شمه ای از زندگی حضرت مرزا عبدالقادر بیدل رح
اسم شان عبدالقادر واسم والد شان مرزا عبدالخالق بود ، به قوم برلاس مغول تعلق داشتند .
زندگی این شخصیت بزرگ ادبی وعرفانی را باید ازدو بعد مطالعه نمود ؛ بعد ادبی وعلمی توام با حوادث عصر زندگی شان وبعد عرفانی وروحانی که از لحاظ این بعد ان بزرگوار را صاحب استعداد ذاتی در عرفان وتصوف میدانند ، نه پیری داشتند ونه مرشدی بلکه استعداد خداداد فطری شان رهنما ودستگیر سیر وسلوک ورسیدن به مدارج عالی گردیده است ، ازین سبب ایشان را (بیدل اویسی ) میگویند یعنی همچون (اویس قرن) خود مرشد خود بودند وطی طریق می نمودند .
درین یادداشت مختصر به شناسایی موجز جنبه اول زندگی شان پرداخته میشود.
حضرت مرزا در سال ۱۶۴۴ م تولد ودرسال ۱۷۲۰ م چشم از جهان بستند، این دوران زندگی بیدل از لحاظ وقوع حوادث سیاسی -- اجتماعی سیر یکنواخت نداشت ، گاهی در بستر تشنجات ناشی از پادشاه گردشی ها وباری در بستر ارامش وثبات سپری گردیده است .دربیش ازهفت دهه زندگانی بیدل هفت پادشاه طی چهار جنگ خونین یگی برای دیگری جا خالی کردند ، آغاز وختم هر جنگ باعث بحرانهای سباسی -- اجتماعی وخرابی وضع اقتصادی بوده است .
حاصل ۷۶ سال عمر پر بار بیدل عبارت است از : دیوان غزلیات ، چهار عنصر (به نثر) ، مثنوی عرفان ، مثنوی طور معرفت ، مثنوی محیط اعظم ، مثنوی طلسم حیرت ، رباعیات ، نکات ، رقعات ، اشارات ،حکایات ، وقصاید فصوص .
آثار وافکار بیدل ، اشعار واندیشه های عرفانی شان تنها در شبه قاره هند محدود نبود بلکه صیت کلام شان تا افغانستان وبخارا گسترش داشت . نسخه های اشعار شان دست بدست ادب دوستان ، شعرا ودانشمندان وشاهان دور میزد ، ازان استشهاد ها صورت میگرفت وبه پیروی ان غزل ها سروده میشد .
اززندگی خانوادگی بیدل بر می اید که ایشان از طفولیت درمحیط ادب وعرفان پرورش دیده بودند . شکل گیری ابتدایی افکار بیدل محصول مباحثات دانشمندان وعرفایی است که در خانواده عم شان مرزارقلندر ومامای شان مرزا ظریف صورت میگرفت . این نشستها ومباحثات ذهن مملو از استعداد بیدل را درشعر وعرفان وشناخت مشاهیر ادبی وعلمی وآشنایی با متفکرین غیر اسلامی صیقل می نمود.
اولین رباعی که بیدل در ده سالگی برای همصنفی شان سروده بودند موهبت بزرگ نهفته در استعداد شانرا میرساند :
یارم هرگاه به سخن می اید
بوی عجبش از دهن می اید
این بوی قرنفل است یا نکهت گل
یا رایحه دشت ختن می اید
درمیان حوادث گوناگون قدرت طلبی ،دو دوره برای بیدل زمینه بیشتر مهیا ساخت تا با ارامش خاطر اثار شان رابیافرینند ؛ یکی دوران امپراطوری بلند اوازه مغل (شاه جهان ) که دران دور امکانات خوب انکشاف هنر وادبیات ، شعر وصنایع مستظرفه ومعماری مهیا گردید ه بود چنانچه (تاج محل ) به مثابه نمونه ای از انکشافات هنری ومهندسی ان وقت تا کنون پا برجاست . شکوه وعظمت امپراطوری روز افزون بود ویکجا با ان ستایشگران و زینت دهندگان تاج وتخت در کنار دیگران مقام بالا داشتند . این دوره به اثر شورش والی بنگال به نام شاه شجاع که دامنه ان تا بنا رس وپتنه رسید اما شکست خورد و بحران دیگر توسط شهزاده مراد که در گجرات اعلان پادشاهی نمود برهم خورد.
شورش دیگر از طرف مهاراجه جزونت سنگه برپاشد اما توسط قوتهای شهزاده مراد واورنگزیب خاموش گردید .
درمیان این حوادث شاه جهان اسیر فرزندانش شد واورنگزیب برتخت شاهی جلوس کرد وتوانست پنجاه سال پادشاهی کند . این مدت حکمرانی اورنگزیب عصر طلایی پیشرفت هندوستان ان زمان بود ..
ابوالمعانی درجریان این ارامش توانستند بیشترین کارهای ادبی وعرفانی را انجام دهند .
نواب های ادب دوست وصاحب فضیلت چون نواب شکرالله خان وفرزندانش طی این زمان حرمت زیاد به بیدل قائل بودند ازاو می اموختند واورا از لحاظ تامینات زندگی با خلوص نیت همکاری میکردند.
بعد از فوت عالمگیر هند دوباره دستخوش بحرانات پادشاه گردشی گردید . ازدست رفتن ارامش بر عرصه های علمی ، هنری ، ا دبی و عرفانی اثرات منفی بجا گذاشت . بیدل دریک رباعی وضع انوقت را چنین ترسیم میکنند :
افسوس که ساز سلطنت شد حاسد
گردید متاع دین ودولت کاسد
نظم هندوستان کنون مستحضر است
بر دیوث ولیم وحیز فاسد
بیدل در طول زندگی شان با مشکلات زیادی دست وپنجه نرم کرده اند ، گاهی فقر ونا توانی مالی، گاهی منفی بافیی های متعصبین وتنگ نظری علیه افکار بیدل وزمانی هم طعن ولعن زهاد خشک مغز برازادی افکار واندیشه های شانمعضلاتی بوده که ابوالمعانی با منطق کوبنده وجسارت فکری دربرابر شان ایستاده وبا انهارزمیده اند .
بیدل سر وصورت را صاف می تراشیدند ، معاندین ورقبای این شخصیت بزرگ ازین حالت بروی خرده میگرفتند . ایشان در سروده ای گفته بودند :
اینقدر ریش چه معنی دارد
غیر تشویش چه معنی دارد
یک نخود کله وصد من دسنار
این کم وبیش چه معنی دارد
بیدل در مقابله با زهاد ومشایخ فریبکار وقت سخت بی باک وزننده بودند درهجو این گروپ بیش از ۳۶ رباعی و ۱۰۸ مصرع دارند :
حسد تا کی تعصب چند اگر درد دلی داری
بناز زاهدان بی خبر کن در دینی را
یا
نه از کیفیت اگاهی است این وعظ تو ای زاهد
همان تعلیم بی مغزیست فریاد لب خامت
فروتنی ، تواضع ، خموشی وعدم تظاهر در سراسر اثار ابوالمعانی جادارد ، سیر گریبان ، مبارزه با هوا وهوس برای بیدل غرور افرین است نه تکیه بر خودی وخود نمایی و جاه جلال .
صف حرص وهوادرهم شکستی کج کلاهی کن
دل جمعست ملک بی نیازی پادشاهی کن
بیدل از علو همت دربرابر زندگی مادی برخوردار بودند وقتی درمقام پنجصد نفری کوفته گر خانه شاهی کار میکردند شهزاده از ایشان تقاضای مدح کرد اما بیدل ترک مقام کرده هرچند که به ایشان مراجعه شد قبول نکردند ونوشتند :
دنیا اگر دهند نه جنبم زجای خویش
من بسته ام حنای قناعت به پای خویش
باری امیر الامراء حسین علی خان به ایشان هدیه سه صد هزار روپیه هندی را پیشکش نمود اما بیدل به بهانه عدم توان نگهداری این مبلغ انرا رد نمودند .
با حفظ فقر وتنگدستی صاحب دست سخا بودند . تاجر کابلی که تجارت انار را میکرد ، سالانه با رفتن به دهلی مقداری انار را با خلوص به حضرت مرزا عرضه میکرد باری طی سفری به دهلی انارها فاسد شده بود ازمیان همه چند دانه انار سالم را نزد بیدل برده گفت نسبت فاسد شدن نتوانست مقدار بیشتر پیشکش نماید
بیدل به پسران نواب شکرالله خان نوشتند:
بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده می اید ورا بر هرزه گردی های من
پسران نواب دانستند بیدل دچار تنگدستی شده اند مبلغ یک لک روپیه به ایشان فرستادند . ابوالمعانی ان مبلغ را به تاجر دادند تادتلافی نقصان نماید .
سبک شعری بیدل سبک هندی بود اما نبوغ کلام بیدل این سبک را به اوج وبلندای ان رسانید . ویکی از صفات کلام بیدل را سبک شنا سان شعر دران میدانند که ایشان با قدرت کلام چندین صفت را برای یک موصوف جمع میکنند :
دارد به من دل شده امشب سر جنگی
گلبرگ کمانی پر طائوس خدنگی
صفاتی چون گلبرگ ، کمان ، پر طائوس وخدنگ برای یک موصوف ذکر گردیده .
یا
زلف سیاه که شد سرمه کش چشم شام
خنده صبح امید چاک گریبان کیست
چهار سیاهی ( زلف سیاه ،سرمه سیاه ، چشم سیاه و شام سیاه ) دریک مصرع جا داده شده است که میتوان گفت این سبک خاص بیدل است .
باحفظ اینکه حضرت مرزا قدرت بالادر سرایش داشتند واز موهبت بلند در کلمات ومعانی برحوردا بودند ( چنانچه مثنوی طور معرفت را که شامل ۱۲۰۰ بیت میشود طی دوروز در بیرات سروده بودند ) بازهم از نا رسایی کلام وکمی الفاظ در بیان معانی شکوه میدارند
ای بسا معنی که از نارسایی کلام
باهمه شوخی اسیر پنجه های راز ماند
سیر تفکر ودرک عمق اندیشه شانرا سیر در کوه وکوتل دانسته انرا اسان نمی پندارند ( سیر فکرم اسان نیست کوهم وکتل دارم ).
رسیدنبه ژرفای اندیشه عرفانی را نیز دشوار میدانند :
درین غفلت سرادعرفان ماهم تازگی دارد
سراپا محو دانش گستن وچیزی نه فهمیدن
در کلام بیدل الفاظ وکلمات با معانی روزمره وعام ، بیان متافزیکی ، فلسفی و ماوراء طبیعی استعمال گردیده است که درک وفهم ان برای کسانیکه با کلام شان اشنایی نداشته باشند مشکل میباشد .دردرک مفاهیم عام مشکلی پیش نمیشود زیرا در زبان عوام معمول میباشد چنانچه در مصرعی میگویند ( این نان نمک ندارد تا پنجه کش نباشد ) نان پنجه کش اصطلاح کابلیان است .
یا
چشمی که ندارد نظری حلقه دام است
ان لب که سخن سنج نباشد لب بام است
که در فهم انها مشکلی پیش نمیشود .
در معانی ماوراء طبیعی قبول کلام بیشتر جنبه اعتقادی دارد تا استدلالی وقبول ان جز از راه یقین وباور میسر نمیباشد وقتی میگویند :
حیرت دمیده ام گل داغم بهانه ایست
طائوس جلوه زار تو آئینه خانه ایست
منظور خلاف ( از جدایی ها شکایت میکند ) است که بیدل داغ جدائی را بهانه میداند نه اصل حقیقت وحقیقت رادر حیرت زدگی وسکوت ناشی از تحیر بیان میدارند که از روز " الست بربکم " یعنی احضار روح کل انسان حیرت زده قدرت الهی است .
مصرع دوم کثرت در وحدت را بیان میدارد ، طائوس علامت تلون وکثرت رنگهاست . طائوس یکی است ولی جلوه رنگهای ان چندین که انرا کثرت در وحدت میگویند یعنی رنگارنگی طائوس جدا از خود او نیست .
شی حقیقی در ائینه خانه واحد است اما تصاویر مجازی متعدد وبه تعداد ائینه هادرحالیکه حقیقت همان یکی است .رنگارنگی وتلون و گوناگونی پدیده های جهان کثرتیست از جلوه های خالق یکتا .
بیان فلسفی کلمات بصورت عموم با ریشه اصلی کلمات در تفاوت بوده مفهوم فلسفی ان وسیعتر ومتفاوت تر ازریشه ان میباشد مثلآ (هیولا) درنطر اول پیکر بزرگ وغول مانند است اما دربیان بیدل بیشتر مفهوم ماده اول تشکیل دهنده هر شی را میرساند ( هیچ چیزی در هیولا قابل صورت نبود ) یعنی شی در اصل خود چیزی است که در صورت بعدی انطور نمیباشد ( سپرم هیولای جنین وجنین هیولای طفل وطفل هیولای جوانی وجوانی هبولای پری وپیری هیولای مرگ است ) که هرکدام حالت قبلی را نفی میکند وازهم متفاوت میباشند .
یامثلا دیالکتیک که در اصل گفتگو معنی میدهد اما در اصطلاح فلسفی معنی وسیع وجامعی دارد.
در بیان ماوراء معانی منظور این است که نام یا لفظ درشعور حاضر میباشد ولی در معنی غائب یا در شعور وجود دارد ولی درمعنی وجود ندارد مانند سیمرغ یا عنقا که پرندگان خیالی بلند پرواز ماورای شناخت انسانها اند . بیدل عنقا را به مفهوم محویت ، بی نشانی ونبود شدن بکار میبرند ( عنقا شوم تا گرد من گیرد سراغ دامنت ) یعنی محو شوم ، ازنظر ناپدید شوم تا بتوانمگرد دامنت گردم . یا میگویند :
افاق جا ندارد همت کجا نشیند
نقش از نگین براید تا نام ما نشیند
منظور برامدن نقش از نگین همان مرگ یا از دست دادن مقام شاهی است که نامش رااز نقش نگین پادشاهی دور میکنند .
روی این ملحوظ درک معنی برخی کلمات والفاظ که بیدل بکار میبرند فهم مسلکی بیدلی میخواهد که دیگران انرا نمیتوانند به ان پی ببرند .
درسبک ابو المعانی کلمات با مفاهیم معنوی با اشیای مادی طوری در کنار هم قرار داده میشود که یکی مکمل دیگر میباشد یا کلمات معنوی را با اشیای مادی طوری پیوند میدهند که معنویت ومادیت مکمل همدیگر میشوند .
مثلآ درین فرد :
دربزم وصالت که حیا جام بدست است
گر اب شود باده ناب است دل ما
حیا حضور مادی ندارد اما جزء موانع وصال گفته شده، موانع وصال دوری فاصله ، اسباب عنعنوی چون چادری و حجاب یا رسوم وعنعنات وغیره میتواند باشد که اگر همه ازمیانه برداشته شده جان به جانان برسد وبزم وصال بر پا گردد بازهم اخرین حجاب این بزم که حیا است نمیگذارد وصل کامل دست دهد .
بیدل عامل برداشتن این حجاب را در بی خودی میدانند که با شراب دست میدهد ازین سبب حیا( معنوی) جام شراب ( جسم قابل لمس ودید ) را بدست گرفته تا با بیخودی ناشی از شراب حجاب حیا از میانه برداشته شود .
نرسیدن به وصال کامل با حفظ حضور اسباب وصال دل اب کننده است .اگر دل اب شود ان اب باده ناب ( شراب خالص ) میباشد که در جام حیا میریزد واخرین حجاب وصل را ازمیانه بر میدارد . دیده میشود که باچه مهارت واستادی این وصال را وصال دلها تمثیل میکنند وپیوند دل را بزم وصال تعریف می نمایند .
روح شان شاد باشد .
صبغه معنوی شخصیت بیدل هم مملو از فوق العادگی ها است که بررسی علیحده را ایجاب میکند .
معنویت تفکر وکلام شان در غزلها ومثنویات شان منعکس است که درکان سالها وقت وصرف یک عمر را میخواهد .