چگونه مزارشريف جانشین بلخ گردید؟

 

محمدتقی حکيم در جغرافيای تاريخی شهر های ايران به نقل از روضة الصفا، روايت ميکندکه درسال ۸۸۵ هجری، مردی بنام شمس الدين محمد که خودش را به شيخ بايزيد بسطامی صوفی معروف منتسب می نمود ، ازکابل به بلخ رفت وکتابی در اختيار داشت که گويا در زمان سلطان سنجر سلجوقی نوشته شده بود. در اين کتاب غير موثق اشاره شده بود که مزار امير المؤمنين علی بن ابی طالب در قريه « خواجه خيران» بلخ بوده باشد . حاکم بلخ به محل قريه خواجه خيران (خواجه حيران؟) رفته ، مقبره و گنبدی محقری ديد، امرکرد تا محل را بکاوند ، در نتيجه لوحه سنگی بدست آمد که برآن نوشته شده بود: « اينست مضجع اسدالله الغالب علی بن ابی طالب عليهم السلام ». چون صحت اين روايت از نظر تاريخ مشکوک بود ، موضوع توسط شخص راوی به سلطان حسين بايقرا در هرات گزارش داده شد.( محمدتقی حکيم، جغرافيای تاريخی شهرهای ايران ،تهران ، ۱۳۶۶، ص ۲۴۴)

غبار نيز اين روايت را درمسيرتاريخ، آورده و علاوه ميکند که: سلطان حسين بايقرا براثر ادعای شمس الدين محمد، مدتی بعد، از هرات به بلخ رفت ، و ازقريه خواجه حيران ديدن کرد، در آنجا گنبدی و قبری با لوحه سنگی ديد که در آن لوحه سنگ عبارت :« هذا قبر اسدالله ابن عم رسول الله علی ولی الله» ديده ميشد . چون تاريخ صحت چنين ادعای را تصديق نميکرد، معهذاسلطان حسين امرکرد تا بالای آن قبر عمارت موجود را بساختند و بازاری بر آوردند و حمامی بنياد نهادند . سلطان «نهرشاهی» را بر اين مزار جديد الاحداث وقف کرد و سيد تاج الدين حسن اندخوئی را به نقابت و همان شمس الدين محمد ( شيخ زاده بسطامی ) را به توليت مزار معين کرد و کار کنانی هم برای موقوفات آن مقرر نمود. از آن ببعد است که قريه خواجه حيران نام« مزار شريف» گرفت و بتدريج آباد تر شد و عوض بلخ قديم مرکز ولايت گرديد. در اين ضمن شيخ زاده بسطامی به آنچه ميخواست رسيد يعنی مقام روحانی حاصل کرد و تمول سرشار از نذر و نذور بدست آورد.»( غبار، افغانستان درمسيرتاريخ، ج ۱، ص۲۸۱)

با توجه به آنچه روضه الصفا روايت کرده ومحمدتقی حکيم و مرحوم غبار آن روايت را در مورد ايجاد شهر مزار و رونق آن از برکت نام علی(کرم الله وجه) نوشته اند، يک بار ديگر ميتوان تائيد کرد که هيچ سند و شواهد تاريخی در دست نيست که ورود خليفه چهارم را به افغانستان نشان بدهد ، تا چه رسد به مرقد آن حضرت در اين کشور ؟ زيرا به گواهی تاريخ طبری، در سال ۴۰ هجری سه تن از خوارج که از پيگرد سپاه حضرت علی بجان رسيده بودند(يعنی ابن ملجم ، برک ابن عبدالله وعمرو بن بکرتميمی)تصميم گرفتندکه علی، معاويه و عمروعاص را بقتل برسانند تا راه برای انتخابات آزادجهت تعيين خليفه تازه فراهم گردد.مامور قتل معاويه او را زخم زد و مجروح ساخت ، مامور قتل عمروعاص نيزبجای او اشتباهاً شخص ديگری را بقتل آورد، اما مامورقتل علی، عبدالرحمن بن ملجم درسحرگاه نوزدهم رمضان، با شمشير،حضرت علی را مجروح کردکه سرانجام باعث مرگ علی گرديد. (تاريخ طبری، ج ۶، صص ۲۶۸۱ -۲۶۹۳، بحواله علی ميرفطروس،اسلام شناسی، ج ۱، ص ۹۲)

بقول علی ميرفطروس : قبرعلی را از بيم آنکه مبادا خوارج آنرا نبش کرده و جسد وی رابيرون آورند، از مردم پنهان کردند و بقولی دوبار قبرعلی را از جائی بجای ديگر تغيير دادند. بعضی گويندجسد علی را باشتری به مدينه فرستادند تا درکنار رسول خدا بخاک سپرده شود ولی اشتردر راه گم شد و ندانستند بکجا رفت. برخی گويندآن شتر را قبيله طی گرفته و جسد علی را دفن کردند، ولی علما و مورخان شيعه گويند که حضرت علی رادر نجف بخاک سپردند.( علی ميرفطروس ، همان، ص ۹۳)

مگر مردم افغانستان و آسيای ميانه تا هنوز به اين باورند که قبر علی در شهر مزارشريف هست و سالانه هزاران خانواده از دور ونزديک وحتی ازپاکستان وايران وآسيای ميانه برای طلب مراد به اين مزار می آيند.چون متولیان مزارمنسوب به حضرت علی در بلخ سالانه از برکت این زیارت صاحب درآمدی سرشاراز مدرک خیرات ونذور زوارمیگردند وبه کس اجازه نمیدهند درمورد عدم موجودیت مقبره علی دراین مکان حرفی بزنند واگر زده شود گوینده ونویسنده را متهم به بد دینی میکنند ومردم هم که اکثریت از سواد ودانش تاریخ بهره ای ندارند،سخنان افسانه وار متولیان را باورمیکنند وحاضر نیستند حقیقت را بشنوندو به حقیقت باورکنند.

حقه بازیهای متولیان روضۀ مزارشریف:

سلیمان راوش در موردعملکرد متوليان روضه مزارشريف درمقاله ای یاد آورمیشود که: در جشن نوروز برخی وقايع معجزه مانند از سوی متوليان روضه مزار به وقوع می پيوندد که بر رونق دکان متوليان روضه سخت موثر است. او ميگويد که چند روز قبل از فرارسيدن نوروز، يکی دونفر از معتمدان متولی روضه ، پسر و يا مرد جوانی راکور ياکر و يا شل وانمود ميکنند و او را در مدخل ورودی روضه جا ميدهند تا در حال گريه و زاری از مردم بخواهد که به حال اين جوان به درگاه سخی شاه مردان دعا و استرحام کنند تا بينائی و يا شنوائی وحرکت وبرکت را دوباره بازيابد، نماز گزاران در اين چند روز هنگام ادای نماز طبعاً باگريه وشيون کور، کر و يا شل آشنا ميشوند و يکجا با ملا امام درحق مريض دعای خير ميکنند.(جالب است که هريک از اين معبوبين خود را از يک گوشه دورافتاده کشور وانمود ميکنند که سالهاست به اين مريضی مصاب شده اند.) در روز نوروز پس از بيرون آوردن ژنده از حرم روضه ناگاه فرياد برآورده ميشود که مريض ما از برکت لطف سخی شاه مردان، شفا يافت. با اين فرياد مردم او را نظر کرده شاه ولايت مآب علی کرم الله وجه تصور کرده بسوی شخص به مراد رسيده هجوم می برند و هريک سعی ميکند دستش برسر وصورت ولباس او برسد تا پارجه ای از لباس او را تبرک گويا بردارند، مگر از طرف افراد محافظ بشدت ممانعت صورت مييگيرد وسعی ميشود هرچه زودتر از محل دوربرده شود، گاهی در اين هنگامه کور يا کر تازه شفا يافته در زيردست وپای مردم می افتد وواقعاً زده و زخمی و حتی کشته ميشود. البته محافظين فوراً او را از صحنه بيرون ميکشند و تا چند روز هم از چشم مردم پنهان ميکنند . بدينسان آوازه دوباره شفايابی مريض درميان زوار و از طريق آنها بشهرها و روستاها می پيچد وهرسال سيلی از مردم بسوی مزارشريف سرازير ميشوند و برای متولی روضه نذر ونذور می پردازند و دکان روحانيت وتوليت مزار، پر رونق تر ميگردد و اين کار از قرنهاست به همين روال دوام دارد.(سايت آريائی ،مقاله آقای راوش در مورد نوروز،۲۱مارچ ۲۰۰۵)

اقای حمید آدم نیزنظیرهمین داستان را ازقول یکی از کیسه بران حرفه ئی یاد آورمیشود که جالب وشنیدنی است. برطبق این روایت برخی ازکیسه بران ماهردر آستانه نوروز خود را به مزار شریف رسانده وبه یکی از کیسه بران وظیفه سپرده میشود تا خود را شل و یا کور وانمود کند و دو سه تای دیگر وظیفه میگیرند تا خود را از اقارب آن کور یا شل و از ولایات دور وانمود کرده در دروازه ورودی مسجد روضه جای بگیرند تا نمازگزاران متوجه آنها بشوند. در روز نوروز پس از آنکه ژنده بالا شد، دفعتاً از سوی کسی که خود را به کوری یا شلی زده فریاد زده میشود که شفایافته است. با شنیدن صدای مریض به مراد رسیده سیل مردم غرض لمس کردن سرولباس وی بسوی او سرازیرمیشود وچون ازدحام مردم زیاد است، کسی بفکر جیب خود نمیشود، دراین فرصت کیسه بران دست بکار میشوند وده ها جیب را می زنند واز صحنه بدر میروند. وآنگه کسی که جیبش زده شده است، متوجه فریب کاری مرد دغل کار ومزور میگردد ولی کار از کارگذشته است وپشیمانی سودی ندارد.(افغان جرمن آنلاین، آرشیف مقالات سایرنویسندگان،مقاله حمید آدم در مورد نوروز، ۲۰۰۵)

ازآنچه نقل کردیم به این نتیجه دست می یابیم که مردم ما بجای حقیقت بیشتربه افسانه ها باور دارند !

پایان