دگرگونی معنی و وضع اجتماعی دهقان
کلمه دهقان که امروز به طبقه وسيع زحمتکشان عمران زمين (کشاورز) اطلاق می شود، در گذشته معنی خاص و موقف معتبر تری داشته است .به سخن دیگردهقانان يكي از طبقات ممتاز و صاحب ضياع و مكنت و داراي نوعي اشرافيت ارضي بوده و در ايام قبل از اسلام بنام "واستريوشان" ياد مي شده اند.
بهار مي نويسد :" واستر يوشان يا دهقانان و خداوندان مواشي و ستور صاحبان مراتع و مزارع بودند كه غالباً مالك ملكي يا مستاجر و نواب و صاحبان اقطاع و در زمرۀ كدخدايان دهات و جمع آورندگان ماليات و خراج از املاك رعايا بشمار مي آمدند." [۱]
بنابر تعريفي كه مجمل التواريخ بدست مي دهد: « دهقان رئيسان و خداوندان ضياع و املاك »[۲] طبقه اشراف كشاورزي بوده اند كه حتي در دوره تسلط اعراب هم نفوذ محلي خود را حفظ مي كرده اند و اغلب در كار حكام عرب مداخلت داشته اند.
در اوایل اسلام ، دهقانان در خراسان و سیستان بعد از عمال کرسی نشین و ماموران خراج بگیر، از امتیازات و ثروت فراوان برخوردار بودند . چنانکه در وقایع سال سی ام هجری دهقان زالق ( یکی از روستاهای سیستان در جنوب زرنج ) در بدل پرداخت « بزکی آگنده از سیسم و زر » به ربیع بن زیاد سرلشکر عربی به جان امان گرفت.[۳]
بقول طبری : در سنه ۱۲۰ هجری تنها دهقان هرات به حکمران عربی بلخ ( اسد بن عبدالله قسری) هدايای به قيمت يک مليون درهم تقديم داشت که در آن دو قصر طلا و نقره و ابريق های سيمين و زرين و ديبا های مروی و قوهی و کره يی از طلای ناب بود و اين هدايا صحن خانه حکمران را پر کرده بود.[۴]
از مطالعه در احوال اين گروه بر مي آيد كه دهقانان با توجه فراوان به سنت ها و خاطره هاي تاريخي محل و نياكان خويش را حفظ و براي ديگران حكايت مي كرده اند، از همين روست كه در فرهنگ ها و كتب تاريخي از ايشان به عنوان "مؤرخ" [۵] و" دانشور" ياد كرده اند. چنانكه در مقدمه شاهنامه ابومنصوري آمده كه:" اين نامه را هر چه گزارش كنيم از گفتار دهقانان بايد آورد كه اين پادشاهي بدست ايشان بود و از كار و رفتار و از نيك و بد و از كم و بيش ايشان دانند."[۶]
مولف حدود العالم( تاليف در۳۷۲ق) در مورد ذکر ايلاق، کلمه «مهتر» و «دهقان» را بی تفاوت بجای يک ديگربکار برده مينويسد :« مهتران اين ناحيت را دهقان ائيلاق خوانند و اندر قديم دهقانان اين ناحيت از ملوک اطراف بودند.»[۷]
بهار در تاریخ سیستان مینویسد که « درعهد اسلامی به بزرگان و صاحبان املاک دهقان اطلاق ميشده، و احياناّ پادشاه و مرزبان يک شهر يا يک ناحيه را هم دهقان ميخوانده اند و بعد ازمحو شدن طبقه سواران، گويا سمت رياست و مهتری مردم خود را داشته اند.»[۸]
پروفیسر حبيبی، آنجا که از طبقات جامعه عهد اشکانی و ساسانی ياد آورشده اند، مينويسندکه: « در طبقات بلند و نخستين اجتماع زمان ساسانی، دهقانان و سواران مانند شواليه های قرون وسطی اروپا وجود داشتند که نويسندگان عرب ايشان را «دهاقين» ناميده اند. حبيبی درمورد ریشۀ کلمه ميگوند: از کلمه «دهيو» با پسوند«گان» ، دهگان ساخته شد که معنی آن «صاحب ده» و کلان شونده ولايت می باشد. و چون اعراب در قرن نخستين اسلامی به خراسان آمدند، در هرولايت با بزرگانی که دهگان ناميده ميشدند، برخورد نمودند، لهذا اعراب اين کلمه را معرب ساخته «دهقان» و جمع آنرا «دهاقين» و مصدر جعلی آن را«دهقنه» گفتند.[۹]
بقول سعيد نفيسی دانشمند ایرانی، اين دهگانان در سرتاسر خراسان، حامل روايات قديم و داستانهای باستانی حماسی (شاهنامه) بودندکه « کمربند زرين بر ميان می بستند و در قلاع مستحکم ميزيستند.»[۱۰]
و بنابرين مؤرخان و داستان سرايان ،مانند نويسندگان خداينامه ها و شاهنامه ها و بهمن نامه روايات و سنن و اخبار گذشتگان را از ايشان نقل ميکردند و اين طبقه هم سعی داشت که مفاخر گذشتگان شان از بين نرود.
طبري، آنجا که بداستان هاي زباني و روايات شفاهي مي رسد مي گويد: "گفتار دهقانان ياد كنيم كه گرد آمدند كه ماياد خواهيم كردن و اين گزارش كه كنيم از گفتار دهقانان كنيم ."[۱۱]
ژول مول فرانسوی ، در (دیباچه شاهنامه فردوسی)، ازقول طبری درباره داستانهای شفاهی ، میگوید:« "گفتار دهقانان ياد كنيم كه گرد آمدند كه ما ياد خواهيم كردن و اين گزارش كه كنيم از گفتار دهقانان كنيم ." [۱۱]، کلمه دهقان را بمعنی مؤرخ و دانشور ترجمه ميکند[۱۲]. ودر مورد لفظ «دهگان» از بهمن نامه این بیت را نقل ميکند:
«چنين گفت دهقان مؤبد نژاد- که برما درِ دوستان او گشاد»[۱۳]
در شاهنامه ، دهقان به عنوان كسي كه حافظ سنن وافتخارات گذشتگان خود است و تاريخ نياكان خود را مي داند، مورد اعتبار قرار گرفته و براي اثبات صحت اقوالش همواره روايات منقول به دهقانان حوالت داده مي شود، مثلاً:
زگفتار دهقــان يكي داستان/ بـپــيونــدم از گفــتۀ باستان
يا: تو بشنو زگفتار دهــقـان پير/ اگر چه نباشد سخن دلـپذير
يا: سخنگوي دهقان چو بنهاد خوان/ يكي داستان راند از هفتخان[۱۴]
بدينگونه دهقانان دانشور تا يكي دو قرن بعد از یعقوب لیث، نيز در خراسان و سيستان و غزنين و ماوراء النهر وجود داشتند كه داستان نياكان واجداد نامدار خود را براي ديگران قصه مي كردند و بدان مباهات مي نمودند. يكي از اين افراد كه بسياري از داستانها و اعمال قهرماني رستم و خانواده او را بياد داشته اند، يزدان داد پسر شاپور سيستاني بود كه شاهنامه ابومنصوري را به همكاري چند تن ديگر از اهل خراسان در نيمه اول قرن چهارم هجري نوشت.[۱۵]
بعد از دوره غزنويان و بخصوص در عهد مغول ، دهقانان املاک خود را از دست دادند وبه فقر و تنگدستی افتادند و جزء کشاورزان وبرزيگران در آمدند. چنانکه ناصر خسروبلخی آنرا به همين معنی بکار برده است :
بهيـن صنـاع عـالم دهـقـان اسـت که وحش وطير را راحت رسان است
از آنچه شرح داده شد میتوان نتیجه گرفت که:
1- کلمه دهقان که در عهدساسانی وقرون نخستین اسلامی به معنی رئیس وکدخدا ومالک زمین بوده است ودرجمله طبقه ممتاز اشراف بشمارمیرفته است مگربعدها بتدریج موقف اجتماعی اش را از دست داده وجزو طبقه کشاورز وکشتگر قرارگرفته است.
2-دهقان بمعنی «مورخ» و«دانشور» از سوی طبری وفردوسی خوانده شده اند.بدلیل اینکه حافظ روایات کهن تاریخی وسنن نیاکان خودبوده انداما امروز دهقان در موقف بزرگر وکشاورز از سواد واز تاریخ خود بی اطلاع است.پایان
مآخذ:
[۱] - بهار، سبك شناسي، جلد اول، چاپ چهارم ۲۵۳۵، ص ۱۰۲
[۲]- مجمل التواریخ، چاپ بهار، ص۴۲۰
[۳]- بلاذری ، قتوح البلدان ، ترجمه آذرتاش ، ص ۳۷۰
[۴]- حبيبی، افغانستان بعد از اسلام، ص ۴۱۹
[۵]-فرهنگ رشيدي ، جلد اول ، كلمه دهقان
[۶]- دکترذبیح الله صفا،حماسه سرايي در ايران، ص۶۲
[۷]- حدودالعالم ، چاپ دکتر ستوده ، ص ۶۶، ٩۵
[۸]- تاريخ سيستان ، ص ۳۱، حاشيه ۵
[۹]- حبيبی ، افغانستان بعد از اسلام ، ج ۱، ص ۵۹۸
[۱۰] سعيد نفيسی ،تاریخ تمدن ايران ساسانی ، ص ۲ -٣
[۱۱]-ژول مول ، ديباچه شاهنامه فردوسي ، تهران۱۳۵۴، ص ۷
[۱۲]-ژول مول ، همان، ص ۹
۱۳-ژول مول، ،همان ، ص ۵۲
[۱۴]- مجتبی مينوی ،داستان سهراب و رستم، چاپ ۱۳۵۵ ، مقدمه ص ۵ – ۶
[۱۵]-مجتبي مينوي ، همان، ص ۴ مقدمه .