یکصدو پنجمین سالروز استرداد استقلال افغانستان خجسته باد

یکصدو پنجمین سالروز استرداد استقلال افغانستان خجسته باد. روح شهدای آزادی شاد و روان شاه امان الله غازی خوشنود باشد .

زخم های التیام نیافته استعمار بر مشرق زمین و بطور اخص افغانستان سبب گردیده است تا کشور ما از انکشاف ملی ، ترقی تخنیکی و پیشرفت علمی و اقتصادی عقب نگهداشته شود . از شوم ترین پیامد های بیش‌از دو صد سال سلطه بریتانیا بر مستعمراتش، بیسوادی ، فقر ، تعصب ، کهنه گرایی ، وجود مناطق تشنج زا میان کشورهای اسلامی است که از قرن نزده تا دوران معاصر بر رنجها و مصائب مردمان رسته از بند استعمار باقیمانده است ، جواسیس زرنگ و کهنه کاران مزدور طی بیش از صد سال از آغاز فروریزی زنجیر های استعمار کهن هنوز توان اجرای چرخ‌های سیاسی به نفع استعمارگران کهنه و نو را دارند .

افغانستان با گذشت ۱۰۵ سال از استقلال سیاسی اش،دو بار به بحران عمیق امنیتی ، فرهنگی و اقتصادی که هردو دوره جمعآ ۴۷ سال را در بر می‌گیرد فرو برده شده است ، نه ماه دوره سقوی، ده ساله بنیاد های علم و معارف و قانونی شدن دولت آری را یکجا با نهضت ترقی پسندی نابود کرد .

۴۶ سال حوادث جنگی اخیر برای بیش از یک قرن این کشور را به عقب راند ، ویران کرد و خون ریخت ، آنچه در طول تاریخ یک قرن اخیر افغانستان بی سابقه بوده است این ها اند :

-- ۴۳ سال جنگ قدرت .

-- ۵ سال جنگ کوچه به کوچه در کابل .

--- ویرانی ۶۰ ساله دستاوردهای اقتصادی و اصلاحات اجتماعی .

--- هفت ملیون آواره به کشورهای خارج .

-- ده ها هزار خانواده بیجا شده از محلات اصلی .

-- تبلیغات منفی برای ایجاد تفرقه های قومی و زبانی و محلی و هزاران مصیبت دیگر.

تحلیلگران هرکه با برداشت خود بر عوامل این حوادث تاکید می‌کنند مانند؛ موقعیت جغرافیای سیاسی ، رقابت قدرت‌های بزرگ ( روس و انگلیس در بازی بزرگ ، اتحاد شوروی و آمریکا در جنگ سرد ) ، ارزش تریلیونهادالری ثروت های زیر زمینی ، چهار راه بودن کشور میان شرق و غرب و شمال و جنوب وغیره ‌.

هیچ یک ازین عوامل بی تاثیر بر اوضاع کشور نبوده است ، کشوریکه بین شش مملکت موقعیت دارد ، ترکیب قومی و ملیتی مشترک با همسایگان دارد و هم کیشی عقیدتی جاذبه خاص درین مشترکات بجا می‌گذارد بی گزند از موقعیت خاصش بوده نمی‌تواند.

تغیرات بزرگی که در اواخر قرن ۲۰ رخ داد برای افغانستان باعث ایجاد فرصت مناسب بهره گیری نشده عامل چالش های جدید کردید .

گروه‌های بر سر اقتدار نتوانستند سیاست دقیق و قابل پذیرش برای دوره های پسا بحران طرح و تنظیم نمایند . خروج عساکر شوروی و رسیدن قدرت بدست مجاهدین چالش بسیار کلان جنگ میان تنظیمی را باعث شد که بی سابقه ترین ویرانی در کشور را بار آورد . هفتگانه ها و نه گانه ها اهداف ملی نداشتند همه بر اتکای قوم و سمت خود سیاست کردند ، پیروزی شان را صرف اعمار وطن نکردند بلکه آنرا فرصت مساعد برای خود اندوزی و خود محوری تنظیمی و قومی دانستند . پیروزی ها را با گزافه ها و لافیدنها بدرقه نمودند ، لاف فروریزی دیوار برلین و سیستم جهانی سوسیالیستی و اتحاد شوروی ورد زبان خورد و کان آنها بود اما هیچ یک نگفتند که پس ازین پیروزی چه باید بکنند .

طالبان با بقدرت رسیدن بر شکست آمریکا و متحدین ان می نازند و در هر حرف و جمله شان همین پیروزی جا دارد .

مجاهدین که به اصطلاح خود شان باعث شکست کشورهای سوسیالیستی شدند به کشور خود چه کردند ؟ ویرانی ، جنگ ، خونریزی ، برگشت دوباره به قدرت با سوار شدن بر شانه های عسکر ناتو و آمریکا ، چپاول ، دزدی ، چور و دهها نوع مسافد اخلاقی و اداری و سیاسی و بالاخره شکست خود و حامیان اشغالگر شان .

طالبان بر آمریکا پیروز شدند ، اما دختران را از تحصیل در مکاتب عالی و پوهنتون باز داشتند ، فرامین پی در پی برای وضع قیود بر زنان صادر کردند ، حق تقاعد مامورین متقاعد را گرفتند ، وضعیت معارف و تحصیلات عالی اسفبار گردید ، مانند دوره های گذشته فرار با شدت بیشتر ادامه دارد . برخی کار های انجام شده و دستاوردها زیر سایه ممنوعه های ذکر شده در بالا قرار گرفته است زیرا اساس،و بنیاد آینده و حال. بر معارف و تحصیلات عالی بستگی دارد .

اگر شوروی از افغانستان خارج شد و یا آمریکا مجبور به ترک افغانستان شد حقایق غیر قابل چشم پوشی است ولی اقدامات پس از این حوادث کمتر از مصائب دوره های سلطه بیگانگان نمی باشد .

کسی برای ایجاد روح ملی وطندوستانه نیاندیشیده است ، کشوریکه محاط به همسایه های هم کیش و هم ملیت است بدون داشتن یک تفکر ملی می‌تواند همیشه آسیب پذیر باشد . چه تفکری می‌تواند بحیث خط اساسی بسیج کننده مردم پیش گرفته شود تا مردم‌منافع خودرا از لحاظ سلامتی جسمی و روانی ، رفع نیازمندی های عاجل و دور نمایی درآن ببینند ؟

اگر تفکر ملی و دموکراتیک مطرح گردد این اندیشه طی ۱۴ سال حاکمیت چپ نتوانست خط بسیج کننده باشد و بالاخره ناکام گردید .

اگر خط فکری اسلام سیاسی در نظر گرفته شود اسلام آخوانی ها خون چوشاند و ویران کرد .

اسلام نوع آمریکایی که آنرا معتدل می‌گویند ۲۰ سال اشغال را باعث شد.

از فدرالیسم بوی تفرقه و تجزیه بلند است .

شاید ناسیونالیسم آمیخته با ایده های اسلامی برای دموکراتیک ساختن جامعه و مقابله با اندیشه های نفوذی بیرونی یک راه باشد برای تحقق این ایده به احکام صریح قانون نیاز است ، تفاهم سراسری ملی ضرور است ، اختلاط،منفعتها و ارزش‌های پسندیده فرهنگی و به هم آمیزی مساویانه ارزش های ملی و وطنی باید به میان اید .

این ها همه باید در وجود وثیقه ملی یعنی قانون اساسی تسجیل گردد تا ملت بتواند بر بنیاد تعهد مشترک حکام و حکومت شوندگان بر آن اعتماد نماید .

بهتر است به خود آییم و بحال مردم و وطن بیاندیشیم .

۱۰۵ سال از حصول استقلال کشور سپری سد اما کشور در بسا موارد به نقطه صفری نه ماهه سقوی برگردانیده شده است .

چنین وضعیت کشور را به قهقرا می‌برد و تباهی بار می آورد.