شاه بوبوجان

جیغه دار خانم امیر آهنین اولین زنیکه راجع به استقلال شعر گفت

 

در ۱۲۹۶ هجری/ ۱۸۸۰میلادی وقتیکه امیرعبدالرحمن خان از بخارا به وطن بازگشت وبه کابل آمد، شب در باغ بالا توقف نمود ودر آنجا با بزرگان وارکان دولت ملاقات نمود و ضمن صحبت با سردار محمد یوسف خان ابن امیر دوست محمدخان پرسیدآیا کدام سردار زاده یا خواهر زاده ایکه لیاقت همسری را با او داشته باشد، سراغ دارد؟ سردار محمدیوسف خان فوراً حلیمه دختر میرعتیق الله خان را که در آن زمان۱۶ یا ۱۷ سال داشت ودر حسن وزیبائی نیز زبانزد خاندانهای اشراف بود بخاطر اورد و او را به امیرعبدالرحمن خان معرفی نمود . چند روز بعد حلیمه به نکاح امیرعبدالرحمن خان درآمد که بعد به بوبوجان شهرت یافت.

اولین کار این خانم بخشیدن مهر خود به امیر وسپس رفتن او به محبس عمومی بدون اجازه امیر و رهاکردن تمام زندانیان از محبس بود. وقتی امیر از این قضیه آگاه شد بشدت عصبانی گردید ولی بعلت علاقه شدیدی که نسبت به خانم جوان خود داشت از گناهش درگذشت و به او خاطر نشان کرد که منبعد بدون مشورت او دست به چنین کارهایی نزند.

بی بی حلیمه دختر میر عتیق الله از اولادۀ میرواعظ کابلی ، بود که درسال۱۲۸۰ یا ۱۲۸۲ در بارانۀ کابل چشم به دنیا گشود. مادر میرعتیق الله دختر امیر دوست محمدخان بود. حلیمه ازکودکی در خانه پدر علوم متداوله را آموخت ودر ادب وشعر معلومات لازم را کسب کرد ودرجوانی ذوق شعر گفتن در او شکوفه نمود.

بی بی حلیمه زنی سخی طبع ومهمان نوازبود ودسترخوان گسترده داشت وبا غربا ومستمندان مساعدت میکرد. وی به ساز و سرود وموسیقی ومیله وگردش علاقه مفرط داشت، و از اوایل بهار که درختان شکوفه باران میشدند تا فصل پائیز هرروز به باغی میرفت و اوقات خود را به سیر ومیله سپری میکرد، و وقت خود را به شنیدن موسیقی میگذشتاند و بهترین نوازندگان خرابات را بحضور میطلبید و به ساز وسرودهای آنان گوش فرامیداد وازهنر ایشان محظوظ میگشت.

گویند روزی امیر عبدالرحمن خان یک دسته گل نرگس برای بی بی حلیمه فرستاد و او برای ادای تشکرفرد ذیل را نوشت و به امیر فرستاد:

نرگس صد برگ از دست شهنشاهم رسید

برســرخود ماندم و برچشم تر مالیدمش

بوبوجان یا بی بی حلیمه اولین شاعر زنی است که در عهد امیر عبدالرحمن خان دم از استقلال زده است.

بروایت پرده نشینان سخنگوی این سه بیت از اواست:

از برای خـــدا بـلــند کــنـید

برسرخــود لــوای استـقلال

باد شیــرین دهان ملــت ما

یارب از میوه های استقلال

میکشم بعد ازاین بدیدۀ خود

سرمه از خاک پای استقلال

بوبوجان از امیر صاحب دوفرزند شد که یکی درکودکی درگذشت ودیگرش سردار محمد عمرخان بود.سردارمحمد عمرخان پدر محمدحسن ضیائی و سردار عبدالرحیم ضیائی (شیون)بود که این آخری سرگذشت بسیاردردناک دارد و سختی های زندان های استالین در سایبریارا درجریان جنگ جهانی دوم دیده است که خواندن سرگذشتش مو بربدن راست میکند. وی شاعر توانا در زبان فارسی دری بود و صاحب رسالۀ:"صفحاتی از تاریخ افغانستان" میباشد .

روایت شیون ضیائی در باره مادربزرگش شاه بوبوجان:

در خانواده امير عبدالرحمن خان ميان وارثان او بر سر تاج و تخت اختلافات بسياري وجود داشت. مادر کلان من حليمه، ملکه رسمي افغانستان بود. حليمه هم در محافل دربار و هم در بين مردم از نفوذ و اعتبار فراوان برخوردار بود. او اولين زن افغان بود که ممکن بعد از ملالي ( قهرمان جنگ ميوند ) اکثراً سوار بر اسپ پيشاپيش قطعات عسکري ظاهر مي شد. تقريباً هميشه مي توانست هر قضيه را مطابق ميل خود حل و فصل کند. در برخي موارد حتي موفق ميگرديد حکم اعدامي را که امير صادر کرده بود، ملغي قرار دهد.

پس از وفات امير عبدالرحمن خان در ماه اکتوبر 1901 بي بي حليمه نمي خواست شهزاده حبيب الله پسر چهارم امير وارث تاج و تخت شناخته شود. بي بي حليمه در اين فکر بود که پسر خودش سردار محمد عمر پادشاه شود و تا زماني که پسر وي به سن بلوغ برسد و بزرگ شود، خود زمام امور مملکت را در دست بگيرد. اين امر در محافل دربار سراسيمگي و آشفتگي بزرگي ايجاد کرده بود. سردارعبدالقدوس خان که در زمان امارت امير عبدالرحمن خان لقب (شاه آغاسي حضور) يا وزير دربار را داشت، در رفع اين سراسيمگي سعي زياد نمود. وبه سود شهزاده حبيب الله دست به کار شد. و بي بي حليمه را راضي ساخت تا شهزاده حبيب الله را وارث امير بشناسد. پدر عبدالقدوس خان سلطان محمد خان طلائي بود. امير حبيب الله خان چون به تخت نشست به پاس خدمات عبدالقدوس خان، او را (اعتماد الدوله) لقب داد. خانواده ایکه اکنون در افغانستان بنام اعتمادي معروف ميباشد از بازماندگان همين شخص است. بعدتر بي بي حليمه به ياري هواداران خود در دربار بسيار کوشيد تا به هر وسيله که مي شود امير حبيب الله خان را از قدرت برکنار سازد. براي اين منظور توطئه اي را سازمان داد، ولي توطئه اش افشاء گرديد و تمام کساني که در آن شرکت داشتند زنداني شدند. طوريکه معلوم شد اين توطئه را ميرزا محمد حسين خان کوتوال ( پدر خليل الله خليلي)، که امور استخباراتي امير را رهبري مي کرد، کشف نمود. به منظور کاهش امکانات مالي حليمه و از بين بردن زمينه هاي دسيسه بازي، امير حبيب الله خان بی بی حليمه را وادار ساخت تا تمام دارائي خود را به قسم هدیه به امير انتقال بدهد. (سردار رحیم ضیائی،صفحاتی از تاریخ افغانستان، ص30- 31، چاپ لیموژفربانسه،2010)

بقول ولی احمدنوری ،بي بي حليمه با وجوديکه همسر سوم امير عبدالرحمن خان بود از طرف پادشاه به حيث ملکۀ رسمي افغانستان برگزيده شده بود. بعد از وصلت با پادشاه به نام " بوبو جان جغه دار" يعني بوبوجان تاج دار مشهور شد. او زن دانا ، فاضل و نکو کار بود. يکي از کار هاي عمراني او اعمار پلي در راه پغمان است که تا امروز بنامش ياد مي شود ( پل حليمه). و از کار هاي عمده و قابل يادآوري ديگر او اهداي کاخ شخصي اش براي اولين مکتب نسوان کابل بود. اين کاخ بنام (بوستان سراي)، و باغ بزرگ آن بنام (باغ زرنگار) ياد مي شد. اين کار او ازعلاقه زيادش به معارف و تنوير نسوان افغانستان نمايندگي مي کرد.( سردار محمدرحیم ضیائی،صفحاتی از تاریخ افغانستان،ص30- 31)

روایات سردارکبیر سراج:

به گفتۀ سردار کبیرالله سراج ، امیرعبدالرحمن خان بیشتر در باغ بالا اقامت داشت وبوبوجان در بوستان سرای بسر میبرد. بوبوجان معروف به بوبوجان جیغه دار خانم امیرعبدالرحمن خان بود که تاج الماس نشانی برسرمینهاد وهنگام حرکت از یکجا بجای دیگر تعدادی از عساکر دولتی او را اسکورت میکردند ومیخواست نقش یک ملکه را اجرا نماید وچون جیغه برسرمی نهاد ازاین سبب به ببوجان جیغه دار معروف شده بود.

از آنجائی که بوبوجان میخواست پسرش سردار محمدعمر ولیعهد شود، او را که هنوز نوجوان ده ساله بود داماد ساخت و درسن ۱۱ سالگی او صاحب فرزندی بنام سردار نیک محمد شد که فقط ۱۱ سال از پدرخود کوچکتر بود.ازپسران دیگر سردار محمدعمر سردارمحمدرحیم ضیائی متخلص به " شیون" وسردارمحمدحسن خان یاور، نامدارتر اند. اما امیر عبدالرحمن خان بجای سردار محمدعمرخان، سردار حبیب الله خان را بیش از دیگرپسران برای مشق وتمرین سلطنت مورد توجه قرارمیداد و بکارهای مملکت آشنا میساخت ،گویاکه او را ولیعهد خود ساخته بود.بعد از فوت امیرعبدالرحمن خان ، بدون کوچکترین مخالفت از سوی برادران او به امارت برداشته شد.

بروایت ماگه رحمانی، مولف پرده نشینان سخنگوی( ص ۱۴۶) ببوجان به عمر ۴۶ سالگی صبح روز چهارشنبه۲جوزای ۱۳۰۴شمسی( 22می 1925میلادی ) درگذشت وجنازه اش در جوار تمیم انصاربخاک سپرده شد.

منزل نشیمن شاه بوبوجان درشهرنوکابل درمحلی واقع شده که اکنون اکادمی علوم افغانستان قراردارد.

پایان 21/ 3/ 2021