تشکیل حزب صلح و رفاه نیاز مبرم کشور

هلند، اکتوبر ۲۰۲۱

وضعیت اقتصادی و اجتماعی موجود افغانستان در زیر سیطرهٔ غلامان حلقه بگوش پاکستانی بنام طالبان روز تا روز وخیم تر و بیشتر بی سر و سامان تر شده میرود. درآمد و عواید مردم که مهمترین شاخص وضعیت اقتصادی میباشد به نازل ترین سطح رسیده و در بسا لایه های اجتماعی درآمد به صفر تقرب کرده است. فقر بیداد میکند و کشور در منجلاب بحران اقتصادی رو به غرق شدن است و وضعیت اجتماعی درشاخص های تعلیم و تربیه، صحت عامه، فعالیت جامعهٔ مدنی، مؤسسات نشراتی و اطلاع رسانی به مردم، اتحادیه ها و سازمانهای اصناف، کار و اشتغال و سایر عرصه های خدمات اجتماعی یا کاملاً متوقف و یا درعرصهٔ تعلیم و تربیه لنگ ولنگان وبا محدودیت های شدید تعصب آمیز قسماً فعال است. چگونگی فعال سازی مجدد این عرصه ها تا کنون در دستور کار مقامات گروه حاکم قرار ندارد.

در عرصه سیاسی – نظامی باید تذکر داد حاکمیتی را که نمایندگان طالبان اینجا و آنجا عنوان میکنند با هیچ سیستم سیاسی کشور های جهان مشابهت نداشته واز روایات شان چنین بر می آید که یکبار دیگردر فکرمسلمان سازی مردم مسلمان افغانستان اند. به باوراستراتیژیست ها توانایی نظامی معیار نهایی قدرت ملی محسوب میگرددکه کشور را پیوسته در برابرتهدیدات داخلی و خارجی حفاظت میکند به بیان دیگر قدرت نظامی وسیلهٔ ایست برای استمرار قدرت سیاسی، اما طالبان  با آنکه قدرت نظامی بخش اعظم گروه های شان منحیث شاخص اصلی تعین کننده وضعیت نظامی - سیاسی در گروسازمان استخبارات نظامی پاکستان قرار دارد ولی حاکمیت شان به هر دلیلی که بوده دقیقاً در جهت منافع علیای ملی یعنی سرکوب دراماتیک تمام جزایر قدرت مافیاها، تجزیه طلبان خراسان طلب ضد افغانی، زورگویان تنظیمی، قطاع الطریقان، غاصبین دارایی های مردم و بیت المال، قاچاقچیان معادن افغانستان، فاسدین اداره وصنعت و تمامی وابستگان استخبارات خارجی روس، ایرانی،تاجک و ترک که درسه دهه اخیردربست افغانستان و مردم اش را خاینانه در گرو گرفته بودند وبا تهدید مستقیم مداخلهٔ نظامی ایران و تاجکستان در همکاری با روس ها،انکشاف کرد. مانورهای ماه های جولای و اگست سالجاری دولت جمهوری اسلامی افغانستان کشور ومردم ما را از آفت خانمانسوز تجزیه و جنگ داخلی و تهدید نظامی ایران و روس برحذر نگهداشته ومحمل های استخباراتی که بدین منظور بر کاروان نفاق عمومی و تجزیه افغانستان بارگیری شده بود نابود گردانید. اما نیروی سیاسی – نظامی حاکم بنام طالبان همچنان یک گروه تروریستی وابسته به استخبارات نظامی پاکستان و احتمالاً وابستگان استخباراتی چین، روسیه و ایران بوده و تاکنون نتوانسته اند روسیاهی وابستگی شان را به استخبارات خارجی سفید کنند و اقدامات تروریستی شانرا که بلااثر آن هزاران هموطن بیگناه اعم از ملکی و نظامی ما شهید و زخمی شدند توجیه کنند هنوز هم در پی تقدیس اعمال ضدبشری انتحار و کشتار بیرحمانه مردم اند. آنها منحیث یک گروه تروریست با این طرز تفکر قرون وسطایی و وابستگی به منافع بیگانه به هیچوجه حمایت مردم افغانستان را کمایی کرده نمیتوانند و در همچو وضعیت مشروعیت ملی نداشته و تشکیل دولت با آنکه به قول ماکس وبر:(امکان تحمیل ارادهٔ خود برفتار دیگران) تعریف شده است، امابه هیچوجه کار یک گروه آنهم متعصب نه بلکه حاصل جمع مشارکت همه لایه های اجتماعی اعم از زنان و جوانان میباشد.  

وضعیت موجود افغانستان حکایت گرحاکمیت یک گروه فاقد مشروعیت ملی ومواجه باعدم برسمیت شناسی بین المللی میباشد. به قول الوین تافلر AlvinToffler دانشمند، تحلیل گر و آینده شناس امریکایی : (برای تولید و کسب قدرت لاجرم از منابعی باید استفاده بعمل آید.) هر قدر از منابع پشتیبان قدرت کاسته شود به همان تناسب ارزش واقعی قدرت تنزل میکند. دانشمندان امور اجتماع و اداره معتقد اند که منابع قدرت عبارت اند از منابع طبیعی چون قلمروجغرافیایی، منابع انرژی و معادن و منابع انسانی چون نفوس کشور، علم، دانش، فرهنگ، ایدیالوژی، باورها و ایمان رایج میباشد. در میان همهٔ این منابع ثروت و دانایی اصلی ترین منابع استحکام قدرت محسوب میگردند که طالبان فاقد این هر دو اند. اما طالبان یکی از منابع شدیداً انعطاف ناپذیر ترین قدرت را که عبارت از خشونت میباشد در دست دارند که در کوتاه مدت بوسیلهٔ آن حکومت خواهند کرد. اما دیر نمی پاید که فقدان سایر منابع قدرت بصورت طبیعی این منبع را نیز از دسترس آنها خارج خواهد کرد.

هم اکنون حلقهٔ مفقود در کشور نبود الترناتیف، جای گزین و یا اپوزیسیون متحد، نقاد باورمند به منافع علیای ملی میباشد.

از تحلیل وضع بر می آید که غربی ها در راس امریکا اکنون تلاش دارند تا زیر نام (مقاومت ملی) گروهی از چپاول گران، دزدان،فساد پيشه گان، مفسدان فى الارض و اوباشان قبلی را رسمیت بخشیده ودر همنوایی با گروه های تروریستی داعش، جنبش اسلامی ترکستان شرقی، احزاب اسلامی ازبکستان و تاجکستان ظاهراً درنقش اپوزیسیون درمقابل طالبان اما در حقیقت غرض تحقق پلان عملی ناشدهٔ بروزجنگ داخلی و تجزیه افغانستان تحریک و تجهیزکنند.    

در این سی سال تجاوز، جنگ، اختناق، زور گویی، پاکستانیان، امریکایان ونوکران داخلی شان با استفاده از نا آگاهی مردم با ذرایع توطئه، تخویف، تطمیع و وسایل نفاق، بی اعتمادی زیر شعار های کاذب قوم گرایی، تعصبات زبانی، محلی و مذهبی تا توان داشتند از تشکل و تجمع باورمندان به منافع علیای ملی کشور جلوگیری بعمل آوردند. نا گفته نماند این مسئله در پهلوی سایراهداف خصمانهٔ استعماری امریکا در افغانستان تعریف شده بود و دقیقاً بامنافع پاکستان، ایران و روسیه درکشور ما نیزهمخوانی داشت. بناً در این سی سال سازمان سیاسی باورمند صادقانه به منافع ملی با اهداف تأمین آزادی های مدنی و حقوق برابر انسان جامعهٔ ما در راه رفاه، ترقی، تعالی و رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایجاد نگردید و یا ایجاد شده ها هم در نطفه به خاموشی گرایدند.

با درنظرداشت این وضعیت حالا بیشترازهر وقت دیگر جامعهٔ ما نیازمند یک گردان پیشآهنگ غیر وابسته به کشور های خارجی و سازمانهای استخبارات خارجی متشکل از آگاه ترین، صادق ترین، نیک نام ترین داوطلبان اعم از جوانان و زنان مبرا از هر نوع سابقهٔ عضویت در تنظیم های وابسته به پاکستان، ایران، ترکیه، ازبکستان و سایرین و احزاب چپ وابسته به روس و دیگران، باورمند به منافع ملی با دیدگاه درخشان مصالحهٔ ملی با اصول اعتدال، همزیستی و سازگاری منحیث پل رابط مطمئن میان مردم و حاکمیت عمل کرده و با فعالیت و گزارشدهی شفاف هر آن جسارت و توانایی آنرا داشته باشد که در پیشگاه اعضاء و مردمش بی باکانه جوابده بوده و بدون شخصیت سازی های تصنعی و بت تراشی ها زمینه رشد اعضاء و کادر ها را تا بلند ترین موقف های تشکیلاتی هموار نگهدارند.

تجربه خاصتاً تجارب پنج دهه اخیر کشور ما به وضاحت بما نمایاند که در زیر سیطرهٔ خارجیان زیر هر نام و عنوانی که مطرح باشد دولت ملت و ملت سازی ممکن و میسر نیست زیرا همه خارجیان منافع خویش را در انقطابات ریشه ایی ملت ما جستجو میکنند ودراین پنج دههٔ اخیر سرمایه گذاری هایی هنگفتی دراین راه هزینه کرده اند تا ملت ما را همچنان منقسم به پارچه هادر جنگ،جدل و مناقشه و نفرت نگهداشته و از آب گل آلود ماهی مقصود خویش را صید کنند.

احزاب سیاسی قاعدتاً متشکل از همفکران آگاه یک طبقه یا قشر اجتماعی تعریف شده است اما در شرایط موجود افغانستان هیچ منفعت گروهی، طبقاتی و یا صنفی بالاتر از منافع ملی ارجحیت نداشته و برای دستیابی به صلح پایدار، رفع تمام مخاصمات ناشی از انقطابات اجتماعی، سیاسی، مذهبی، زدودن کدورت ها و تضعیف بحران اعتماد در کشور ما افغانستان عزیز به یک سازمان سیاسی و یا جبههٔ نیرومندی نیاز است تا اعضاء و گردانندگان آن منحیث پیشآهنگان و نمایندگان حقیقی مردم در پرتو خطوط زرین منافع همگانی همه مردم افغانستان با فداکاری و از خودگذری این وجیبهٔ سترگ ملی را انجام داده وکشور و مردم را در شاهراه صلح، آزاده گی، ترقی، عدالت اجتماعی، دیموکراسی و حاکمیت مردم رهنمون گردند. این سازمان پیوسته با انواع امراض شناخته شدهٔ جامعهٔ افغانی چون عوام فریبی، شخصیت پرستی، خود شیفتگی، خود محوری، شعار پردازی، نفرت پراگنی، ماجراجویی، ذهنی گری، قوم پرستی و تحت عناوین مختلف ابدی ساختن رهبران در یک سازمان سیاسی مبارزه بی امان کرده و با تمام ذرایع، وسایل وامکانات خویش نگذارند تا منسوبین قوای مسلح کشور و قضات عضویت احزاب سیاسی را کسب کنند.

طرح های حکومت همه شمول، وسیع البنیاد، با قاعدهٔ وسیع که هم اکنون با صدای دلخراش از حنجرهٔ غلامان امریکا، پاکستان، ایران و سایررهزنان، مافیا ها، زورگویان شورای نظاری، غاصبین دارایی های عامه، باجگیران تنظیمی که خون ملت را در این همه سال مکیدند ومفسدین و باداران بین المللی شان قلقله میشود در حقیقت صرف بمنظور بازگشت و شراکت خود شان در قدرت میباشد نه بخاطر منافع مردم. همچنان دهل نوازی دا پشتونستان زمونژ خواهان و قَرْصَک نوازی خراسان خواهان هردو دقیقاً تجزیه کشور ما را نشانی کرده و از ریشه با منافع ملی کشور و مردم ما در تضاد میباشد.

دستیابی به حاکمیت مردم صرف از طُرق دیموکراتیک مطابق به اصول قبول شدهٔ بین المللی از طریق انتخابات آزاد و راه اندازی رقابت های انتخاباتی میسروممکن میباشد. که تحقق عملی این مامول تنها بوسیلهٔ احزاب سیاسی با بینش دیموکراتیک و باورمند به  منافع ملی، آشتی ملی و هم پذیری، ارزشهای بالندهٔ فرهنگ افغانی، اعتقادات دینی مردم و رشد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ممکن و میسرمیگردد. اساساً دیموکراسی یعنی عملاً مشارکت مردم از طریق رقابت آزاد سیاسی برای ادارهٔ کشور و تقسیم قدرت و ثروت جامعه میباشد. برای اینکارلازم است تا آگاه ترین نماینده های مردم احزاب و سازمانهای سیاسی خویش را تشکیل دهند وتنها سازمانهایی نمایندهٔ حقیقی مردم بوده میتوانند که از طریق تشکیلات حزبی و نمایندگی های خویش تا آخرین قریه و قصبه کشور در تماس مستقیم با مردم خویش باشند.

با تأسف این یک واقعیت است که سیاسیون و درس خواندگان معامله گر کشور ما دربیش از نیم قرن اخیر منافع علیای مردم و کشور شان را بار بار معامله کرده اند بعضاً و یا اکثراً با پر رویی تمام تجمعات و سازمان های سیاسی خویش را به اشتراک همفکران شان یا به صورت مخفی و زیرزمینی و یا هم علنی ایجاد کرده و در جامعه حضور داشته اند اما پیوسته تحقق اهداف بیگانگان مطمع نظر شان بوده است. از طرف دیگر عنصر حزب و احزاب سیاسی بیشتر حیثیت جنبش های رهایی بخش از سلطه استعمار را داشته و عده ای هم برای براندازی و سرنگونی حکومت های به قول خودشان مستبد، ملحد و یا استکبار ایجاد گردیده بود و چون بحث منافع ملی در آن متصور نبود تا مردم را به دور آن حزب جمع کند بناءً بیشتر از حربه ایدیالوژی متعصب مذهبی اسلام سیاسی  ویا سیکولار استفاده کرده و توانمندی و حماسه سازی این ایدیالوژی ها تا براندازی همان حکومت های مورد نظر کارایی داشتند و بنا بر نبود برنامه مدون تأمین کننده منافع ملی و یک گفت و شنید عمومی برای آینده از همان روز اول دستیابی به قدرت سیاسی بر سر تقسیم منافع به جان هم افتاده و هر کدام و هر شخص این احزاب به یک قطب و یک شگاف اجتماعی بدل گشتند و جامعه را به قهقرای قرون وسطایی بردند، ایدیالوژی ها را بیشتر کشور هایی که منافع آزمندانه دارند طرح، تدوین، صادر و مدیریت می کنند. کودتای ثور۱۳۵۷، کودتای ثور ۱۳۷۱ و ورود لشکر جهل یعنی طالبان در اگست امسال همه حکایت از همین وضعیت دارند.

بعد از اجلاس بن در افغانستان به همکاری مالی و نظریاتی سازمان های غیر دولتی خارجی (NGO ) ها ده ها سازمان و حزب سیاسی ایجاد شدند که بیشترین آنها مصروف فرصت سازی و زمینه سازی برای مقاصد سیاسی، اقتصادی و نظامی کشورهای خارجی و پروژه های شان بودند. که عده ای قابل توجه شان برای فریب اذهان عامه خطوط فکری و برناموی جذاب با اَشکال ملی طرح و تدوین کرده بودند که با قطع حمایت مالی خارجی یا NGO ها همۀ این سازمان ها و تجمعات از بین رفتند، وتا کنون در کشور ما حزب و یا سازمانِ سیاسی ایجاد نشده است که باور مردم مخصوصاً قشر جوان کشور را تأمین کند، هنوز جوانان ما که با تمام عطش برای دستیابی به راه های علماً تنظیم شدۀ اداره سیاسی و اجتماعی کشور دست و پا می زنند نتوانسته اند سازمان با اعتماد ملی را در جامعه هدف بگیرند تا جوابگوی خواسته ها و نیازمندی های شان باشد، جوانان همه فراز و فرود هایی را که احزاب سیاسی کشور ما در گذشته پیموده اند به دیدۀ شک و تردید می بینند، از همه تأسف بارتر اینست که هیچ کدام از رهبران و کادر رهبری این احزاب سیاسی به سهل انگاری ها، کجروی ها، اشتباهات و خیانت هایی که از جانب شان اتفاق افتیده معترف نبوده و راه را بر رهروان بعدی شان کاملاً تاریک نگهداشته اند واهرم های اعتماد را در جامعه کاملاً واژگون ساختند و اختلافات و کج فهمی ها را در جامعه و میان سیاسیون و اندیشمندان به نقطه اوج آن رساندند. البته یکی از دلایل این اختلافات، کج فهمی ها و عدم تفاهمات در کشور ما نبود فرهنگ شناخت منافع ملی و تعریف معینی از منافع ملی، در فضای نبود هویت ملی و نا پختگی سیاسی اقشار روشنفکر می باشد که حصار ایدیالوژی های وارداتی نخبگان سیاسی را کاملاً از هم جدا ساخته و آنها را غیر قابل دسترس با یکدیگر گردانیده است. یعنی آنهایی که توانمندی و رسالت اتحاد ملت را برای تأمین منافع ملی دارند خود در پُسته های ایدیالوژیک بیگانه مستور گشته و تا هنوز هم از درس های تلخ تأریخ هیچ انتباهی نگرفته اند. همچنان مسئله شخصیت محوری نقیصه تباه کن دیگری است در ساختار احزاب سیاسی افغانستان که حزب سیاسی همیشه در گرو شخصیت ها قرار داشته که با دور شدن شخصیت از حزب و یا مقام رهبری حزب هم یکجا با آن از بین رفته است و یا همراه با شخصیت مورد نظر پارچه ها و فریکسیون های جدید قد علم کرده و آخر الامر همه احزاب به یک مرگ تدریجی تن داده اند. در بسا موارد حتی مهم هم نبوده که این شخصیت ها تا چه اندازه در راه منافع مردم و کشور اعتقاد داشته و تا کدام پیمانه برای تحقق اهداف کشور های صادر کننده ایدیالوژی اش فعال می باشد؟. یعنی اینکه احزاب بیشتر بر محور شخصیت می چرخیده تا بر محور برنامه های ملی، اصول، قوانین و قواعد تأمین کننده منافع علیای کشورو مطالبات مردم. همین امر باعث گشته تا فرهنگ تکثر گرایی سیاسی، یکدیگر پذیری، همدیگر فهمی یا پلورالیزم سیاسی  در حلقه سیاست و سیاسیون افغانستان کاملآ مفقود بوده و نسل های جدید و جوان کشور به احزاب و سازمان های موجود کشور به نظر شک و تردید نگریسته و به این احزاب و سازمان ها باور و اعتماد نداشته باشند و در این آشفته بازار جوانان ملی اندیش هم تا کنون نتوانسته اند در یک فضای باز منطقی افغانستان شمول خارج از دیوارهای ایدیالوژیک در پرتو افکار وطندوستانه  و منافع ملی حزب سیاسی و یا گردان نیرومند خویش را ایجاد کنند.

تجربه تأریخ معاصر کشور ما به صراحت به ما میرساند که هرگونه سیاست های که بر محور ایدیالوژی،  محل،  قوم،  زبان و مذهب متکی باشد نه تنها از حمایت مردم محروم است بلکه طراحان این سیاست ها شگاف عمیق تعصب بین خود و سایر باشندگان این سرزمان ایجاد میکنند. استنباط ام اینست که هیچ نیرویی با پیشگیری طرح های ایدیالوژیک بیگانه و قومی ولو به هر عنوانی که باشد حاکمیت ملی را در کشور تأمین کرده نمی تواند.

آنچه در اوضاع و احوال امروز ضرورت مبرم حیات سیاسی کشور است تا خبرگان، آگاهان امور، دانشمندان، اعضاء ،کادرها و رهبران احزاب ، تنظیم ها و گروهک های سیاسی اعم از چپ و راست گذشته تجارب خوب و بدخویش را صادقانه با ملت در میان بگذارندوسعی کنند تا از این طریق بحران اعتماد موجود در جامعه را به همگرایی، یکدیگر پذیری، همیاری و پلورالیزم تعویض کنند.

تجربه داران امور سیاسی و دانشمندان امور سیاست و اجتماع با دلسوزی تمام بصورت دایماً فعال خطوط فکری ونقشهٔ راه را برای سازمانهایی ملی اندیش تازه ایجاد شده فراهم کنند و پیوسته از آسیب پذیری ها و احتمالات کجرویی ها، نفوذ عناصر بیگانه و خیانت ملی آنها را با خبر سازند.

یگانه راه تأمین دیموکراسی در کشور تشکیل احزاب و سازمان های سیاسی ملی اندیش است تا نظریات شان را در قالب پروگرام ها و طرزالعمل ها گنجانیده و برای تحقق آن حمایت اکثریت جامعه را کسب کرده و از طرق دیموکراتیک این برنامه را بر طبق منافع عمومی کشور مشروعیت بخشند نباید به برنامه ها، دیدگاه ها و نظریات اجتماعی که منافع ملی را تأمین می کند و باید برای همه مردم کشور قابل بحث و گفت و شنود باشد رنگ ایدیالوژیک داد و آنرا از بحث عمومی خارج کرده و به بحث یک کتلۀ کوچک ایدیالیست تبدیل کرد. دو عنصر اساسی ترین معرف چهره احزاب سیاسی می باشد:

  • یکی دیدگاه این حزب یا احزاب از منافع ملی
  • و دیگری برنامه تطبیقی و تحققی منافع ملی آنها در جامعه.

احزاب سیاسی به خاطر تشکل مردم برای تأمین منافع عمومی و رفاه عامه، تأمین صلح سراسری، اعتدال، همزیستی، سازگاری، بیداری شعور سیاسی و آگاهی مردم، راه اندازی تظاهرات و اعتصابات مسالمت آمیز بمنظور دستیابی به حقوق و امتیازات صنفی و  ایجاد می گردد که توجه اش هم در زمان حاکمیت سیاسی وهم در زمان اپوزیسیون یا قشر مخالف دولت بیشتر در راه وضع قوانین و مقرره ها برای رفاه همگانی، سیاست خارجی مناسب و فعالیت سازمان ها و احزاب معطوف باشد.