خلیلی وکتاب "عیاری از خراسان" ومشخصات عیاری

تاریخ، آئینۀ کرداروگفتار واندیشه انسان هاست.دراین آئینه میتوان چهره هاو عملکرد انسانها را مشاهده کرد،وبصورت طبیعی از دیدن چهره های خوب وگفتار وکردار نیک شان لذت برد و آنها را آفرین گفت و از برخی تاسی جست، و برعکس از دیدن چهرهای زشت دچار انزجار ونفرت شد و به آنها نفرین گفت ولعنت فرستاد.

تا پنجاه سال قبل در جامعه ما مقولاتی چون: پاکی و پاکدلی، صداقت، نمک‌ شناسی، رازداری، محبت، فداکاری، دستگيری از مستمندان، شکيبائی و صبر، حاضرجوابی،استواری در رفاقت و دوستی ، پابندی به عهد و پیمان وسوگند ، دلیری و شبگردی، چستی و چالاکی و نظاير اينها، از جمله عالی ترین صفات اخلاقی واجتماعی یک انسان به شمار میرفت وجامعه به این ارزش های معنوی واخلاقی ارج وحرمت زیاد میگذاشت. تجمع این صفات در وجودیک انسان، ارزشی پدید می آورد که بجای اظهارهمۀ این صفات به یک انسان، با یک کلمۀ ادا میشد. این کلمه جامع عبارت از لفظ «عَیّار»

( جوانمرد) بود که تمام صفات مثبت را در خود جمع داشت.

بنابر قابوسنامه نکات ذیل ازاصول مهم عیاری و جوانمردی شمرده میشد:

« ... و بدان ای پسر که جوانمرد‌ترين مردان از همه آن بود که با چندگونه هنر بود:

يکی آنکه دلير ومردانه بود و شکيبا به هرکاری،

وصادق الوعد باشد،

وپاک عورت و پاکدل،

و زيان کس بسود خود نخواهد، اما زيان خود از بهر سود دوستان روا دارد،

و زبون‌گيرنباشد و به اسيران دست درازی نکند،

وبيچارگان را ياری کند و بد را از مظلومان دفع کند،

و همچنان که راست گويد، راست شنود و انصاف از خود بدهد ،و بر آن سفره که نان خورده باشد، بد نکند.»

(قابوسنامه، چاپ جلال‌الدين تهرانی ،ص ۲۰۱،)

متاسفانه برخی از آدم های مداح ،منفعت جو، عقده مند وفتنه انگیز، این ارزشهای اخلاقی واجتماعی فوق الذکر که تا چهاردهه قبل درجامعه مامردم به آنها ارزش قایل بودند ، بصورت وارونه وغلط ونادرست تعبیر کرده صفات«عیاری» را درحق کسانی بکار بردند که آلوده به اعمالی چون: دزدی، راه گیری، آدمکشی،بداخلاقی ،زورگوئی ،قلدری ،چاقو کشی وآدم ربائی ومبایل ربائی ودیگر اعمال دور از شرف وانسانیت بودند. یکی از این چهره های تاریخی خلیل الله خلیلی بود که در آخرین روزهای زندگی اش هوس پای بوسی ضیاء الحق حاکم نظامی پاکستان بسرش زد ودر مدح او شعر سرود و او را برای حمله بر افغانستان تشویق وتحریص کرد و سپس بدون ترس از محاکمه تاریخ ،وبدون شرم از مردم ونسل های بعد از خود، قلم برداشت وداستان «عیاری ازخراسان» را نگاشت و یک آدم بیسواد جاهل ودزد و رهزن جانی ومتجاوز به ناموس مردم وشرافت ملت را«عیار» و«جوانمرد» نامید. توگوئی مردم ما عقل وشعور وتمیز ندارند!

کتاب« عیاری از خراسان» خلیلی، در واقع با دوهدف نگاشته شده :یکی انتقام گیری از شاه امان الله،شاهی که نماد تجدد ومدرنیته درافغانستان بود، کسی که در راستای تحقق عدالت تمام امتیازات نسبی خاندان محمدزائی ومعاشات مستمری پیرها و خانها و رؤسای قبایل را قطع نمود ومستوفی الممالک پدر خلیلی را بجرم ظلم وشکنجه کردن مردم ثروتمند بخاطر رشوه گیری وسرکوبی روشنفکران منسوب به نهضت مشروطیت اول ودوم محاکمه واعدام نموده بود.

دوم به هدف پنهان کاری اعمال سیاه جنایات وخیانت های بچۀ سقو وشخص خودش به حیث سرمنشی بچۀ سقو . خلیلی بحیث عضو برجسته وموثر دار ودستۀ حبیب الله کلکانی یکجا با لشکر ایله جاری شمالی وارد کابل شده و در تمام غارتها وچپاول وتجاوز سقویان برمال و ناموس مردم و بگیر و بزن و ببند وبکش شهریان کابل سهیم بودو درشکل دهی وتعمیق وگستردگی فجایع واعمال ننگین ضد بشری درحق شهریان کابل واطراف آن سهم داشت.

فیض محمدکاتب هزاره که دورۀ بچه سقو را از نزدیک دیده است درکتاب تذکرالانقلاب خود حوادث نه ماهه حکومت سقوی را روز مره یاد داشت نموده شهادت میدهدکه :« سالار دزدان وپیشوای بی دینان که به دسیسه لقب خادم دین رسول الله نهاده ودر حقیقت ونفس الامر هادم آن بود.»[ فیض محمد کاتب،تذکرالانقلاب ،ص۲۹۶]

بنابر تذکرات کاتب بچۀ سقو ازکوچۀ عیاری نگذاشته بود واز فضایل اخلاقی وپاکدامنی و ناموس داری و جوانمردی و دستگیری از مظلومان وحمایت از زنان واسیران بهره ای نداشت، بر ناموس مردمان که ضعیف ترین قشرجامعه بشمار می آمدند، ترحم نمیکرد و هیچگونه حرمتی به شأن وحیثیت وعفت آنان روانمی داشت ومخالفان خود را با تهدید به تجاوز بر زن ودختر ومادر وضبط مال ومنال شان ،تهدید و وادار به تسلیم میکرد. آیا کس میتواند نشان بدهد که شهریان کابل درمدت نه ماه حاکمیت بچۀ سقو، غیر ازغارت و تجاوز وتصاحب مال ومنال وناموس شان، ولت و کوب و شکنجه وتوهین وتحقیر وتشهیردر انظار عامه، و بزور رقصاندن زنان و بچه های نوجوان شان، چه جیزدیگری از بچۀ سقو دیده اند؟

عساکرسقوی هروقتی که برای سرکوبی قومی فرستاده مي شدند، تمام مردان را از دم تیغ می کشیدند و دارائی و هستی شان راغارت میکردند و زن و فرزندان آنان را به اسارت و بردگی می بردند.

بچۀ سقو، یک آدم بیسواد و جاهل بود، واز دین داری واسلامیت اطلاعی نداشت، و بنابرین از مهمترین وملموس ترین آموزه های دین اسلام از قبیل : انصاف وعدالت و پاک دامنی،وفا به عهد ومیثاق وپابندی به سوگند قرآن، ترحم بر ضعفا و اسیران وکودکان و بیوه زنان و پیر مردان در جنگها، فهم و شناختی نداشت. بنابراین او نمیتوانست خادم دین رسول الله باشد، بلکه اعمال و کردارش ، تماماً برخلاف دین اسلام و ارشادات رسول الله بود. نامیدن «حبیب الله،خادم دین رسول الله» محض بخاطر برابری قافیه سجع مهراو بوده است، نه بخاطر واقعیت امر دین داری. نفرین به نویسندگان وتاریخ نگارانی که قلم خود را در راه دروغ وگمراهی مردم بکار میگیرند!

پایان

۱۶/۱۲/۲۰۲۱