نگاهی گذرا به موضعگیری غبار در قبال امیرآهنین

 

در میان مؤرخین افغانستان هیچ یکی به اندازۀ میرغلام محمد غبار ومیر محمدصدیق فرهنگ از امیر عبدالرحمن خان نفرت نداشته و از او مذمت و بدگوئی نکرده اند.این دو تاریخ نویس از جمله مشروطه خواهان سوم، وملهم از آیدیالوژی چپی بودند و بنابرین از ریشه با موسسه سلطنت و بخصوص سلطنت محمدزائیها مخالفت داشتند زیراهر دومزۀ زندان وحبس را در دهه ۳۰خوشیدی چشیده بودند.

غبار برای مجسم ساختن سیمای امیر، او را با "چنگیزخان مغول" یکسان می بیند. غبار هم چنانکه سیاست داخلی امیر را بخاطر از میان بردن رهبران سیاسی و مذهبی در جنگ دوم افغان و انگلیس نکوهش میکند، شدت عمل امیر را در سرکوبی شورش ها و بغاوت های فیودالان محلی و سران قومی در افغانستان نیر محکوم میکند. در حالیکه هر دولتی برای خاموش کردن هر غایله یی مجبور است از قدرت و نیروی نظامی استفاده کند و در چنین صورتی طبعاً هرقدر مقاومت مردم بیشتر باشد، خشونت و سرکوب هم شدت می یابد و تلفات انسانی بیشتر میگردد. پس تأمین نظم و آرامش در مناطق شورشی بدون توسل به زور نیروهای مسلح کاری نا ممکن بنظر میرسد.

امیر عبدالرحمن خان اگر به چنین سیاستی دست نمیزد، چگونه میتوانست افغانستان ازهم پاشیده را دوباره بهم متحد و یک پارچه و یک کاسه نماید؟ از اینست که غبار، اقدامات امیر را در راستای ایجاد یک افغانستان واحد با از بین بردن سیستم ملوک الطوایفی و تأمین امنیت عمومی در شهرها و شاهراه ها و رونق تجارت و نضج گرفتن بورژوازی تجارتی و انکشاف صنایع ملی و مدرنیزه کردن کشور را تائید میکند. درعین حال غبار سپردن استقلال خارجی کشور را از سوی امیر به انگلیس ها و متعاقباً امضای معاهدۀ دیورند را که باعث از دست دادن دایمی بخش بزرگی از مردم و سرزمین های افغانستان به هند برتانوی گردید نیز بشدت محکوم مینماید، معهذا غبار از اقدامات امیر برضد انگلیس از طریق کمک به سران مبارزان آنسوی خط دیورند نیز به نیکوئی یاد میکند و اشاره مینماید که چگونه انگلیس ها غرض تحت فشار قراردادن امیر در سرحدات شمال و شمال غرب و غرب و جنوب و جنوب شرقی زمینه سازی میکردند تا امیر را همواره در ید قدرت خود داشته باشند.

غبار به فحوای این مقوله که" چونکه عیبش بنمودی هنرش نیز بگو" بعد از محکوم کردن حکومت مطلق العنانی امیر،بسیاری از کارهای او را تائید میکند چنانکه مینویسد: «امیر عبدالرحمن خان توانست بار دیگر در شرایط فیودالی دولت را مرکزیت بخشد و امنیت سرتاسری ‏کشور را قایم نماید. لهذا با آنکه اقتصاد رژیم، اقتصاد فیودالی باقی مانده بود. تبادلۀ جنس به پول رو به انکشاف نهاد ‏و مقدمۀ پیدایش سرمایۀ تجارتی را در دایرۀ وسیعی فراهم نمود. یعنی هسته یی که با دورۀ امیر شیرعلی خان یکجا ‏معدوم شده بود احیاء گردیده و سرمایۀ تجارتی "بسویۀ ملی" به میان آمده و در طی۲۰ سال آینده طبقۀ بورژوازی ‏تجارتی متراکم گردید و در پهلوی آن فرهنگ جدید ظهور کرد.‏

امیرعبدالرحمن خان در حفظ امنیت بشدت کوشید تا جائیکه بقول میرزا یعقوب علی خان خافی نویسندۀ معاصر امیر، ‏شخص متهم به دزدی به دار کشیده میشد و کاروانهای تجارتی اگر مورد سرقت قرار میگرفت، اموال مسروقه کاملاً ‏پیدا و به تجار مسترد میگردید. او میگوید: روزی مقداری پول در دستمالی پیچیده در معبرعام (شور بازار) افتاده بود، ‏و کسی جرئت برداشتن نداشت تا سپاهی کوتوالی (پولیس) رسید و برداشت و در چوک شهر آویخت، صاحبش آمد و ‏نشانی گفت و بگرفت.‏»( غبار،افغانستان درمسیرتاریخ ، ص ۶۴۸)

غبار می افزاید: « امیر عبدالرحمن خان با مردم ‏محشور و از معاشرت با حرم دور بوده و شب و روز در محیط مردانه میزیست. بازی ها و سپورت های ملی را تماشا ‏میکرد و صنعت کاران را تشویق مینمود. او به عرایض مردم گوش میداد و در تمام شهرهای کشور صندوق های مقفل ‏توزیع و نصب کرده بود تا هرکس هرچه میخواهد بنویسد و در آن بیندازد. سال دوبار محتویات صندوقها باز و به امیر پیش ‏میشد. . . امیر که روزنامه نداشت تمام مقررات خود را توسط اشتهارات چاپی بمردم کشور میرساند. تحصـیل مالیات را ‏بدون محصل ــ مثل عهد امیرشیرعلی خان ــ مقرر نمود و فقط باقیات را توسط محصل حصول میکرد. رسالهُ « مرآت ‏العقول» را تألیف و نشر نمود که ماحصلش توجیه مردم از نظر مذهب به تسریع در تحویل کردن مالیات بود. [امیر] مصارف ‏شخصی حکام و مامورین را که از مردم میگرفتند، منع کرد و اعلان نمود که مردم بدون مالیات معین دولت به هیچ ‏مامور پول و جنس ندهد. اگر کسی هدیه یی به اینها می داد، آنها مجبور بودند که نقد و جنس را تحویل خزاین دولت ‏نمایند. مامورین مراقبت میشدند و در صورت تکثر دارایی بنوعی از انواع مصادره میگردیدند. راجع به مامور متجاوز ‏از مردم رأی میخواست و در صورت شکایت مردم مجازات مینمود. این مجازات بعضاً در منظر عام و چوک کابل عملی ‏میگردید. به علاوه ادارۀ عهد نامه تأسیس کرد که هر ماموری عهد عدم خیانت به مردم و دولت ببندد و در صورت تخلف ‏ازبین برده شود. امیر بست خرقه قندهار را که پناهگاه مجرمین بود درهم شکست و پناهندۀ آن (محمد یوسف برادر سردار ‏عبدالله خان) را کور کرد.

در دورۀ سلطنت امیر امنیت عمومی موجود بود. در بازارها قصه سرایان رزمی و در مساجد مبلغین جهاد دینی ‏مصروف فعالیت بودند. از طرف دیگر میله های اصناف اهالی و پیشه وران با ساز و سرود و رقص و آواز دوام داشت. ‏در پایتخت محلهُ «خرابات» مرکز ساز و آواز و رقاصه ها شمرده میشد. در میدان های مخصوص چوب بازی و ‏پهلوانی و قچ جنگی و مرغ بازی رواج داشت و اسپ دوانی و شمشیر و نیزه بازی معمول بود. خانوادۀ شخصی امیر (به ‏استثنای سردار حبیب الله خان در امور نظامی و سردار نصرالله خان در امور مالی) حق مداخله در امور کشور را نداشتند. ‏رویهمرفته هیچ کدام از پسران امیر تاجر و سرمایه دار در داخل و خارج کشور نبودند و فقط با معاش دولت و رتبۀ ‏اعزازی می زیستند»‏.(درمسیرتاریخ، ص ۶۵۷)

غبار اعتراف میکند که: « انگلیسها برای تضعیف مردم و دولت افغانستان از هیچ دسیسه و توطئه ئی دریغ نمی ورزیدند تا مقاومت در برابر انگلیس ها معدوم گردد، بهمین سبب بود که حکومت هند برتانوی از یک طرف پشاور و کاکرستان و تیرا را آشیانۀ فساد برای تولید اغتشاش برای افغانستان ساخته بود و گماشتگان انگلیس از قبیل سردار نور محمد خان، سردار پیر محمد خان و سردار باز محمد خان و سردار محمد حسن خان و سعدوی کروخیل و امثال آن، در پکتیا و شنوار و کنر و باجور و سرحدات شرقی، متناوباً آتش فتنه بر ضد امیر عبدالرحمن خان می افروختند. چنانکه دولت روس در شمال افغانستان این آتش را توسط سردار اسحاق خان روشن نمود.»( غبار، درمسیرتاریخ،ص۶۸۲)

غبارمیگوید،امیر عبدالرحمن خان در داخل سرحدات آزاد افغانستان شرقی روح جهاد و دشمنی با انگلیس را می دمید و کتب و رسالاتی در این موضوع منتشر میساخت و در سرحدات آزاد توزیع مینمود. او علناً در دربارهای خود از بیوفائی و غداری دولت انگلیس و دشمنی او با اسلام سخن میگفت و مردم را تشجیع می نمود. امیر به رهبران مردم سرحدات آزاد‏ پول و اسلحه کمک میکرد تا برضد حکومت انگلیس بکار ببرند. علاوتاً او به نشر رسالات تبلیغی جهاد پرداخت وهم به مامورین ‏موظف حدبخشی دستور العملی صادر و مواضع عمده را دقیقاً مشخص کرد و نام برد ‏و تأکید کرد که انگلیس بیشتر از آن تجاوز نکند. (غبار،ص۶۸۲-۶۸۳)

بقول انجنیرمارتین ، امیر بعد ازبرگشت پسرش سردار نصرالله خان به انگلستان در سال ۱۸۹۵ بسیاراز انگلیسها ناراضی بود... همچنان امیر را نامه های ویسرای هند نیز سخت رنجانده بود که در آن امیر را در شورش مردم اپریدی در آگست سال ۱۸۹۷شریک دانسته بودند و به امیر بطور واضح نوشته بود که تکرار این شورش ها به از دست دادن تاج و تخت امیر تمام خواهد شد. در نامه به امیر خاطرنشان شده بود تا جلو فعالیتهای ملانجم الدین آخندزاده را در میان قبایل بگیرد." (انجنیرمارتین،دپولادی امیر تر سیوری لاندی ، ص ۸۶)

سردار محمد رحیم شیون، مینویسد که: "امیرعبدالرحمن خان بعد از امضای موافقت نامۀ مشهور با جنرال دیورند طوری سازماندهی نمود که گویا ملانجم الدین آخوندزاده (ملای هده) ازترس امیر از هدۀ جلال آباد فرار کرده و میان قبایل پشتون سرحدی پناهنده شده است. درحالی که ملانجم الدین آخوند زاده که قیام قبایل را علیه انگلیسها به راه انداخته بود ، درعین زمان از امیر عبدالرحمن خان کمک مالی و پولی دریافت میکرد. ( رحیم شیون ضیائی، صفحاتی از تاریخ معاصر افغانستان ، ص ۲۶)

از تذکرات غبار وسرداررحیم شیون(نواسه امیر) وفیض محمدکاتب و انجنیر مارتین انگلیس بروشنی معلوم میشودکه دل امیر از دست دسایس انگلیس پرخون بود ولی زورش به این دشمن محیل قوی تر ازافغانستان نمی رسید. پایان