کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی

شاه امان الله نماد استقلال طلبی و وطن پرستی

شاه ‌امان‌‌الله‌ در ميان رهبران و شاهان افغانستان از لحاظ مردم‌ دوستی و روحیه استقلال طلبی وضدیت با انگلیسها دارای ویژه گیهای منحصر بفرد بود. بخاطرهمین روحیه بود که بیش از تمام رهبران سیاسی مورد سوء قصد قرارگرفته است.

او که شاه و شهزاده بود و در ناز و نعمت پادشاهی بزرگ شده بود و تمام قله‌های زندگی برای عيش و آرامی و تنعم او فتح شده بود، هرگاه با انگليس‌ها کنار می‌آمد، ممکن بود تا آخر عمر به عنوان پادشاه افغانستان بر تخت کابل باقی بماند. ولی او که آزادی و سربلندی وطنش را بر زندگی در ناز و نعمت سلطنت ترجيح می‌داد در نخستين روز اعلان پادشاهی خود، پای جهاد بر ضد انگليس بخاطر استرداد استقلال وطن را بجلو گذاشت و از ملت افغان خواست تا در اين راه نيروی افغانی و اسلامی خود را بکار گيرند.ملت با شهامت افغان هم اين ندای بر حق امير جوان افغان را لبيک گفت و با ريختن خون‌های پاک خويش گوهرآزادی و استقلال را برای وطن خود از کام استعمار انگليس بدست آوردند.

از نظرشاه امان الله غازی دوچیز برای مردم افغانستان بسیار پر اهمیت بود:

اول- استقلال کشور،

دوم کسب علم ودانش.

این نیات نیک شاه غازی را میتوان از نطق تاریخی شان هنگام اعلام رسمی روز استقلال افغانستان در۲۸ اسد ۱۲۹۸(۱۸ اگست ۱۹۱۹) در قصر زرافشان کابل بخوبی دریافت که خطاب به حضار گفته بود:

"اى ملت مصمم من!شما شاید بخاطر داشته باشید که من در آغاز سلطنت خود تاج پادشاهى شما را بدلیل استقلال و آزادى خارجى وداخلى افغانستان بسر گذاشتم...

من شکر خداوند را بجا مى آورم که امروز به هدف خود رسیدم، و امروز حکومت هاى ترکیه، آلمان، برتانیه، روسیه، اتریش و بخارا استقلال کامل ما را به رسمیت شناخته اند، و من این همه مؤفقیت را به شما تبریک میگویم.(تحسین و شادى حاضرین : زنده باد شاه)

درعین حال، به نمایندگى از ملتم از تمام قدرت هاى بزرگى که استقلال افغانستان را به رسمیت شناخته اند تشکرمیکنم. بعد ازین ما با کشورهاى روابط دوستانه خواهیم داشت که در امور تجارتى و سیاسى با ما کمک کنند. در واقع کشورهاى همسایه باید به دوستى ما فخر کنند، چون افغانستان یک کشور شجاع و نیرومند است.

در وقت تصمیم تأمین استقلال من آنقدر راسخ بودم که در صورت ناکامى ازین بیشتر خواهان زنده ماندن نمي بودم.در قدم اول من زندگى ام را در مقابل دشمن براى حصول استقلال شما فدا میکردم. اگر ناکام مي شدم، باز هم از تصمیم خود نگشته، خودم را مي کشتم، اما زندگى تحت حمایت کشور دیگرى را قبول نمي کردم. اگر شما مردم از من پشتیبانى نمي کردید، و با شجاعت کار خود را به پیش نمي بردید، من به مقصدم کامیاب نمي شدم و بیش ازین زندگى را بر خود حرام مي دانستم. لذا شما به من زندگى نوى را داده اید و من به شما برادران اطمینان مي دهم که من باز هم به خاطر شما زندگى خود را فدا خواهم کرد.

شاه افزود:اگرچه عمر من کمتر از شماست، اما به شما یک مشورۀ پدرانه مي دهم که براى خدا باید براى آموزش علم تلاش کنید. شما باید اطفال خود را به مکتب بفرستید، شما باید از آنها جدا شده، آنان را براى آموزش تعلیم به کشور هاى خارجى بفرستید، تا با کسب علم شاید بتوانند قابلیت خدمت به کشور عزیز شما را پیدا نموده و نام شما را در تأریخ جهان زنده نگهدارند.اى ملت! به خاطر وطن و به خاطر خدا در کسب علم تلاش کنید، زیرا تنها از طریق علم است که مي توان به کامیابى هاى دینى و دنیوى دست یافت." یک شخص بى علم نمي تواند خدا را بشناسد. " (مقاله۲۸ اسد روز استرداد استقلال کشور،درآرشیف مقالاتم درافغان جرمن آنلاین،۱۷/ اګست ۲۰۱۷).

شهادت علامه حبیبی درمورد شاه امان الله:

هنگامی که شاه‌امان‌الله ازسلطنت استعفا داد و به قندهار مواصلت کرد، مردم قندهار بدور او جمع شدند و حمايت خود را با جان و مال از رهبری و پادشاهی او اعلام داشتند و او را مجبور کردند تا بسوی کابل برای استرداد تاج و تخت حرکت کند.

پروفیسر حبيبى از چشم ديد خود در اين مورد مى نويسد: « در بهار ١٣٠٨ش‌ده‌هزار لشکر قومی قندهاری و هزاره تحت قيادت شاه امان‌الله‌خان بسوی کابل حرکت نمود. سپاه زابل و مقر را عبور کرد و بسوی غزنی پيش آمد. در مسير راه بنا بر دسايس انگليس بوسيله برخی عناصر مشکوک و روحانی نمايان داخلی به غرض‌انگيزش و آويزش قبايل درانی و غلجائی بيست‌ تن از طلايه‌داران کشاف فراهی‌درانی در منطقه سکونت غلجائيان کشته شده و نعش‌های پاره‌شده کشته‌گان را بر پايه‌های کج شده تلفون انداخته بودند و بر کاغذی با خط بد ملايی نوشته بودند: «اين مهمانی از جانب اقوام غلجائی برای درانيان و شاه‌امان‌الله است.» شاه با مشاهده اين وضع اسفناک و فجيع، لشکريان را بدور خود خواند و گفت:

«اکنون ثابت شد که دشمنان می‌خواهند در بين قبايل ما فساد و جنگ اندازند تا ما با دست خود يکديگر را بکشيم و مسبب اين عمل ناجايز من خواهم بود که برای باز گرفتن تخت و تاج، کشت و خونريزی روی خواهد داد. پس ای مردم عزيز من! يقين بدانيد که من اين مناظر دل‌شکن جنگ داخلی و قبيلوی را تحمل کرده نميتوانم. و نمی‌خواهم شما برای بازگشت تخت و تاج من به چنين کارها دست يازيد. پس بايد من از ميان شما بروم تا موجب چنين کشتار و خونريزی نباشم.

شما ملت عزيزم، زنده و افغانستان باقی خواهد ماند، ولی روسياهی ابدی و مسئوليت اين هنگامه ناشايست بنام من ثبت ميشود. در حاليکه من از روز اول شاهی خود تعهد سپرده بودم، که برای حفظ استقلال و تماميت مملکت و سعادت و وحدت شما مردم افغانستان کار کنم.

ببينيد! علت بدبختی مردم ما در دوره‌های سابق تاريخ اين بود که شهزادگان برای بدست آوردن مقام شاهی با همديگر جنگ‌ها داشته‌اند و در اين بين شما مردم را با يکديگر بجنگ و دشمنی‌ها و عداوت‌های قبيلوی برانگيخته‌اند. من ميخواستم دوره شاهی من چنين نباشد و بجای اينکه مردم را به جنگ يک ديگر سوق دهم، بايد منادی دوستی و وحدت و سعادت و اخوت تمام مردم افغانستان باشم. چون اکنون می‌بينم که شما بجنگ داخلی قبيلوی گرفتار می‌آئيد، اينک من ميخواهم ميدان را به مردم خود افغانستان اعم از موافقان و مخالفان خود، بگذارم. شما با همديگر جور بياييد. من مسئوليت جنگ خانگی شما را برای باز ستانی تخت شاهی بدوش خود گرفته نميتوانم. يک او درزاده من درپاره چنار رسيده و ديگر برادر روحانی من در همين جا نشسته و جنگ خانگی را در ميدهند. ولی من مرد اين کار نيستم و توصيه من بشما اين است که با همديگر کنار بياييد، اتفاق کنيد، استقلال خود را نگهداريد، و وطن خود را بدشمنان خارجی مسپاريد! من فردی از شما هستم، اگر شما سعادت‌منديد، عين سعادت و مسرت منست. ولی اگر اينچنين بخاک و خون بغلتيد، موجب بدبختی و ملال دايمی من خواهد بود.سپس شاه نيکدل و حساس و خير‌خواه و مردم‌دوست اين دو بيت واقف لاهوری را اشک‌ ريزان خواند:

جنگ تو صلح و صلح تو جنگ است

من بقـربــانت اين‌چه نيــرنگ است

ميـــــروم تا تـو نشنــوی نــــامـــم

اگــــر از نام من تـــرا ننـــگ است!

و بعد گفت : فی‌امان‌الله.»

(پوهاند حبيبى ، جنبش مشروطيت ، کابل ١٣٦٣، ص١٧٠)

اين واقعه را علامه‌حبيبی از چشم ديد خود در مورد آن شاه‌ روشنفکر و وطن دوست در کتاب جنبش مشروطيت در افغانستان نوشته است و صادقانه شهادت ميدهد که مردم بسيار به او ارادت و باور داشتند و ميخواستند شاهی را بدو باز گردانند،اما شاه با روبرو شدن آن حادثه دلخراش، با لشکر آماده پيکار از حوالی غزنی واپس به قندهار برگشت و از آنجا راهی ديار غربت شد تا مرگ هموطنان خود را نبيند.

شاه امان الله نماد استقلال طلبی و وطن پرستی: (قسمت دوم)

امتناع شاه امان الله از کمک شاه ایران واتحادشوروی برای اعاده سلطنتش:

آقای داودمومند در مقاله یی از قول بابا عبدالعزیز یکی از مشروطه خواهان دوم ومدیر جریدۀ طلوع قندهاردربارۀ شاه امان الله سخنانی را نقل میکند که برای بسیاری از ما تا کنون تازه است.نویسنده آن سخنان را چنین نقل میکند:

« جناب محمد رسول خان پشتون و علامه حبیبی، از زبان بابا عبدالعزیزخان الکوزی کندهاری شنیده اند: غازی امان الله در زمستان سال 1038 شمسی کابل را ترک و به صوب کندهار حرکت نمود. در فرصتیکه که ایشان در کندهار تشریف داشتند، در میدان هوایی کندهار متصل ( منزل باغ ) یک طیاره نشست و از آن یک آدم قد بلند که لباس جنرالی در تن داشت فرود آمده و برای ملاقات غازی امان الله شتافت، موصوف مدتی آنجا بود و بعدأ عزیمت نمود. ما نفهمیدیم که او که بود و برای کدام هدف آمده بود. از طرف شام روز مذکور، غازی امان الله، مشران قومی، معززین،علما و مشایخ کندهار را دعوت نمود، که من هم در آنجا حضور داشتم.

پادشاه فرمود که امروز پیغامی را از طرف رضا شاه پهلوی، پادشاه دولت ایران توسط یکی از جنرالانش دریافت داشتم، درین پیغام ذکر شده بود که دولت ایران و شخص پادشاه ایران برای استرداد تاج و تخت شاهی مجدد من، برای هرگونه مساعدت آماده میباشد.

اما من شما هم وطنان عزیز را مطلع میسازم که جواب من به شاه و دولت ایران چه بود؟

غازی امان الله ادامه دادند که من از پیغام همدردی و هرگونه آمادگی شاه ایران، برای اعاده قدرت خود تشکر نمودم و برای شان خاطر نشان ساختم که این مشکل، مشکل ذات البینی خود ماست، لذا من هرگونه مساعدت کشور بیگانه را در زمینه رد میکنم. توقع من از شاه و دولت ایران هم همین است که از مداخله در امور داخلی ما جداً اجتناب ورزند.

غازی امان الله فرمود: دلیل پذیرفتن مقام سلطنت از طرف من هم همین بود که مداخله دست های کشور های خارجی را کوتاه سازم. نه فرنگی را گذاشتم و نه دیگران را. همچو چیزی را من در حیات خود متقبل شده نمیتوانم. خداوند همچو روزی را در حیاتم نشان ندهد که شاهد دیدار دست اندازی بیگانگان در کشورم باشم، اگر چنین میشود مرگ خود را از خداند می طلبم.

من چطور پذیرفته میتوانم که برای سلطنت خود، معاونت بیگانگان را تقاضا نمایم و دست های ایشان بدامن ملت آزادی خواه و غازی مشرب شما، دراز گردد.

شخصی بنام احمد شاه خان مشهور به « مارشال » که در دوره امانی تحصیلات خود را در خارج انجام داده بود و بعداً مدیر تلگراف ولایت کندهار بود روایت میکند که : من یک روز با سرعت تیلگرام غلام نبی خان چرخی را به اعلیحضرت امان الله خان رساندم، غلام نبی خان در آن تیلگرام عنوانی پادشاه نوشته بود که از کندهار خارج نشوید، ما مزار را اشغال و سید حسین کلکانی فرار نمود( 18 ثور 1308 ) دولت شوروی با ما وعده مساعدت دو کندک عسکر خود را نموده است.

این اطلاع بالای امان الله خان یک تأثیر بسیار ناگوار نمود و با درد و تألم گفت که: به غلام نبی خان پیغام بفرست و برایش بگو که اگر درین معضله خون یک نفر افغان ریخته شود آن را قبول نداشته و از پادشاهی خود میگذرم. »

داودمومند می افزاید :«فکر نمیکنم که در تاریخ جهان، هیچ رهبری و هیچ زعیم و قایدی، برای اکتساب اقتدار مجدد، از همچو علو نفس، عالی جنابی و بی پروایی و بزرگی روح و بزرگ منشی مثال مماثلی از امتناع غازی امان الله، از خود به یادگار گذاشته باشد. »(رک:امتناع وطنپرستانه غازی امان الله از مساعدت نظامی دولت ایران و دولت بلشویک شوروی، افغان جرمن آنلاین،03.08.2020)

خوشبختانه زمان نمی‌ايستد و هر چه باشد،میگذرد، اگر قدرت با ظلم و سفاکی و خون‌آشامی همراه باشد و اگر با عدالت و مردم دوستی ،وخدمت به انسان جامعه توام باشد باز هم ميگذرد و نوبت بديگر ميرسد و از ديگری به ديگری. فقط آنچه از مردان بزرگ و رهبران جامعه بجا ميماند، کارکردهای آنانست که درس‌های تاريخ ميگردند و آيندگان بر عاملين آن کارکردها يا آفرين ميگویند و يا نفرين ميفرستند.

روان شاه امان الله رهبرمردم دوست ووطن پرست افغانستان شاد باد!

پایان