در عین حال طولانی «کودکی» نیز مغفول ماند و همین اکنون نیز شاید بیشتر از نود درصد انسان ها غرقه در همین اغفال و اهمال بوده یا به تندرستی و رواندرستی و تعلیم و تربیت کودکان بی تفاوتی جاهلانه دارند و یا ناتوانی و بیچارگی فقیرانه و حقیرانه.

به همین تناسب توده های عظیم کودکان (که از نوزادان تا 18 ساله ها را احتوا می کند) جاهل و بُله و بیمار و بد خلق و بدکار... بزرگ شده در انبوه اجتماعات خلط می گردند و بسته به حالات و مراحل رشد یا عقب ماندگی فرهنگی و اخلاقی و روحی ـ روانی محیط خانوادگی و اجتماعی شان بیشترینه وحشی و بربر و متعصب و متشدد و دیوانه و جانی و لومپن میشوند.

با وصف اینکه تمامی این واقعیت های عینی و ذهنی و تبعات آنها را علماً نمی توان از زمینه ها و خود عنصر انسانیت یعنی ممیزاتی که جانوری را در عالم از تمامی حیوانات دیگر متمایز می سازد؛ جدا و منتزع کرد ولی در فرهنگ مسلط ما و عموماً مشرفزمین؛ انسانیت قریب بار مفهومی همسان فرشته گی دارد که معراج آن به «خدا گونه گی» هم می رسد.

البته کاملاً واضح است که این بار مفهومی انسانیت نزد ما به نسبت دنیای واقعی که در آن بسر می بریم؛ زیاد آرمانی و غایی است ولی التزامات گوهر اصیل آدمی یا انسان نیز چنین می باشد که کمال انسان و انسانیت به همین مسیر ادامه و اعتلا یابد.

متأسفانه در حال حاضر؛ نوع بشر (انسان) تنها موجود حیه در دنیا ست که صرف حد اکثر 2 فیصد آن؛ به کمال گوهری ی خویش می رسد یا به عبارت دیگر اقلاً 98 در صد اولاده آدمی؛ مثلاً به قسم یک گیاه معین؛ کاملاً رشد و رسش ننموده و به برگ و بار و شگوفه و میوه؛ نمی تواند برسد.

چرا که هنوز 98 درصد فرهنگ ها و سازه ها و قید ها و قرار های اجتماعی انسان؛ مبتنی بر نادانی و جهل و جزمیت و تعصب و خوی ها و خصوصیات وحشیانه و بربری ... است.

بشریت تنها با شناخت کامل «گوهر اصیل آدمی»* و تأمین رشد و رسش و تعلیم و تربیت عمومی کودکان در تمام جهان و به طور همزمان حسب مقتضیات استعداد های نهفته در طینت و گوهر انسان می تواند؛ فیصدی به کمال رسیدن آینده گان خود را بیشتر و بیشتر نماید و شاید روزگاری «آنچه اندر وهم ناید؛ آن شود!»

در غیر آن؛ دور و تسلسل فراز و فرود توحش و بربریت و انسانیت مدنی و عواقب غالباً شوم و فجیع آن منجمله به گونه هایی که هم اکنون در عراق و سوریه و لیبی و افغانستان و پاکستان و یمن و با تفاوت هایی در سراسر جهان جریان دارد؛ اجتناب ناپذیر باقی می ماند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 رویکرد ها:

*ــــ «گوهر اصیل آدمی» نام کتاب چاپ شده نویسنده است که همین مفاهیم و دکتورین را به گونه نمایشی ارائه میدارد و در افغانستان و همه جهان میتواند به دست آید.

1ـ از کوتاه خبر های روز و روزگار:

ـ داعش 700 عضو یک قبیله را در "دیر الزور" عراق اعدام کرد

 خبرگزاری رویترز در بیروت، به نقل از ناظران حقوق بشر سوریه گزارش داده که اکثر اعدام شدگان غیرنظامی بودند و فقط ١٠٠ نفر آنها سلاح در اختیار داشتند؛ این افراد در برابر داعش که قصد تصرف روستاهای آنان را داشتند، مبارزه می کردند.

ناظران حقوق بشر سوریه نزدیک به اپوزیسیون سوریه اضافه کرده که تعدادی از اعضای یک طایفه در "دیر الزور" توسط اسلامگرایان مسلح سر بریده شدند.

انتشار این خبر درحالی است که داعش شب گذشته نیز در روستایی در شمال عراق، دست به قتل‌عام [دست کم 80 تن از] ایزدی‌ها زده بود.

    ـ ایزدی ها: دختران را بکشید تا بی عزت نشوند.

ـ دنیای اسلام در دست کیست؟ این دریاهای خون و توفان های بشری را چه کسانی مدیریت می کنند؟ مسلمان ها چرا به این سوال جوابی ندارند؟

برخی از سران طائفه ایزدی های عراق از کردها می خواهند که دختران آنها را به خاطر در امان ماندن از تعرض داعش به قتل برسانند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس» به نقل از روزنامه اینترنتی "سبق"، برخی از بزرگان طائفه ایزدی از نیروهای پیشمرگ کُرد خواستند 2 مدرسه در شهرهای تلعفر و موصل را که محل اسارت دختران و زن های ایزدی است، بمباران کنند.

گروه تروریستی داعش می گوید که صدها زن و کودک ایزدی را از سنجار به تلعفر و موصل منتقل کرده است. داعش زن های به اسارت گرفته شده ایزدی را کنیز و غنیمت جنگی به حساب می آورد.

چند هفته پیش در پی خروج ناگهانی نیروهای پیشمرگ کُرد از سنجار، این شهر به اشغال داعش درآمد و بسیاری از مردم در حملات داعش کشته و آواره شدند.

سران ایزدی می گویند ترجیح می دهند دخترانشان بمیرند تا این که در معرض تجاوز تروریست های داعش قرار بگیرند.

در همین حال رادیو بی بی سی با اشاره به گزارشی از روزنامه تایمز افزود: صدها زن طائفه ایزدی که به دست تروریست های داعش در شمال عراق ربوده شده اند، با سرنوشت مبهمی روبرو هستند.

تایمز به نقل از سرویس اطلاعات اقلیم کردستان عراق از ربوده شدن هزاران زن عراقی خبر می دهد که به عنوان کنیز به قاچاقچیان انسان فروخته شده یا در اختیار تروریست های داعش قرار گرفته اند.

بنا به گفته یکی از افسران امنیتی اطلاعات کردستان عراق، آنها اطلاعاتی در اختیار دارند که تروریستها این زنان را بین 500 تا 3000 دلار به قاچاقچیان انسان می فروشند.

رونامه تایمز بر این باور است که گروهک تروریستی داعش دستکم هزار و  200  زن عراقی را از شهر سنجار و هزاران زن دیگر را از شهرها و روستاهای عراق ربوده است.

تروریستها از دو مدرسه در شهرهای تلعفر و موصل بعنوان محل اسکان موقت این زنان استفاده می کنند.

ـ خرید و فروش زنان عراقی حلال است!

مفتی وهابی و عضو هیئت العلمای عربستان اقدام گروه تروریستی داعش در خرید و فروش زنان و دختران عراقی را تایید کرد و آن را حلال دانست.

     «صالح الفوزان» در نواری ویدیویی که از او منتشر شد، گفت: اقدام داعش در خرید و فروش زنان و دختران عراقی حلال است و هیچ منع شرعی ندارد.

عناصر گروه تروریستی تکفیری – بعثی داعش اخیرا صد‌ها نفر از زنان وابسته به اقلیت‌ها را در عراق تصاحب کردند و در بازار به فروش رساندند.

هلال احمر عراق در بیانیه‌ای اعلام کرد: «عناصر داعش پس از کنترل شهر سنجار صد‌ها خانواده را به اسارت گرفتند و پس از کشتن مردان، زنان ایزدی را با خود بردند تا به عنوان برده و کنیز نگهداری کنند یا بفروشند.»

در سال ۲۰۱۳ «یاسر العجلونی» از شیوخ سلفی در اردن، فتوا داده بود؛ در درگیری‌های سوریه تملک زنان و دختران (برای گروه های مسلح مخالف) مجاز است.

وی در این فتوا که در فیسبوک منتشر کرده بود نوشت: «به خواست خدا به زودی ویدیوهایی منتشر می‌کنم که در آن‌ها برده داری و کنیزداری در درگیری‌های شام مجاز شمرده می‌شود… آنان (تروریست‌ها) می‌توانند زنان را به مالکیت خود در آورند و بدون مهریه و عقد ازدواج با آنان نکاح کنند و اگر فرزندی نیز از این راه متولد شود پدر چنین فرزندانی در مراکز شرعی مشخص می‌شود؛ پس مجاهدان (تروریست‌ها) زنان و دختران را به مالکیت خود در آورند که این کار مطابق با گفته خداوند در قرآن کریم است.

لینک منبع : خرید فروش زنان عراقی حلال…

ـ لباس پاکستانی بپوشید/دختران خود را برای جهاد نکاح آماده کنید

براساس فرمان جدید گروه تروریستی تکفیری داعش به ساکنان موصل که از طریق بلندگوها در شهر اعلام شد، اهالی نینوا و مرکز آن موصل، از این پس فقط باید البسه پاکستانی به تن کنند.

به گزارش ایرنا، گزارش شاهدان و منابع محلی از موصل حاکی است، گشت های داعش با حمله به فروشگاه های لباس در موصل، البسه های داخل آن را خارج و مصادره کردند. آنها همچنین درب های فروشگاه های تعطیل را شکسته و لباس های داخل آن را خارج کردند.

این تازه ترین فرمان عناصر گروه تروریستی داعش است که براساس آن، هر شهروندی که از این پس لباس های معمولی به تن کند، دستگیر شده و مجازات خواهد شد؛ البته هنوز نحوه و میزان مجازات آن اعلام نشده است.
عناصر این گروه تروریستی، همچنین به مردم محلی اعلام کرده اند که تا پایان تعطیلات عید فطر فرصت دارند دخترانشان را برای جهاد نکاح (برای اعضای مسلح داعش) آماده کنند.
آنها از بلندگوها این موضوع را به اطلاع مردمی رساندند که روز معین اجازه نیافتند نماز عید فطر را بخوانند.
خبر دیگری که از موصل رسیده اینکه در دو روز گذشته عملیات سرشماری زنان و معاینه آنان برای تصدیق انجام ختنه، توسط عناصر داعش در نینوا و مرکز آن موصل آغاز شده است.
گفته می شود داعش برای انجام این کار، تعدادی از زنان عضو این گروه تروریستی از تونس و سوریه را به کار گرفته است. تصمیم ها و فرامین گروه تروریستی تکفیری داعش، هراس و رعب را بر سراسر موصل حاکم کرده و مردم عادی از مجازات های داعش که بعضا با اعدام و مرگ همراه است، وحشت دارند.
همچنین عناصر گروه تروریستی داعش این روزها سرگرم تخریب و انهدام همه ساختمان ها، اماکن مقدسه و مساجد در نینوا و مرکز آن موصل هستند.
براساس آخرین گزارش ها، این گروه تکفیری مراقد پیامبران الهی؛ یونس، شیث و جرجیس را تخریب کرده و کلیسای مریم عذرا را نیز به آتش کشیده اند. همچنین خبر تایید نشده ای مبنی بر انهدام برج الحدباء، یکی از آثار ارزشمند تاریخی عراق در موصل وجود دارد.