علی قشقایی /نویسندۀ ایرانی
بر همگان آشکار است که در تاریخ و ادبیات ما حتی در افسانه های ملی تا این اواخر نامی از قومی به نام آریا وجود نداشته و ذکری

از آریاییان در میان نبوده و چنین کلمه ای در قاموس زبان فارسی و زبان های مجاور ،به مفهوم قوم و مردمی در تاریخ وجود نداشته . ظاهرا لفظ آریا به مفهوم یک قوم ، ابتدا از طرف نازی های آلمان که به نژاد برتر معتقد بودند ، در مفهوم ((آلمانی اصیل)) به زبان ها افتاده و روز به روز بر دامنه اش افزوده شده است و نویسندگان بعدی در این راه چنان تاخته اند که گویی تاریخ (حداقل تاریخ اروپا وقسمت اعظم آسیا)
این ایده گزاف که از آلمان نازی شروع و به کشور ما هم به دلایلی که اشاره خواهد شد سرایت کرده بود ، در دوران پهلوی دوم به اوج خود رسیده و شاه را چنان تحت تاثیر قرار داده بود که خود را ((آریا مهر)) که همانند لنگه دیگرش ((شاهنشاه)) ترکیبی غلط و بی معنی از لحاظ گرامری است!!ملقب نموده بود. به علاوه آریا باوری پایه تفکر ناسیونالیستی طیفی از ملی گرایان قرار گرفت که بعد از زوال سلطنت پهلوی هم به بقاء خود ادامه داد .
لیکن نباید از نظر دور داشت که تاریخ از قومی به نام ((آریا)) خبر ندارد و جغرافیا ، البته اگر برخی به اصطلاح باستان شناسان وطنی متعصب که اصرار دارند هر شی ء زیر خاکی را به نام این قوم موهوم ثبت کنند ، اجازه دهند ، بخصوص نجد ایران، حتی تکه سفالی نیز از آنان در سینه ندارد
ارانسکی در تایید این نظر میگوید (( مجموع مدارک تاریخی و فرهنگی و زبانی که از فلات ایران به دست آمده(به ویژه آنچه مربوط به بخش غربی آن میشود)نیز حاکی از آن است که زبان ساکنان اصلی و بومی سرزمین مزبور نه به گروه آریایی مربوط بوده و نه( چنان که مفهوم وسیعتری را در نظر بگیریم)به زبان های هند و اروپایی ))
البته ارانسکی این سخن را با قبول اصل وجود آریایی ها میگوید. حال آنکه افسانه آریا گرایی افسانه ای بیش نبوده و هنوز آریا باوران نتوانسته اند حتی برای این قوم موهوم محل زیست معینی مشخص نمایند!!!!!عجیب است که ارانسکی از ((گروه زبان های آریایی !)) سخن به میان می آورد و حال آنکه خود وی پیشتر اذعان دارد که از به اصطلاح زبان آریایی ((هیچ نشانی)) در دست نیست
این نکته را یاد آور میشوم که تحقیقات اخیر نشان داده که قصه کودکانه (( قوم آریا )) افسانه ای بیش نیست
جهت آشنایی با ماهیت و نحوه شکل گیری این افسانه عجیب معاصر به ذکر گوشه ای از نوشته های "موریس دوورژ"،استاد حقوق و علوم سیاسی فرانسه کفایت میکنم :
((نظریه هایی ((نژادی)) که تاکنون بیان داشتیم هر چند غلط باشند ....دست کم بر برخی واقعیت ها تکیه دارند. مثلا یک نژاد سفید ، یک نژادسیاه ، یک نژاد زرد وجود دارد که میتوان آنها را از هم باز شناخت ....نظریه های مربوط به نژاد آریایی ، برعکس ، کاملا سرگیجه آور است. چرا که هیچکس نژاد آریایی را ندیده است. هیچکس توفیق تعریف آن را نیافته است.)))
انبوه نظرات ، یکی دیگری دا نقض میکند ، و گنگی نظرات خود بر پوچی این فرضیه آریایی دلالت دارد : بخشی از نظرات
در سال 1787 زبان شناسی به نام" جونز"که از شباهت های میان زبان های سانسکریت ، یونانی و لاتینی،آلمانی و سلتی یکه خورده بود ، فکر کرد که همه این زبان ها ریشه مشترکی است و از یک مادر زبان که برای ما کاملا ناآشناست مشتق شده اند.
در سال 1813 "توماس یانگ" این زبان مادر را هند اروپایی نام گذاری کرد
در سال 1861 اف. ماکس مولر مردمی که به این زبان سخن میگفتند (( آریایی)) نامید، ولی بعدا توضیح داد که تعریف از مردم آریایی فقط جنبه زبان شناختی دارد
"ماکس مولر" چنین نوشت : به عقیده من نژاد شناسی که از نژاد ((آریایی)) و از ((خون آریایی)) از ((چشم و موی آریایی)) سخن میگوید ، به همان اندازه غلط فاحش میشود که اگر زبان شناسی از (افسانه) فرهنگ(دولیکو سفال)) یا دراز سران یا صرف و نحو(( براکی سفال)) یا گرد سران سخن گوید !!!!
در سال 1840 "پوت" چنین نتیجه گرفت که آریایی ها از دره سیحون وجیحون آمده اند
در سال 1868 "بن فری" سرچشمه آنان را از شمال دریای سیاه ، میان دانوب و دریای خزر انگاشت.
در سال 1871 "جی سی کنوک" اصل آنان را از محلی بین دریای شمال و اورال دانست
در سال 1890 "دی . سی . بریتون" آنان را اهالی آفریقای شمالی به شمار آورد
در سال 1892 "دی . گوردون چایلد" آریایی ها را از مردم روسیه جنوبی شمرد
در آغاز قرن بیستم" کی . اف . ج. هنسن" مهد آنان را کرانه بالتیک گرفت
در 1921 "کوسینا" با دقت کمتر آنان را فقط در شمال اروپا جای داد
در "1922 پیتر جیلیز" مسکن اصلی آنان را مجارستان شمرد و..... هکذا
در این بین دو نویسنده ، افسانه های نژاد آریایی را ضمن استناجهای کاملا متفاوت به مردم شناساندند
نخستین آنها "آرتور دوگوبینو"(1816-1882) یک فرانسوی هوادار سلطنت ، ضد آزاد منشی و ضد دموکراسی است. کتاب اساسی وی زیر عنوان (( گفتگو در باب نابرابری نژاد های بشری (1852-1855) افسانه آریایی هارا برای توجیه نابرابری اجتماعی در درون هریک از ملتها به کار گرفت : میان اشراف و مردم عادی اختلاف نژادی است . اشراف اروپایی همه از آریایی ها یعنی نژادی که بر حسب طبیعت ، مسلط و تمدن را او خلق کرده است ، منشعب میشوند .
برخی از شاگردان "گوبینو" چون "واشر دولاپوژو " و "آمون" کوشش کردند تا این نظریه ر از نظر علمی مورد بررسی قرار دهند و بدین منظور از علم آمار بر پایه اندازه گیری جمجمه انسانها بهره گرفتند از اینجاست که قانون ادعایی جامعه شناختی آمون پایه گرفت که بر اساس آن دراز سران (یعنی آریاییها) در شهر ها بیشتر از روستا ها هستند. بعدها معلوم شد که این قانون یکسره نادرست است
دومین پایه گذار آریایی گرایی "هوستون استیوارت چمبرلن"(1855-1927) است، پسر یک فرمانده نیروی دریایی ، و ستایشگر شیدایی ژرمنها که در سال 1916 در بحبوحه جنگ به تابعیت آلمان در آمد. او در سال 1899 در اثر عظیم یکهزار صفحه ای خود زیر عنوان (( پایه های قرن بیستم)) با استفاده از افسانه آریایی ، به مدح آلمانی ها پرداخت او بجای اینکه مانند "گوبینو" آریایی ها را به یک طبقه ، یعنی آرسیتو کراسی ، یکی بداند ( تتون روح تمدن است. آنان را با یک ملت ، یعنی آلمان ، یکی دانست و چنین نوشت اهمیت هر ملت به عنوان قدرت زنده امروزی متناسب با خون اصیل آریایی آلمانی جمعیت آن است و از سوی دیگر کوشید تا نشان دهد که همه نوابغ بزرگ عالم بشریت: ژول ورن، اسکندرکبیر، جیوتو ، لئوناردو داوینچی ، گالیله ، والتر و لاوازیه خون آریایی آلمانیان باستان را در رگ داشتند . بنظر وی شخص مسیح نیز از آلمانیان باستان بوده است
در هر حال اندیشه ریشه واحد زبان های هند و اروپایی ، دنباله طبیعی فرض نژاد واحد برای هندیان و اروپاییان بوده است که هم اصل و هم فرع هر دو بی اساس است. نه منشا واحد برای زبان های هند اروپایی متکی بر دلیل و سند قابل قبولی است و نه نژاد واحد آریایی.
کلمه آریان در مفهوم نژاد و قوم اولین بار در رژیم نازی (( به اهالی آلمان و غیره یهودیان)) (نژاد برتر ژرمن) اطلاق شدو معلوم نیست که نازی ها این کلمه را از کجا و به چه اسنادی در این معنی آورده بودند. در هر حال ظا هرا برخی از باستان گرای خیال پرست وطنی که در اروپا تحصیل کرده بود ند ، این تفکر را به کشور ((وارد )) نموده و رفته رفته مقبول بعضی محافل خاص افتاد و در کنار روحیه ناسیونالیسمی افراطی رضا پهلوی ، زمینه سیاسی مساعد لازم را برای گسترش آن تهیه نمود نموده و رفته رفته مقبول بعضی محافل خاص افتاد
طرفه آن کالای وارداتی تقلبی ، با مرگ و اضمحلال تولیید کننده آن (نازییسم) در اروپا تماما از رونق افتاد و از رده خارج شد . اما در بازار اندیشه ما هنوز جای دارد و روایی !!!!!!
اما لفظ آریان در زبان هندویان ، در سنسکریت فعلی به معنای (( شریف و اصیل است . و لیکن در گذشته به معنای کسی که به خدای برهمان معتقد و متعبد بوده اطلاق میشده است ))و در این کاربرد از هر گونه بار نژادی و مفهومی قومی خالی است معلوم نیست چگونه زبان شناسان (( متخصص علوم وفلسفه هند )) ما که ((چهل واندی سال))در این زمینه استخوان خرد کرده ، قصد دارد به زور بار نژادی و ملی به این کلمه تحمیل نماید!!
آیا هندوان سیاه چرده با اروپاییان ، با وجود فرهنگ و زبان متفاوت ، حتی رنگ و رخساره و ظاهر متفاوت! به لحاظ وجود همین کلمه و استدلال های از این قبیل ، میتوان از یک ریشه قلمداد نمود؟!
اگر قرار باشد در هر زبانی کلمه ای متشکل از
A+R دیدیم آن زبان و متکلمان بدان را آریایی قلمداد کنیم ، باید ترک ها را سر سلسله این نوع ملت ها بدانیم ! زیرا در ترکی از این نوع کلمات زیاد است(آری= پاک ،تمیز و ار= رادمرد.و...)
اما این محققان عمدتا یهود تاریخ هخامنشیان ، در برخی کتیبه ها ی آنان کلمه (( آری/ آریکا) را ( به پسوند روسی ((- کا )) در آخر کلمه دقت شود !) به معنای (( آریا)) و قوم آریا تعبیر و تاویل کرده اند تا به اکاذیب خود سند تاریخی دست و پا کنند و کلمه آریا را به ریش تاریخی ما ببندند ، تحقیقات اخیر نشان دده است که به عمد یا سهو در این خصوص تحریف صورت گرفته است. آری / آریکا در کتیبه های فوق به معنای (( شورشی و شرور )) میباشد که داریوش در توصیف مقاومت های محلی در برابر خود به کار برده است و کلمه خالی از هر گونه بار معنایی نژادی است
چنان که امروزه در زبان فارسی هار / هاری همان مفهوم شرارت و سرکشی را دارد و جالب است که در ترکی آذری نیز هارین: گردن فراز ،سرکش و از همان فعلی نیز ساخته شده است هاریماق / هارینماق: هار شدن و نافرمانی کردن
اید ه ارتباط ریشه ای میان برخی زبان های هند و اروپایی (یونانی . لاتین . سانسكریت آمانی و سلتی) این بار در سال 1784 از طرف مستشرق انگلیسی" سر ویلیام جونز" مطرح گردید او عنوان نمود كه همه این زبان ها از منشا مشترك برخوردارند .
در سده بعد زبان های بیشتری در زمره زبان های هند و اروپایی قرار داده شدند .
در اوایل قرن 19 ارتباط ریشه ای بر اساس مقایسه فونتیك از طرق "دین رامسوس راسك " و " یاكوب گریم " آلمانی مشخص گردید . "یاكوب" تطابق بین صائت های متقارن دو زبان آلمانی و یونانی را مشخص نمود ...و اینچنین داستان زبان های هند و اروپایی و شاخه ای از آن به نام هند و ایرانی بر سر زبان ها افتاد ، بی آنكه این مسئله از نظر ماهیت پیداش زبان مورد بررسی قرار قیرد .
همانطور كه گفتیم این شباهت یا از طبیعت اخذ شده ، یا كاملا تصادفی است و یا در اثر داد و ستد و كوچ و تهاجم مستمر و متقابل بوده . بنابرین زبان ها در عین وحدت منشا هویت ، تكثر و اختلاف خود را دارند و نمی توان آنان را و یا حداقل بخش عظیم آنان را، از یك منشا واحد دانست .
در هر حال نظریه زبان واحد از هند تا اروپا یك نظریه بدون دقت علمی و پشتوانه میدانی است .در خصوص زبان فارسی ممكن است برخی از كلمات موجود فارسی ( مثل رود / است / دختر/ اعداد و ارقام و غیره .. ) به لحاظ تاریخی ظاهرا از طریق اسلاوی و یا یونانی وارد زبان فارسی گردیده و با برخی از كلمات اروپایی انطباق و یا شباهت دور و نزدیك نشان دهد اما این نوع تشابهات از طریق وام گیری حاصل شده است و بیانگر ارتباط ریشه ای و بنیادی نیست
این قبیل تشابهات چنان كه گفته شد در مقایسه هر زبانی با زبان دیگر ممكن است بدست آید اما اكثریت قاطع كلمات اصلی زبان فارسی چون دانه / خانه / خواب / گندم / ارزن / نان / خرد / خار / خر / ماهی / دهان / شكم / سر / دل / چشم / رو / سنگ / رنگ / بازو / بهار و شب / سیاه / آرد / آسیا / سفید / پسر / و..... هیچ شبا هت ظا هری و یا ریشه ای با زبان های اروپایی ندارد و مستقل است .آن مقدار معدود كلمات دخیل با ریشه اروپایی كه در فارسی حضور دارند به بنیاد و ذات فارسی مربوط نمی شود و صرفا كلمات دخیل هستند كه در زمان حضور اسلاوها و یونانیان در ایران به فارسی راه یافته اند و نمیتوان با بزرگنمایی و تاكید بر این قبیل كلمات دخیل ، فارسی را زبان هند و اروپایی قلمداد نمود .
اصولا فارسی دری به عنوان زبان مصنوع از منابع متعدد گرد هم آمده و ساخته شده است و بعد از تشكل استقلال یافته و به طور تام به هیچ منشا ء خاصی وابستگی ندارد كلمات دخیل و قرضی عمدتا روسی آن نباید به معنی هند و اروپایی تلقی شدن آن باشد . چنان كه انبوه كلمات قرضی تركی یا عربی آن نباید موجب آلتا ئیك یا سامی تلقی گشتنش گردد ! دخیل دخیل است چه عربی و چه روسی تنها فرق در زمان ورود است . كلمات دخیل روسی تاریخ مقدم تر دارند و دخیل های عربی موخرترند كذا بیشتر دخیل های تركی و ظاهرا همین حضور قدیمی تر باعث جا افتادگی بیشتر ، فراموشی هویت واقعی و خودی تلقی شدن ، دخیل های روسی گردیده است
منابع
1-حاشیه بر زبان شناسی:اسماعیل هادی
2-مقدمه فی اللغه ایرانی :م .ارانسكی، ترجمه كریم كشاورز. انتشارات پیام 44
3- جامعه شناسی سیاسی :موریس دوورژ.ترجمه دکتر ابوالفضل قاضی. انتشارات دانشگاه تهران 1376 ص 268
4-
The Oxford English Dictinary– ترجمه نام آریا
5- تاملی در عرصه ریشه شناسی- اسماعیل هادی .تبریز. انتشارات حرار .1379 .ذیل کلمه هارینماق
6-
The new encylopaedia biritanica.vol 6. p 296
7-تاریخ دیرین تركان ایران ( توركلرین اسكی تاریخه )- محمد تقی زهتابی