اهداف ملی ومنافع ملی

روی این دو اصل تحلیلگران زیاد بحث نموده با دیدگاههای متفاوت انها را تعریف کرده اند .

اهداف ملی :

اهداف ملی وابستگی به متغیر های دارد که در داخل یا خارج کشور از اثر حسن یا سوء نیت بازیگران سیاسی پیش می اید .

روی این ملحوظ اهداف ملی همیشه ثابت و یکسان نبوده تغیر پذیر میباشد . رجحانات و اولویتها معین کننده اهداف کوتاه مدت و بلند مدت بوده تغیر رژیمها یا شخصیتهای مقام اول دولتها در برجسته سازی این اهداف بی اثر نمیباشد.

دولتهای نو بنیاد یا کشورهای وارسته از جنگ که اساسات نظام انها برهم خورده باشد عمدتآ امور امنیتی و کار در جهت احیای ساختار های امنیتی ،نظامی و موازی با ان تامین معیشت مردم با راهبرد های اقتصادی را از جمله اولویتهای اهداف ملی بشمار میگیرند .

کار در جهت احیای امور فرهنگی ، رسیدگی به خواستهای مردم چون رشد فعالیت احزاب سیاسی ، انتخابات پارلمان یا ریاست جمهوری وغیره در درجه دوم کاری قرار میگیرد که با سرو سامان دادن امور دفاعی و اطمینان از خطر از دست نه رفتن قدرت به ان میپردازند .

ختم کشمکش های مسلحانه و فعالیت های خلاف مصالح ملی و رهیابی به تفاهم با گروههای ذینفوذ سیاسی غرض ایجاد روحیه همگانی برای ساختن یک دولت با اقتدار و دارای قدرت مانور در ساحه بین المللی و منطقوی از اولیت های درجه دوم اهدافدبوده میتواند .

اهداف ملی کشورها خارج از حدود منافع ملی انها بوده نمیتواند .

دسته بندی اهداف ملی به کوتاه مدت و میان مدت و طویل مدت خود گویای پویایی اهداف بوده در هر سه مرحله یکی در پیوند با دیگری حرکت میکند به شرط انکه قدرت حاکم قابلیت و صلاحیت اجرای چنین تحرکات را داشته و توازن میان اهداف را بتواند در نظر گیرد در غیر ان نا تکمیل گذاشتن یک هدف و دویدن به هدف دیگر باعثً بروز نا رضائیتی مردم و بی ثباتی وضعیت کاری دولت میگردد . رشد متوازن وکار پیگیر برای بسر رسانی اهداف ملی نشانه ثبات وتشخیص اولویت های ملی بوده از مثمریت بیشتر برخوردار میگردد .

با دسترسی به ثبات در تحقق اهداف ملی ، سیاست خارجی یک کشور میتواند حسب اهداف ملی ترتیب شده تعقیب کننده این اهداف در بیرون باشد مانند جلب همکاری های منطقوی وجهانی در سکتور های حیاتی برای مردم .

هبچ کشور چه کوچک یا بزرگ نمیتواند در انزوا قرار گرفته واز تبادل ارزشها و دستاوردهای یکدیگر بی نیاز باشد.

منافع ملی :

منافع ملی پیوند با قدرت داشته تحقق ، اجرا و حفظ ان به مراجع قدرت یا دولتها تعلق میگیرد .

هر قدر نقش مردم در تعین زعامت ها وعاملان قدرت بیشتر باشد به همان پیمانه منافع ملی بوجه بهتر حفظ شده تحقق می یابد .

از نظر دولت اولی ترین اصل منافع ملی حفظ استقلال ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ان کشور میباشد . وقتی حاکمیت ملی به مردم تعلق دارد حفظ استقلال و تمامیت ارضی توسط دولت با حمایت مردم بیشتر و خوبتر عملی میگردد ، ازین جهت منافع ملی وقدرت حاکمه در رژیمهای بر خاسته از ارای مردم یکی با دیگری پیوند خورده انفکاک نا پذیر میباشد .

جلوگیری از تعرضات دیگران و حق حفظ حاکمیت ملی و مصئونیت حدود سرحدات جزء منافع ملی کشورهاست .

برای دولتهای نو به ازادی رسیده یا دولتهای سر بر اورده از جنگ حفظ وحدت ملی ، همبستگی اقوام و مذاهب و فرهنگها در جمله منافع ملی شان به شمار رفته حق دارند برای حفاظت ازین منافع در برابر توطئه های شورشگران داخلی یا دست اندازان خارجی ایستادگی نمایند .

چون قدرت و منافع ملی در پیوند باهم اند محدوده تطبیق قدرت ودرجه توانمندی ان درتعین منافع ملی کشورها نقش میداشته باشد ‌مثلآ یک دولت ضعیف یا کوچک حدود منافع ملی اش را نظر به توان خود در نظر گرفته در چار چوب حدود جغرافیائی اش انرا عملی میسازد،در حالیکه دولتهای نیرومند و دارای قدرت بلند نظامی و اقتصادی با اثر گذاری سیاسی در جهان زیر نام منافع حیاتی در خارج حدود مرزها انرا در نظر میگیرد .

ایالات متحده امریکا که بعد از جنگ عمومی دوم به ابر قدرت تبدیل شد ه بود ایزنهاور در سال۱۹۵۷ اعلان کرد که " منافع حیاتی امریکا جهانشمول بوده هردو نیم کره و همه قاره هارا در میگیرد " .

بلند پروازی امریکا نه تنها بعد از جنگ دوم جهانی بلکه سالها قبل از ان معین کننده اهداف و منافع ملی ان بوده است . توماس جفر سون یکی از روسای جمهور امریکا کشورش را نه تنها قدرت بزرگ بلکه " امپراطوری آزادی " می نامید و میگفت " ناگزیر بود به نیابت از تمام بشریت ارزشهای خودش را در راستای تقویت و استحکام حکومت داری خوب گسترش دهد " و این نظریه تا هنوز نزد امریکایی ها زنده است .

منافع ملی روسها در اسیای میانه با وجود دو تغیر بزرگ‌( انقلاب سوسیالستی اکتوبر ۱۹۱۷ ، بعدآ سقوط ان‌نظام‌و تجزیه شوروی به ۱۵ جمهوریت باز هم در مورد اسیای میانه تغیر نا پذیر باقی مانده است . منافع ملی کشورها با وجود تغیر رژیمها و چهره های اول دولتها بعضًآ تغیر نا پذیر و ثابت می ماند .

بدین ترتیب توانمندی دولتها معین کننده منافع ملی انها است .

اما در افغانستان :

در جریان بیست سال گذشته اهداف ملی و منافع ملی در وجود قانون اساسی ج. ا. ا. معین گرد ید اما در اثر سیاست گذاری ۴۰ کشور جهان در راس امریکا بر طبق منافع خود شان و ‌بدون در نظر گیری اهداف و منافع ملی افغانها این اهداف و منافع ساحه عملی کمتر پیدا کرد و دست نشاندگان انها خلاف اهداف و منافع ملی افغانستان عمل میکردند .

در وًضع موجود دستیابی به اهداف کوتاه مدت چون رفع نیاز مندی‌های عاجل مردم از لحاظ اقتصادی و تامین معیشت، رسیدگی عاجل به امور تعلیم وتربیه ، جا به جا سازی بی جاشدگان جنگ ، تلاش توام با گذشت وانعطاف در برابر جهان برای حصول کمکهای بشر خواهانه و ازاد سازی مبالغ منجمد شده از اولویت های اهداف ملی بوده تشکیل اردوی منظم ، پولیس تعلیم دیده و استخبارات دارای قدرت مانور در برابر دسایس دیگران شامل همین اولویت ها بوده میتواند .

منافع ملی باوجود گذشت پنجاه روز از حاکمیت جدید تعریف ناشده باقی مانده است‌زیرا افغانستان درخلای قانون اساسی بسر میبرد .

افغانستان در وضع دشوار ناشی از سیاست پوشیده‌قدرتهای بزرگ‌ قرار دارد ، هنوز جهان حاضر به برسمیت شناسی رژیم نشده ، تعریف منافع ملی بر بنیاد اصول حقوقی پذیرفته شده هنوز به مردم تعلق ندارد .

در دولتهای با ثبات اصولی چون‌جلو گیری از دست درازی همسایگان در امور داخلی ، رعایت حدود مرزها ، تحکیم استقلال سیاسی وتامین استقلال اقتصادی حیثیت منافع ملی انها را گرفته بصورت مدون در سر خط کارشان قرار میداشته باشد .

کار در جهت تامین وحدت ملی ، رفع ودفع خطرات اندیشه های تجزیه طلبانه ، حفظ جغرافیای سیاسی موجود و یکپارچگی اقوام و ملیتهای کشور بیانگر منافع ملی ما بوده ایجاب میکند در یک کار زرا وسیع نشراتی و تبلیغاتی برای مردم تفهیم گردد.

حدود مداخلات و حرکات نیابتی دیگران در سطح جهان ومنطقه با منافع ملی افغانستان دمسازی نداشته از اعتبار حاکمیت میکاهد .

با در نظرداشت این اصول کلی علاوه بر مبانی عقیدتی برای تقویت روح ملی وصمیمیت وطندوستی کار بیشتر ضرورت است .

ظرفیتها و محدوده های تحقق این اصول در وجود چهره های دارای قابلیت و امادگی علمی‌وآگاه از امورجهانی میتواند عملی باشد .