مؤرخ پنجم مارچ 2016

 

یادداشت:

دوستان عزیز! امروز هفتم مارچ 2016 با مرور کوتاهی به گاهنامۀ زندگی ام، درست 68 بهار شگوفه باران، تابستان های داغ، خزان های برگ ریزان و زمستان های یخبندانی را می بینم که  خود تشبهی بجایی است برای به تصویر کشیدن رویدادهای پر از فراز و نشیب زندگی سیاسی من و در مجموع «نسل ما». نسلی که باهم و در کنار هم چون سخرۀ استوار برای دستیابی به اهداف انسانی مان: ترقی، عدالت، صلح، خوشبختی انسان زحمتکش، چه با وقف و صادقانه، با دستهای پاک و قلبهای مالامال از عشق به وطن رزمیدیم. در مبارزات علنی و قانونی، نیمه علنی و مخفی، مسالمت آمیز و در سنگر های داغ نبرد مسلحانه علیه ارتجاع و تروریزم، در مواضع اپوزسیون و در قدرت دولتی شرکت داشتیم و شکنجه های مخوف ترین زندانها را با دفاع قهرمانانه از مواضع سیاسی و آرمانهای انسانی مان تحمل کردیم و سرانجام چه بسا که اینک درد و رنج غربت و دوری از مادروطن مان را نیز به دوش می کشیم.

سالهای سپری شده نه تنها لحظات تاریخی پر از فراز و نشیب فوق الذکر پرافتخار را شامل میگردید؛ بلکه با درد و الم باید به این حقیقت تأسف بار  نیز نظر انداخت  که طی این سالهای پر از فراز و نشیب، انساج به هم پیوستۀ اورگانیک نسل ما را ـ نه یک بار ـ از هم دریدند و  نه تنها صفوف استوار رزمندگان این نسل را شکستند؛ بلکه آن را در برابر هم قرار دادند تا به روی همدیگر شمشیر بکشند و چنین هم شد. حقایق تاریخی و نقش مثبت و منفی افراد و اشخاص را درین رویدادهای تاریخی نمیتوان کتمان نمود، اما اکنون در برابر «نسل ما»، پاسخ مسوولانه به این سوال های اساسی قرار دارد که؛ آیا:

 ـ ما استعداد آن را داشته ایم که از این گذشتۀ تاریخی مان آموخته باشیم؟.

 ـ قادر هستیم که در پرتو این آموخته ها زندگی سیاسی امروز ما را انسجام دهیم؟.

ـ  وضعیت موجود «نهضت ما» و در مجموع نیروهای ترقیخواه کشور چگونه است؟.

ـ چرا چنین وضعیتی شکل گرفته است و نقش «نسل ما» درین شکل دهی چگونه است؟.

ـ سرانجام  برای تغییر چنین وضعیتی چه باید کرد؟.

در پاسخ به سوالهای فوق، من نظریات شخصی خود را در مختصر ذیل گنجانیده ام تا باشد که دیگر همرزمان «نسل ما» درین زمینه چگونه می اندیشند.

همرزمان عزیز «نسل ما»! همۀ تان را به خاطر آن روزهای تاریخی که باهم و در کنار هم می رزمیدیم دوست دارم و احترام میگذارم. از همۀ تان ـ و حتی از خود نیز ـ بخاطر افتراق مان، بخاطر شمشیر کشیدن های مان در برابر همدیگر گله ها دارم. اما باور دارم که با عقل سلیم و برخورد عقلانی و مسوولانه، بر این گله های مان فایق می آئیم تا باز هم راه پر پیچ و خم زندگیِ نه چندان طولانی مان را با صفوف فشرده بسوی فردای روشن باز نموده و درفش مبارزۀ پرافتخار مان را به «نسل جوان» سپرده و با آرامش خاطر زندگی را بدرود بگوئیم.

نیروهای ترقیخواه و ماهیت نقش

آنان در وضعیت سیاسی افغانستان

نیروهای ترقیخواه، ملی و دموکرات افغانستان بادرنظرداشت چنین گرایشی، اصولاً برمحور دفاع از منافع ملی، مخالف گرایش های ارتجاعی و محافظه کارانه و در ضدیت با نیروهای های مافیایی مسلط بر وضعیت سیاسی کشور عمل مینمایند. تدقیق و تحلیل چگونگی وضعیت سیاسی کنونی افغانستان و استنتاج آن مؤید این حقیقت است که باوجود حضور بالقوۀ طیف وسیع این نیروها در وضعیت مذکور، اثر گذاری آنان بر این وضعیت و تغییر آن، تقریباً نامحسوس است. زیرا این نیروها که متأسفانه بنابر وقوع رویدادهای سیاه دهۀ نود قرن گذشتۀ میلادی، با فروپاشی ساختاری و پراگندگی صفوف و کادرهای خویش به کشورهای مختلف، مواجه گردیده بودند، علی الرغم تبارز گرایش پیوست مجدد طی سالهای نسبتاً مساعد بعد از 2001 میلادی، هنوز نتوانسته اند بر ضعف های درونی شان مسلط و به نیروی بالفعل تاثیرگذار بر وضعیت سیاسی کشور مبدل گردند.

بدون شک و شبهه؛ هم عوامل متعدد ناشی از حیات درونی و هم عوامل بیرونی ناشی از وضعیت کشور و نقش قدرت های منطقوی و جهانی دخیل درین وضعیت، تضعیف نقش و اثرگذاری احزاب و سازمانهای سیاسی دارای گرایش ترقیخواهانه را باعث گردیده اند. اما درین میان این عوامل ناشی از حیات درونی احزاب و سازمانهای سیاسی متذکره اند که در استیلای چنین وضعیتی نامطلوب و تأسف بار نقش تعیین کننده دارند.

به عقیدۀ این قلم، افتراق سیاسی و ساختاری و رکود درونی، دو عامل اساسی بازدارنده اند که باعث گردیده و میگردند تا نیروهای مورد نظر نتوانسته و نتوانند، نقش شان را در اثر گذاری بر وضعیت سیاسی کشور بخوبی ایفأ نمایند. علل این افتراق و رکود را میتوان چنین برشمرد:

1 ـ وجود و حضور ساختارهای متعدد سیاسی ترقیخواه، ملی و دموکرات با اعتقاد به بنیادهای فکری و مواضع متفاوت سیاسی، یک واقعیت عینی و ضرور است که می باید با اعتقاد به اصل کثرت گرایی (پلورالیزم) سیاسی، نه تنها به وجود و حضور این تعدد اعتراف گردد؛ بلکه رقابت معقول و توأم با فرهنگ لازم سیاسی میان آنان را بمثابه انگیزندۀ تحرک و ارتقای فکری ـ سیاسی و ساختاری این نیروها و گسترش نفوذ اجتماعی آنان نیز دانست. اما آنچه در وضعیت کنونی میان نیروهای دارای گرایش ترقیخواهانه، مایۀ تأثر و تألم محسوب میگردد اینست که این نیروهای سیاسی بی توجه به همگونی های گرایش واحد ترقیخواهانۀ شان، در اختلافات میان همدیگر آنقدر مبالغه و افراط مینماید که تلاش برای دستیابی به اهداف و مبارزه علیه گرایشهای محافظه کارانه، ارتجاعی و مافیای عملاً مسلط بر وضعیت سیاسی را فراموش نموده، تمام وقت و انرژی شان را در مخالفت با همدیگر به کار می برند و حتی در برخی مقطع ها دیده شده و دیده می شود که بعضی از این نیروها با وجود ادعای چنین هویتی، آشکار و پنهان نه تنها در ضدیت با نیروهای همسو، بلکه در همخوانی با برخی حلقات مافیایی موجود در وضعیت سیاسی و دنباله روی از این حلقات، عمل نموده و مینمایند.   

2 ـ هم اکنون احزاب، سازمانها و حلقات متعدد سیاسی ای با اعتقاد به یک اندیشه و دارای مواضع و هویت واحد سیاسی با نامهای یکسان و یا مشابه وجود دارند که نسبت به رده های مختلف مخالفین واقعاً موجود سیاسی شان، با جدیت بیشتر در ضدیت با همدیگر مصروف اند. چندین لوحه بنام یک حزب، چندین سازمان با نامهای تقریباً مشابه و چندین «کمسیون» با چنین هویتی، همه مظهر ضعف درونی این نیروها محسوب میگردد.

3 ـ استیلای رکود و جمود بر حیات حزبی و عدم وجودِ تحرک و شور و شوق مبارزۀ سیاسی در کادر رهبری اکثر احزاب، سازمانها و حلقاتِ ترقیخواه، پدیده تأسفبار دیگری است که نهضت ترقیخواهانۀ کشور از آن رنج میبرد. به ملحوظ چنین رکودی است که نشانه های وجود و حضور فعال این نیروها در وضعیت سیاسی کمتر تبارز مینماید. احزاب و ساختارهای سیاسی یی که توان و اقتدار اجرای مانورهای سیاسی را بخاطر اثبات حضور خود در وضعیت سیاسی، نداشته باشد، حقیقت وجود خود را بمثابه یک ارگان زنده و حق بقای حیات سیاسی اش را خود مورد سوال قرار میدهد.

بادرنظرداشت توضیحات فوق اکنون می باید علل و عوامل اساسی را تشخیص دهیم که باعث افتراق و رکود در نهضت ترقیخواهانۀ کشور گردیده و میگردد.

عمده ترین شاخصی که این احزاب و سازمانهای سیاسی را به کتله های بیروح و منجمدِ متشکل از جمع عددی افراد بی ابتکارِ دستور پذیر مبدل نموده است، نبود دموکراسی در حیات حزبی و در بهترین حالت بازی «نخبگان» سنتی در رأس قرار گرفته، با دموکراسی است. به عقیدۀ نگارنده این مسئله هستۀ اساسی بروز و استیلای وضعیت کنونی در تمام ابعاد آن است:

یک نگاه مجمل به تاریخ تاسیس و حیات سیاسی این احزاب و سازمانهای سیاسی، این حقیقت را تائید مینماید که شخصیت های جاگرفته در مقامات رهبری ـ و در اکثر موارد شخصیت های فرا رهبری کل اختیار پشت پرده ـ در هریک از این احزاب و سازمانهای سیاسی، نه بر معیارهای واقعاً دموکراتیکِ مبتنی بر آرای آزاد اعضای ساختارهای متذکره، بلکه در نتیجۀ معاملات مصلحتی پشت پردۀ «نخبگان»، گویا انتخاب گردیده اند و این افراد با جا گرفتن در مقام رهبری، خود را رهبران مادام العمر تصور مینمایند. حقایق کنونی مؤید آن اند که هم اکنون رهبری ساختارهای متذکره را ـ اگر از اثر گذاری شخصیت های فرا رهبری کل اختیار و به پای گور رسیده صرف نظر نمائیم ـ قشر سالخوردۀ سنتی یی (نسل ما) در انحصار دارند که  حاضر نیستند به دیوار انحصار شان بر حیات حزبی و سازمانی رخنه وارد گردد. در حالیکه این نسل سالخوردۀ سنتی دیگر نه تنها آن تحرک، ابتکار و شور و شوق جوانی؛ بلکه توان و استعداد کار سیاسی در وضعیت جدید شکل گرفته در کشور و جهان و مهارت و استعداد بکارگیری افزار مدرن انفرماتیک کارآمد در سازماندهی و تعمیل مبارزات سیاسی و زبانهای کارا در «دهکدۀ جهانی» موجود را نیز ندارند. با چنین حالتی طبیعی است که «باشگاه متقاعدین» نمیتواند، وظایف و مسوولیت های یک حزب زندۀ سیاسی و آن هم در یک کشور جنگ زده را بعهده بگیرد. در عین حال همین «باشگاه» های متفرق «متقاعدین» اند که بار خصومت های تاریخی را بدوش دارند و تا اکنون نتوانسته اند ـ و نشان نداده اند که میتوانند ـ برخورد تاریخی ضرور با رویدادهای گذشته را از وظایف و مسوولیت های سیاسی ای تفکیک نمایند که ضرورت های حال در برابر آنان قرار داده است. بنابر چنین ضعفی است که «نسل ما» تلاش دارند تداوم این خصومت های به تاریخ پیوسته را بر نهضت ترقیخوانۀ کنونی کشور و نسل جوان رو آورده به سیاست نیز تحمیل نمایند.

نبود دموکراسی واقعی در حیات درونی حزبی و سازمانی و تسلط  انحصاری رهبران سالخوردۀ سنتی فوق الذکر و نفوذ قیم های پشت پردۀ پا به گور گذاشته؛ باعث گردیده که:

ـ صفوف و کادرهای قدمه های پائین نقش خویش را در تعیین اهداف و شکلگیری مواضع و سیاست های جاری، زایل شده تصور نموده و به مرور زمان تحت تاثیر رکود مسلط در رأس، فضای کسل کنندۀ درون حزبی را تحمل نموده نتوانسته، با سرخوردگی و یأس، یا قدرت و استعداد تفکر مستقل و ابتکار عمل را از دست داده و خود نیز به خشتی از این دیوار بی رونق مبدل و یا به ترک حزب و سازمان مربوطه مجبور می گردند.

ـ نیروی جوان و بالندۀ علاقمند به سیاست، با ورود به احزاب و سازمانهای متذکره و با درک تسلط وضعیت فوق در حیات درونی این احزاب و سازمانها، از آنها فاصله گرفته، یا از سیاست دوری گزیده و یا به ایجاد سازمانهای مستقل خویش پرداخته اند. همین حقیقت است که احزاب و سازمانهای با سابقه را از نیروی پرتحرک نسل جوان و سازمانهای جدید بنیاد نهاده به وسیلۀ نسل جوان را از فهم و تجارب سیاسی اندوخته شده، طی چندین دهۀ اخیر محروم ساخته است.

آیا راه بیرون رفت از این وضعیت وجود دارد؟.

 وضعیت موجود مؤید این واقعیت نیز است که نهضت ترقیخواهانۀ کشور بعد از گسست و فروپاشی فاجعه بار ساختاری، یأس ناشی از شکست و فروپاشی، توانسته اند طی پیشتر از یک دهۀ گذشته، پروسه پیوست مجدد سیاسی و تشکیلاتی خویش را آغاز نمود و اینک این پروسه به وجود و حضور احزاب، سازمانها، حلقات و محافل متعدد سیاسی یی عینیت بخشیده است که مختصات آنان را در پراگراف های قبلی مرور نمودیم. بنابرین وجود و حضور این نیروها، یک واقعیت عینی است که می باید این نیروها با اعتقاد به ارزشهای کثرت گرایی (پلورالیزم) سیاسی به واقعیت همدیگر اعتراف و فضای هم پذیری میان همدیگر را ایجاد و تقویت نمایند. در چنین وضعیت است که تفاهم و درک متقابل زمینه یافته و عنصر بی اعتمادی تضعیف میگردد.

ـ رهبری، کادرها و صفوف ساختارهای سیاسی مورد بحث به این نتیجۀ درست قناعت نمایند که رویدادهای گذشتۀ تاریخی و نقش احزاب ، سازمانهای و شخصیت های سیاسی درین رویدادها دیگر جزء از اوراق تاریخ کشورما گردیده است و مرور نمودن این اوراق، صرف بمثابه درس های تاریخی مطرح میگردد که توجه به آن در استقامت های اندیشه و عمل کنونی، نه مطلق رد و نه مطلق تائید میگردد. بنابرین به این حق هر حزب، سازمان، حلقه و محفل سیاسی احترام به عمل آید که از دیدگاه خود به این گذشتۀ تاریخی نظر انداخته، تداوم تاریخی غنای اندیشه یی و عملکرد سیاسی خویش را تامین نماید. خط تکامل اجتماعی ـ اقتصادی و از این میان سیر تکامل اندیشه یی ـ سیاسی یک جامعه و ساختارهای سیاسی آن، بطور انقطاع ناپذیر در بستر تاریخ از گذشته به حال و از حال بسوی آینده در جریان است. انتخاب عناصر فکری ـ سیاسی و استفاده از تجارب مثبت گذشته و امتزاج آن با اندیشه های بالنده و روش های سیاسی ناشی از ضرورت های جدید، به یک حزب، سازمان، حلقه و یا محفل سیاسی ترقیخواه، هویت بخشیده و جایگاه آن را در وضعیت موجود سیاسی تعیین مینماید.

با درنظرداشت توضیحات فوق، به اعتقاد ناگرندۀ این سطور، اقدامات عملی ذیل میتوانند، امکانات بیرون رفت از وضع موجود را تدارک نمایند:

1 ـ هم اکنون «احزاب»، «سازمانها»، «نهضت» ها و... متعدد نامؤثر بر وضعیت سیاسی و حتی «کمسیون» های نامگذاری شده یی با مبانی فکری و هویت واحد سیاسی هستند که از وجود «نامهای» نامؤثر آنان، چندین سال سپری گردیده است. چه بسا که این «نامها» جز افزار کاذب تبارز و مطرح شدن شخصی؛ نتوانسته اند حتی یک حلقه و یا محفل تاثیرگذار کوچکی را «منسجم» و یا «متشکل» سازند. این همه افتراق مظهر نامیمون همان تلاش های انحصارگرانۀ نسل سنتی یی است که در رأس و قدمه های رهبری این ساختارها جا خوش نموده اند. این تعدد و تفرق، بطور طبیعی اعتبار و حقانیت جمعی آنان را مورد سوال قرار داه، به شک و تردید نسبت به آنان در جامعه زمینه میدهد.

بنابران ضرور است تا در گام نخست احزاب، سازمانها، حلقات و محافل سیاسی با مبانی فکری ـ سیاسی، اهداف و در نتیجه هویت و جایگاه واحد میباید بر ضعف ناشی از علایق و سلایق افتراق موجود غلبه حاصل نموده، وحدت سیاسی و تشکیلاتی شان را با توسل به رعایت اصول دموکراسی، تامین نمایند.

در برخی نمونه های جاری و یاهم طرح های کنونی باز هم دیده می شود که چنین همگرایی را نه بر محور اصول دموکراتیک، بلکه بر اصل سنتی «تعامل» و «تفاهم» میان «نخبگان» و «سهم» این نخبگان در تشکیلات واحد آینده می چرخانند، تا این سهم در «فهرست» ارایه شده، تداوم نقش و بقای نفوذ این «نخبگان» را درآینده  تضمین نماید. چنین برخوردی در حقیقت تلاش های مستوری اند که تداوم انحصار «نخبگان» متذکره را بر ساختارهای سیاسی کشور تضمین مینماید.

برای نفی گرایش مضر و انحصارگرایانه فوق، می باید اصل ادغام تمام سازمانهای «همفکر» در یک حزب واحدِ توافق شده، مورد توجه قرار گیرد؛ تا به تعقیب آن، درین حزب واحد، انتخابات آزاد، سری و مستقیم دایر و بدین طریق مقامات رهبری کنندۀ حزبی از پاین به بالا (از واحدهای اولیۀ حزب تا مقامات رهبری کنندۀ مرکزی آن) بالتدریج انتخاب گردند. در پروسۀ رایگیری و انتخابات متذکره، اعضای حزب با رعایت اصل «یک فرد یک رای» نقش یک سان و مساوی ایفا نمایند و از میان کاندیدهای داوطلب، طی پروسۀ رقابت انتخاباتی، فرد مورد تائید شان را تشخیص و به او ابراز رای نمایند.

2 ـ با ختم پروسۀ فوق و بمثابه گام دویمی، لازم است که احزاب واحد تشکیل شدۀ مذکور، به این اصل نیز توجه و آن را در عملکرد سیاسی شان رعایت نمایند که با وجود تفاوت ها و رقابت های عینی و ضرور درونی، همه با هم در بستر یک گرایش (ترقیخوانه)، از حال بسوی آینده گام بر میدارند. درک حدود و ثغور این «وحدت و مبارزه» ، میکانیزم درونی تغییر و تکامل نهضت ترقیخواهانه را تامین و پروسۀ دستیابی به اهداف این نهضت را تسهیل و تسریع مینماید. این اصل و ضرورت های جدی وضعیت کنونی، حکم مینمایند که احزاب ترقیخواه با در نظرداشت یک برنامۀ سیاسی مورد قبول و حاوی اهداف مبرم کنونی در یک ایتلاف وسیع سیاسی به دور همدیگر جمع شده، وحدت عمل شان را تامین و حضور فعال شان را توأم با مأنور ها و نمایشات معقول و ممکن سیاسی تبارز دهند.

3 ـ در گام سوم، مسئله وحدت عمل تمام نیروهای سیاسی و اجتماعی ترقیخواه، ملی و دموکرات در یک حرکت واحد سرتاسری، ضرورت مبرمی محسوب میگردد که می باید در زمینه با مسوولیت و معقولیت برخورد گردد. این «حرکت» میتواند تمام احزاب، سازمانهای اجتماعی و سایر نهادهای جامعۀ مدنی را با درنظرداشت برنامۀ واحد قبول شده، در بر گیرد. ایتلاف احزاب سیاسی ترقیخواه (مطروحه در مادۀ دوم فوق الذکر) میتواند و باید بتواند بمثابه هستۀ سیاسی این حرکت، خواست ها و مطالبات صنفی و اجتماعی ساختارهای اجتماعی و نهادهای مدنی موجود در «حرکت» را در وضعیت سیاسی مطرح و برای دستیابی به این خواستها و مطالبات مبارزه نموده و در مقابل سازمانهای اجتماعی و نهادهای مدنی موجود پایگاه اجتماعی ایتلاف سیاسی در حرکت را تقویت میبخشند.

در نهایت میتوان به این نتیجه دست یافت که با دموکراتیزه ساختن حیات درونی، وحدت میان احزاب و سازمانهای«همفکر» و همگرایی احزاب «همسو» بسوی یک ایتلاف وسیع سیاسی و  شرکت این ایتلاف در یک حرکت واحد سرتاسری سیاسی و اجتماعی ترقیخواهانۀ کشور است که گرایش های موجود انحصارگرانۀ لایۀ سنتی سیاسی تضعیف و سرانجام به شکست بنبستی می انجامد که در نتیجۀ تضاد میان گرایش انحصارگرانۀ مذکور و ضرورتهای ناشی از وضع موجود ایجاد گردیده است. افزون بر آن در فضای دموکراتیکِ حیات درونی احزاب و سازمانهای سیاسی است که فضا برای رقابت سالم و در نتیجه زمینه ها برای رشد، تشخیص و تبارز استعدادهای جوان و جدید تدارک گردیده و شور و شوق و تحرک و ابتکار ایجاد میگردد. درین صورت است که  نیروهای ترقیخواه امکان می یابند تا به قدرتی دستیابند که بتوانند در معادلات کنونی سیاسی مطرح  و نقش شان را در وضعیت سیاسی کشور، منطقه و جهان به درستی ایفا نمایند.