سه قرن سه دگرگونی

قرن نزده قرن اروپا .

قرن بیست قرن امریکا .

قرن بیست ویک برویت برخی انکشافات شاید قرن اسیا باشد .

قرن نزده :

درین قرن اروپا در تب وتاب کشمکش های داخلی بود که در میان همه کشورهای استعماری انگستان از موقعیت بهتر بر خوردار شده سرحد مستعمراتش را تا نیم قاره هند وسعت داد .

ناپلیون که نصف اروپارا در تصرف اورده بود ممالک اروپایی در پی امحای قدرت او بودند . درکنگره وین سال ۱۸۱۵ پس از شکست نا پلیون دول فاتح متصرفات ناپلیون را بین هم تقسیم نمودند . با این شکست روحیه ازادی خواهی و در مقطع همان زمان عقاید انقلابی شکل میگرفت . غرض جلوگیری ازین روحیه اتحاد مقدس در اروپا تشکیل شدو به اثر ان در المان و ایتالیا وچند کشور دیگر اغتشاشات ازادی خواهی آغاز گردید .

بعدآ در سال ۱۸۷۰ بنابر سیاستهای متضاد کشورهای اروپایی و موضعگیری ها علیه یکدیگر " کنسرت اروپا " تشکیل شد که فرانسه دران از موقعیت برجسته تر برخوردار گردید .

در شرق دور فرانسه و انگلیس جنگ تریاک را علیه چین آغاز کردند . دولت انگلیس پیشتاز استعمار گردیده به رقابتهای فرانسه و روسیه وچند کشور دیگر اروپایی فایق امد و در سال ۱۸۷۵ دولت مغولی هند را ساقط کرده ملکه ویکتوریا بحیث امپرا تریس هند اعلان شد .

امپراطور ی انگلستان همان بود که میگفتند آفتاب در ان غروب نمیکرد در ان زمان " یک اقلیت ۴۵ ملیونی انگلیسی بر ۶۰۰ ملیون امپراتوری بریتانیا حکومت میکردند " .

همچنان فرانسه ، هسپانیه و پرتگال تا افریقا و امریکای لاتین شتافتند و صاحب مستعمرات شدند . دران زمان تنها فرانسه و انگلستان ۷،۵ ملیون میل مربع سرزمینهای مختلف را در اختیار دراورده بودند .

در سال ۱۸۷۸ قدرت امپراتوری عثمانی در اروپا خاتمه یافت .

در نیمه دوم قرن بیست اولین حلقه استعمار امپراطوری انگلیس در افغانستان از هم گسیخت و ان امپراطوری به مصیبتهای دوامدار ازادی خواهی مستعمرات گرفتار شد .

قرن بیستم :

مشخصه این قرن باچند حادثه معین میگردد :

دو جنگ جهانی ، انقلاب سوسیالیستی اکتوبر ، فروریزی سیستم مستعمراتی انگلیس ، تشکیل سازمان ملل متحد و تعداد زیاد سازمانهای منطقوی ،تشکیل نظم نوین جهان بر بنیاد جنگ سرد و رقابت دو سیستم سرمایداری و سوسیالیستی .

به اثر دو جنگ جهانی اروپا دچار اظطراب ناتوانی گردیده امریکا بحیث قدرت درجه اول نظامی و اقتصادی قد برا فراشت و اتحاد شوروی بحیث رقیب ان در اروپای شرقی و عده ای از ممالک اسیایی ، افریقایی وامریکای لاتین از موقعیت توانمند مقابله با امریکا برخوردار گردید .

قرن بیست تا انقراض سیستم سوسیالیستی در شوروی و ممالک اروپای شرقی قرن تقابل ایدیولوژیها بود . لیبرالیسم و سوسیالیسم معیار تعین کننده موضعگیری های دول جهان شد ، اما در گرماگرمی این تقابل جنبش جدید عدم انسلاک توانست مسیر جدا از هردو قدرت را برای کشور های جهان سوم ‌باز نماید .

در قرن بیست امریکا لیبرالیسم را نوش داروی همه درد ها وانمود میکرد که تا حال ادامه دارد .

پس از جنگ جهانی دوم‌ نسخه صدور استایل امریکایی به کشور های دیگر درمان درد فقر وبیکاری ، درد ناشی از دیکتاتوری هاودرد تخاصمات فکری و ایدیو لوژیک‌وانمود مبشد ، در حالیکه ان کشور دست از جنگ بر نمیداشت و از دیکتاتوری های نظامی حمایت میکرد از سال ۱۹۰۱ تا سال ۲۰۱۸ امریکا ۶۵ بار به کشور های دیگر لشکر کشی ومداخله نطامی کرده است .

امریکا با توسعه پایگاههای نظامی در سراسر جهان‌توانست کره زمین را زیر پوشش سلاح های پیشرفته زمینی ، هوایی وبحری دراورد .طبق اعلان پنتاگون ۲۵۰ هزار عسکر امریکا در ۸۰ کشور جهان‌ بداخل۸۰۰ پایگاه نظامی مستقر است .

امریکا با امحای سیستم سوسیالیستی یکه تاز جهان گردید اما این موقعیتش را برای زمان طولانی حفظ نکرده تحقق ایده های استعماری اش بخصوص در اسیا ارام ارام رو به افول رفت .

به افغانستان حمله کرده جنگ عراق را آغاز نمود اما در نهایت همچون امپراتوری انگلیس که در دهه دوم قرن بیست شکستش از افغانستان آغاز گردیده بود ، در نیمه دوم قرن بیست ویک در همین نقطه جهان که انگلیس شکست برداشته بود او هم به شکست مواجه شد .

تجاوز امریکا بر افغانستان نشان داد که ایده های تبلیغ شده امریکا در مورد ازادی ، حقوق بشر و دموکراسی فاقد پشتوانه اقتصادی بوده صبغه کشتاری ان برجسته تر بود ، طفل گرسنه ومحروم از تحصیل ، پیر مرد بی سر پناه و محتاج لقمه نان و زن در قید خانه نشسته چه ازادی دارد که امریکا بر ان مباهات کند ، ازین جهت دموکراسی ، حقوق بشر وبازار ازاد امریکاددر افغانستان متاع تاریخ تیر شده بود .

امریکا در آغاز قرن بیست ویک مبتلا به بحران اعتماد با متحدینش و بحران‌ بی اعتباری ارزشهایش برای ممالک عقب مانده شد. بحران سال ۲۰۰۸ طلسم لیبرالیسم را درهم شکست ، به این ترتیب امریکا با مصائب زیاد داخلی وخارجی مواجه بوده تاریخ یک قرنه ان از محور معین پیشبینی شده اش در حال انحراف است . ترامپ در یکی از بیانیه هایش گفت : " مطمئن نیستم که تا دور انتخابات اینده کشور در چار چوب کنونی خویش باقی بماند ."

قرن بست ویک :

طلوع قدرت اقتصادی جدید از سرزمین " فرزندان اسمان " یعنی چین گواه بر انست که منطق لیبرالیسم امریکا نمیتواند یگانه منطق مسلط بر ای پیشرفت وترقی باشد .

قرائن زیاد وجود دارد که اسیا در قرن ۲۱ بتواند بحیث قدرت با وزن تعین کننده در معادلات اقتصادی ، دپلماتیک و سیاسی جهان‌سر بالا کند . پیشرفت اقتصادی چین و هند ، شکست امریکا در افغانستان ، توانمندی نظامی روسیه در احوال شکست اخلاقی امریکا افق جدیدی را در برابر جهان خواهد گشود . تنها سازمان همکاری شانگهای بیست فیصد کل اقتصاد جهان و چهل فیصد نفوس جهان را در بر میگیرد .

از پلانهای توطئه بار امریکا واقدامات تفرقه افگنانه ان در برابر چین بر می اید که ان کشور با چند متحد اسیایی اش در پی جلو گیری و ایجاد موانع بر سر راه پیشرفت اقتصادی ، سیاسی و دپلماتیک در اسیا است واین خود گواه بر امکان نقش بزرگ‌اسیا در عرصه جهانی است . منابع سرشار طبیعی ، نیروی کار جوان و ارزان و امکانات رشد اقتصادی اسیا طلیعه جدید برای جهان بوده میتواند .

اما جهان در قرن بیست ویک‌با چند پروبلم عمده موجه است که نمیشود انرا بی اثر بر اسیا دانست :

۱‌ - مشکل تروریسم ؛ عمل تروریستها گرچه وسعتی به پهنای جنگهای متعارف ندارد اما میتوانند موقعیت سیاسی شانرا با رعب و دحشت وسعت بخشد وگاهی به قدرت برسند . تروریسم که در آغاز تحت کنترول غرب در راس امریکا بود رفته رفته از کنترول بیرون میشود ، جنگ و تروریسم ریشه مشترک دارد که یکی عامل دیگر شدن را بیشتر میسازد .جهان بخصوص اسیا به اثر تروریسم مصدوم به خطرات بوده بر رشد اقتصاد ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشورها اثرات متفی بجا میگذارد .

۲- جنگ؛ خصلت جنگی امریکا زدوده نشده است زیرا ان کشور بحرانات داخلی را با اشتعال جنگها به بیرون‌ برده جنگ را بر کشور های دیگر تحمیل میکند . در اوضاعیکه بنابر بی بند وباری های ناشی از یک قطبی شدن جهان است کشورهای متعصب صاحب بمب اتمی شده اند امکان حدوث این فاجعه برای جهانیان دور نمیباشد .

۳- مشکل مهاجرت ؛ شاید مهاجرتهای ناشی از جنگ ، تبعیض ، شکنجه وازار یا فقر وبیکاری نزد عده ای یک امر ساده حقوق بشری باشد اما نزد کشورهای میزبان عاری از معضلات نیست خطر عبور تروریستان زیر نام مهاجر ، تفاوت فرهنگها وغیره‌معضله های در قرن ۲۱ بوده میتواند .

تحمیل دموکراسی امریکا بر افغانستان و برخی کشور های عربی از طریق جنگ باعث امواج پی در پی مهاجرتها گردیده است .

امریکا با مصارف تریلیون دالری در افغانستان وعراق‌درحقیقت شکست مفتضح وبر افروزی احساسات‌ضد خودرا خریداری کرد .

۴- مشکل محیط زیست و تغیر اب وهوا ؛ حرارت زمین بطور اوسط تا ۳،۶ درجه فارنهایت بالا میرود ، از سال ۲۰۱۸ به این سو تولید گازهای گلخانه ای روبه افزایش است .

کره زمین که بین ۲۰۰ کشور خط اندازی و تقسیم شده است زخمهای کاری زیادی از اعمال کشور های زورمند برداشته است جنگ با استعمال سلاحهای مختلف ، ازمایشات اتمی ، وجود ذخایر سلاحهای کیمیایی ، سعود گاز های گلخانه ای برای قرن ۲۱ یک تهدید است .

راه حل سیاسی برای این همه مشکلات چه بوده میتواند ؟

گذشت قرن بیست نشان داد که شاید ناسیونالیسم بتواند یکی از راههای دستیابی کشورها به حل مشکلات باشد .

مردم سرزمینی که به ارزشهای خودی اهمیت بدهد میتواند این حرمت را به ارزشهای دیگران نیز بجا اورد تا انچه خود دارد مورد تعر ض دیگران قرار نگیرد . این یکی از خوبی های ناسیونالیسم‌است ، اما اگر قدرتمند شدن باعث گردد تا ارزشهای خود ی بر دیگران قبولانده شود ناسیونالیسم افسار گسیخته ومتعارض سربلند میکند مانند ناسیونالیسم المان نازی و یا صدور ارزشها واستایل امریکایی به دیگران .

در قرن بیست ویک روح ناسیونالیسم در اندیشه مردم هنوز ریشه دارد که از سر چشمه وطنپرسنی اب میخورد . اگر چنین روحیه یکجا با زیست باهمی با جهان نزد کشورها تقویت بیشتر یابد جهانگشایان وجهانخواران نمیتوانند به اسانی طوریکه بیست سال در افغانستان فاجعه افریدند عمل کنند. وحدت وهمبستگی مردم وسیله نجات انهاست .