پوهنیار بشیر مومن

جامعه شناسی انحراف در سیاست

 

   برای واژهء سياست معانی بسيار کثير و متفاوتی ارائه شده است. فرهنگ معين، سياست را به معنای حكم راندن بر رعيت و اداره كردن امور داخلی و خارجی كشور، هم چنان به معنای داوری، سزا، تنبيه و جزا، آمده و آورده است .

ازلحاط تاريخی،  سقراط، افلاطون و ارسطو از زمره نخستين فيلسوفان هستند، كه در اين باره انديشه كرده اند. هرچند پيش از اينها نيز كار سياسى و تفكرات اجتماعى بوده است اما، اولين تأليفات مکتوب از دوران باستان متعلق به اين فيلسوفان است. برای  اصطلاح  "سياست"  تا کنون دهه ها  معنا ارائه شده است. ولی، در کل ميشود که  معنی های  ذيل را به عنوان مهمترين معانی که  امروز در عرصهء عمل و کاربرد نيز مورد استفاده قرار گرفته است، ذکر نمود:  

از آن جمله » فرانکل، ماکياول، فرانکلين لووان بومرور، نيچه و،...  علم سياست را «علم قدرت» ميدانند. (1)   بخشِ  ديگر از دانشمندان بيان داشته اند، که سياست يعنی «علم دولت»، منظور  ازعلمی است، که رفتار دولت را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهد». (2) .  ماكس وبر، جامعه شناس معروف آلمانی معتقد است، « سياست يعنی حرفه؛ سياست  تلاشِ است برای مشاركت در كسب قدرت و سعی در اعمال نفوذ برای اختصاص دادن قدرت در هر ردهء  از تشكيلات، اعم از گروهها و يا دولتها.  بنابراين، هر كس با هر انگيزه، چه اهداف آرمانی، چه اهداف مادی، چه اهداف جاهطلبانه و چه لذتی، كه از كسب قدرت به دست می آيد، دست به هر اقدامی برای مشاركت در قدرت بزند، عمل سياسی انجام داده است» (3) . ژوليان فروند Julian Frowand پژوهشگر امريکايی مینويسد که: « سياست فعاليتی اجتماعی است، که با تضمين نظم در نبردهايی که از گوناگونی و ناهمگرايی عقيده ها و منافع ناشی میشود، ميخواهد امنيت بيرونی و تفاهم درونی واحد سياسی ويژهء را تأمين کند» (4). عرصه سياست عرصه مناقشه، تضاد و تزاحم منافع، عقايد و ايديالوژیها است، که در چارچوب يک تفاهم عمومی سامان و سازمان قدرت را شکل میدهد.  سياست در معنای عام، هرگونه راهبرد، روش و مشی برای اداره يا بهترکردن هر امری از امور، چه شخصی چه اجتماعی است. در معنای خاص  امورِ است، که مربوط به دولت، مديريت و تعيين شکل، مقاصد و چگونگی فعاليت دولت باشد . به بيان ديگر سياست کوشش برای نگهداری يا به دست آوردن قدرت يا کاربست قدرت دولت در جهت هدفها و درخواستهای گوناگون است.  فرخنده زهرا نادری،  مشاور رئيس جمهورغنی در امور بين المللی باور دارد، که «عدم تعريف قوی از سياست باعث اين شده، که سياست هميشه يک پديدهء بدنام باشد. اما، من فکر میکنم، که تعريف واقعی از سياست اين است، که سياست واقعی وظيفهء است با معيار خيلی قوی و بلند، که تمام عرصههای ديگر را زير چتر خود دارد » (5).  داکتر  بشُـــريه ميگويد، که سياست  علم  است، به اين معنی که « علم از روابط پايدار بين پديدهها و همچنين علت و معلولی بين آنها بحث میکند.  با چنين تعريفی به نظر می رسد، سياست علم است و با چنين نگرشی علمی کردن سياست همچون علوم طبيعی در قرن 91 و 02 صورت پذيرفت، که سابقه تلاش برای تأسيس علم سياست به مکتب اثباتگرايی اگوست کنت در قرن 91 بازميگردد» (6). 

با عنايت از  علم جامعه شناسی،  تمام جوامع برای اينكه بتوانند حالت اجتماعی خود را حفظ نمايند، در قدم نخست محتاج قواعدِ  هستند، كه چگونه گی اداره جامعه را نشان ميدهد، در قدم  دوم نيازمند مجريانِ  هستند كه اين اصول را اجرا نمايند و در قدم سوم نيازمند گروپ از افراد يا نهادی هستند، كه پرابلم های موجود در مقام اجرا را مرفوع نمايند. 

بنابراين، هر جامعه ضرودت به اين سه نهاد، يعنی  قوه مقننه ، قوه مجريه و قوه قضائيه دارد. اين قوای سه گانه امكان بقای جامعه را تضمين مينمايند و در صورت تضعيف پايه های هر كدام، بنياد جامعه متزلزل ميگردد، در اين صورت موجب از هم گسيختگی و انارشيزم در جامعه خواهد شد . 

گذشته از تعريف دانشمندان، موضوع مورد بحث ما، انحراف از سياست است، انحراف درسياست بمعنای  واقعی آن، عبارت از يک سلسله  دسيسه ها و بازی هايکه  برخی سياسيون بخاطر پيشبرد اهداف سلطه جويانه خود به کار میگيرند، است.  خطا کاری در سياست از جمله اصطلاحات است، که به دليل استفاده زياد آن در فرصت طلبی ها،  نيرنگ بازیها ،دروغها، زورگويی ... و استخدام هر گونه وسايل در راه رسيدن به هر هدفی که برای سياست بازانِ  خودکامه مطلوب تلقی شود. به عباره ديگر، دنيا  و آدم های آن،  وسيله جاه طلبی افراد زورگو هستند، دراصل « هدف وسيله را توجيه میکنند». شعار اصلی سياسيون خطاکار و با همين ديدگاه  سياستمدار، فردی  است که در ارائه نقشه ها برای رسيدن به اهداف سياسی  چالاک و ماهرتر باشد. برای سياسيون منحرف اصلا ً ارزش ندارد، اگر با منافع ملی خيانت صورت گيرد، اگر برای بيگانه جاسوسی نمايد  و يا ارزشها نابود شود، اگر سوگندها شکسته ميگردد، مانند سوگند مجاهدين در مکه! که شکسته گرديد.   در چهار دهه اخير، زد بندهای گوناگون و سياسيون منحرف، خائن به وطن و ملت را ازچپ  گرفته تا راست و فرقه های مذهی را تا قومی، ما  مشاهد ميکنم.  ولی، مجاهدين و به اصطلاح «بالکه» های چپ شان  در مکر و حيله و طرح نقشه های شوم، مثال و مانند ندارند، که متأسفانه  سياستمدار ناميده ميشوند.  اما در کل،اينها سياست مداران منحرف و خطا کار هستند،  که خلافِ  اخلاق و انسانيت عمل ميکنند.

يکی از احکام  اساسی و مهم بخش اخلاق «مصلحت» است، دريغا که اکثر فسادها به علت سوء استفاده از اين حکم ناشی ميگردد. « در اين حوزهء سياست، مصلحت بر حقيقت تقدم دارد، چه در سياست داخلی چه  در بينالملل،  شما نميتوانيد همه آنچه را که ميگذرد درآنجا بيان کنيد، چون بيانش شايد عوارض و عواقبی داشته باشد . مصلحت انديشی در حوزه اخلاق سياسی پذيرفته شده است. اما، سوءاستفاده از آن مجاز نيست و آنچه اتفاق میافتد سوءاستفاده از مفهوم مصلحت است»(7). اگر کاری به مصلحت کشور و به مصلحت مردم است، اين ديگر ربط به انحراف سياسی ندارد، درين صورت مصلحت مثبت است. يعنی مصلحت وطن و اين مصلحت همه جانبه است، پيگيری مصلحت به معنای عقب نشينی از آرمان های ملی  نيست، بلکه بمنزلهء اصالت دادن به اصول، اهداف و منافع ملی با توجه به وضعيت و شرايط جاری است.  در شرايط جاری، در جنگ تحميلی از جانب پاکستان، برای ما امنيت و ختم جنگ،  بازسازی ويرانی های جنگ و اقتصاد کشور در اولويت قرار دارند. 

بنابراين، مصلحت به معنای پشت پا زدن به اهداف و منافع ملی نيست، بلکه با توجه به الزامات زمانه و تلاقی تنوع ديدگاه های مختلف، و حضور باندهای مصلح در کشور است.  در پهلوی اين  کوتاهی های ما  در سياست غرور بی جا  و مسئله برد و باخت  است (!)  تو گويی که ميدان بزکشی است، اين درست نيست که سياست را ميدان بز کشی و قمار دانست.  همان طوريک چرچيل  ميگفت، ما نه دشمن دايمی داريم  و نه دوست دايمی، بلکه ما منافع دايمی داريم (!) اهل سياست بايست بدانند، که چيزيکه  وجود دارد کسب امتيازات در چارچوب قدرت چانه زنی، سازماندهی قدرت و نحوه اعمال آن است. هر کشوری در مذاکره بتواند به سيستم  قدرت مناسب تر و سازماندهی شايسته تری نايل آيد و متناسب با آن سياسيون از آن سيستم استفاده کنند، امتيازات بيشتری به دست میآورند. بنابراين سياست حوزهء تخصصی  است، که دارای  پيچيده گی  مختص بخود  است. از ديد جامعه شناسان، سياست امروز به يک تخصص مبدل گرديده، يعنی در حدود  200 سال قبل بعد از آنکه در اروپای غر بی و بخشهای از امريکا،  احزاب شکل گرفت، اين رشته به حرفه مبدل گرديد.

اما آنچه به افغانستان ارتباط ميگرد اينست، که در اينجا  هنوز احزاب  پايدار شكل نگرفته و ميدان سياست بيشتر بر روابط شخصی و دوستی های قديمی استوار است.  به عباره ديگر، برنامه ها و قانون نقش عمده و تعين کننده ندارند. 

بطور مثال، در تمام احزاب چه چپ و چه راست  حرف رهبر اصل  و قانون بود و است.  قانون و اساسنامه شکل ظاهری داشت و هميشه سنترياليزم  بر دموکراسی  اولويت  داشت ، چون  تصميمِ  رهبران  به مثابه آیات قرآن بود.  لذا، احزاب نتوانستند تا به يک سيستم با ثبات مبدل گردند، فضا پيوسته مبهم و بی ثبات بود. به همين لحاظ امروز از آن تشکل ها  فقط پارچه های پراگنده باقی مانده است. روی اين دليل تازمانيکه احزاب پايدار و فراگير تشکيل نگردد، عرصه سياست پيوسته  مملو از نابسامانی و هرج و مرج خواهد بود، دقيق همين و ضعيت را که  کنون در کشور دار يم. 

يكی از دلايلی كه در كشور ما، رهبران مرتکب اشتباهات پيهم  و گاهی جنايتبارگرديده اند ، به دليل عدم آگاهی سيستماتيک و اکادميک شان از سياست  و عدم درک شان از مسائل  داخلی  و بيرونی  است، که در نتيجه از اصل سياست بمثابه هنر و دانش منحرف بودند، سياسيون بايد روشهای  تحليل  وضعيت  سياسی داخلی  و خارجی را داشته باشند.  رهبر سياسی فردِ  است، كه بتواند مسائل و مشكلات  را حتی المقدور  کاهش  داده،  فضای اعتماد و اجماع را بوجود آورد.  سياست  اين نيست، كه با حريف و مخالف خود،  غير انسانی و با بد اخلاقی  برخورد  گردد . شخصيت سياسيون منحرف  متناسب  با افكار شان نيست، چونکه اين هر دو يکجای رشد نکردند.  سياسيون خطا کار، پيوسطه در فکر غارت بيت المال، اختلاس و قانون گريزی هستند.  بسيار  روشنفکران و  سياستمدارانِ بوده و هستند که جهان را به اندازهٔ قد، قواره  و خيال خود خواسته اند(!) 

بررسی جامعه شناسانهء انحرفات سيا سی در افغانستان امروز، از اهميتِ  فوق العاده برخوردار است، مشکلات جامعه ما،  بيشتر در افراد  وساختارها  اجتماعی نهفته است.  در ماهيت سياست و انحرافات سياسی تسلط روح قبيله گرايی  ولومپنيزم است، که بر همه چيز  از جمله بر سياست سايه افگنده است. امروز اين ارواح خبيثه در عملکرد اکثريت سياسون  ما  صرف نظر از قوم  و سمت به وضاحت مشاهد ميگردد، گرچه تعدادِ با    پوشيدن لبا سِ شيک دالری،  اصطلاح قبيله را در مورد پشتونها بکار ميگيرند، و فکر ميکنند، که با ظاهر سازی شان،  دارای افکار مدرن هستند ،در حاليکه اصل مطلب تفکر قبيلوی است، که به فکر مربوط ميشود نه به لباس(!) بر ای بيان روشن اين مسئله  به مشاجرات تلويزيونی  نگاه نمايد، حتی افراد از قبيله هم پا فراتر ميگذارند و به دره و کوچه خود  سقوط ميکنند و اصلا ًخًبری از منافع  ملی و يا عقلانی بودن سياست  در ميان نيست (!)  

امروز اگربه هر بخش از جامعه  بنگريم، از سپورت گرفته تا پوهنتونها،  تا سازمانهای مدنی  وغيره، همه سياسی شدهاند. اين يک آفت بزرگ است، يک اِ پيدِمی و تراژدی است، که سراسر جامعه را فرا گرفته است.  در افغانستان  مانند بسياری  از ممالک ديگر،  بعد از جنگ و در حالت گزار از جنگ به صلح،  طبيعتا ً کمبوديها و مشکلات است، همين پرابلمها  باعث شکل گيری گروههای لومپن گرديده است. لومپنها به عنوان قشر محروم و ناراضی، توانمندی هر گونه اعمال نا مشروع  و حتی در خدمت قرار  گرفتنِ دشمنان وطن و مردم خود را دارند. بنابر همين خصلت شان، جريان های سياسی داخلی و استخبارات خارجی،  با وعده و وعيد، از آنها بصورت ابزاری برای به مقاصد شومِ  سياسی شان استفاده ميکنند.  ازين لومپنها ميشود در تظاهرات درپرُ نمودن خيمه های اعتراضی جمعاتِ  که جهت سياسی دارند  و  به نفع جريانهای خاص است، که بتوانند به مقاصدشان برسند، سوی استفاده کرد. 

پيتر لودويگ  بِرگر( Berger.L.Peter) جامعه شناس اتريشی الاصل آمريکايی، در جريان نوسازی های ناقص و ناموفق میگويد: « افراد موسوم به حاشيه نشين ها ذهن بی خانمان دارند، يعنی به اين شکل که از سنت و روستا کنده میشوند و در شهرها و مدرنيته هم جاگير نمیشوند.« (8). يعنی به شکل معلق  بين اين  دو فضا  باقی ميمانند  و هر کار از دست شان ساخته است، در افغانستان خصوصا بعد از تسليم دهی حکومت داکتر نجيب، پوشش های جهادی و مقاومت به ويژه گی های        لومپن ها افزوده        شد .  به قول ساموئل  هُنتينگتون(،  Samuel P .   Huntington ) دانشمند امريکايی ،« در واقع  عقلانيتِ نهادينه و تشکلهای مدنی و احزاب، وقتی در جامعه کمرنگ هستند و فعال نيستند، در يک فضای تيره و تار و غير رسمی، لومپنها از سوی جناحهای خاص و گروههای صاحب منافع خاص که  معمولاً جريانهای دلال، سودخور و حامیپرور هستند مورد استفاده ابزاری قرارمیگيرند» (9) .  در کشور ما و کشورهای مانند ما، به دليل نبود کارکرد درست نهادهای مدنی و جامعه پذيری ناقص، و از آنجا که اکثريت اتباع کشور جايگاه  شهروندی خويش را درک نمی کنند، درگير مسائل مالی میشوند و با مکافات « نقده » که به آنها داده میشود دست به هر کاری میزنند، جای ترديد نيست، که  فرهنگ مسلط ما مخالف تنوع تفکر و تکثر است. اينها  استخدام میشوند و برخی در واقع مشغول رشوه خواری، باجگيری  و ديگر فعاليت های غير مشروع میگردند. با وصف آن، در چند دهه اخير ما دولت قوی نداشتم.، بنابر اين، سرمايداری ملی فلج شد، متخصصين و افراد با تجربه از کشور فرار کرد،  آنهای که در داخل کشور اند، به بهانه های کوناگون کنار گذاشته شدند و درمقابل مجاهدين با سياست سنتی و روستايی آمدند، فرهنگ ده و قشلاق را جايگزين فرهنگ شهری، حتی در کابل کردند، آن اقشارِ  که  نقش مؤثر، وپيش آهنگ داشتند  موقوف شدند. درين شک نيست که يکتعداد از برکت پولهای استخبارات منطقه  و آمريکا  ثروتمند شدند، ولی ضد اجتماعی هستند. در چنين حالت دولت، جوامع  مدنی و مدرنيته با پرابلم ها دچار ميگردند، چون که خودسری و انحراف ازسياست بازارمی يابد. از اينرو، سياست  کار هر مدرسه خوانده و «سبق » خوانده نيست، بخاطر عرض وجود نمودن سياسيون  با دانش و متخصص، نظام حزبی لازم  است،  تا همه پرابلم های ملی و بين امللی را زير زره بين  عقلانيت قرار دهد. دنيای مدرن و تجارب  جامعه شناسان، اين مسئله را به اثبات رسانيده اند، که بدون سيستم ها و ساختارها، امکان اين ميسر نيست تا بر مشکلات و معضلات غلبه حاصل کرد. سخن کوتاه اينکه  سياست به معنای واقعی کلمه، رهبری و مديريت جامعه است به سوی خير و صلاح، انحراف از سياست  يعنی دروغ، جعل، نيرنگ  و سوی استفاده از فرصتها به نفع شخصی خود است. مسئله ديگر درين رابطه  مطبوعات و نقش آن است، تحقيقات که درين رابطه از جانب جامعه شناسان صورت گرفته  بيانگر اين امر است، که مردم درميان اخبار و نمايش های سياسی  چيزی را انتخاب ميکنند، که به عقايد و باورهای شان نزديک است . اين را هم بايد علاوه نمود، که نقش رسانه ها در کشورهای پيشرفته وعقب مانده يکسان نيست.  ولی، در مجموع رسانه ها راه سياسيون پوپليست و عوامفر يب را  تا حدودی حتی در کشور های عقب مانده مسدود نموده است،یعنی درین عصر ممکن نیست که نقش مثبت ومنفی رسانه ها را از نظر دور داست. مكلوهان ( Marshal McLuhan) دانشمند کانادايی می نويسد که « اگر در دوران هيتلر تلويزيون وجود داشت و چهره او را نشان می داد، هيتلر هيچگاه به آن اندازه تاثير نمی گذاشت و ابهت نداشت ». (10). 

جامعه شناسان به اين باورند، که  مطالعه کرکتر و شخصيت سياسيون از جمله مهم ترين مسائل  اند، که بايد به آن توجه صورت گيرد. يعنی يک سياست مدار چقدر با تقوا، حاکم به نفس و يا خود خواه وعاشق خود است. زيرا، تمام کار کردهای مثبت، منفی، عملکرد های ويرانگر و آبادگر وی، از همين خصايل  او ريشه ميگيرد.  سياست کردن  معمو لاً برای دو تيپ مردم بسيار مهم است،  اولی کسان هستند، که در طفوليت و يا نوجوانی  مورد بی مهری بی اعتمادی،  خلاصه  مورد تجاوزات فزيکی يا روحی  و تمسخر قرار گرفته باشند، ميخواهند ازين  طريق آن همه کمبود ها و کاستی ها را جبران نمايند . تيپ دومی کسان  اند، که از تقوا و  اعتبار(پرستيژ) بالا برخوردارند، که ميخواهند مصدر خدمت به وطن و به  وطندار خويش گردد.  تجارب تاريخی نشان داده است که تمام سياسيون به  مجردِ که داخل ميدان سياست ميشوند، داد از عدالت، مساوات، آزادی و امنيت ميزنند. ولی، زمان  که آنها در اريکه قدرت قرار بگيرند، ميتوانيم سياسيون حقيقی و سياسيون منحرف و خطار کار را از هم تفکيک نمايم. داکتر عبدﷲ نايبی در مقاله سياست آيا لجن است؟ مينگارد که « آنانی که بيست سال تمام در بارۀ ارزشهايی مانند برابری آدمها و برادری اقوام و مليتها، گلو می دريدند و تنها تعلقات طبقاتی (ارگانيک يا غير ارگانيک) را يگانه معيار داوری سياسی خود وانمود می کردند، برخلاف منافع کشور و با  پشُت پا زدن به آن ارزشها، تنها به خاطر ارضای آزمنديها، منافع شخصی و گروهی خود به چنان اعمالی دست يازيدند، که منجربه کشتار ده ها هزارانسان شدند. انسان هايی که يگانه "تقصير" شان متعلق بودن به اين يا آن قوم يا مليت ساکن در افغانستان بود. اين نوع فعاليت ها را می شود با صفاتی چون خيانت به منافع خلقها، معامله گری ،"سياست بازی"، توطئه، تفتين و غيره پيوند داد. دراين صورت می شود به آن دوست همنوا شد و اين گونه فعاليت را لجن خواند.».(11) 

بنابر قدرتطلبی،  ايجاد تهمت و افترا  و وفا نکردن به  قول خويش ، ودیگر کردار منفی سیاسیون منحرف، باعث گرديده است، که  عوام  و انسان های بی مطالعه، سياست را  امرِ  دروغ بدانند. اين جمله که سياست امر کثيف، چال و نيرنگ است اشاره به سياستی دارد، که توأم با فريب، دروغ، و تزوير است،که بايد از آن دوری جست و لازم است، که تفکيک جدی بين اين مسئله با امر سياست صورت گيرد.  چنانکه در بالا گفتيم،  تيپ  مردمانِ که  کمبود شخصيتی دارند، در رقابت های سياسی و جناحی خود را رهبرملی، قومی و يا مذهبی جا ميزنند و بی نهايت بد اخلاقانه رفتار میکنند. همين گونه عملکردها موجب میشوند، که مردم نسبت به سياستمداران  بی اعتماد و بدبين شوند.  پرابلم ديگر در اکثرکشور های «جهان سوم» مشاهده میگردد، اينست،  که سياسيون منحرف و خطا کار بخاطر  اشتباه وغلطی شان نه تنها حاضر نيستند که استعفا دهند، حتی حاضر به معذرت خواهی از  مردم خود هم نيستند، مسئوليت اشتباه يا خطا کاری خود را بدوش ديگران  می اندازند. در حاليکه در کشورهای مدرن، رهبران سياسی اين فرهنک را دارند تا بخاطر اشتباه شان استعفا دهند و يا از مردم خويش عذر خواهی نمايند. مصيبت ديگر در کشور ما اين است، اگر کدام رهبرِ  بخاطر يک سهو لفظی  عذر خواهی کند، آنرا هم يک عده  منحرف و قبيله گرا،  به تمسخر و يا حماقت می کشانند(!)  

بدبختانه در چند دهه اخير، در کشور ما  مرزهای اخلاقی شکسته شده و کمتر  چيزی بنام اخلاق  باقی مانده است. روی اين ملحوظ مردم به رهبران سياسی اعتماد ندارند، درين ميان يگان سياستمدار که صادق و خدمتگارهم باشد، به مشکل ميتواند سر بلند نمايد. هرچند به خاطر عملکرد برخی ازسياستمداران اين ذهنيت تشديد شده است، زيرا خطاکاران از تمام تبليغات غير مشروع  برای پيروزی در رقابت سياسی بهره میگيرند و همين مسئله موجب میشود، که افراد شريف ،صحنه سياسی را به افراديکه حد و مرز اخلاقی را  رعايت نمیکنند  واگذار شوند.  برای نهادينه کردن اخلاق در سياست، بايد مرزهای اخلاقی را تعيين کرد و رعايت آن را اصل شمرد، تا بيش از آن بداخلاقی حاکم نشود و افراد شريف نيز بتوانند در اين عرصه فعاليت نموده  و ميدان  سياسی را، برای منحرفين سياسی و خطاکاران  تنگتر ساخت.  هنر سياست، هنرآسانی نيست،  هر کسی نمی تواند آن را به درستی به انجام رساند . اولين و مهمترين مسئله انحراف سياسی اين است، كه به مطالعه اجزای سياستها در افغانستان توجه لازم  نشده است و به دليل مطالعه نکردن همين اجزا، كلی گويی حرف اول را می زند.  گاه  به آن  شكل آكادميك نيز ميدهند . لذا، به منظور دوری از انحراف سياسی، لازم است اجزای سياست عمومی در افغانستان  به صورت سيستمی  و اکادميک مورد تجزيه و تحليل قرار داد شود.  بی گمان ، دشوارترين پرابلم هر کشور و جامعه سياست است، سياستمدار بايد بداند، که با چه مشکلات  سر دچار است(!) . ولی، واقيعت اين است، که سياست مدار ،مانندِ  ساير مردم، محتمل به ارتکاب اشتباه ها است و بايد بتواند پس از وقوع اشتباه های  معمولِ  سياسی، امکان استمرار ارتباط  با مردمش را داشته باشد، اين يکی از راه های جلوگيری از سياست انحرافی   و کسب اعتمادِ  مردم است.

  منابع: 

1-    ماوريس دويرژير(Maurice Duverger جامعه شناسی سياسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، نشر دانشگاه تهران، سال96  

2-    ژوليان فروند Julian  Frowand» سياست چيست ؟«  ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران نشر آگه، سال 48 ، ص .312  

3-    ژوليان فروند ،چامعه شناسی ماكس وبر، عبدالحسين نيك گهر، ناشر رايزن ،1368، ص. 501 چاپ دوم

4-    ژوليان فروند .... 211 

5-    سايت فارسی گفتگوی با فرخنده زهرا نادری، عضو مجلس نمايندگان نبی زاده ش ٢٠ ثور ١٣٩٣, ١١:۴٣ ق.ظ 

6-    داکتر  بشُيريه، بتيادهای علم سياست  سال 2017

7-    لوئيس كوزر، زنده گی و انديشه بزرگان جامعه شناسی، محسن ثلاثی، نشر تابستان، 1372 چاپ چهارم 79  

8-    ماوريس دويرژير(Maurice Duverger  )، جامعه شناسی سياسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، نشر دانشگاه تهران، سال 96 ص. 39 

9-    برخورد تمدنها و بازسازی جهان سامويل هانتيکتون ص. 76 

10- ماوريس دويرژير(Maurice Duverger  )، جامعه شناسی سياسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، نشر دانشگاه تهران، سال 96 ، ص021 

11- نبشتهء: عبدﷲ نايبی  آيا سياست «لَجَن» است؟  صفحه  فِسبوک عصمت نايبخيل، نوامبر 2017

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد