در مقابله با دیو افراطیت از اشتباهات گذشته باید آموخت!

پیروزی افراطیت مذهبی و در نتیجه اوضاع اسفبار امروز افغانستان عمدتا ناشی از اشتباهات کسانی است که در مالیخولیای برتری فرهنگی تباری تمام انرژی خودرا در بیست سال گذشته در مخالفت با روشنفکران و تکنوکراتهای پشتون تبار ضایع کردند. غافل از اینکه بهترین دوست آنها همین اشخاص اند و تنها در اتحاد با همین اشخاص میتوانند دیو افراطیت را شکست داده یک دولت متمدن دموکرات متکی به حاکمیت قانون را که در آن همه اقوام و زبانها و مذاهب در برابری و برادری زندگی کنند ایجاد نمایند.

متاسفانه این نفرت در مقابل روشنفکران و تکنوکراتهای پشتون تبارو فرهنگ قوم پشتون در مجموع به حدی بود و امروز هم ادامه دارد که حتی وقتی پنجاه فیصد در دولت شریک بودند نه تنها مخالفتها را کم نکردند بلکه پیوسته دامن زدند، روشنفکران و تکنوکراتهای پشتون تبار را معادل طالبان دانسته آنقدر در تخریب دولت و نهادهای دولتی و منجمله نهادهای دموکراسی پرداختند که دیو افراطیت بسادگی قادر شد هردو را کنارزند.

متاسفانه این گروه خودرا در افغانستان بیگانه می پندارند!

اینها خود و پدران شان در افغانستان تولد شده اما خودرا افغان نمیدانند؛

هنوز هم اسم افغانستان برایشان جعلی است؛

کشور و دولت افغانستان برایشان جعلی است؛

تاریخ افغانستان برایشان جعلی است؛

سه جنگ افغان و انگلیس برایشان جعلی است؛

سلطنتهای افغانها در دهلی برایشان جعلی است؛

این گروه هنوزهم از مصیبتی که افغانها بالای صفویها آوردند در سوگواری اند؛

گاهی شروع تاریخ افغانستان را از عهد امیر دوست محمدخان، گاهی از امیر عبدالرحمن خان و گاهی هم از سال ۱۹۱۹ میدانند؛

در تعجب اند که چگونه قومی به ذهن مریض خودشان از کوه سلیمان فرود آمده پدران اینها را از سرزمینهای خراسان باستان رانده و تا امروز بالایشان حکومت میکنند؛

با آنهم قبول ندارند که نفوس این قوم به مراتب بیش از خودشان است؛

ناگزیر هر شکست انتخاباتی خود را به تقلب و کودتا نسبت دادند؛

در غضب اند که چرا این قوم زبان فارسی را دری گفته زبان مادری خودها ساخته اند؛

چون خودرا در این کشور بیگانه میپندارند ناگذیر نقش پررنگی را که همتباران شان در این کشور داشته اند نیز نادیده می گیرند؛

ناگزیر هیچ دلبستگی عاطفی با این کشور ندارند؛

ناگزیر پیهم در صدد خلق بحران اند؛

ناگزیر در هیاهوی هر بحران زمزمهٔ خودمختاری محلی و تجزیه سر میدهند؛

بی جهت نیست که هدف این گروه غارت کردن و خراب کردن است؛

هرچه دستت رسید چپاول کن، بشکن و خراب کن؛

سمبولهای ملی را بشکن و خراب کن؛ میرویس خان پشتون نبود، احمدخان هند و فارس را ضعیف ساخت؛ به امان الله خان توهین روا دار...

بیجهت نبود که ربانی در اولین فرصت بقدرت رسیدن دولت و اردوی افغانستان را منحل کرد؛

بیجهت نبود که عمال شورای نظار تانکها، طیارات، راکتها، پایه های برق، سیمهای برق، کلکینها ودروازه های این مملکت را به پاکستان فروختند؛

در هیچ عصری و در هیچ کشوری حاکمان جدید به این سرعت از راه چپاول عواید گمرکات، غضب زمینهای دولت و اختلاس و حیف و میل کمکهای خاجی قارونهای زمان نشده بودند؛

در حالیکه امان الله خان و ظاهرشاه بعد از سالها حکومت سالهای غربت را در تهی دستی سپری کردند؛

از داکتر نجیب الله یک اپارتمان محقر مکروریان به میراث ماند؛

وزیر پلان زمان داوود خان قادر نشد موتر ده سال کهنهٔ خودرا نو کند؛ و

در آنزمان هر پول و دالر بودجه دولت حساب و کتاب و تفتیش داشت؛

امروز تیکه داران جهادی که لباسها و کفشهای پوست مار خودرا از بوتیکهای لندن، پاریس و میلان میخرند، ساعتهای ۲۵ هزار دالری بدست میکند، فرزندان شان در کابل، استانبول، و دوبئ بلند منزلها دارند. برای دسترسی مجدد به سرمایه های قارونی غیر منقول خود در افغانستان جبهه های مقاومت تشکیل میدهند. هیچ روشنفکری نباید این آزمیش شده ها را دوباره آزمایش کند.

زمانیکه شخصی به یک خاک و دولت احساس تعلق داشتن عاطفی نداشته باشد تنها در فکر زراندوزی از هر فرصتی میباشد، بسادگی یاغی و باغی میشود، در بدل پول بخدمت استخبارات بیگانه قرار میگیرد، در هر بحرانی برای گرفتن دستور به سفارتخانه های خارجی سر میزند؛ حتی در خطر سقوط دولت در جستجوی مفاد شخصی خود میباشد!

تنها کسانیکه به این خاک و مردم و فرهنگهای آن احساس عمیق عاطفی داشته به اتحاد روشنفکران برای تغییر اوضاع اسفبار کشور باور دارند قادر اند این کشور را به ساحل نجات هدایت کنند!

نوراحمد خالدی