بلقیس تابش
جايگاه زنان در ويترين دمكراسى !
به پيشواز هشتم مارچ روز همبستگى جهانى زنان
02.03.2017
كابل پايتخت زيباى ميهن ما را به ويترين دمكراسى تشبه مينمايند ،گويا نماى عالى از دستاوردهاى بزرگ دموكراسى دركابل به نمايش گذاشته شده و اين برأى كشورهاى در حال رشد الگو و نمونه عاليست ! !
بيجا نخواهد بود مختصرأ ببينيم كه در اين ويترين پر زرق وبرق ، نحوه ی برخورد با زنان چگونه است ؟
سالها قبل در چندين مقاله و كتاب خوانده بودم ، سطح رشد دموكراسى در جامعه ازروى معيار رشد حقوق زنان در ان جامعه سنجش و تعيین ميگردد . اين اصل پيوسته توجه مرا چه در كشورهاى رشد يافته با دموكراسى وسيع وچه در كشورهاى روبه انكشاف بخود معطوف ميساخت .
افغانستان عزيز ما كه از دموكراسى و دستاوردهاى ان تجارب طولانى را نيازموده بود؛ بلكه تجربه هاى كوتاهى در مقطع زمانى محدود دهه چهل وبعدأ اواخر دهه شصت را با خود داشت ، دفعتأ با دموكراسى وارد شده از اروپا و امريكا روبرو شد . دموكراسى كه همراه با ٤٣ كشور دنيا وارد افغانستان شد ، وعده هاى بزرگى براى همه مردم بخصوص براى زنان و اطفال كشور همراه داشت زيرا يكى از عوامل عمده ورود اين دموكراسى همراه با تانك توپ و طياره همانا نجات زنان افغانستان از شر بي عدالتى تحميل شده طالبان بر زندگى سياسي و اجتماعى زنان كشور بود .
ايا واقعأ زنان به انچه وعده شده بود رسيدند ؟ ايا واقعأ زنان از بي عدالتى كه زندگى را بر انها بسان كوره اتش سخت و ناگوار ساخته بود نجات داده شد ؟ ودهها آياى ديگر كه هر كدام خواهان پاسخ مقنع برأى خودش است .
من ميخواهم مسايل را خيلى ساده ان طوريكه براى زنان كشور قابل توجه و دقت باشد، به بحث بگيرم : ضرور نيست به گذشته هاى دور برويم فقط چيزى اضافه تر از يك سال پيش همه ما وشما با حيرت ،وحشت ، فرياد و اشك حادثه المناك كشتن فرخنده را در صفحات تلويزيونهاى خود مشاهده كرديم واين حقيقت تلخ را كه ، خشونت در برابر زنان به حد اعلى خود رسيده و زن ستيزى واقعأ در جامعه ما بيداد،ميكند با همه وسعت ان درك نموديم .
يعنى پس از حضور پانزده ساله بيش از چهل كشور دنيا و گويا مصارف گزاف ملل متحد براى اموزش و پرورش نسل جوان كشور ، اين قتل فجيع با فتواى ملاى مسجد و بوسيله نسل جوان كشور به وقوع پيوست .
كشتن فجيع فرخنده اخرين اميدها را نقش بر اب ساخت و بار ديگر ثابت شد كه كسى به فكر ازادى و برابرى زنان نيست بلكه در صدد بدست اوردن اهداف طويل المدت خود اند و اولين كسى كه درين گيرودار قربانى ميشود زن است وحق اولين كسيكه درين معامله داد وستد زير پا ميگردد باز هم زن است .
در غير ان با اين فاجعه نبايد چنين برخورد سطحى صورت ميگرفت زيرا درين واقعه وحشت انگيز نه تنها كشتن يك إنسان مطرح بود بلكه اصل حمايت از حق زنان كه طى سالهاى اخير سخت صدمه ديده بود نيزمطرح بحث بود وما همه شاهد بوديم كه چگونه فتوا دهندگان جامعه سنتى ما همه چيز را چنان با پوشش دين و مذهب وارونه جلوه دادند كه گويا كار بجا صورت گرفته پس نبايد توقع عدالت داشت ! !
انان بسان عنكبوت روان جامعه را چنان باالياف عقايد پوسيده خود پيچانيده اند كه اكثريت جامعه دعا و تعويض را وسيله مناسب براى حل مشكلات خود پذيرفته اند و براى انان قناعت جاى ارزوهاى بزرگ انسانى را نيز پر كرده است . درچنين حالتى كه جامعه بسوى تباهى تدريجى درحال سوق شدن است ، حق همه انسانها كه زنان نيز بخشى از ان است ، بي شرمانه زير پا ميگردد پس چگونه ميتواند از ديموكراسى و يا حقوق زن حرفى به ميان ايد .
عدم صداقت اورندگان ديموكراسى در كشور درست در همين نكته نهفته است كه مگر ممكن است ديموكراسى را با ملاها وفتوا دهندگان رايج ساخت ؟ ايا اين دو پديده متناقض ميتوانند در كنار هم زنده بمانند ؟ البته كه نه !
جالبتر ازهمه اينكه همين فتوا دهندهگان از حمايت اين بانيان دموكراسى نيز برخوردار اند ، شايد در روز مبادا باز هم به درد شان بخورند ، مثل گذشته ها. اينجاست كه بايد گفت :پناه به خدا از اين همه ديده درايي !
تصورش را بكنيد كه در اين عصر همه تلاشها درين جهت سازمان داده ميشود تا چگونه دوباره زنان را در محدوده خانه محصور نمايند ويا از خانه بر امدن شانرا محدود سازند ، خيلى ساده يعنى وقتى خانمى براى انجام ضرورتى از خانه خارج ميشود از دروازه خروجى الى رسيدن به هدف با ركيك ترين كلمات و جملات برادران ارجمند همراهى ميشود و اين خود بيانگر ان است كه اين برادران ارجمند نمى خواهند در جامعه زنان را در كنار خود داشته باشند .
ازين ارجمندان قبل از همه بايد پرسيد كه : اگر زن نميبود خود شما مگر وجود ميداشتيد ؟ چرا وچگونه با اين پررويى همه چيز را به باد فراموشى ميسپاريد و يا عمدأ منكر همه چيز ميشويد ؟ چگونه ميتوانيد با حرفهاى ناشايستى مقام انسانى زن را كه مادر است، همسر است ، خواهر و دختر است چنين بيرحمانه زير سوال ببريد ؟
مطابق رسم ورواج پسنديده جامعه ما كه از هزاران سال بدينسو مروج است استفاده از چنين كلمات زشت وناپسند را چگونه بخود اجازه ميدهيد ؟ ايا اخلاق اجتماعى تعدادى از انسانها تا اين حدود سقوط نموده است ؟ پس بحال چنين افراد بايد گريست و گفت كه اينها اند كه بدرد جامعه نميخورند ، نه زنان .
اينجاست كه همه ميبينيم كه درين ويترين نه تنها هيچ جايى براى زنان وجود ندارد بلكه جاى ديگرى را براى انان تشخيص و تعين كرده اند و ان زندان خانه است . البته همراه با شكنجه هاى گوناگون مثل لت و كوب مداوم ، گوش و بينى بريدن ، بد دادن سنگسار كردن ودها عمل توهين اميز ديگر كه حرمت انسانى زن را زير پا ميكند .
بلاخره عكس العمل زنان در برابر اينهمه بيعدالتيها با شيوهاى نادرست چون خودكشى و بخود اتش زدن تبارز ميكند و بدينوسيله انها ميخواهند فرياد در گلو خفه شده ؛ اخر من انسانم ! را بگوش همه برسانند .
سوال اصلى اينجاست كه ايا ميشود مسله زنان را كه در جامعه ما خيلى پيچيده و چند بعدى است با اقدامات سمبوليك چون تقرر چند زن درپستهاى وزارت ،معينيت و يا رياست حل كرد ؟ البته كه جواب منفى است زيرا چنين اقدامات جوابگوى خواست وسيع زنان كه اصل تساوى را پيش ميكشد، نيست . وقتى ميدانيم كه تا رسيدن به تساوى حقوق راه طولانى و پر خم وپيچى پيشروست اين بدان معنى است كه مسوولين امور نبايد دست زير الاشه بنشينند وتماشاگر اينهمه بيعدالتى باشند وبازهم به تقدير و قسمت پناه ،ببرند .
انان فرصتهاى بيشمارى را ازدست داده اند و اكنون از امكانات موجود بايد استفاده اعظمى نمايند يعنى نبايد حل مسله زنان را به اينده موكول نمايند وطورى جلوه دهند كه گويا قطع جنگ در صدر وظايف قرار دارد ، مگر انان فراموش نموده اند كه زنان بيشتر ازهمه خواهان قطع جنگ اند و با فعال شدن زنان در همه عرصه هاى زندگى اجتماعى ، سياسى و اقتصادى در حقيقت تلاش براى قطع جنگ را تقويت مينمايند . پس براى تأمين اين امر از امكانات موجود به شيوه هاى ذيل بايد كار بگيرند :
١ - سيستم اموزش و پرورش نسل جوان را به كمك ارگانهاى ذيربط باسرعت تجديد و تشديد نمايند و اين نوع تجديد اموزش بايد از خانواده و كودكستان با اطفال اغاز شود، اطفال بايد به مرور زمان بياموزند كه پسر ودختر هر دو باهم برابر اند و پسران هيچ برترى نسبت به دختران ندارند وهمينطور مكاتب نيز ادامه دهنده اين شيوه اموزش باشد .
٢ - پشتوانه حمايت حقوقى از زنان را تقويت كرد و از شامل ساختن مطالبى در قوانين ومقررات جدأ جلوگيرى كرد كه به حقوق زنان صدمه ميزند .
عاملين خشونت در برابر زنان را مطابق نورمهاى قانون جزا مورد بازخواست جدى قرار داد .
٣ - رسانه هاى جمعى بايد وظايف خيلى سنگين تبليغى و ترويجى را درين مورد عهده دار شوند، بخصوص راديو و تلويزيون كه نشرات ان ميتواند كمك كننده به انانى باشد كه از نعمت سواد بهره ندارند .
٤ - افزايش كورسهاى سواد اموزى براى زنان در محلات زيست انان كه هدف ان نه تنها اموزش سواد بلكه ميتواند نقش كليدى در بلند رفتن سطح اگاهى زنان ازمسايل مختلف اجتماعى، اقتصادى و سياسى ،بويژه حق خودشان داشته باشد .
٥ - وزارت امور زنان ازين حالت كليشهء غير فعال بايد جدأ بيك ارگان فعال و مبارز براى حق زنان مبدل شود نه اينكه پس از وقوع حوادث غم انگيز در زندگى زنان با صدور اعلاميه رفع مسووليت نمايند . اين موضوع قابل درك است كه حل مسله زنان يك امر ملى است و از توان يك وزارت و يا يك سازمان اجتماعى ، بالاتر است ودرين امر ملى همه ارگانهاى دولتى و حكومتى بايد سهيم باشند . باوصف اينهم مسووليت وزارت امور زنان بخصوص در رابطه با مسايل ترويجى و اگاهى دهى براى جامعه جهت جلوگيرى ازوقوع حوادث ناگوار ، ازهمه بيشتر است . اين وزارت وظيفه دارد تا با همه ارگانهاى ذيربط از طريق عقد پروتوكولهاى دو جانبه كارهاى وسيعتر و مفيدترى را براى زنان سازماندهى نمايند .
انان بايد وضع واقعى زنان افغان را در جامعه وبخصوص خوشونت حاكم بر زندگى انان را براى جهانيان ترسيم نمايند . نبايد سكوت كرد و مشكلات تباه كن را پشت پرده پنهان ساخت ، اين مفيد بحال هچكس نيست ، بجز زن ستيزان .
خواست زمان است كه حضور زنان در همه عرصه هاى زندگى رنگينتر شود واستعداد ها را بايد بالا اورد البته نه يكى دوتا را بلكه صدها و هزاران تن را . ديگر نبايد زنان را پس از قرنها بازهم به صبر و حوصله دعوت كرد و برأي شان وانمود ساخت كه چيزهاى مهمتر ازشما حق اوليت را دارند ! ؟
حق اوليت از زنان است ، زيرا انان با مسووليت بيشتر ، با دقت زيادتر و با مهربانى فراوانتر ازعهده هر كارى بدر شده ميتوانند .
خواهران عزيز من ! نبايد از ياد ببريم كه مسووليت خود ما بيشتر از همه است . ما هم بايد از گذشت زمان درسهاى عبرت انگيز گرفته باشيم و ان اينكه : هچكس حق مارا به ساده گى براى ما نميدهد بلكه براى بدست اوردن ان بايد بخود زحمت بدهيم و از انچه در امكان داريم براى رفع تبعيض و بيعدالتى از حق زنان ، استفاده نمايم .
نبايد خود راضعيف و ناتوان احساس كنيم ، چيزيكه جامعه مردسالار هميشه زمزمه ميكند ، بلكه به اين باور بايد باشيم كه زنان و مردان برابر باهم جهان ساز و جهان بان اند .
با اتحاد و همبستگى خود ، زنان به ان نيروى مبدل خواهند شد كه قادر اند نقش خيلى پر ارزشى را در سرنوشت جهان ايفا كنند . اخر در دامان زنان است كه سرمايه بشرى اين كره زيبا پرورش ميابد .