تذکرالانقلاب، آئینه تمام نمای عهد سقوی

 

تاریخ،همچون آئینه ایست که در آن میتوان چهرۀ زندگی گذشته وکارکردهای خوب و بد یک جامعه را تماشا کرد. در آن میتوان اعمال نیک و زشت ویا ظلم واستبداد قدرتمندان را بر مردم فرو دست جامعه ملاحظه نمود. تاریخ برانسان اثر میگذارد و با مطالعه آن خواننده بطورطبیعی از ظلم و ستم اربابان قدرت و از تجاوز برمال وناموس وشرف وعزت مردم مظلوم احساس نفرت میکند وخود را با مردمی که مورد ستم واجحاف وزورگوئی قرارگرفته ،همدرد وهمنوا می شمارد و اغلباً به این نتیجه میرسد که ظلم وتجاوز برحقوق دیگران،کاری زشت وغیرانسانی است وکسی که عامل چنین ناروائی ها و بیدادگریها است، باید مورد نکوهش ونفرت قراربگیرد. پس باید از تاریخ عبرت گرفت و بجای آئینه شکستن(نکوهش از نویسنده یا مؤرخ)، بهتراست به اصلاح خود و جامعه خویش پرداخت و به جوانان و فرزندان خود این درس را آموخت که ظلم و ناروائی و تجاوز به حقوق دیگران ، کار زشت و غیر انسانی است و می باید که از مفت خوری و اوباشی و راهزنی وقتل و اختطاف و آدم ربائی و باج گیری وامثال این کارهار دوری بجویند.

یکی از کتب مهم تاریخی که حوادث و رخدادهای دلخراش از ستم وچپاول وغارتگری وتجاوز بر حقوق مردم کابل را بطور روزمره درمدت ۹ ماه حکومت سقوی ثبت وضبط نموده، کتاب «تذکرالانقلاب» است.

آیینه چون عیب تو بنمود راست

خود شکن آیینه شکستن خطاست

تذکرالانقلاب، آئینۀ تمام نمایی است،از قتل وکشتار و زورگوئی و بی بازخواستی و چور و چپاول و تجاوز به زنان و دختران وپسران کابل، از سوی گروه دزدان و آدمکشان و چپاولگران سقوی،که هر روایت وهرحکایت آن، قلب انسانهای با عاطفه و با شرف را تکان میدهد و نفرت انسان را نسبت به یک چنین گروهی برمی انگیزاند.

تذکر الانقلاب ۹۳سال قبل ازامروز ،از سوی یک مورخ دانشمند بنام ملافیض محمدکاتب هزاره نوشته شده است که خود شاهد وناظر حوادث دلخراش روزهای سخت کابل بوده است .

«تذکرالانقلاب» ۸۶ سال بعد از مرگ مؤلف، در شهرکلن کشورآلمان به همت علی امیری به چاپ رسید(۲۰۱۳).

چاپ این اثر و رسیدن پیام اندوه آمیزمؤلف به مردم افغانستان، این سخن شمس تبریزی را به یاد می آورد که هفتصد سال پیش گفته بود: « اگر گفتنی باشد و همه عالم از ریش من در آویزد که مگر نگویم، بعد از هزار سال این سخن بدان کس رسد که من خواسته باشم.»[خط سوم، چاپ داکتر ناصرالدین صاحب الزمانی ،۱۳۵۱،ص ۵‌]

سخن کاتب نیز بالاخره ۸۶سال بعد از مرگش بگوش آن مردمی رسید که هیچ یکی از پیروان راه و رسم پسرسقو نمیخواست برسد. من وقتی این اثر با ارزش تاریخی را خواندم،از بس در آن نکات تازه ومطالب ناگفته و ناشنفته بسیار دیدم، بلا درنگ به معرفی آن پرداختم‌ و در هفت بخش در پورتال افغان جرمن آنلاین به نشر سپردم.نتیجۀ آن مقاله در ۱۹ ماده خلاصه شده است که میخواهم آن را اینجا به دوستان شریک سازم وقضاوت را به خواننده گران ارج بگذارم:

۱ــ بچه سقاو،یک آدم جاهل،دزد،راهزن، ضد مظاهرتمدن وفرهنگ ، ضد دانش و مکتب و کسب تحصیل ونوکر ارتجاع و آله دست انگلیس بوده و بد نام ترین چهره سیاسی تاریخ افغانستان است که کارکردهایش برای هیچ یک از هموطنان و همشهریانش جز شرمساری ،افتخاری در بر ندارد.

۲ــ حبیب الله کلکانی، شخص بیسواد وجاهلی بود، واز دین داری واسلامیت اطلاعی نداشت، وبنابرین از مهمترین وملموس ترین آموزه های دین اسلام از قبیل : انصاف وعدالت و پاک دامنی،وفا به عهد ومیثاق وپابندی به سوگند قرآن، ترحم بر ضعفا و اسیران وکودکان و بیوه زنان و پیر مردان در جنگها، فهم و شناختی نداشت. بنابراین او نمیتوانست خادم دین رسول الله باشد، بلکه اعمال و کردارش ، تماماً برخلاف دین اسلام وارشادات رسول الله بود. نامیدن «حبیب الله،خادم دین رسول الله» محض بخاطر برابری قافیه شعر بوده است، نه بخاطر واقعیت امر دین داری. کاتب بر او چنین شهادت میدهد:« سالار دزدان و پیشوای بی دینان که به دسیسه لقب خادم دین رسول الله نهاده ودر حقیقت ونفس الامر هادم آن بود. » [فیض محمدکاتب،تذکرالانقلاب ، ص ۹۶ ۲]

۳ حبیب الله کلکانی، شخص حفاظی(پاک دامن) هم نبود،اگر دستش میرسید از تجاوز برناموس مردم دریغ نمی کرد. او دخترسردار محمدعلی خان را که دوبار از ترس ازدواج با پسرسقاو، زهر نوشید ولی نمرد، چون نجاتش دادند، اما پسرسقاو بالاخره با زور او را تصرف نمود و بعد عقد بست.

۴ حبیب الله کلکانی، چنان ظالم و خونخوار بود که اسیران را مثله میکرد ویا زنده زنده در آتش می انداخت و بعد از سوختن جسم شان، سر آنها را جدا کرده برسر چوب نصب میکرد و درشهر می گشتاند تا مردم از وی بترسند. تمام دوران اقتدار حبیب الله کلکانی، به کشتن وبستن و غارت کردن مال ومنال مردم و تجاوز و دست اندازی به زن ودختر وپسر دیگران بود، که اینگونه اعمال همه برخلاف دین و مغایر شریعت اسلام است.

۵افراد سقاوی بدستورحبیب الله کلکانی،چنان سفاک وخون آشام بودند که اطفال شیرخواره را در بغل مادر شان با تفنگ میزدند تا با مادر خود یکجا هلاک شوند.کاری که تاریخ مثال آنرا فقط در فتوحات چنگیز وهلاکو سراغ میدهد وبس!

۶ هیچ قوم وطایفه ای مثل قوم هزاره و مردم وردک و لوگر وتگاب،واقوام درانی و میرزمانخان کنری درافغانستان از امان الله خان حمایت نکردند ومثل آنها مورد خشم وسرکوبی و قتل سقویان قرارنگرفتند. ودر میان خانواده های وابسته به امان الله خان، هیچ خانواده ای مانند خانواده نادرخان و وابستگانش از سوی پسر سقو مورد استهزاء واستیذاء وهتاکی وبی باکی قرارنگرفته اند.

۷ حبیب الله کلکانی، به عهد وپیمان وسوگند به قرآن باز و بند نبود، چنانکه دوبار اوعهد و امضای برقرآن را شکست و سرانجام قرآن خصم جانش شد. بار اول با احمدعلیخان نمایندۀ دولت امانی،در جبل السراج پیمانی مبنی برترک مخاصمت با دولت بست و بر قرآن امضا کرد، ولی همینکه از سوی دولت رتبه ومعاش وتفنگ وکارتوس گرفت ، از اختیارات دولتی برضد دولت استفاده کرد و این اولین نکث عهد ونقض سوگند او با قرآن است.

۸ باردوم حبیب الله کلکانی، با عنایت الله خان عهد وسوگند و بر قرآن امضا کرده وتعهد سپرده بود که به منسوبان خاندان سلطنتی ومامورین دولتی مشخص وخدمۀ نظامی ارگ بد رفتاری نکند، واذیت و آزاری نرساند، اما او در همان روزی که به ارگ وارد شد، دستور کشتن و بستن ومصادرۀ اموال مامورین دولتی و اشخاص وابسته به سلطنت ومحافظین داخل ارگ را داد. به این حساب پسرسقاو برای دومین بار سوگند به قرآن را شکسته است.

۹ حبیب الله کلکانی برای انتقام کشی از نادرخان و برادرانش، بارها، به مال وناموس منسوبین خاندان امان الله خان ونادرخان وبرادرانش، دست درازی وهتک عصمت نموده است که آن عمل در شأن هیچ کسی که ذره ای از وجدان وانسانیت و جوانمردی داشته باشد، شایسته نیست.

۱۰حبیب الله کلکانی، بار بار فرمان قتل عام مردم قزلباش وهزاره را صادر نمود، درحالی که این عملش یک جنایت بزرگ ملی بشمار می رفت، ونمی بایست دست به چنین کاری میزد. زیرا هزاره ها و قزلباش ها نیز جزئی از اتباع این کشوراند و در راه استقلال وحفاظت از آن جان باختنه اند وحق دارند در این کشور مثل سایرین آبرومندانه زندگی کنند. ازمیان این دو قوم بهترین دانشمندان، بهترین طبیبان ، بهترین انجنیران ، بهترین شخصیت های مشروطه خواه، بهترین مؤرخان و نویسندگاه وشاعران ونظاقان به ظهور رسیده اند.

۱۱حبیب الله کلکانی ، بمنظور بقای حکومت حود، تجاوز وفحشا ونفاق وشقاق قومی وزبانی را درمیان مردم دامن زد و با صدور فرامین رسمی، رسماً یک قوم را علیه قوم دیگر تحریک نمود، چنانکه بقول کاتب « بين ملت مخالفت لاينحلی را حادث ساخته، توليد نفاق و شقاق نمود و اساس تخريب بلاد و تقاتل عباد نهاده، بغض و فحشاء را پديدار کرد وجمهور سکنه در ورطه مشقت و قتل وغارت واسارت افتاد.» [کاتب، نژاد نامه افغان ، طبع ۱۳۷۲ايران، ص ۴۱].

۱۲حبیب الله کلکانی، تروریسم را برای نخستین بار،رسماً درکشور، ترویج داد. و برای ترور اشخاص وافراد مخالف خود، بدون درنظرگرفتن عواقب وخیم آن ، جایزه تعیین میکرد. طبعاً اگر تروریست متعلق به قومی دیگری می بود، در واقع تمام قوم مقتول، تروریست وقوم او را به چشم دشمن می دیدند، وآنها هم در صدد برمی آمدند تا انتقام خود را از طرف مقابل بگیرند.

۱۳بدون تردید نقش حضرات شوربازار، درانقراض سلطنت امان الله خان و انصراف عنایت الله خان از امارت و به قدرت رساندن حبیب الله کلکانی برجسته بود. درحالی که شاه محمودخان برادر نادرخان قبل از رفتن از کابل، فامیل خود وبرادرانش را بطورامانت به حضرت محمدصادق سپرده بود، و بنابر رسم افغانی می باید از آنها صیانت وحفاظت مینمود و اجازه نمیداد که پسرسقاء آنها را به ارگ احضار و توهین کند، اما این حضرات هیچ کاری در ممانعت پسر سقاو از هتک حرمت به خانوادۀ سلطنتی و نیز ناموس مردم شهرکابل نکردند. او وبرادر بزرگش نورالمشایخ میتوانستند با استفاده از نفوذ روحانی خود، اقلاً یک خطابه در مسجد پل خشتی در مذمت تجاوز برناموس مسلمانان وقباحت لواطت و رقصاندن پسران نوجوان درمحافل خصوصی مردان ایراد کند که نکردند.

۱۴در تاریخ کشورهای منطقه سراغ نمیشود که یک فاتح هرقدر قهار وجبار بوده باشد، دستور قطع کردن اشجارمثمر وغیر مثمر ویا دستور آتش زدن خرمن یا خانه های مردم را داده باشد ، ولی پسر سقا این عمل زشت و نا بخشودنی را در حق مردم مظلوم تگاب که محل سکونت پشتونهای صافی میباشد، انجام داد تا مردم را وادار به اطاعت اجباری از سقویان نموده باشد.

۱۵با در نظرداشت حقایق نقل شده از تذکرالانقلاب ، حبیب الله کلکانی، هرگز دارای کرکتر واخلاق عیاری وخصلت جوانمردی نبوده است، وجای افسوس خواهد بود اگر کسی او را «عیاری از خراسان» یا کابل زمین بشمارد. زیرا که در آئین عیاری،بنابر کتاب سمک عیار وقابوسنامه وجامع الحکایات عوفی ، پاکدامنی وچشم نداشتن به مال وناموس دیگران، وفا به عهد وپیمان ونمک شناسی وتحمل و« به اسيران دست درازی نکردن،و همچنان که راست گويد، راست شنود و انصاف از خود بدهد و بر آن سفره که نان خورده باشد، بد نکند.» [قابوسنامه، چاپ جلال‌الدين تهرانی ،ص ۲۰۱].

هیچیک از اصول جوانمردی وعیاری که در متون تاریخی واخلاقی مردمان منطقۀ ما ذکر شده، در وجود حبیب الله کلکانی ویاران فاسق ومتجاوز او دیده نمی شود، پس نامیدن ،حبیب الله بحیث«عیاری ازخراسان»، توهینی بزرگ به عیاران وجوانمردان تاریخ کشوراست. او را باید یک دزد داره ئی، ویک رهزن سرگردنه و یک آدم خونخوار ومتجاوز به مال وناموس مردم دانست، تا فرزندان محل ونسل های آینده ،از کرکتر وخوی وخصلت وی دوری بجویند و راه و روش او را که همانا دزدی وچشم به جیب ومال و ناموس مردم داشتن بود،مذموم بشمارند و جداً از آن دوری نمایند.

۱۶در فرهنگ بشریت متمدن و آگاه ، دزدی و آدم کشی، وتجاوز به مال و دارائی و ناموس مردم، بدترین و زشت ترین کارها شمرده شده ، و برای انسان هیچگونه افتخاری به همراه ندارد. درتاریخ ها و ادیان مختلف نیز از آن نکوهش شده و می شود. بنابرین باید درنصاب تعلیمی شاگردان مکاتب،نفس دزدی وآدمکشی وغارت وتجاوز به مال ومنال مردم ، به لحاظ ماهیت اخلاقی واجتماعی خود تقبیح ومحکوم شود تا کسی درآینده این کارها را تکرار نکند. متاسفانه براثرعدم توجه به این موضوع مهم حیاتی بود که افراد منسوب به شورای نظار در حکومت چهار سالۀ ربانی – مسعود وهمچنان در دورۀ حامدکرزی، تقریباً عین همان کارهای را بمنصۀ عمل گذاشتند که درعهد حبیب الله کلکانی سقویان انجام می دادند، به همین خاطر، مردم آن دوره ها را، سقاوی دوم و سقاوی سوم مسمی ساخته اند.

۱۷تجلیل از «حبیب الله ،خادم دین رسوالله» بخاطر خدمات دینی واسلامی او نیست، زیرا حبیب الله آدم

بیسواد و در مورد دین رسول الله ، دانشی نداشت. آنهایی که برای تجلیل از حبیب الله کلکانی محافلی تدویر و در آن سخنرانی میکنند، آیا گاهی با خود اندیشده اند که از این محافل چی نتایجی بدست می آورند و چی درس های برای فرزندان وجوانان خود تقدیم میکنند؟ بدون شک، تجلیل از حبیب الله ،در واقع تجلیل از بیسوادی ونادانی وتجلیل از دزدی و راهگیری وغارت وچپاول وتجاوز برناموس دیگران، تجلیل از مسدود کردن دروازه های مکاتت ومعارف و تعلیم و تدریس وآموزش است. امید وارم این هموطنانم ، بجای تجلیل از جهالت ونادانی وظلمت و وحشت و بربریت و ادمکشی و قلدر مآبی و راهزنی که سرانجام به غارت وچپاول شهریان کابل می انجامد، نهال دوستی و برادری و برابری وعدالتخواهی و رفاه عمومی را بنشانند و بذر دانش بکارند و برای اخلاف خود درس شرافتمندانه زندگی کردن را بیاموزند.

۱۸بهتراست تا بجای تجلیل از یک دزد ویک آدمکش بیسواد که هیچ افتخاری بهمراه ندارد، از شخصیت های نیکنامی چون: جوهرشاه غوربندی، محمدعثمان خان پروانی، شجاع الدوله خان غوربندی، و سرشار شمالی، لیلی صراحت روشنی، استاد غلام علی آئین، پوهاند دکتورحسین یمین ،داکتر دوست محمدپروانی، استاد عبدالحق واله،وغیره شخصیت های مبارز تاریخی که در دفاع از استقلال وطرد بیگانگان در جنگ های اول ودوم وسوم با انگیسها رزمیدند و حماسه آفریدند مانند: میرمسجدی خان کوهستانی ومیردرویش خان قشقاری و میربچه خان کوهدامنی وعبدالقادرخان (اوپیانی- پروانی) ودیگر مردان مبارز ونیکنام پروان وکوهدامن محافل علمی وفرهنگی ترتیب داده شود وکارنامه های آنها برحسته گردد و بطورشایسته ئی از آنها قدردانی شود؟

    ۱۹آیا شایسته تر نیست تا نام مکاتب و لیسه ها، وکودکستان ها و جاده ها وچارسوق ها و خیابانهای شهرهای مناطق کوهدامن وکوهستان و استالف و میر بچه کوت وچاریکار وپروان وغیره به عوض حبیب الله کلکانی، به نام های شخصیت های فرهنگی وسیاسی فوق الذکر مسمی گردد، تا سرمشقی برازنده وافتخار انگیز برای فرزندان آن مرز و بوم باشد؟

و دراخیرباید گفت:

عمارات شاهانه وبران شدند

همه جای زاغان و بومان شدند

پایان ۱۲/ ۴/ ۲۰۱۶

All reactions:

۱۶۳Zalmai Nasrat، Zubair Baluch و ۱۶۱ نفر