به ادامۀ گذشته، قسمت سی و ششم، مؤرخ: اول جنوری 2018
فقیرمحمد ودان
مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
قسمت سی و ششم
آمادگی برای کودتای نظامی تحت
رهبری دوکتـور محمدحسن شرق
دوکتور محمد حسن شرق بعد از انتخابش بحیث صدراعظم طی ملاقات خویش در ماه اسد 1367 با کوردوویز، جهت حل قضیۀ افغانستان پیشنهاد مینماید که با نفی ح. د. خ. ا و تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران، حکومت بدیل از اشخاص بی طرف تشکیل گردد. سلطان علی کشتمند درین مورد مینویسد که:«شرق به نمایندگان سازمان ملل گفته بود که دو جهت درگیر در جنگ؛ یعنی رژیم و تنظیم های جهادی هیچیک نمیتوانند و حق ندارند که بر افغانستان حکومت نمایند و باید قدرت به یک گروه بیطرف انتقال گردد که تجربه و صلاحیت کار را داشته باشد و خود وی باید در رأس چنین گروهی قرار گیرد»(سلطان علی کشتمند، یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی، جلد سوم، صفحه 998). همچنان ستر جنرال محمد نبی عظیمی نیز با اشاره به طرح متذکرۀ حسن شرق، خاطرنشان می سازد که او:«میخواست عجالتاً رئیس جمهور شود و بعد در انتخابات نیز خود را کاندید نماید»(ستر جنرال محمد نبی عظیمی، اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان، صفحه 362).
بر بنیاد «همدلی» امریکا و شوروی در مورد حسن شرق بود که بعدها در ماه عقرب 1367 [«دوکتور حسن شرق از طرف «شورای روابط خارجی امریکا» که یک سازمان به ظاهر غیر دولتی است، به امریکا دعوت شد. درین شورا، سیاست مداران سابقه دار از جمله وزرای خارجۀ سابق امریکا، در پهلوی دیگر کارمندان این مؤسسه، همکاری میداشته باشند.»] (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 479) طی همین سفر دوکتور شرق در رأس هیئت افغانی در چهل و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل نیز شرکت و با هاویر پریزدوکویلار سرمنشی ملل متحد ملاقات و طی این ملاقات ها باز هم طرح فوق الذکر خویش را مطرح مینماید. دیه گوکوردوویز نمایندۀ خاص سرمنشی ملل متحد در امور افغانستان با اشاره به همین وقت؛ نوشته می کند:[«اخبار مکرر گزارش می شد که نجیب الله نزدیک است برکنار شود. طبق بعضی منابع، شوروی ها تصمیم گرفته بودند او را کنار بگذارند و بر اساس بعضی دیگر در نتیجۀ تجدید کشمکشهای درونی در میان حزب حاکم ممکن بود چنین چیزی اتفاق افتد. هنگامیکه نخست وزیر حسن شرق به ریاست هیئت افغانستان برای رفتن به مجمع عمومی حزب منصوب شد، توهمات شدیدی ابراز گردید که شوروی ها سعی دارند او را به عنوان «مصالحه کننده» تبلیغ کنند. وقتی او صریحاً اظهار داشت که «مردم افغانستان دیگر اطمینانی به حزب دموکراتیک خلق حاکم یا مجاهدین ندارند»، همه در شگفت شدند. یکی از دیگر شایعات این بود که توجه مسکو بسوی یکی از مهمترین مخالفین نجیب الله، احمدشاه مسعود فرمانده درۀ پنجشیر جلب شده است»](دیه گو کوردوویز، پشت پردۀ افغانستان، ترجمۀ اسدالله شفایی، صفحه 389).
در نقل قول فوق، کوردویز طرح سه مسئله:برکناری نجیب الله توسط شوروی، شوروی ها سعی دارند حسن شرق را بحیث مصالحه کننده تبلیغ کنند و اینکه توجه مسکو بسوی احمدشاه مسعود جلب شده است، نمیتوانند باهم مرتبط نباشند و این سه مسئله و ارتباط آنها به همدیگر محتوی سناریوی مورد بحث مسکو را تشکیل میداد. برای برکناری دوکتورنجیب الله، با استفاده از «کشمکش های درونی حزب حاکم»، شوروی ها نخست تلاش نمودند به طریق صلح آمیز (تدویر پلینوم کمیته مرکزی حزب) اقدام نمایند که این توطئه ناکام شد و به تعقیب آن با استفاده از این کشمکش ها، سازماندهی و تعمیل اقدام نظامی را روی دست گرفتند.
همانطوریکه ساختارهای مؤظف اتحاد شوروی بخاطر سرنکونی سلطنت با محوریت حسن شرق، نظامیانی را بدور محمد داوود جابجا نموده بودند و بار دیگر نیز سفیر و مستشار سفارت شوروی مقیم کابل خواسته بودند نظامیانی را به حسن شرق بخاطر سرنگونی رئیس جمهور سردار محمد داوود معرفی نمایند که در نتیجه باعث سبکدوشی حسن شرق از معاونیت صدارت توسط محمد داوود و اعزام او به حیث سفیر به چاپان گردیده بود، اینک بارسوم باز هم آنعده نظامی ها و سیاست بازهایی بدور حسن شرق جمع ساخته می شوند که به روابط اتحاد شوروی و افغانستان «علاقۀ خاص» داشتند. خود حسن شرق با اشاره به طرح متذکرۀ خود با مقامات ملل متحد؛ چنین مینویسند: «پخش نظریات صدراعظم [(خودش)] از زبان کوردوویز در رسانه های خارجی خصوصاً بی. بی. سی رئیس جمهور و بعضی از رهبران پرچم را سراسیمه می کند.
برعکس سید محمد گلابزوی رهبر جناح خلق نزدم آمده گفتند: ما خلقی ها پیشنهاد شما را به نمایندۀ سرمنشی ملل متحد تائید و پشتیبانی می کنیم و برای جبران سهوهای گذشته به هر قربانی که لازم شود حاضریم، تا آن را در عمل پیاده کنیم. ...
همچنان جنرال محمد رفیع معاون رئیس جمهور طرفدار جناح پرچم گفتند که او نظریۀ حکومت را به نمایندۀ سرمنشی ملل متحد بهترین راه ختم جنگ پنداشته و اگر لازم شود تا پای جان با طرفداران خویش در اردو از آن پشتیبانی خواهند نمود.
ناگفته نماند که سیدمحمد گلابزوی و محمد رفیع از سر سپرده ترین افراد جمهوریخواه در تحول 26 سرطان 1352 بودند که در اثر بی توجهی به آنها عضویت ح. د. خ. ا را پذیرفته بودند»(دوکتور شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوریت، صفحه 319 و 320، تکیه از: ف. .دان).
افزون بر آن دوکتور حسن شرق یک بار دیگر نیز در مورد اظهارات فوق الذکر ستر جنرال محمد رفیع نوشته که ضمن آن بطور واضح، از اقدام به «قیام مسلحانه»؛ چنین یاد گردیده است: «همچنان جنرال محمد رفیع معاون رئیس جمهور اظهار نمود که او نظریات حکومت را به نمایندۀ سرمنشی ملل متحد بهترین راه ختم جنگ پنداشته و حتی اگر لازم باشد با قیام مسلحانه از آن پشتیبانی خواهند نمود. او علاوه کرده گفتند متأسفانه رئیس جمهور با تعدادی از رفقای بیروی سیاسی سرسختانه پیشنهاد شما را نمی پذیرند و آن را مخالفت جدی شما با حزب تلقی کرده اند»(دوکتور شرق، کرباس پوشهای برهنه پا، صفحه 250، تکیه از: ف. ودان). ادعاهای متذکرۀ دوکتور محمد حسن شرق را تا اکنون که از نشر آن بیشتر از 15 سال میگذرد، هیچیک از دو نفر فوق (سید محمد گلابزوی و جنرال محمد رفیع) رد نه نموده اند.
همچنان عبدالوکیل وزیر خارجۀ که در آن وقت برخلاف تمام رهبران منسوب به جناح «پرچم»، با سیدمحمد گلابزوی بطور علنی از یک گریوان سر میکشید،«نزدیکی حسن شرق و تبانی وی قبل از تکمیل خروج کامل قوای اتحادشوروی با سیدمحمد گلابزوی، میر صاحب کاروال، صالح محمد زیری و هواداران شان، به هدف بر انداختن نجیب الله از قدرت» را یکی از علل «سبکدوشی دوکتور حسن شرق از مقام صدارت» میداند (رک: عبدالوکیل، از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد اول، صفحه 480).
بعد از طرح اقدام نظامی است که افسران ارشد قوای نظامی اتحادشوروی در افغانستان، ملاقات جنرال شهنواز تڼی را با احمد شاه مسعود سازماندهی مینمایند. خود دوکتور محمد حسن شرق توأم با این دروغ که گویا این ملاقات «با داشتن فرمان داکتر نجیب الله» صورت گرفته است؛ در زمینه چنین مینویسد: «جنرال گروموف قومندان اردوی نمبر چهل شوروی با جنرال شهنواز تڼی وزیر دفاع با داشتن فرمان داکتر نجیب الله جهت تعمیل هدایت گورباچوف در برآوردن خواسته های احمدشاه مسعود عازم پنجشیر می شوند.
آنچه که بعد ها افشأ گردید؛ نشان میدهد که در پنجشیر بعد از ملاقات و مذاکره به رسمی شدن معاهده خنجان موافقه میشود که ولایات بدخشان، تخار، کندز، سالنگ شمالی و جنوبی جمع پنجشیر بحیث ایالت خودمختار تاجیکان تحت اداره احمد شاه مسعود گذاشته شوند.»(دوکتور محمد حسن شرق،آغاز و انجام حکومت انتقالی، برگرفته از سایت انترنتی «پیام افتاب، تاریخ نشر: روز دوشنبه مؤرخ 23 ثور 1387ساعت 10.27 صبح http://www.payam-aftab.com/fa/doc/article/2819، تکیه از: ف. ودان). دوکتور شرق در حالی مذاکرات شهنواز تنی با احمدشاه مسعود را تحت فرمان رئیس جمهور میخواند که خود مدعی است:«آنچه بیشتر به نارامی های او [رئیس جمهور] می افزود پشتیبانی همه جانبۀ هیئت رهبری و صفوف خلقی ها از حکومت بود» و علت این پشتیبانی را چنین توضیح میدهد که: «در راه عملی شدن صلح و برآورده شدن آرزوی مجاهدین به برکناری نجیب الله تا جائیکه دیده می شد باالقوه با یکدیگر نظر مخالفی نداشتیم»( دوکتورمحمد حسن شرق، کرباس پوشهای برهنه پا، صفحات 280 و 281)
در ادعاهای حسن شرق مبنی بر پیشبرد ملاقات های تنظیم شدۀ جنرالان شوروی با احمدشاه مسعود توسط محبوب الله کوشانی، عبدالحمید محتاط و در اخیر جنرال شهنواز تڼی وزیر دفاع، این تضادگویی مشهود وجود دارد که افراد متذکره در نظر و عمل و «باالقوه» با حسن شرق همفکر و همگام و مخالف دوکتور نجیب الله بوده اند و هر خواننده در نخستین مرور این ادعاها میداند که دوکتور نجیب الله در وضعیت متذکره، برای ملاقات با احمدشاه مسعود، به هیچوجه مخالفین خود و حامیان حسن شرق را به این مذاکرات نمی فرستاد و برای چنین امری کانالهای خود را داشت و حتی در حالات ضرورت به ملاقات های سطح بلند حزبی و دولتی با مخالفین، ترکیبی از هیئت مذاکره کننده را مؤظف می ساخت که در آن مخالفین و طرفداران او هردو شامل میبودند. به باور من ملاقات جنرال شهنوازتڼی با احمدشاه مسعود سناریویی را در عقب خویش داشت که همان سناریو بعد از کودتای 26 حمل 1371 عملی گردید.
اطلاعات دقیق و مستند به رئیس جمهور مؤید آن بودند که تلاشهای جاری بر محور دوکتور محمد حسن شرق، سازماندهی کودتای نظامی را در اولین لحظات تکمیل خروج کامل قوای نظامی اتحادشوروی از افغانستان در برنامۀ شان دارند؛ تا چنان وانمود سازند که مطابق پیش بینی های بعمل آمده، دولت جمهوری افغانستان در نبود نظامیان شوروی دوام نیاورده، سقوط نمود و اینک نظام جدید که در نتیجۀ قیام نظامی علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان استقرار یافته، ممثل ارادۀ مستقل مردم افغانستان است. با توجه به این حقیقت و انکار از آن است که دوکتور محمد حسن شرق همانطوری که اقدام سردارمحمد داوود را برای سبکدوشی خویش، خلاف واقعیت و ناشی از توطئۀ دشمنان و توهم او وانمود میکرد، در مورد دوکتور نجیب الله نیز؛ چنین مینویسد:«... رئیس جمهور [نجیب الله] به پندار غلطی سردرگم شده بودند که گویا نویسنده با تعدادی از رفقای 26 سرطان مانند گلابزوی و غیره که از همکاری با رئیس جمهور پشیمان شده بودند، کودتا میکنیم» (دوکتور شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان؛ صفحه 395).
با درنظرداشت نقش سید محمد گلابزی در تحریک و سازماندهی این «کودتا» است که دوکتور نجیب الله به سبکدوشی گلابزوی از مقام وزارت داخله و اعزام او به حیث سفیر، اقدام مینماید. عبدالوکیل درین مورد؛ بعد از این که«رئیس کی. جی. بی گریچکوف» را«از دوستان و پشتیبانان مهم گلابزوی» میخواند و تائید مینماید «گلابزوی برای نجیب الله غیر قابل کنترول» گردیده بود؛ چنین مینویسد:«در اثر پافشاری نجیب الله، مقامات شوروی موافقه نمودند که گلابزوی بحیث سفیر به مسکو برود»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 569). حسن شرق که درین وقت در نیویارک بود، نارضایتی خویش را از سبکدوشی گلابزوی و اعزام او به مسکو، چنین ابراز میدارد:[«چند روز بعد از بازگشت نیویارک، یوری ورانسوف با هیئت کلتوری شوروی نزدم آمدند. قبل از اینکه دربارۀ سفر خود چیزی گفته باشم، گفتند: «سخن های شما در ملل متحد و مصاحبه های شما با روزنامه نگاران در نیویارک خیلی موفقیت آمیز بود».
برعکس، درین سفر از خبر برطرفی گلابزوی از وزارت داخله و مقرری او بحیث سفیر جمهوری افغانستان به مسکو و آنهم بدون مشوره و نظریۀ حکومت احساس ناآرامی داشتم، نه موفقیت»] (دوکتور محمد حسن شرق، تاسیس و تخریب جمهوریت، صفحه 342).
افزون بر گفته های عبدالوکیل، در مورد سبکدوشی گلابزوی از وزارت داخله و تقرر او بحیث سفیر افغانستان در مسکو، بادرنظرداشت یادداشت های میر صاحب کاروال درین زمینه، خواننده به این حقیقت میرسد که: باوجود تمایل دوکتور نجیب الله برای سبکدوشی گلابزوی، خودش نیز بی علاقه نبود که در چنین مقطع بحرانی، بعد از آنکه رویارویی ها را تشدید، فضا را متشنج و برخورد ها را یقینی ساخت و در عین حال خروج کامل قوای نظامی اتحادشوروی و انکشافات پیشبینی ناشدۀ ناشی از آن نیز مطرح بود، او مغایر خواست مقامات شوروی، میخواست از معرکه بیرون و از افغانستان خارج گردد. به تائید میرصاحب کاروال، بار اول او به بهانۀ عدم «اعتماد» نجیب الله بر خویش و «خسته» شدن خود از «کار»، چنین خواهشی را در حضور جنرال نظرمحمد از گریچکوف بعمل آورده بود(رک: میر صاحب کاروال، درسهای تلخ عبرت انگیز تاریخ، صفحه 163). بدین طریق، گلابزوی باوجود تظاهر به دلاوری بار اول نبود که از پذیرش خطر با تبارز ترس ابأ می ورزید؛ چنانچه قبل از سقوط حفیظ الله امین، دستور مقامات شوروی، ببرک کارمل و دیگران را جهت برگشت مخفی به افغانستان با تبارز ترس نیز رد نموده بود. در چنین حالت که از یک طرف دوکتور نجیب الله شوروی ها را جهت عدم مخالفت با سبکدوشی گلابزوی تحت فشار قرار داده بود و از طرف دیگر خود گلابزوی برای فرار از معرکه خواهان ترک از افغانستان بود، به گمان غالب شوروی ها خواسته بودند که مانع بیرون رفتن گلابزوی توسط رفقای نزدیک به خودش گردند. بنابرین می باید عبدالوکیل را مؤظف ساخته باشند تا با تحریک خلقی های نزدیک به گلابزوی، مانع بیرون رفت او از کشور گردند. به همین ملحوظ میر صاحب کاروال؛ درین زمینه چنین مینویسد:«اینجانب (نگارنده [کاروال]) از طریق عبدالوکیل وزیر خارجه آگاهی حاصل نمودم که نجیب الله به شوروی مراجعه نموده تا گلابزوی را سبکدوش نماید و امکان دارد که درین روزها مسئله او حل و فصل شود» (میرصاحب کاروال، درسهای تلخ و عبرت انگیز افغانستان، صفحه 163). کاروال به تعقیب این اطلاع مسئله را با گلابزوی مطرح و «او کاملاً گویا بی اطلاع بود» و «دو روز بعد از آن»، کاروال «به ابتکار خود» به «یکی از مشاورین کمیتۀ مرکزی مراجعه» و درین زمینه میپرسد. در مقابل از او جواب می شنود:«اولاً خو این چنین حرف ها وجود ندارد و فرض کنید که اگر او [(گلابزوی خودش)] موافق باشد پس چرا[شما] ممانعت مینمائید». کاروال در ادامه مینویسد که:«بدین ترتیب سبکدوشی او مطرح میگردد. اکثریت رهبری بخش خلقی در کلوپ څارندوی باهم جمع شدیم ـ به استثنای وطنجار و انجنیر نظرمحمد ـ همه یکصدا گفتند که به هیچصورت نباید گلابزوی بخارج برود. ... به نمایندگی اعضای کمیته مرکزی اینجانب و جنرال هاشم به خانۀ گلابزوی رفتیم و به او تفهیم نمودیم که در رفتن عجله نکند. ... یک چند لحظه تیر نشده بود که زنگ تیلفون از سفارت شوروی آمد و برای گلابزوی اطلاع میدهند که طیارۀ مخصوص برای شما از مسکو آماده شده است و در میدان هوایی منتظر شماست. فردا باید حرکت صورت بگیرد. او موافقه کرد و به جمع کردن کالا و آمادگی برای رفتن شروع کرد. بناءً ما و جنرال هاشم در جریان یک عمل انجام شده قرار گرفتیم» (میرصاحب کاروال، درسهای تلخ و عبرت انگیز تاریخ، صفحات 163 و 164).
به هر صورت؛ اعزام گلابزوی به مسکو و تقرر محمد اسلم وطنجار ـ که او نیز مربوط به جناح خلق و اما از حامیان سیاستهای دوکتور نجیب الله بود ـ اگرچه «احساس ناآرامی» را در میان توطئه گران و حامیان آنان باعث گردید، اما اراده و سازماندهی آنها برای «قیام نظامی» ادامه یافت. مطابق برنامه، سازماندهندگان اصلی لازم دیده بودند تا در آستانۀ اقدام به کودتا می باید به نارضایتی مردم، بخصوص شهریان کابل از دولت، دامن بزنند تا ذهنیت های اجتماعی را جهت پذیرش تغییر رژیم آماده گردانیده، باشند. به همین منظور بود دوکتور حسن شرق و همکاران او با سبوتاژ انتقالات، برای قلت مواد غذایی و سایر ضروریات در شهر کابل زمینه ایجاد نمودند. این اقدام و نتایج آن را دوکتور نجیب الله تحمل نموده نتوانسته، به تاریخ 16 جدی 1367 (7 جنوری 1989) به عزل دوکتور محمد حسن شرق از مقام صدارت تصمیم اتخاذ و آن را در یک ملاقات رویاروی بوی ابلاغ نمود. ابلاغ این مسئله به دوکتورمحمد حسن شرق، باعث آن شد تا رهبران شوروی مداخله نموده و گرباچوف به مقصد دفع الوقت وعده نمود که برای حل مشکل، شواردنادزی را به کابل اعزام مینماید. سرانجام شواردنادزی وزیر خارجه و گریچکوف رئیس کی. جی. بی با تأخیر در 23 دلو (13 فبروری 1989) به کابل رسیدند تا آنها دوکتور نجیب الله را هم خود و هم توسط برخی از اعضای رهبری حزبی و دولتی افغانستان، وادار سازند که از این تصمیم خود صرفنظر نماید. عبدالوکیل درین زمینه چنین مینویسد: «رهبر اتحادشوروی گرباچوف در مورد عزل دوکتور شرق از صدارت، نهایت آزرده گردید. چنانچه زمانیکه شواردنادزی چند روز قبل از خروج کامل ارتش اتحادشوروی همراه با گریچکوف رئیس ک. گ. ب به کابل آمد، ضمن صحبت با نجیب الله پافشاری نمودند که از تصمیم خود در مورد عزل شرق، به اساس آرزومندی گرباچوف، صرفنظر نماید» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 481). پافشاری آنها سودی نبخشید و نجیب الله از تصمیم خویش انصراف ننمود و سرانجام شوارد نادزه و گریچکوف با فشار همکاران افغانی شان در رهبری ح. د. خ. ا، بر دوکتور نجیب الله تحمیل نمودند که به حسن شرق امکان بدهد تا زمان تکمیل خروج قوای شوروی از افغانستان، در مقام صدارت باقی بماند. عبدالوکیل درین زمینه متصل به جملات نقل قول شدۀ فوق؛ چنین اعتراف مینماید: «همچنان شواردنادزه در ملاقاتیکه با این جانب داشت، خواهش نمود تا با نجیب الله صحبت نمایم که حد اقل، تا زمانیکه قوای نظامی اتحادشوروی در افغانستان است، تصمیمش را به تعویق اندازد که نجیب الله هم چنین قبول کرد»(عبدالوکیل، از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد اول، صفحه 481).
باوجود نقش گریچکوف بحیث رئیس کی. جی. بی در ترتیب و تعمیل سناریوی برکناری نجیب الله و پیش کشیدن حسن شرق در همدستی با احمدشاه مسعود و «پافشاری» علنی و عملی او در حمایت از حسن شرق و همچنان مقاومت نجیب الله در برابر آنعده از خواستهای مسکو که ناقض منافع ملی افغانستان بوده اند و عبدالوکیل خود در نقل قول های فوق الذکر خود به این حقایق اعترافات صریح دارد. همچنان عبدالوکیل با نادیده گرفتن این واقعیت که «مشاورین ارشد نظامی» و قومندانان اردوی چهل شوروی عملاً در پروژۀ حسن شرق و احمدشاه مسعود و در ضدیت با دوکتور نجیب الله مصروف بودند، باز هم با نادیده گرفتن این واقعیت ها و برعکس این اعترافات خود، به گروهی در رهبری شوروی اشاره مینماید که «به رهبری گریچکوف رئیس کی. ج. بی و نمایندگی آن در ادارۀ کابل و مشاورین ارشد نظامی» وجود داشته که گویا میخواستند «نجیب الله را کمک نمایند، تا در موجودیت موصوف اقدامات و سیاست های شوروی را قبل از خروج کامل نیروهای شان از افغانستان و بعد از آن به تحقق برسانند» (رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 567 و 568). افزون بر آن عبدالوکیل در حالیکه در نقل قول ارایه شده «مشاورین ارشد نظامی» شوروی را حامی نجیب الله در برابر دوکتور محمد حسن شرق، گلابزوی، شهنواز تڼی و دیګران به حساب می آورد؛ ولی این خود اوست که به مصداق اینکه «دروغگو حافظه ندارد»، بعداْ در تداوم تلاش برای تحقق همین سناریوی روسی مرتبط به برکناری نجیب الله توسط کودتای شهنواز تڼی، باز هم او مقامات شوروی را به دو ګروپ مخالفین و حامیان دوکتور نجیب الله تقسیم و چنین مینویسد:«مشاورین ارشد نظامی و سفیر تمایل به نظریات تڼی و همکاران او داشتند و منتظر موفقیت آنها بودند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 619).
اعترافات فوق الذکر عبدالوکیل، خود مؤید این حقیقت دردناک است که دوکتور نجیب الله با چه دشواری های دست و پنجه نرم مینمود. او در شرایطی که جنگ به شدت جریان داشت و با خروج عساکر شوروی تشدید هرچه بیشتر آن نیز پیش بینی میگردید، از یک طرف میدانست که روسها میخواهند بعد از خروج کامل نظامیان خویش، با استفاده از عوامل افغانی شان با محوریت دوکتور محمد حسن شرق به کودتای از قبل پلان شده اقدام نمایند تا به جهانیان چنان وانمود سازند که این کودتا در نبود حضور نظامی آنها صورت گرفته و ناشی از ارادۀ مستقل افغانی است و از جانب دیگر شوارد نادزه و گریچکوف، یکجا با برخی رهبران حزب بر او فشار می آوردند که سبکدوشی حسن شرق را تا ختم خروج کامل قوای شوروی به تعویق اندازد و نجیب الله نیز بنابر مجبوریت های عینی به چنین خواهشی تن درمیدهد؛ ولی با جمعبندی اطلاعات و تثبیت کامل این توطئه بود که دوکتور نجیب الله پیشدستی نموده، در ساعات اخیر روز 25 دلو 1367، یعنی در لحظاتیکه بار و بسترۀ آخرین قطعۀ نظامی شوروی جهت ترک گفتن کشور ما بسته گردیده و در حوالی مرز منتظر قوماندۀ برگشت بودند، آقای دوکتور شرق ـ این ضمیمۀ تحمیل شده قوای مذکور ـ را نه تنها از مقام صدارت برکنار نمود؛ بلکه او را در منزلش تحت نظارت نیز قرار داد و به این طریق زندگی فعال سیاسی دوکتور حسن شرق که با تجاوز شوروی بر افغانستان مجدداً آغاز یافته بود با خروج نظامیان متجاوز از افغانستان برای همیشه پایان یافت و در نتیجه پلان روسها نیز به تعویق افتاد و دوکتور نجیب الله نشان داد که وقتی پای منافع ملی در میان باشد و خطری این منافع را تهدید کند، او نمیتواند به معامله متوصل شود؛ بلکه حتی با قربان نمودن جانش، بمثابه یک رهبر وطنپرست عمل مینماید.
عبدالوکیل وزیر خارجه، برخلاف مواضع فعال آن وقت خویش در بستر خبرچینی های تحریک آمیز و حمایت از حسن شرق، سالها بعد در خاطرات سیاسی خویش، مجبور است تا به این حقیقت اعتراف نماید که: «گرچه عزل دوکتور شرق به استناد کدام مواد قانون اساسی آن زمان و صلاحیت های رئیس جمهور مطابقت نداشت، ولی در آن شرایط کاری بود به موقع که از سقوط حتمی و عاجل دولت در آن مرحلۀ حساس جلوگیری بعمل آمد»(عبدالوکیل، از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد اول، صفحه 481). عبدالوکیل سبکدوشی حسن شرق را بخاطری«کار به موقع» میخواند که او به خوبی میداند، مقاومت دوکتور نجیب الله در مقابل این دسیسۀ مقامات آن وقت شوروی، نه صرف بر محور بود و نبود خود دکتور نجیب الله در قدرت می چرخید؛ بلکه اساساً درین بازی خطرناک مسئله بود و نبود حزب دموکراتیک خلق افغانستان، سرنوشت نهضت ترقیخوانۀ کشور و ثبات نسبی موجود و سلامت افغانستان بمثابه کشور واحد نیز مطرح بود که متأسفانه با سؤ استفاده از اختلافات درون حزبی و قدرت طلبی های برخی افراد رهبری حزبی و دولتی تحقق می یافت که حتی همین افراد نیز نمیتوانستند از این فاجعه سلامت بمانند، چنانچه فاجعه حمل ـ ثور 1371 بر این حقیقت صحه گذاشت. پلان روس ها در عقب کودتای حسن شرق، انتقال قدرت به احمدشاه مسعود، جمعیت اسلامی و سایر قومندانان جهادی پروتوکولی خود شان بود که حسن شرق نیز اشاره هایی به این مسئله داشته است. بعد از سبکدوشی حسن شرق و ناکامی این مسئله است که احمدشاه مسعود با گله، به ورنسوف از عدم انتقال قدرت ابراز نارضایتی مینماید. اسحق توخی دستیار آن وقت رئیس جمهور؛ درین زمینه چنین مینویسد: [«پس از تکمیل خروج قوای نظامی شوروی از افغانستان، شفرهایی را که عنوانی دوکتور نجیب الله از ولایات مواصلت کرده بود، باز مینمودم، در بین ورقهای مذکور یک پاکتی نظرم را جلب کرد که با شکل و فورم پاکت هایی که طور معمول برای ارسال شفرها استفاده می شد، فرق داشت. آن را باز نموده و مشاهده کردم، در یک ورقۀ کوچک به خط دری عنوانی یولی ورنسوف سفیر شوروی، از طرف احمدشاه مسعود ارسال شده بود و در آن چنین نوشته شده بود:«جناب سفیر! پیغام تان را که برای ملاقات بامن برایم ارسال نموده بودید، گرفتم. چون شما به وعدۀ تان که انتقال قدرت از «دال» به «سبز» بود، وفا نه کردید، دیگر برای ملاقات من با شما چه ضرورت است؟.»
من پاکت مذکور را بلادرنگ برای دوکتور نجیب الله بردم. او با مطالعۀ این شفر به فکر فرورفت و از من پرسید که:«منظور از حرف «دال» را خودت چه تعبیر می کنی؟». گفتم: «دو معنی دارد یا «دموکراتیک خلق» و یا «داکتر نجیب» و کلمۀ «سبز» خودش مفهوم است، اخوانی ها یعنی خودش»، دوکتور نجیب الله گفت: «پاکت را طوری بسته کن که هیچ فهمیده نشود و به من بده»](محمد اسحق توخی، دوکتور نجیب الله و بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان، بخش دوم، منتشره در سایت های انترنتی «پیام وطن» و «نهضت آینده» در سال 2009).
اگرچه با این «کار به موقع» دوکتور نجیب الله، حسن شرق ـ که به استثنای آنعده از اعضای ح. د. خ. ا که به گفتۀ او «جهاد برحق مجاهدین را تائید میکردند»، دیگر همه اعضای حزب را «جانیان و اشخاص واجب القتل» میدانست (رک: دوکتور محمد حسن شرق، کرباس پوشهای برهنه پا، صفحه 286) ـ نتوانست نقش خویش را برای [انتقال قدرت از «دال» به «سبز»] مطابق سناریوی مسکو ایفأ نماید، ولی بازی های افغانی اتحاد شوروی برای تعمیل این سناریو بوسیلۀ سایر «دوستان» شان همچنان ادامه یافت و حقایق بعدی تاریخی نشان دادند که عبدالوکیل درین استقامت فعالانه بکار گرفته شد. این حقایق را توأم با توجه به خاطرات بعدی سیاسی او دنبال خواهیم نمود.
ادامه دارد