F
غرزی لایق
F
«ائتلاف بزرگ ملی»: زایمانِ پسین
F
روشن شد که ختنهی نوزادِ «ائتلاف بزرگ ملی» را با قدومِ برانِ جنرال عبدالرشید دوستم نیکشگون ساختند. چنان که برمیآید، با زایشِ پر درد و فغانِ «ائتلاف بزرگ ملی»، مانند «حرکتهای خطرناک مدنی»، صفآرایی برای مراتونِ انتخاباتِ ریاست جمهوری آینده، در جناحِ «آزردهها» به مرحلهی نهایی خویش رسیده باشد. ریزبینی و زیرکی در برگشتاندنِ جنرال اما، آخرین بهانه و دستآویز را از چنگ آنانی ربود که در عربدهگیهای دستیابی به «حق»، هر آیینه، با گزیدنِ دُم خویش، از خود نیز انتقام میکشیدند. بیش از این برای شتافتن به سوی کارزارِ انتخابات، هیچ عذر و ایرادی باقی نه مانده است: «ائتلاف بزرگ ملی افغانستان» جمع جنرال دوستم، سرانجام پا به دنیا گذاشت!
ظرافتِ این ملعبهی سیاسی، بیشترینه در تشهیر جنرال دوستم به مثابهی بندگشای «بنبستِ» روان در ردهی قوماندانیت «جهادی» و مادی سازی پندارهای مافیای زر و زور در کشاکشِ جنگ برای قدرت بازتابِ فروزنده یافت. دوستم، بدون تردید، از کنار دولت و ردای دولتی، با مهارت به سمتِ گروهها و ساختارهای در حال زوال و نابودی لغزانده شده و دستمایههای مقدور و نامقدور وی باید دَمِ تازه در روانِ افسرده و پژمانِ قبیلهی چور و کشتار و غارت بدمد. تابشِ خیرهکنندهی ستارههای روی شانههای جنرال، بیگمان، گمگشتهگانِ بیابانِ وحشت و دهشت «جهادی» را به سمتِ گاوصندوقهای انتخابات ریاست جمهوری و سوار شدنِ دوباره بر زینِ قدرت رهنمایی خواهد کرد.
بیخبرانی که در کنارِ جویچههای بازیهای گندیدهی قدرت، بچهگانه به گِلبازی سرگرم اند و در گزینشِ گزینهی خوب و بد، هنوز برای یافتنِ جایگاه خویش ناکام اند، برگشتِ آقای دوستم را با ذوقزدهگی در تنپوش اغراقهای رومانتیک به ستایش گرفتند و مدح فراوان نثار مقدمِ «بی خار» و «بی آزارش» نمودند. به طور نمونه، داد زدند که برگشت «ارتشمرد» در پیآمد خیزشهای میلیونی در شمال و ریختن تودهها به شهرها و دهکدهها مساعد شده است. در این باب افسانهها و داستانهای پایمردیهای جنرال و شمارش مردانهگیهای وی، ناخوانده روی سفرههای خویش و ناخویش چیده میشد. دوستم، این بار به مددِ خامهی آموزشیافتهها لقبِ رایگانِ خالد بن ولید را که سالها پیش از حنجرهی حضرت صبغتالله مجددی شنیده بود، دگرباره کمایی نمود.
هیچگاه از خود پرسیده ایم که این پشتیبانی میلیونی طی تمام مرحلهی «تبعید» جنرال از کشور، چرا و در کجا به خوابِ پریشان رفته بود؟ چهگونه و با کدام ابزار این خیزش میلیونی برای برگشتاندن جنرال، در ماه پانزدهم «تداوی» وی در ترکیه، از قعر زمین، به یکباره سر بیرون آورد؟ کیها هزینهی چنین همایشهای «میلیونی» و سلسلهدار را میپرداختند؟
بیگمان، جنرال، در کنارِ صفِ درازِ بدخواهان خویش، سپاه گستردهی هواداران و حامیان خویش را نیز دارد. حداقل، سپاه ایلجاریها و اعضای خانوادههای شان که به یاری جنرال زیر نام تأمین امنیتِ اُستانهای مربوط در شمال، از بودجهی دولت تأمین میگردند، برای برپایی چنین «انقلاب» و چنین هرج و مرج بسندهگی میکند. افزون بر این، هرگاه با آنانی همنوا شویم که گستره و پهنای حرکتهای مردمی به هدفِ رهایی قوماندان قیصاری و برگشتِ آقای دوستم را نشانهیی بزرگی و ابهت جنرال و ثبوت بیتقصیری و پارسایی وی موعظه میکردند، پس از برگههای خونین تأریخ بشریت کمترین درسها را فرا گرفته ایم. مگر هتلر در پناه حمایت میلیونی آلمانها اروپا را به آتش نه کشید؟ مگر ستالین با پشتیبانی و هوراهای میلیونها باشندهی اتحاد شوروی سرزمین شوراها را به زندان ملتها مبدل نه ساخت؟ مگر فرانکو و موسولینی از هواداری میلیونها هسپانوی و ایتالوی محروم بودند؟ شاید کسانی سراغ شوند که حجم و پیمانهی چنین نمونه برداریها را به تمسخر بگیرند، برای ما افغانها اما، افغانستان و دردهایش به بزرگی حادثههایی است که از آنها نام برده شد.
زایش «ائتلاف بزرگ ملی»، زایش مرحلهی نو در زد و بندهای سیاسی کشور و صفآرایی تازهی نیروها در تیاتر قدرت را بشارت میدهد. هرگاه، در یک انجام چنین صفآرایی تحجر، افغانستیزی و «جهادیت» در وجود ائتلافها و اتحادهای شکنند و زودگذر شکل مییابد، بیگمان، در انجامِ دیگر آن مدنیاندیشی، قانونپذیری و سالاریت مردم رنگین تر و برجسته تر می گردد. باور دارم که زمان پرداختن به سازشهای ناگزیر و مقطعی با جنگسالاران، ناقضین حقوق انسان، جنایتکاران جنگی، چورگران داراییهای مردم و تمام زاغ و زغنِ جنگلِ «جهادیت» به پایان عبرتناک خویش رسیده است.
انتخابات شفاف نیازِ هر افغان با وجدان است!