افغانستان بحیث یک واحد سیاسی

در نظام بین الملل چه موقفی میتواند داشته باشد ؟

اگر قبول شود که کشور در مراحل اولین تهداب گذاری یک نظام است ، با در نظر داشت واقعیتهای مثبت ومنفی گذشته بائیست در این تهدابگذاری چند اصل غیر قابل انکار در نظر باشد ؛

۱-- موقعیت منطقوی (اسیایی بودن افغانستان ) .

۲-- محاط به خشکه بودن کشور .

۳-- نقش افغانستان در نظام بین الملل .

برای اینکه افغانستان بتواند بحیث یکی از واحدهای سیاسی در نظام منطقوی و بین المللی به حساب اید باید دارای یک نظام تعریف شده قانونی باشد، زیرا نظامها در سطح ملی یا بین المللی متشکل از واحدهای دارای قابلیت تعامل با همدیگر اند که یکی بر دیگری موثر میباشد .

نظام بعد از جنگ در افغانستان اگر بر بنیاد قانون شکل نگیرد نمیتواند در نظام منطقوی و جهانی جایگاه یک کشور دارای مبانی و اساسات قبول شده مقررات بین المللی را بخود اختصاص دهد یا دیگران انرا به این جایگاه بپذیرند .

موقعیت منطقوی افغانستان :

این موقعیت نمیتواند جدا از حقایق روان چه مثبت یا منفی در اسیا باشد .

اسیا برای غرب بالاخص امریکا از لحاظ اقتصادی و استراتژی های نظامی -- سیاسی ارزش حیاتی دارد ، تمام توجه امریکا در ان معطوف است تا باعث اخلال چین در سیاست وصل جنوب اسیا با اسیای میانه از طریق احیای راه ابریشم و استراتژی یک راه یک کمر بند گردد ، صرف مساعی چین در تاسیس بانک اسیایی غرض به چالش کشیدن نظام مالی مبتنی بر غرب بالخصوص امریکا ، پلان دور نمایی برای ختم سلطه پطرو دالر در تجارت با نفی پرداخت دالر در بدل کالاها ، تسلیحات دراسیا ، تلاش روسیه برسیدن بقدرت اتحاد شوروی سابق ، تنش امریکا وایران بخاطر غنی سازی اتمی ، رشد بنیاد گرایی و تروریسم بحیث یک خطر بالفعل و بالقوه برای اسیا چه کشورهای اسلامی یا غیر اسلامی وجود داشته تنش های جاری را شکل میدهد

افغانستان جنگ زده و وارسته از اشغال امریکا که حالت یک کشور بزانو افتاده را دارد به هیچ وجه نمیتواند زیر یک ایدویولوژی خاص که در برابر حقایق جهانی انعطاف نا پذیرباشد در نظام اسیایی و جهانی قابل پذیرش گردد ، اگر این کشور مرکز تقاطع راههای تجارتی است متناسب به ان زیر فوکس استراتژیستهای نظامی وسیاسی مختلف نیز قرار دارد . با چنین موقعیت اتخاذ هر گونه سیاست منطقوی شنگ دار و پهلو دار که ناشی از طرز فکر گروهی و تنظیمی باشد افغانستان را برای سالهای متمادی در گیر معضلاتی میسازد که زور مندان منطقوی وجهانی دران زور ازمایی نمایند ( هند ، پاکستان ، ایران ، روسیه و امریکا ) لهذا اتخاذ یک سیاست متوازن در رابطه با نظام اسیایی متضمن بقای کشور بوده حسن نیت در روابط با همه میتواند مسیر انکشافات بعدی را برخ ان بکشاید . درک حساسیت کشورهای رقیب در افغانستان طالب زیرکی در سیاستگذاری است نه پا فشاری بر شیوه فکری خاص گروهی .نباید کشور قربانی دوستی یک کشور ومخالفت با رقبای ان گردد .

محاط به خشکه بودن :

این مولفه بر اتخاذ یک سیاست معقول مطابق به منافع ملی افغانها طی سالهای طولانی اثر گذار بوده است شاید یکی از عوامل اتخاذ سیاست بیطرفی از جانب دولت شاهی همین محاط به خشکه بودن باشد تا افغانستان در نظام منطقوی و بین المللی ان زمان ازا ین ناحیه متضرر نگردد .

حالا افغانستان مهره مورد توجه خاص کشور های منطقه وفرا منطقه است زیرا چهار راه بودن و به اصطلاح عامیانه بلند اب بودن ان جمع ذخایر زیر زمینی و ابهای شیرین به این کشور موقعیت خاص استراتژیک بخشیده است ، چنین موقعیت مارا از محتاج بودن محض بدیگران‌به محتاج بودن دیگران به ما جهش داده است ، اگر افغانستان دستبندی محاط به خشکه را دارد دیگران ضرورت دسترسی به امتیازات خدا داده اش را دارند .

چگونگی اساسگذاری سیاست خارجی و تعامل با واحدهای نظام منطقوی و جهانی میتواند شاهین ترازوی این مناسبات رادر حد اعتدال نگهداشته منافع ملی کشور را به حساب گیرد . یک نظام سالم ملی و حافظ منافع ملی میتواند با پی بردن به رموز وباریکی های موقعیت کشور معین کننده جایگاه این کشور محاط به خشکه در نظام منطقوی گردد.

نقش افغانستان در نظام بین الملل :

این نقش بر مصداق اساسگذاری نظام سیاسی دارای اعتدال در سیاست ، مذهب ، ترکیب ملی وقومی ، پابندی به میثاقها ، ممراندم ها ، اهداف و پرنسیپهای منشور سازمان ملل متحد و حقوق بشر در سایه حفظ ارزشهای ملی و عقیدتی بوده میتواند ، برخورد ایدیولوژیک‌در تنظیم سیاست خارجی طی چهار دهه گذشته نتایج سخت زیانبار بر کشور تحمیل کرد ، طی بیست سال اخیر خلاف اصل متداول که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی کشورهاست در افغانستان سیاست داخلی تابع سیاست خارجی ومتغیرهای بیرونی گردیده راهکار های سیاست خارجی در واشنگتن دی . سی . میعن کننده عملکردها در داخل افغانستان بود که ما نتبجه انرا در سقوط نظام‌جمهوری دیدیم .

اگر نظام جدید بر بنیاد همین اصول با تغیر سکوی سیاست سازی از واشنگتن به پایتخت کدام کشور اسیایی ادامه دهد نتیجه معکوس گفتارها ورفتارها میباشد وکشور قربانی سیاست یکجانبه و بدون رعایت منافع خود ومنافع جهان میگردد .

ضعف قدرت ملی در دولتها باعث میگردد که دولت ضعیف زیر تاثیر سیاست دولت نیرومندتر قرار گیرد چه بسا که در مواردی سیاست خارجی مستقل نداشته باشد که از لحاظ حقوقی بحث تحت الحمایگی در میان می اید .

تعین اولویتهادر سیاست خارجی برای یک دولت ، بخصوص‌دولتهای ضعیف اهرم اساسی سیاستگذاری را تشکیل میدهد که متخصصان این عرصه دور از احساسات بر پایه عقلانیت انهارا درنظر میگیرند ، مثلآ برسمیت شناسی حکومت افغانستان بیشتر از هر نوع بلند پروازی ویا ارمان گرایی ناشی از رسیدن به قدرت در اولویت کاری باید قرار داده شود و موازی به ان جلب حمایت مالی کشورهاو موسسات برای رسیدگی به نیازهای مردم به تحرک اید . در وضعیت جاری نام بردن از معادن و منابع طبیعی که زمانگیر است نمیتواند جوابگوی نیازمندی های عاجل مردم باشد .

جا داشتن در نظام بین المللی مستلزم رعایتها ، گذشتها ، تفاهمات و تقارب موقفها بر بنیاد منافع دو جانبه و چندین جانبه میباشد . قبول است که در نظام بین الملل واحد های متشکله با داشتن موقفهای مستقل ، حفظ منافع ملی و رعایت عقاید مذهبی و فرهنگی باهم در می امیزند اما وقتی پای مناسبات با دولتها ، سازمانهای منطقوی و جهانی در میان باشد نمشود شرایط دلخواه فکری وایدیولوژیک مربوط به خود را برانها قبولاند زیرا درینجا آحاد متشکله نظام بین المللی روی وجوه اشتراک منفعت و مصلحت عمل میکنند ، در غیر ان از توانمندی تعامل با نظام بین المللی کاسته شده باعث انزوا میگردد که انزوا گرایی برای کشور ما حیثیت زهر را دارد . اگر ما نخواهیم در تعاملات بین المللی خودرا عیار شریک سازیم منافع منطقه و جهان ماراجبرآ به چنین تعاملات میکشاند که مانند قرن نزده افغانستان دستخوش بازی خارجیها شده‌نظام سیاسی ان از دائره ثبات بیرون میگردد و پیوسته شاهد به اصطلاح پادشاه گردشیها خواهیم بود . اگر سیزده بار تغیر رژیمهارا طی ۴۳ سال اخیر در نظر بگیریم در حقیقت بعد از هر سه سال رژیم جدیدی داشته ایم که به اثر قیام و جنگ و تجاوز بر پا شده است ، این بد ترین حالت است که نمیتوان انرا ثبات داخلی یا پایداری سیاست خارجی نامید . روی این ملا حظات افغانستان پس از جنگ به هنجار های موزون ، تابع منافع ملی و غیر تابع به مراکز سیاست ساز بیرونی نیاز دارد .

تکیه بر پیروزی کافی نیست ، هنوز توطئه ها جریان دارد ، حفظ پیروزی حیاتی تر از افتخارات انست نباید با پا فشاری بر ارمانهای خودی از دسایس بیگانه ها خالی ذهن بود .

اگر افغانستان بحیث یک ظرف از خطر شکستن نگهداری گردد مظروفهای زیادی میتواند در ان گنجایش داشته باشد

انکه ناموخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ اموزگار