محترم نعیم سلیمی

شکوه های شکسپیراز شوکت سرمایه داری نوپیدا

۱۴۰۲-۰۸-۲۱

۸ نوامبر ۲۰۲۳ ،روز بزرگداشت از ۴۰۰ سالگی نشر اولین جلدی ازمجموعه ی درامه های شکسپیر زیرنام ،،اولین نمایشنامه،،می باشد که ۷ سال بعداز مرگ وی منتشرگردید.

نوشتن ویاسخن زدن درمورد ویلیام شکسپیرکارساده وآسانی نیست؛ زیراکه اوشخصی بودکه ادبیات انگلیسی را به بلندترین قله ی شامخ آن رسانید که قبل از آن کسی به آن دست نیازیده بود ؛ « او مانند شعله ای ازسنگ چقماقی [چخماخ ]بسوی سپهر پرتاب شد و روشنایی پر جلالی را در یک دورانی از تاریخ ما پرتو افگنی نمود.» (چهارصد سال از مرگ شکسپیر : یک انقلابی در ادبیات – قسمت اول ، مجله در دفاع از مارکسیسم ، الن وود ، مورخ ۹ سپتامبر ۲۰۱۶ ).

بین جانسن درامه نویس ، شاعر، بازیگر و منتقد ادبی انگلیسی او را « انسانی مشمول همه زمانه ها » نامید.

الن وود نویسنده ، تیوریسن سیاسی و ادبی انگلیسی در قسمت اول نوشته فوق الذکر خود در اقتباس از اثر تروتسکی زیر نام " ادبیات و انقلاب " ( ۱۹۲۴) مینویسد « طبقه جدید تمامی فرهنگ را ازآغاز آن خلق نمیکند ، بلکه آن را از گذشته بدست میاورد ؛ تفکیک و تصنیف مینماید ؛ دوباره آنرا انتظام میبخشد و بلاخره بالای آن بنا مینماید»؛ الن وود ادامه میدهد اینکه « تروتسکی ارسطو را با گویته به مثابه قله های بلند دستاورد های انسانی شناسایی میکند ؛ درامه ادیپوس تیرانوس Oedipus Tyrannose (اشاره به نمایشنامه تراژِیدی اسطوره یونان باستان ادیپوس) را به مثابه تمثیلی که " وجدان تمام آدمی را " تبارز میدهد ، بررسی مینماید .»؛بناالن وود نتیجه می گیرد اینکه عین قیاس و ارزیابی را میتوان در مورد نویسنده انگلیسی ویلیام شکسپیر انجام داد .

نکته دلچسپ و تعجب آوربه باورالن ووداینجاست که راجع به زندگی این مرد بزرگ چیز های اندکی گفته شده اند . قرار معلوم در گذشت شکسپیر وضاحت دارد ولی اینکه چه زمانی او متولد گردیده معلومات دقیقی دردسترس نیست. مدارک نشان میدهند که او حسب رسوم و عادات مسیحیت آن زمان بتاریخ ۲۶اپریل ۱۵۶۴ در Stratfotd -upon-Avon در یک شهرک کوچکی واقع در صد مایلی فاصله جنوب غرب لندن دورازمرکز فرهنگی و تجارتی انگلستان غسل تعمید گردید. از آنجاییکه اطفال شیر خوار سه روز بعد از تولد مورد شستشوی [غسل تعمید]قرار میگرفتند ؛ بنا گفته میشود که او شاید در ۲۳ اپریل که در عین حال مصادف به روز مرگ وی نیز است که به سن ۵۲ سالگی درروزی که وفات نمود ، تولد یافته باشد.البته در موردصحت و سقم آن اختلاف نظر وجود دارد . همانگونه که تاریخ مرگ وی جنجال برانگیز میباشد، به همان ترتیب زندگی نامه او نیز در پرده ی اسرار تنیده شده؛ ولی آنچکه که درینمورد حداقل وضاحت دارد این است که او در یک خانواده اشرافی ثروتمند به دنیا نیامده بودکه علی الرغم این همه به مشهورترین نویسنده در جهان مبدل گردید .

یک نگاه مختصر به بیوگرافی شکسپیر حاکی از آن است که جان شکسپیر پدر شکسپیر از شاگردی در پیشه دست کش بافی ، دباغی [چرمگری ]آغاز نمود و بعدا مشغول کاردر بخش کشاورزی و پشمینه بافی گردید . او به مثابه انسانی که با زحمت خودش امرار معیشت مینمودبا دختر یک کشاورز که دارای یک فارمی به مساحت ۶۰ جریب زمین بود و کار و بارش رونق خوبی داشت بنام ماری آردن عروسی نمود که ویلیام شکسپیر فرزند سوم از جمله هشت طفل که ثمره این ازدواج بود، می باشد.

والدین ویلیام از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند ؛ ولی چنین کمبودی مانع از پیشرفت های بعدی برای کسب موقف های مهم در جامعه برای آنها[والدین] نگردید . جان مهر قطب نما گونه خویش را در عوض امضای قلمی استفاده مینمود ؛ از جانب دیگر او در مقام های ملکی واداری به حیث مسوول و یا ناظر در کنترول نان و نوشابه آب جو ( بیر ) در قصبه سترادفورد که در بالا از آن یاد نمودیم تعین و انتخاب گردید . این سمت از اهمیت بسزایی برای انگلیس ها برخوردار بود ، زیرا نوشیدن بیر برای مردم انگلستان در آنزمان مطمئن تر از آب بحساب میامد . قصه کوتاه که جان شکسپیر پته پایه های ترقی را یکی پی دیگر دنبال مینمود ؛ تا اینکه بلاخره روزگاروی درمراحل بعدی زندگی به تلخکامی های ملول انگیزی انجامید که البته اثرات ناگواری را در زندگی ویلیام نیز با خود داشت .

دین و مذهب در آنزمان نقش بسزایی را در زندگی انگلستان بازی مینمود ؛ اشخاصی را که بنابر معاذیر معقول و یا مریضی فاصله های دور را نمیتوانستند بپیمایند و به کلیسا بروند با وضع جریمه هایی تعجیز مینمودند . بنابرین برخی را نظر برین است که پدر شکسپیر و شاید هم خودش به شکل مخفی و زیر زمینی به فرقه کاتولیک متعلق بوده باشند که از جمله حدس و گمان است ؛ شاید هم دلیل عدم حضور به کلیسا دلایل دیگری چون بی میلی ناشی از عدم توان پرداخت دیون و مقروضیت ها ی فامیلی که از ورشکستکی مالی نشات مینمود بوده باشد که غرض جلوگیری از طولانی شدن موضوع از آن منصرف میشوم .

در مورد طفولیت و تحصیلات شکسپیر باید یاد آورشد که وی در عنفوان جوانی راهی دانشکده محلی دستور زبان موسوم به " دانشکده جدید شاهی King’s New School گردید که عمدتا به تدریس منطق ، دستور زبان لاتین و شاید هم یونانی میپرداخت .

در مورد سالهای دوره مکتب شکسپیر معلومات چندانی در دسترس نیست ؛ ولی از قرار معلوم او چندان زیاد و اضافه از حد معمول مشتاق مدرسه نبوده است . این مطلب را میتوان از لابلای نمایشنامه کمیدی وی زیر نام« طوریکه میپسندی » مشاهده نمود :

"بچه مکتبی

با کوله‌پشتی مکتبش مینالد و زاری مینماید

و با چهره تابان سپیده دم ؛ مانند حلزون میخزد

یارای رفتن به مکتب را ندارد ."

،،برخلاف همکار درامه نویسش کرستوفر مارلو ، شکسپیر به دانشگاه نرفت . بن جانسن یکی از معاصران مشهور وی چنین نوشت که او " دسترسی اندکی به زبانهای لاتین و یونانی داشت . " شکسپیر بیشتر از تجربه عملی به مثابه یک بازیگر فراگرفت تا از تحصیلات رسمی . با وصف نرفتن به دانشگاه آگاهی وی نسبت به مردم و اوضاع از خود زندگی سرچشمه میگرفت . شکسپیر برای توده های "سر کوچه و بازار" نوشت . طوریکه معلوم میشود ، او فعالیت های ادبی خویش را مانند یک بازیگر سیار چون یکتن از همرکابان ملکه انگلستان ، آغاز نمود و چنین رسمی تاثیر بسزایی را بالای نوشتار درامه های وی بجا گذاشت ...،،( همانجا، همان اثر ) . ولی آنچه را که میتوان دررابطه با سالهای دوران دانشکده شکسپیر تاکید نمود این است که یقینا وی در آنجا با نمونه ها و مدل های افسانه های یونانی ، کمیدی های رومی ، فرانسوی و تاریخ باستان که بعدتر در نوشته ها و نمایشنامه هایش بازتاب یافتند ، آشنایی حاصل نمود که در نتیجه آن به شیوه منحصر به فردی یک آمیزه ادبی انگلیسی و غیر انگلیسی در ادبیات پا به عرصه وجود گذاشت ؛ چنانچه نقل ها و اقتباس های متواتر وی از مولفان یونانی/ رومی مانند پلوتارک و غیره مصداق این ادعاست .

« برای جمعبندی آنچه گفته آمد ، شکسپیر در یک خانواده بالنسبه معمولی طبقه متوسط در مرحله که کارل مارکس آن را به مثابه دوران " انباشت اولیه سرمایه " مینامد پا به عرصه وجود گذاشت . سیستم فئودالی بطرف زوال رهسپار شده بود و طبقه جدید متوسط با اجندا و مساعی نوین در شرف ظهور بود . جان شکسپیر که با زحمت شخصی اش بزنسی را بنا نمود ، با پول وصلت کرد و دوباره آن را از دست داد ، تمثالی بود از یک دوران جدید در تاریخ انگلستان و جهان » ( بازهم همانجا و همان نوشته ) .

این بود انگیزه اینکه من چرا عنوان این مقال را « شکوه های سکپیر از شوکت سرمایه داری نوپیدا » عنوان نمودم که در قسمت بعدی این نوشته بازتاب این شکوه ها را در دیالوگ های برخی از نمایشنامه هاو غزلیات وی دنبال میکنیم.

***

مضمون طویل و رساله گونه ای را درین اواخر به نویسندگی پال میسن در نشریه گاردین مرور مینمودم که بتاریخ ۲ نوامبر ۲۰۱۴ منتشر شده بودوعنوان جالبی داشت « چه چیزی را شکسپیر در باره مارکسیسم به من آموخت » ؛ این عنوان مرا واداشت تا سری به یک سلسله نشرات دیگری نیز پیرامون شکسپیر بزنم که بلاخره سرحد آن به نوشتن این مضمون مختصر وکوتاه انجامید .

در آغاز و مقدمه جستار زیبای ادبی ، دلپذیر و گیرای خود میسن حرف مرد افگنی را در مورد شکسپیر مطرح نمود ،، بدون فهم مصطلحات ، او اضمحلال فیودالیزم و ظهور آغازین کاپیتالیزم را تشریح نمود.،، به عباره دیگر آنچه را که میسن ادعا میکند این است که « فئودالیسم کلمه بود که برای تشریح جوامع قرون وسطی بعد از زوال آنها توسط مورخین قرن ۱۷اختراع گردید. ولی از آنجاییکه به کاپیتالسم مربوط میگردد ، شکسپیر تنها شاهد شکل گیری مراحل اولیه آن بود ، ولی با وصف این همه آن را بدرستی وضاحت داد.»

بر استی هم در ظاهر قضیه وقتیکه انسان نمایشنامه های شکسپیر را یکی پی دیگری از درامه پادشاه انگلستان موسوم به جان آغاز نماید و آن را تا ویلیام هشتم پادشاه دیگر این کشور دنبال نماید در یک دید سطحی اولیه به یک سریال دنباله داری میماند که در آن نقش بازیگران مرکزی مانند کشتار ها ، جنگ ها توام با خشونت و ویرانگری های سردر گم برجسته شده و ظاهرا آنچه را بیننده تماشا میکند و مرور مینماید گویا مشاجره و کشمکش بین شاهان و اشراف و نجبا بوده باشد . میسن به یکی از مقولات اقتصادی کارل مارکس یعنی که « شیوه تولید » اشاره نموده ، تذکر میدهد « زمانیکه شما بدانید که شیوه تولید چیست در آنصورت درک معانی شکسپیر وضاحت پیدا مینماید . آنچه را که شما تماشا میکنید اضمحلال فئودالیسم و ظهور مراحل اولیه کاپیتالسم میباشد .» ؛او در ادامه مطلب مینویسد « شیوه تولید یکی از نیرومند ترین ایده هایی است که از اقتصاد مارکسیستی سرچشمه میگیرد : تصور اپتدایی این مطلب از جانب آدم سمت که تاریخ اقتصادی را بر اساس " شیوه های حد اقل معیشت " تقسیمات نمود طرح ریزی گردید ؛ ولی دستاورد خود مارکس و مورخین بعدی که با دید مادی گرایانه به تاریخ نگریستند ، تصور ما را نسبت به گذشته شکل داد.»

آنچه را پال میسن میخواهد برای ما بازگو نماید این است که فیودالیزم یک سیستم اقتصادی مبتنی بر مکلفیت بود که حسب آن دهاقین مجبور بودند تا قسمتی از محصولات تولید شده آبله دست خویش را به مالکین زمین تحویل بدهند و خدمات نظامی را ( سربازی ) برای آنها انجام دهند و فیودال ها در عوض برای پادشاه مالیات بپردازند و در صورت نیاز سربازان را برایش آماده خدمت نظامی نمایند . طور مثال نامبرده داستان پادشاه انگلیس ریچارد سوم را به نمایش میگذارد که چگونه و چطور تمامی نزیدکان فامیلی خودش را در زندگی واقعی سلاخی مینماید که انگیزه آن بر مبنای اجبار و مکلفیت شبکه آلوده قدرت اقتصادی که شیرازه آن را " پول " و زر اندوزی تشکیل میدهد ، استوار بود : کرایه ها با پول پرداخت میشدند ؛ خدمات نظامی با داد وستد پولی به منصه اجرا میامد ، جنگ ها به کمک بانک های فرامرزی که از فلورانس تا امستردام کشانیده شده بودند ، تمویل میگردید .

شکسپیر نقش پول را که در فوق از آن تذکار یافت در قسمت دوم صحنه دوم نمایشنامه کمیدی Ford , the Merry Wives ( زنان زنده دل ) که برای اولین بار در ۱۶۰۲ منتشر گردید چنین بیان میدارد « اگر پول الویت پیدا نماید ، تمامی روزنه های دروغ باز میگردند.»

درینجا لازم میدانم تا دیدگاه الن وود را که به مناسبت چهارصدمین سالروز درگذشت شکسپیر نقل کنم : « قرن ۱۶ شاهد ظهور نوع جدید اقتصاد متکی بر پول و تجارت بود . معکوس آنچه گفته شد ثروت قرون وسطی بر ملکیت بالای زمین استوار بود . کلیسا سودخوری را یک گناه هلاکتبار تلقی مینمود و مسیحیان از دادن قرض برای سود ممانعت میشدند . چنین نقشی را یهودیان بازی مینمودند که توضیح اساسی را برای ظهور انتی سمتیزم ( یهود ستیزی ) در آنزمان تشکیل میدهد .»

ویلیام شکسپیر در نمایشنامه تاجر وینیز the Merchant in Venice این مطلب سود جویی را در نقش یک کرکتر منفی که آن را شخصی بنام شیلاک سودخور یهودی ایفا مینماید به وجه زیبای آن به تمثیل گرفته است . شیلاک کسی است که بطور نفرت انگیزی از یک قرضدار مسیحی خویش تقاضای یک پوند گوشتی از بدن وی را در صورت عدم پرداخت مقروضیتش طلب مینماید . این موضوع بازگو کننده روابط واقعی قبیح و زشت که بین قرض دهندگان و مقروضین که به اشکال متفاوت آن از زمانه های باستان وجود داشته است را بخوبی ترسیم مینماید که نمونه آن را میتوان در برخورد بانکداران اتحادیه اروپادر رابطه بایونان کنونی جستجو نمود که با وضع نرخ بهره گزاف تمامی زندگی اجتماعی و اقتصادی و مالی یونانی ها رابه گروگان گرفته اند .

بنا بی جهت نیست که کارل مارکس در یکی از آثار ماندگار خود زیر نام « دست نویس های اقتصادی و فلسفی » که آن را در فاصله ماه های اپریل / اگست ۱۹۴۴به رشته تحریر در آورد ،در رابطه با چپتر دهم آن « قدرت پول » دیالگوگ نمایشنامه شکسپیر (تیمن آتنی Timon of Attens) که راجع به یکتن از شهروندان ثروتمند آتنی بنام تیمن و مال و منال وی که در حوالی سالهای ۱۶۰۵ – ۱۶۰۶ نوشته شده و برای اولین بار در سال ۱۶۲۳ منشر گردیده بود را برای برجسته ساختن نقش قدرت پول در جامعه سرمایه داری،اقتباس نمود :

طلا ؟ ، زرد ، درخشان ،

طلای قیمتی ؟ نخیر ، خدایان ،

من کاهن بیهوده ای نیستم : مسیر آسمان ها را صاف کنید!

تا آن حدیکه سیاه را سفید ، زشت را زیبا ،

خطا را راست ، سفله را زیبا ،

پیر را جوان ، بزدل را دلاور میسازید .

بلی ، شما خدایان ! چرا چنین است ؟ این چه است ، شما خدایان ، چرا و چنین ؟

روحانیون و خدمتگذاران شما را از پهلوی تان میراند ،

تکیه گاه های مرد ها را

از زیر سر آنها بیرون میکند :

این برده زرد

ادیان رامیبافد و میگسلد، نفرین شد گان را میامرزد ،

جذامی روسپی را میستاید ،

دزدان را جابجا میسازد

برای آنها القاب اعطا مینماید ،

تعظیم و تمجید میکند

با سناتور ها یی که در کرسی

نشسته اند : فقط همین است

آن [طلا ]زن پاکدامن

بیوه را دوباره مزدوج میسازد ؛

و این[طلا] چیزی است که شفاخانه های جذامی

وزخم های التهابی را در وادی های [مرگ ]میبلعد

دوباره در روز شوخی اپریل [اشاره به روز دروغپراگنی ماه اپریل – تأکید ازمن است]

بیا و زمین را ملوث کن ،

تو [طلا]روسپی عمومی نوع بشر ،

در میان ریشه های

ملت ها فرق ایجاد میکنی ،

و من سرشت حقیقت طبیعت

تو را برملا میسازم .

کارل مارکس با توضیحات بیشتری پیرامون یاداشت های شکسپیر دو مشخصه برجسته پول را در اثرخود در باب پول که در فوق از آن یاد آور شدم از لحاظ درونمامورد بررسی قرار میدهد :

1-سرشت ظاهرا تقدیسی پول مبنی بر استحاله تمامی خصوصیات انسانی و طبیعی در مسیر روند متضاد و معکوس دنیای مادی که چیز های ناممکن را ممکن میسازد . بنابر ضرب المثل عامیانه ما پول چیزی است که سنگ را میرقصاند.

2-دیگر اینکه پول دردنیای انسانها نقش جهانی دلال و فحشا اقتصادی را میان انسانها ایفا مینماید .

این دوتا مطلب سرشت ذاتی سرمایه داری را نمایان میسازد ؛ صحت این مطلب در دوران ما بیشتر از هر وقت دیگری مصداق پیدا مینماید . به عباره دیگر آنچه را که شکسپیر به ما میاموزد این است که علی الرغم نصایح دینی مسیحیت ، بودیزم و ... در رابطه با ختم و خیرات و صدقه و امثالهم ، پول جایگاه معبودیت و ایمان را در یک جامعه به اصطلاح مدرن سرمایه داری اشغال نموده است.

سرمایه هیچ نژادی و یا هم دینی را نم شناسد ؛ همچنان سرمایه دارای سرزمین آبایی نبوده و سرحداتی را نمیشناسد ؛ به همین ترتیب سرمایه دارای روح و قلب نیست و خطا را از صواب تفکیک نمیکند . در واقعیت امر سرمایه از دیگاه شکسپیر همان الهه و یا بتی بیجان و روحی چون خدای آمون مصر باستان میباشد که تمامی نوع بشر را در سیطره خود درآورده و آن را بسود خود حراجی مینماید . همین است بطور خلاصه پیام شکوه های شکسپیر از شوکت سرمایه داری نوپیدا.

علاوه بر درامه ها و نمایشنامه ها بسا موارد دیگری نیز در آثار منظوم و غزلیات ویلیام شکسپیر وجود دارند که در آن ها وی مانند بیدل دهلوی ، جلال الدین محمد بلخی و حافظ شیرازی حرص و افسون آدمی را به نکوهش گرفته و منعکس میسازد . من درینجا سعی میکنم قسمتی از غزل شماره 29 وی را که در نشریه ادبی Poetry Foundation منتشر شده است یاد آوری نمایم :

وقتیکه چشم های آدم ها را ثروت و مال

بی حیا میسازد

من به حالت وازده خویش اشک میریزم

و گوش فلک را با ناله های بی اثرم میآزارم

....

زمانیکه این قسمتی از غزل شکسپیر را ترجمه مینمودم ابیاتی از سر آغازسخن مثوی معنوی یادم آمد :

....

کوزه چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر در نشد

....

البته لازم به یاد آوری است که تذکاری از ابیات مثنوی به هیچوجه برای مقصد مقایسه عالم عروج عرفانی ملکوتی خداوندگار بلخ با ویلیام شکسپیر نیست و نمیباشد ، زیرا کاوش چنین مطلبی ایجاب یک نوشته جداگانه و تفصیلی را مینماید که از حوصله مضمون حاضر بیرون میباشد ؛ اما آنچه را که در نتیجه گیری این جستار اندک میتوان یاد آور شد این است : همانگونه که سکشپیر را بلند ترین قلعه شامخ ادبیات زبان انگلیسی نامیده اند ، میتوان مولانا را یکی از بلندترین قلعه های زبان و ادبیات دری/ فارسی دانست و همچنین میتوان گفت که هردو شخصیت ادبی مولانا / شکسپیرمتعلق به همه زمانه ها میباشند . به عباره دیگر شخصیت های حماسی فرهنگی چنین تباری ازانسانهافرازمانیست!

پایان

***

یاددهانی!

با در نظرداشت اینکه ترجمه متون ادبی ، دیالوگ درامه های شکسپیر و یا قسمت هایی از غزلیات وی کاریست بسا مسلکی ودشوار؛ یک قسمت این دشواری از آنجا ناشی میگردد که اصلا عده زیادی را باور به این است که ترجمه متون ادبی از یک زبان به زبان دیگر ، بخصوص اشعار اصلا ممکن نیست ، زیرا که در جریان ترجمه نازک خیالی های عالم معانی اتلاف میشوند و به شکلی که لازم است انتقال نمیابند .

بنا من از قبل از خوانندگان گرامی درینمورد التماس می نمایم تا اگر کمی و کاستی یی را درین راستا مشاهده مینمایند ، به بزگواری خود این قلم را معذور دارند !