موقف غلام بچه هادر دربار امیر

 

برخی از مردم هنوز هم فکرمیکنند که امیرمثل سلطان محمودغزنوی مردی امردباز بود وبه همین منظور تعدادی از بچه های خوش صورت را دردربارخود نگهداشته بود ،درحالی که واقعیت چنین نبود وغلام بچه ها در دربار امیر به منظور وهدف دیگری نگداشته میشدند.

امیر میگوید: «غلام بچه های مقرب من، پسرهای اجزاء خانواده سلطنتی و پسرهای اعیان وخوانین و پسرهای صاحب منصب های دربار من میباشند.علاوه بر اینها، غلام بچه هایی می باشند که از طوایف کافری و شغنانی و چترالی و بدخشانی و هزاره و سایر طوایف می باشند. در حقیقت این بچه ها بیشتر از سایر نوکرهای من، تحت تربیت و تعلیم خودم می باشند. لباس آنها مثل شاهزادگان از پارچه های نفیس و گران بها است. اسپهای ممتاز نیز به جهت سواری دارند و نوکر ها و مستخدمین شخصی هم دارند. علاوه برلباس و خوراک و اسپ و منزل و نوکر که از دولت داده میشود، پول جیب خرچ هم دارند. زمانیکه بزرگ میشوند، چون آنهارا خود تربیت نموده ام، به مناصب جلیلۀ مملکت مفتخر مینمایم. مثلاً فرامرزخان را که غلام چترالی می باشد، سپهسالار معتمد من در هرات می باشد و ناظر محمد صفرخان که او هم غلام بچۀ چترالی است، یکی از نوکرهای خیلی امین دربار من میباشد و مهر ثبت من در دست اوست که نوشته جات و غذا و دوای مرا مهر مینماید. خلاصه جان و تمام مملکت من بکلی در دست اوست. مرحوم پروانه خان نایب سالار و مرحوم خان محمد خان خزانه دار کل که دو نفر از بزرگترین صاحب منصب های مملکت بوده اند، در زمان حیات خود غلام بوده اند.

فی الواقع لفظ غلام، فقط اسمی است که باقی مانده، ولی معنی حقیقی این لفظ در افغانستان در عهد سلطنت من اینست که آنها از سایر نوکرهای مملکت معتمدتر و مقرب تر می باشند. وقتی آنها به کمال رشد می رسند، دخترهای اعیان از خانواده های خیلی محترم را به جهت آنها تزویج می نمایم. منازل و اسباب و تمام لوازمات خانه داری بهتر از شاهزادگان خانوادۀ سلطنتی به آنها میدهم. عیالهای آنها مستمری علیحده به جهت خرج جیب خود دارند و نیز مستخدمین شخصی از جانب دولت دارند.

تربیت غلام بچه ها

امیر در مورد نحوۀ تربیت غلام بچه ها مینویسد: در هرجا که بوده باشم چه در سفر و چه در حضر به جهت غلام بچه های من همیشه مکتبی مرتب میباشد که آنها در آنجا تکالیف و مسایل دینی خود را و تواریخ و جغرافیا و هندسه و السنۀ خارجه و تیر اندازی را تحصیل نمایند. وقتی که یک دسته از آنها حاضر خدمت هستند دستۀ دیگری مشغول درس می باشند. زمانیکه فارغ التحصیل و بزرگ شدند، به خدمات دولتی مامور و برقرار میشوند. درنظام فوجی موسوم به خانه آبادی میباشند که مرکب از پسر های کوچکی است که تمام اولاد های صاحب منصبان نظامی وخوانین مملکت میباشند واینها نقش وحرکات نظامی را تحصیل می نمایند وبعد ها در افواج دیگرمامور میشوند.» (تاج التواریخ، جلد ۲، ص ۳۷۴)

امیر و حرمسرا :

امیر درباره رفتن خود به حرمسرا می نویسد :«دراوایل سلطنت خودم تقریباً هرهفته دومرتبه به حرمسرای خود میرفتم، ولی هرچه مشغول کارها وامورات سلطنتی شدم،رسم رفتن به حرمسرا رفتنم کمترشد، چنانکه ماهی یک مرتبه یا دو مرتبه شد، ولی حالا اینقدر اشتغال دارم که فقط سالی دو مرتبه یا سه مرتبه از عیال واطفال خود دیدن می نمایم.سایر اوقات سال هم درهمان اطاق هایی که مشغول کار هستم، شب و روز بسرمی برم وعیال های من درسالی ده دوازده مرتبه چند ساعتی به ملاقات من می ایند. خداوند مرا بجهت خدمت خودش خلق فرموده است تا از ملتی که به من سپرده است، حراست نمایم نه آنکه اوقات خود را صرف عیش وعشرت نمایم. بزرگترین سعادت من این است که همیشه مشغول خدمات اوباشم.»( تاج التواریخ، جلد ۲، ص ۳۶۶)

بدین ترتیب دیده میشودکه معنی غلام بچه از نظر امیر (اشخاص امین وقابل اعتماد)برخلاف برداشت کسانی است که با حدس وگمان امیر را شخص امردباز می پندارند، زیرا امیرمرد عیاش وخوشگذرانی چون تیمورشاه وامیر حبیب الله خان نبود واز بس در کار رسیدگی به امور مملکت وتامین امنیت و رونق تجارت و زراعت کشور غرق بود که ازدست خواندن ورسیدگی به شکایات ورا پورهای استخباراتی فرصت سربلندکردن نداشت تا چه رسد به عیش وعشرت که باید وقت میداشت. اگر امیر دچار انحرافات اخلاقی می بود حتماً طبیب معالج امیر وسرانجنیرماشین خانه کابل که هردوانگلیس واز مقربین امیر بودند درکتابهای خود درباره امیر به این موضوع اشاره میکردند که نکرده اند.

خدمتگزاران ۲۴ ساعته امیر :

امیر میگوید: «اشخاص ذیل از زمانی که از خواب بیدار می شوم تا زمانی که باز بخواب میروم، همیشه در حضور من می باشند: منشی ها، ایشک آقاسی، ناظر، رئیس ادارۀ اخباریه، رئیس کارخانه های شاهی که آوردن تمام عرایض هم به عهدۀ این شخص می باشد، هیچ منصبی معزز تر و محترم تر از این منصب نمی باشد و شخصی که حالا دارای این منصب می باشد صفرخان است که مراسلات دولت انگلیس هم توسط همین شخص به من میرسد. یک نفر دکتر طب جدید، یک طبیب قدیمی، یک نفر جراح، یک نفردواساز، دو سه نفر صاحب منصب های فوج خاصه، که علاوه برداشتن منصبهای نظامی، در زمانیکه حاضر دربارند، موقتاً میرغضب و جلاد هم می باشند و چند نفر پیش فراش خلوت (خانه سامان) که متوجه گلها و کاغذها و قلم و سایر اسباب اتاق می باشند. چند نفر پیشخدمت و یک نفر شربت دار و یک نفر قهوه چی باشی، یک نفر آبدار، یک نفر سقاء باشی وغلام بچه ها و شاطرها و صندوق دارها و خازن اسلحۀ شخص خودم و قلیان بردار و چند نفر فراش و چند نفر خیاط و خدمۀ شخصی خودم و یکنفر کتابدار و چند نفر قابچی و منجم باشی وعرض بیگی و اعلان چی دربار و میرآخور.»( تاج التواریخ، ج۲،ص ۳۵۸)

علاوه براینها شطرنج بازها و تخته نرد بازها و چند نفر از رفقای شخصی خودم و یک نفر کتاب خوان که در شب به جهت من کتاب میخواند و یک نفر قصه گو و بعضی از مامورین که در ظرف روز اطلاعات به حضور من می آورند اجازه میدهم که شب وقتی از کارهای شان فارغ میشوند با من مصاحبت کنند. . . شبها چند نفر از اعیان و سرکرده های کابل به جهت ملاقات من می آیند، اگر فراغت داشتم اشخاصی را که برای صحبت داشتن و ملاقات خواسته ام اذن توقف میدهم و سایرین مرخص میشوند.

طایفۀ سوم نوکرهای شخصی میباشند که همیشه در اتاقهای متصل به اتاق نشیمن من یا اگر در سفر باشم در چادرهای متصل به سراپردۀ خودم حاضر می باشند تا هروقتیکه آنهارا بخواهم حاضر باشند.»( تاج التواریخ، ج۲،ص ۳۵۹)

ادامه دارد