به ادامۀ گذشته، قسمت بیست و چهام، مؤرخ: 10 سپتمبر 2017
فقیرمحمد ودان
مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
قسمت بیست و چهارم
عبدالوکیل که اینک طعم تلخ رانده شدنِ توأم با تحقیر از وزارت مالیه و پرتاپ شدن به یک نقطۀ دور و بستۀ جهان (شهر هانوی پایتخت ویتنام) اذیت اش میکند، با عصابیت جهت تخریب رهبری حزب؛ بخصوص ببرک کارمل عمل نموده و یک لحظه و اندکترین امکان را درین زمینه از دست نمی دهد. به همین منظور سفرش را نه از طریق دهلی؛ بلکه از راه مسکو طوری سازمان میدهد که با اقامت چند روزه در آن شهر و دید و بازدید با مقامات شوروی، که از قبل برایش ترتیب نموده اند نه تنها آخرین اطلاعات مورد نظر خود را ارایه نماید؛ بلکه روابط بعدی خویش در ویتنام را نیز تنظیم نماید. او خود درین زمینه مینویسد:«به تاریخ 4 سپتمر 1974، از کابل بسوی ویتنام از طریق مسکو پرواز کردم. در مسکو مسوول شعبۀ روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی برای افغانستان «پلیکوف» به دیدنم آمد و چندین ملاقات با هم انجام دادیم»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 441).
قابل تذکار است؛ زمانی که ببرک کارمل مورد غضب حفیظ الله امین قرار گرفته بود و حین ترک کابل به عزم پراک بعد از تقررش بحیث سفیر در چکوسلواکیا، نه تنها در کابل؛ بلکه طی چند روزی در مسکو اقامت داشت نیز، هیچ یکی از مقامات شوروی حاضر نشدند با او ملاقات نمایند؛ ولی وقتی وکیل در حالت باالمثل که مورد غضب ببرک کارمل قرار گرفته، وقتی به مسکو میرسد، عالیترین مقام مسوول حزب کمونست شوروی در امور افغانستان، مطابق ادعای عبدالوکیل، خودش به «دیدن» او آمده و «چندین ملاقات» را با وی انجام میدهد و عبدالوکیل هم دلایل ضرورت و محتوی این «چندین ملاقات» انجام یافتۀ خود را مسکوت گذاشته و هرگز توضیح نمی دهد. مطمیناً این ملاقات ها ادامه و مکمل ملاقات سری یی بود که وکیل تحت پوشش «مذاکرات اقتصادی و مالی» بنابه دعوت وزارت مالیه ان کشور به تاریخ 10 نوامبر 1982 به مسکو احضار و فردای آن با پاناماریوف عضو بیروی سیاسی و مسوول روابط بین المللی حزب کمونیست اتحادشوروی در حالی ملاقات نمود که همین پلیکوف وظیفۀ ترجمانی را در جریان آن بعهده داشت (در مورد این ملاقات و محتوای آن قبلاً در قسمت بیست و سوم همین سلسله توضیحات داده شده است) و عبدالوکیل طی آن «کاسه و کوزۀ» زیادی را بر فرق ببرک کارمل کوبیده بود.
عبدالوکیل بعد از مسکو به «هانوی» پرواز و در آنجا نیز آرام نه نشست و مطابق اهداف مطروحۀ خویش، تماس متداوم با «بوریس نیکولای چاپلین» سفیر شوروی بر قرار نمود که سفیر مذکور در عین حال عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی نیز بود. در ملاقات اول گویا سفیر شوروی به عبدالوکیل میگوید:«بعداً من و شما در سفارت ما صحبت و تبادل نظر رفیقانه و دوستانه در مورد اوضاع کشور تان و زندگی و جریانهای درون حزبی تان با هم خواهیم داشت» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 447). به ادامه آن عبدالوکیل باز هم مینویسد که:«در صحبت های بعدی برایم معلوم شد که وی راجع به نظریات و علت فرستادنم به ویتنام از مقامات کمیته مرکزی حزب خود اطلاعات بدست آورده بود. از آن به بعد در برخوردش نسبت به من تغییر بوجود آمد. مخصوصاً زمانیکه گرباچوف به قدرت رسید، در تمام صحبت ها، سوالات و علاقمندی چاپلین به اطراف دو مطلب چرخ میخورد. امکان تغییر رهبری در ح. د. خ. ا و امکان برآمدن قوای اتحاد شوروی در افغانستان» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 447). هیچ عقل سلیم؛ بخصوص که از مواضع و عصبانیت عبدالوکیل در آن مقطع زمانی اطلاع و با خصوصیات او آشنایی دارند، نمیتوانند بپذیرند که گویا عبدالوکیل به سفیر متذکره گفته باشد که:«سبکدوشی ببرک کارمل از رهبری باوجودیکه اختلافات و سؤتفاهمات میان ما وجود داشت، به نظرم در مرحلۀ موجود کار لازمی و حتمی نیست»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 447).
چرا نباید قبول کرد که عبدالوکیل در صحبت های خود با «چاپلین»، مخالفت خویش را نسبت به «سبکدوشی ببرک کارمل از رهبری» ابراز نموده باشد؟.
1 ـ عصبانیت و حتی نفرتی که هم شخص عبدالوکیل، هم اعضای خانوادۀ او و هم منسوبانِ فرکسیونِ تحت رهبری او در آن وقت و حتی بعد از استعفای ببرک کارمل از رهبری حزب نسبت به او با علنیت تبارز میدادند، ادعای فوق الذکر دفاع عبدالوکیل را در دفاع از ببرک کارمل منتفی می سازد.
2 ـ چون سفیر مذکور «کاملاً راجع به نظریات و علت فرستادن» عبدالوکیل «به ویتنام از مقامات کمیته مرکزی خود» (از همان «شعبۀ روابط بین المللی حزب کمونیست اتحادشوروی پلیکوف» که اخیراً در مسکو قبل از آمدن عبدالوکیل به ویتنام با وی «چندین ملاقات» انجام داده بود) اطلاعات بدست آورده بود، صرف در صورت جرئت مینمود که «سبکدوشی ببرک کارمل از مقام رهبری» را با عبدالوکیل مطرح نماید که این مسئله با اطلاعات بدست آوردۀ او «از کمیته مرکزی خود» در مورد «نظریات و علت فرستادن عبدالوکیل به ویتنام» مطابقت میداشت، یعنی عبدالوکیل خودش نیز در مسکو، مسئله ضرورت سبکدوشی ببرک کارمل از رهبری و دلایل آن را مطرح نموده بود، در غیر آن طرح نمودن چنین مسئله حساس با عبدالوکیل توسط «چاپلین» منتفی بود. زیرا سفیر شوروی که یک دپلومات صاحب صلاحیت و تجربه و در عین حال عضو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی هم بود، اگر از توافق «نظریات و علت فرستادن عبدالوکیل به ویتنام» با مسئله «سبکدوشی ببرک کارمل از مقام رهبری» مطمین نمی بود، جرئت نه مینمود چنین مسئله را با عبدالوکیل که سفیر رسمی دولت افغانستان در ویتنام، عضو کمیته مرکزی ح. د. خ. ا و بخصوص که پسر عمۀ ببرک کارمل هم بود، خلاف عرف و منزلت دپلوماتیک مطرح نماید.
3 ـ اگر عبدالوکیل با نظریات سفیر مذکور در مورد «سبکدوشی ببرک کارمل از رهبری» در موقع مطرح نمودن آن برای نخستین بار مخالفت مینمود؛ دیگر ضرور نبود که در ملاقات های مکرر بعدی باز هم «تمام صحبت ها، سوالات و علاقمندی چاپلین به اطراف دو مطلب» که یکی آن همان «سبکدوشی ببرک کارمل از رهبری حزب» بود «چرخ میخورد».
4 ـ مهمتر از همه اینکه: عبدالوکیل بحیث سفیر افغانستان در ویتنام و عضو کمیته مرکزی ح. د. خ. ا مکلفیت وظیفوی و حزبی داشت که طرح سفیر شوروی در ویتنام مبنی بر «سبکدوشی ببرک کارمل از رهبری» را رسماً و بطور کتبی، هم به وزارت خارجه و هم به شعبۀ روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب گزارش میداد. درین صورت صداقت خود را به رهبر حزب اثبات و اعتماد مجدد او را بدست می آورد. عدم ارسال گزارشات مذکور و مخفی نگهداشتن آن در آن موقع ـ اگر برای یک لحظه از واقعیت نقش شدیداً تخریبی و خصمانۀ عبدالوکیل نسبت به رهبر حزب صرف نظر هم شود ـ حداقل خود بغیر از همنوایی عبدالوکیل با سفیر شوروی در زمینه، چیزی دیگری تلقی شده نمیتواند.
5 ـ توافق عبدالوکیل با طرح متذکرۀ سفیر شوروی، در حدی بود که سفیر مذکور با عبدالوکیل در سطحی از خودمانی پیش می رود که به وی و مطمیناً با اتکأ بر اشاره هایی از مسکو، خوش خبری میدهد که:«در صورت تغییر در رهبری حزبی، شما هم به کابل فراخوانده خواهید شد. زیرا، دیگر رهبری که مخالف خودت باشد، موجود نخواهد بود»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 447).
عدم موجودیت «رهبری که مخالف» عبدالوکیل بود، هدف مجموع تلاشهای فرکسیونی عبدالوکیل را حتی در زمان طولانی ای نیز تشکیل میداد که وزیر مالیه بود. محتوی ملاقات های او با مقامات شوروی چه در کابل و چی در مسکو و همچنان تبلیغاتی که درین زمینه میان اعضای حزب بعمل می آوردند، همه مؤید این حقیقت اند. با توجه به همین تبلیغات او بود که ببرک کارمل در آخرین ملاقات خویش قبل از پرواز عبدالوکیل بسوی ویتنام، به او «در حالیکه خیلی ها بر افروخته بود»؛ چنین گفت:«بگو از کجا و چطور مطمین هستی که من کنار خواهم رفت؟» و عبدالوکیل جواب داده بود که:«رفیق کارمل من این اطمینان را از خودت آموخته ام. بیاد دارید که حین رفتن خودت و ما به سفارت خانه ها در زمان حکومت تره کی و امین به ما چه گفته بودید؟. شما میگفتید، تره کی و امین با کنار زدن ما از دولت برای خود مشکلات را ایجاد میکند نه اینکه حل میکند. من خوب میدانم که در مقایسه با خودت در حزب و دولت تاثیر و نفوذ قابل ملاحظه ندارم. ... ولی با بعضی اقدامات غیر ضروری، برای حزب و خود مشکل خلق میکنید» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 440، تکیه از: ف. ودان).
محتوی و مضمون نقل قول فوق الذکر از عبدالوکیل، به وضاحت تهدیدی را افاده مینماید که عبدالوکیل فرستادن خود به سفارت را بوسیلۀ ببرک کارمل با سفیر شدن خود او در زمان نورمحمد ترکی و حفیظ الله امین مقایسه و برگشت دوبارۀ خویش به کشور را نیز همسان با برگشت او دانسته و او را تهدید مینماید که اگرچه «در مقایسه با خودت در حزب و دولت تاثیر و نفوذ قابل ملاحظه ندارم»، ولی همانطوریکه خودت در سرنگونی حفیظ الله امین نقش داشتی و با سرنگونی او به وطن برگشتی، من هم آرام نمی نشینم و بدین ملحوظ است که تهدید مینماید: با فرستادن من نیز«برای حزب و خود مشکل خلق میکنید».
اینک عبدالوکیل با رضایت از لحظه یی استقبال مینمود که آرزوی دیرینه و حاصل تلاشهای خود را از زبان سفیر شوروی؛ مبنی بر «تغییر در رهبری حزبی» و فراخواندن مجدد خود به کابل را می شنید و بنابرین با شنیدن جملات مذکور او می باید از خوشی در لباس خود نمی گنجیده باشد.
باید گفت که بدیل ببرک کارمل در ابتدأ نزد مقامات شوروی، نه یک فرد؛ بلکه از جنرال عبدالقادر، میر صاحب کاروال، ظهور رزمجو، عبدالوکیل و سید محمد گلابزوی گرفته تا دوکتور نجیب الله، نوراحمد نور، صالح محمد زیری و بخصوص سلطانعلی کشتمند که او نیز از اکثر توانایی ها و امکانات لازم برای رهبری حزبی و دولتی برخوردار بود، محسوب می گردیدند.
به هر صورت بعد از مخالفت رسمی ببرک کارمل با خروج عساکر شوروی از افغانستان طی مذاکرات رو در رو با میخائیل گرباچوف و طی پروسۀ مغلق و پیچیدۀ نظرخواهی در داخل حزب و در جامعه بود که طرح تا حدود تثبیت شدۀ جانب اتحادشوروی مبنی بر پیش کشیدن سلطان علی کشتمند بحیث رهبر حزبی، بنابر مخالفت برخی محافل قدرت مند درون حزبی، اجتماعی و مذهبی مورد سوال قرار گرفت و به تدریج انتخاب دوکتور نجیب الله در مقام رهبری حزب زمینه یافت. عبدالوکیل خود اعتراف مینماید که در انتخاب نجیب الله حتی خود ببرک کارمل نیز نقش مثبت داشت. او درین زمینه با صراحت مینویسد:«زمانیکه قبل از 4 می 1986، ببرک کارمل به مسکو فراخوانده شد و ضرورت تعویض موصوف با یکی از رهبران حزب از جانب رهبری اتحادشوروی با وی در میان گذاشته شد. ببرک کارمل یگانه کاندید را بعد از خود، غرض اشغال بست منشی عمومی حزب، نجیب الله را پیشنهاد نمود»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 454). افزون بر آن خود عبدالوکیل باوجود خصومت پایان ناپذیر نسبت به دوکتور نجیب الله که در سرتاپای کتاب مورد بحث او حکایت از آن دارد، نتوانسته از توانایی های استثنایی دوکتور نجیب الله ـ حد اقل برای مصلحت اعتبار نوشته های خود ـ چشم پوشی نماید. او درین زمینه خود اعتراف مینماید که:
ـ او طی نظرخواهی مورد بحث، به چاپلین سفیر شوروی در ویتنام؛ چنین گفته بود:«ما هر دو از دوران جوانی و مبارزات دوران محصلی باهم یکجا بودیم و یک دیگر را خوب می شناسیم. در آن زمان نجیب الله نطاق برجستۀ حزب بود. خصوصیات شجاعانه دارد. در مانورهای سیاسی مؤفق است. سازمانده خوب، جسور و حاضر به هرنوع قربانی است. ولی برای رهبری حزب با مشکلات بزرگ و اختلافات جدی ممکن روبرو شود»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 448)
ـ «نجیب الله دارای ذهن تحلیگرا و نوآور بود و توانایی تصمیم گیری مدبرانه و مسوولانه را در اکثر مواقع از خود نشان میداد. مخصوصاً زمانیکه تصامیم در نتیجۀ مشارکت و همدلی با جمع همکارانش صورت می گرفت. نجیب الله توانایی هدایت و رهبری ارگانهای تشکیلاتی دولتی و حزبی و نظامی را در جریان کار آهسته، آهسته از خود نشان داد. در اکثر موارد به اهداف میان مدت و کوتامدت، همواره نسبت به اهداف دورنمایی توجه داشت. نجیب الله در جریان کار و فعالیت های حزبی و دولتی از خود قاطعیت و قدرت سازماندهی قابل وصف نشان میداد. تا قبل از بغاوت در شمال کشور، وی بر اعصاب و کلام خود در بسی موارد مسلط بود. در شرایط نسبتاً با ثبات نجیب الله نشان داد که صاحب فرهنگ مدارا است و حزب و دولت را خوب رهبری می کند. یکی از خصوصیات برجستۀ نجیب الله موقع شناسی و سرعت عمل او در شرایط پیچیدۀ سیاسی کشور بود، که همین خصوصیت از وی یک رهبر قدرتمند ساخت. موصوف مانند سایر رهبران حزب، هیچگاه به تفوق و تبعیض قومی و لسانی و سمتی معتقد و باورمند نبود.
یگانه موردی که شهرت و اعتبار نجیب الله را در محافل داخلی و بین المللی و در میان عده ای از افغانها خدشه دار ساخته بود، اشتغالش بحیث رئیس خدمات اطلاعات دولتی «خاد» بود. در حالیکه آن اداره و کارمندان آن، خدمات با ارزش وطنپرستانه یی را در خنثی نمودن دسایس و توطئه های استخبارات پاکستان و ایران و مجاهدین مسلح، طی سالهای متمادی، از خود نشان دادند» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 460 و 461).
بادرنظردات مختصات متبارز شخصیت دوکتور نجیب الله و در تداوم و نتیجۀ چنین پروسۀ از نظرپرسی ها و توافقات بود که کادر رهبری حزبی بعد از استعفای ببرک کارمل از مقام منشی عمومی کمیته مرکزی ح. د. خ. ا، در پلینوم هژدهم کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان دوکتور نجیب الله را با اتفاق آرأ در مقام متذکره انتخاب نمودند.
عبدالوکیل بعد از انتخاب دوکتور نجیب الله بحیث رهبر حزبی، با نادیده گرفتن اختلافات دیرینه و مضمن خویش با او، برای تبریک گفتن به ایشان و در نتیجه جا باز نمودن برای خود جهت برگشت به کشور، دست از پا نمی شناخت. او به ارسال تلگرام رسمی تبریکی به دوکتور نجیب الله اکتفا ننموده باوجود اینکه «تیلفون کردن از ویتنام خیلی مشکل» و صرف از طریق «مخابرات مرکزی ویتنام» ممکن بود، مکرر تلاش نمود تا «آرزومندی» خود را شخصاً به نجیب الله عرض نماید؛ ولی به دلایل معلوم با بی تفاوتی او مواجه میگردد. عبدالوکیل خود درین زمینه؛ چنین مینویسد:[«بعد از اینکه نجیب الله به عوض ببرک کارمل در مقام رهبری حزب تعیین گردید، تلگرام تبریکی عنوانی برایش ارسال داشتم و آرزومندی خویش را برای موفقیت وی در پُست منشی عمومی حزب ابراز داشتم. بعداً خواستم این آرزومندی را بوسیلۀ تیلفون برایش بگویم، چنانچه با تلاش زیاد از طریق مخابرات مرکزی ویتنام مؤفق گردیدم تا «با حیات الله جفسر» یاورش تماس برقرار نمایم و خواستار صحبت با نجیب الله شوم. وی گفت:«یک لحظه گوشی را نگهدارید، دوکتور صاحب را با شما وصل مینمایم؛ ولی بعد از چند لحظه گفت که حالا دوکتور صاحب مصروف است.»
روز دیگر، عین تلاش را نمودم و با جفسر تماس تیلفونی برقرار نمودم و گفتم که تیلفون کردن از ویتنام خیلی مشکل است، لطفاً داکتر صاحب را با من وصل کنید تا شخصاً تبریکاتم را به وی اظهار نمایم. وی گفت:«داکتر صاحب میگوید که خودش برای شما تیلفون میکند و از تیلفون شما تشکر.» درک کردم که اصلاً دوکتور صاحب میل ندارد تا با من صحبت کند»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 456، تکیه از ف. ودان).
بعد از چنین «درک» است که عبدالوکیل از طریق مقامات شوروی برای برگشت خود به کشور تلاش مینماید. علی الرغم فشارهای شوروی، اکثریت رهبری حزب به شمول دوکتور نجیب الله و ببرک کارمل که در آن وقت هنوز رئیس شورای انقلابی بود و همچنان سلطان علی کشتمند صدراعظم با برگشت او به کشور مخالف بودند. بنابران جهت تخفیف فشارهای مقامهای شوروی، دوکتور نجیب الله تصمیم اتخاذ نمود او از سفارت افقانستان در ویتنام تبدیل و بحیث سفیر در چکوسلواکیا مقرر گردد. خود عبدالوکیل در زمینه چنین مینویسد:«بالاخره پنج ماه بعد از پلینوم هژدهم، در اواخر ماه اگست سال 1986، تلگرامی از جانب وزارت خارجۀ افغانستان دریافت نمودم. در تلگرام گفته شده بود که وظیفه ام در ویتنام ختم و بحیث سفیر در چکوسلواکیا تعیین شده ام. در تلگرام تذکر داده شده بود که اگریمانم از مقامات آن کشور مطالبه گردیده و بعد از مواصلت آن، اعتمادنامه ام یکجا با تکت های طیاره برایم ارسال می گردد و باید از ویتنام راساً عازم پراگ شوم»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 456).
بادرنظرداشت متن تلگرام فوق الذکر، عبدالوکیل به خوبی میداند که هنوز سرنوشت اگریمان او معلوم نیست و بنابرین نخست می باید وزارت خارجۀ افغانستان در زمینه توافقنامۀ دولت چکوسلواکیا را بدست آورد و بعد از آن، این توافقنامه را یکجا با تکت های طیاره به ویتنام بفرستند و بدین طریق تاریخ ختم رسمی مسوولیت وظیفوی او در ویتنام ختم و زمان پرواز او به پراگ معین گردد و طی نمودن این پروسه ممکن یکی دو ماه را در بر بگیرد بنابرین ملاقات های تودیعی او با مقامات دولتی ویتنام و سفیر شوروی در نخستین ساعات بدست آوردن تلگرام فوق نمیتواند موجه باشد. اما عبدالوکیل زمان را از دست نداده، سفیر اتحاد شوروی را گویا حین «ملاقات تودیعی» از تصمیم وزارت خارجۀ افغانستان، مطلع می سازد. چون این تصمیم خلاف توافقات قبلی رهبری شوروی با عبدالوکیل است، باعث «تعجب» او میگردد و تاکید مینماید که او نباید به چکوسلواکیا؛ بلکه به کابل برود. عبدالوکیل خود درین زمینه؛ چنین اعتراف مینماید:«زمانیکه برای ملاقت تودیعی با سفیر اتحادشوروی چاپلین رفتم، وی از تبدیلی ام به چکوسلواکیا متعجب گردید و اضافه نمود:«چرا یکبار به کابل نمی روی و از آنجا بعداً میتوانی به چکوسلواکیا بروی؟.»
برایش گفتم:«علاقمندی خودم و فامیلم نیز همین است. ...»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 457).
سفیر شوروی از محتوی تلگرام وزارت خارجه افغانستان به مسکو خبر میدهد و نتیجه آن می شود که خود عبدالوکیل بدون هیچنوع پرده پوشی و با افتخار(!) در زمینه؛ چنین مینویسد:[سه روز بعد از ملاقاتم با سفیر اتحادشوروی تلگرام دیگری برایم ارسال گردید که در آن تذکر گردیده بود:«محترم عبدالوکیل، شما قبل از رفتن به چکوسلواکیا به غرض دریافت اعتمادنامه و اخذ هدایات لازم به کابل بیائید». درک نمودم که این کار در اثر گزارش سفیر اتحادشوروی به مسکو بوده و رهبری افغانستان و نجیب الله را وادار نموده اند تا چنین تلگرامی را برایم بفرستند. در غیر آن تصمیم رهبری حزبی همان بود که باید راساً از هانوی به پراگ برود». بزودی آماده گردیدم که ویتنام را ترک و به کابل بروم. اما نه از طریق مسکو؛ بلکه از طریق دهلی به کابل پروازم را ترتیب نموده بودند. در میدان هوایی دهلی، از طرف دوکتور حسن شرق سفیر افغانستان در دهلی پذیرایی شدم. چند روز را تا زمان پرواز بعدی بطرف کابل، در اقامتگاه سفیر یکجا با وی و خانواده اش سپری نمودیم. در همان روزها حسن شرق نیز از سفارت دهلی تبدیل و به کابل احضار شده بود. در جریان چند روز اقامتم با حسن شرق صحبت های زیادی با او داشتم. وی از محمد داوود بخوبی یاد نمی کرد و شکایت داشت که در اثر تبلیغات مخالفین، محمد داوود او را که یک سرسپردۀ او بود، از وظیفه کنار زد و به سفارت چاپان فرستاد. اشتباهات محمد داوود باعث به قدرت رسیدن خلقی ها شد. حسن شرق از نجیب الله ترس داشت، ولی از صحبت های وی درک می شد که در آینده پُست صدارت را اشغال مینماید. لهذا حاضر گردیده بود به کابل باز گردد، در غیر آن به وطن برنمی گشت. به این ترتیب درست بعد از دو سال به تاریخ 4 سپتمبر 1986، به کابل مواصلت نمودم»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 456 و 457).
محتوی نقل قول های فوق الذکر از عبدلوکیل، ارتباط و علاقمندی مقامات شوروی را با عبدالوکیل بطور بی پرده تائید و در عین حال مقاومت رهبری افغانستان را در قبال نیاتی نشان میدهد که روسها در مورد برگشت عبدالوکیل به کابل دارند و به همین ملحوظ هم است که برگشت او را به کابل نه از طریق مسکو؛ بلکه از طریق دهلی تنظیم مینمایند تا مانع دید و بازدید عبدالوکیل با مقامات رهبری اتحادشوروی گردیده باشند، اما«اقامت چند روز» او «در اقامتگاه سفیر و یکجا با وی و خانواده اش» و بخصوص که «در همان روز ها حسن شرق نیز از سفارت دهلی تبدیل و به کابل» در حالی «احضار شده بود» که از یک طرف «از نجب الله ترس داشت» و از طرف دیگر «از صحبت های او درک می شد که در آینده پُست صدارت را اشغال مینماید»، پیامدهای شومی را برای افغانستان در قبال داشت که از آغاز یک بازی پیچیدۀ استخباراتی ـ سیاسی رهبری شوروی ناشی میگردید. به همین ملحوظ هم بود که بعد از برگشت عبدالوکیل به کابل و نرفتن اش به پراگ و همچنان برگشت حسن شرق به کشور به نیت اشغال پُست صدارت، بازهم حمایت شوروی ها از آنان توأم با مقاومت رهبری افغانستان در زمینه ادامه می یابد. درین ارتباط در قسمت هال بعدی این سلسله، حقایق زیادی را برملا خواهیم ساخت.
ادامه دارد