افغانستان بعد از امریکا و نقش پاکستان!
هیچ کسی در افغانستان و خارج از آن، حتی طالبان(1) ، پاکستان و امریکا، انتظار سقوط برق آسا و غیر مترقبهٔ اردوی ملی تا دندان مجهز وپروفشنل اجیر افغانستان را که توسط بهترین نظامیان امریکایی، آلمانی و انگلیسی تربیه و تجهیز شده بود نداشتند. نباید تصور کرد که خروج امریکا از میدانهای جنگ سبب سقوط گردید زیرا امریکاییها در پنج سال گذشته در جنگهای زمینی با طالبان اشتراک نداشتند. علل و دلایل و معاملات پشت پرده که چنین سقوط غیر مترقبه را در پئ داشت، تا حال کاملٔا روشن نیست و به یقین با گذشت زمان واقعیتها روشن خواهند شد.
امروز ساختمانهای سفارت امریکا در کابل که در سالهای گذشته مرکز ثقل اعمال سیاست امریکا در افغانستان و منطقه بود، متروک و بدون پرسونل بودند. بدین ترتیب با تکمیل پروسهٔ خروج فضیحانهٔ امریکا از افغانستان، حتی قبل از موعد تعیین شده توسط جوزف بایدن، و با خروج رییس جمهور اشرف غنی و حکومت او از صحنهٔ سیاسی افغانستان، پروسهٔ اشغال کامل نظامی افغانستان بشمول ارگ ریاست جمهوری در کابل بدست طالبان تکمیل گردید. اما تاکنون زعامت سیاسی طالبان به افغانستان وارد نشده اند و دولت جدید "امارت اسلامی" زمام امور را بدست نگرفته است. قرار اطلاعات جسته و گریخته قرار است مذاکرات در مورد ترکیب و شکل دولت و نوعیت نظام جدید "امارت اسلامی افغانستان" در چند روز آینده میان رهبران تحریک طالبان و تعدادی رهبران جهادی سابقه ایتلاف شمال بشمول اسماعیل خان در پاکستان آغاز گردد.
به نظر میرسد که برندهٔ اصلی در این بازی بزرگ قرن بیست و یکم، پاکستان میباشد. سی سال قبل، هنگامی که رئیس جمهور ضیاالحق (2) فهمید که امریکا دیگر علاقمند حضور در افغانستان نیست، سیاست پاکستان را در مقابل افغانستان تعریف کرد، که تفاوت چندانی با سیاستهای دولت استعماری هند برطانوی در افغانستان نداشت: وی اظهار داشت که "ما حق داشتن یک قدرت را [در کابل] کسب کرده ایم که نسبت به ما بسیار دوستانه باشد. ما به عنوان یک کشور خط مقدم خطرات جدی را پذیرفته ایم و اجازه بازگشت به وضعیت قبل از جنگ را که با نفوذ گسترده هند و شوروی و ادعاهای افغانستان در مورد کشور خودما مشخص شده بود، نمی دهیم." (3) در این روزها دربحبوحهٔ خروج امریکا از افغانستان، این برداشت به همان پیمانه صادق است که سی سال قبل سیاستهای پاکستان را در مورد افغانستان تعیین مینمود.
در حقیقت، از دیدگاه پاکستان، به نظر می رسید که در حال حاضر ایالات متحده از همه رقبای منطقه ای پاکستان حمایت می نمود. این وضعیت برای پاکستان به مثابه یک فاجعه استراتژیک محسوب میگردد. (4) به گفته احمد رشید، کابل ناگهان به کشمیر جدید - میدان نبرد جدید برای رقابت هند و پاکستان - تبدیل شده است. آنچه این قیاس را به حقیقت سوق می دهد این است که هند، به نوبه خود، پاکستان را به حمایت از شورشیان در کشمیر هند و اقدامات تروریستی در هند، مانند آنچه در بمبئی در سال 2008 واقع گردید، متهم می کند.
جوزف بایدن رییس جمهور امریکا ضمن دفاع از تصمیم خود برای خروج از افغانستان بتاریخ شانزدهم آگست 2021 تایید کرد که امریکا هرگز اهداف دولت سازی و ملت سازی را در افغانستان در نظر نداشته است. به تایید این نظر میتوان سخنان کلونل لارنس بی ویلکرسن را که در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش رییس دفتر جنرال کالین پاول وزیر خارجه امریکا بود به یاد آورد که در سال 2018 ضمن بیان اینکه امریکا در افغانستان بدنبال دولت سازی و ملت سازی نیست، اهداف استراتژیکی امریکا را در انستیتوت ران پاول چنین تعریف کرده بود:
اول – مقابله با القاعده و سائر گروههای تروریستی به منظور جلوگیری از تکرار حوادث سپتمبر 2001؛
دوم – استفاده از افغانستان توسط سی آی ای برای عملیات حمایت از جنبش اسلامی ترکستان شرقی ( ETIM) برای بی ثبات سازی ایالت سینکیانگ چین و اخلال پروژه های مربوط به کمربند و راه ( Built and Road) چین از سین کیانگ به آسیای میانه، اروپا و آسیای جنوبی و غربی؛ و
سوم – بودن در مجاورت ذخایر اسلحهٔ اتمی پاکستان برای محافظت از آنها در صورت لزوم.
با توجه به اهداف استراتژیکی فوق، ایالات متحده از سه مورد به پاکستان بی اعتماد است: حمایت پاکستان از گروه های شبه نظامی و تروریستی، گسترش سلاح های هسته ای و امنیت زرادخانه هسته ای پاکستان. هیلاری کلینتون وزیر خارجه امریکا در هنگام سفر خود به پاکستان در نوامبر 2009 ، اظهار داشت که "رهبری طالبان افغانستان و القاعده در پاکستان هستند و من فکر نمی کنم که هیچ کس در دولت شما نمی داند کجا هستند و نمی توانند، اگر آنها واقعاً می خواستند، آنها را بگیرند"(5) وقتی ایالات متحده اسامه بن لادن را در پاکستان پیدا کرد و او را کشت، نشان داد که حق با او بود.
در48 سال گذشته، نخست تنظیمهای جهادی و متعاقبآ طالبان، که همه ارتباطات عمیق با سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی اس آی) دارند، در بی ثباتی سیاسی و اجتماعی افغانستان نقش درجه اول ایفا کرده اند. بدین ترتیب دولت پاکستان، در عین زمان، توانایی ایفای نقش سازنده و هم مخرب را در افغانستان دارد. با این حال، تجارب تاریخی نشان می دهد که این کشور علاقه بیشتری به خدمت به منافع خود به قیمت ثبات، صلح و توسعه افغانستان دارد.
طبق برخی از اندیشکده های (think tanks) ایالات متحده، پاکستان بر اساس دو پیش فرض موضع دوگانهٔ را در مورد طالبان افغانستان حفظ کرده است:
- اول، آنکه ایالات متحده سرانجام دوباره از منطقه خارج خواهد شد؛ و
- دوم، پس از خروج ایالات متحده از کابل طالبان به قدرت بازمیگردند. (6)
بدون شک با خروج امریکا از افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان در کابل پییش فرض های پاکستان به حقیقت پیوسطه است. فرض براین است از آنجا که پاکستان توانایی داشتن دو سرحد خصمانه را ندارد، داشتن یک دولت طرفدار پاکستان در افغانستان به نفع منافع ملی پاکستان است.
تا آنجا که به هدف اول مربوط می شود، پاکستان علاقه ای ندارد که به هندوستان حق هر نوع حضور را در افغانستان بدهد و هر مرحله از دوستی و همکاری هند و افغانستان را با سؤظن می بیند. پاکستان نه تنها هند را به اتخاذ سیاست "محاصره استراتژیک" با تقویت همکاری با افغانستان متهم می کند بلکه مجری این پالیسی را نیز از طریق قونسلگری های هند در افغانستان میداند. با این حال، با توجه به سطح کمک های انکشافی هند و افزایش قدرت آن در صحنه بین المللی، پاکستان فهمیده است که به سادگی نمی تواند هند را از افغانستان خارج کند و این همان دلیلی است که هدف خود را اصلاح کرده و اکنون اصرار دارد که نفوذ هند را به حضور فقط در فعالیتهای توسعوی محدود کند.
سیاست افغانستان در پاکستان نه توسط نخبگان غیرنظامی در وزارت امور خارجه بلکه توسط رهبری نظامی در قرارگاه (GHQ) در راولپندی تدوین می شود. تهدید هندوستان برای اردوی پاکستان به یک وسواس دایمی مبدل گردیده است و به طور ضمنی تأکید می کند که موجودیت یک دولت مطیع در کابل که "عمق استراتژیک" را در هر جنگ آینده با هند فراهم کند، برای پاکستان ضروری است.
پاکستان در برابر افغانستان سه منافع اصلی را در ذهن دارد که می خواهد به هر قیمتی آنها را دنبال نماید:
- اول- هدف اولی پاکستان قطع کامل نفوذ هند در افغانستان است و اگر قادر به قطع کامل روابط هند با افغانستان نشود، محدود کردن حضور هند، حد اقل هدف پاکستان در افغانستان است؛
- دوم- تأکید بر ایجاد یک دولت مطیع به رهبری طالبان به عنوان تامین کنندهٔ "عمق استراتژیک" در افغانستان در برابر هند؛ و
- سوم- پاکستان برای حفظ "داشته های استراتژیک" خود به شدت به فضای خاصی در افغانستان نیاز دارد.
بدون شک با به قدرت رسیدن طالبان در کابل پاکستان به اهداف فوق الذکر نایل میگردد.
سیاست عمق استراتژیک از سال 1990 به اینطرف به مظهر عملی منافع استراتژیک پاکستان تبدیل شد که یکی از پایه های حاکم بر منشور ایدئولوژیکی اردوی پاکستان محسوب می شود. این سیاست چهار مولفه دارد:
1. یک سرحد نامشخص - حفظ خط دیورند؛
2. اطمینان از موجودیت یک رژیم دوستانه در افغانستان؛
3. مهار جنبشهای خود مختاری و ملی گرایی پشتونها و بلوچها در پاکستان از طریق گسترش اسلام گرایی؛ و
4. حصول اطمینان از یک پناهگاه امن برای آموزش بازیگران غیر دولتی ایدئولوژیکی (تروَریستان جهادی منطقوی) برای اجرای اهداف سیاست های منطقوی پاکستان.
پاکستان برای تامین منافع استراتژیک خود، در میانهٔ سالهای 90 میلادی دست به تشکیل حرکت طالبان از میان شاگردان افغان مدارس افراطی اسلامی واقع پاکستان زد و با تجهیز این گروه به سرعت به انارشی تنظیمهای جهادی در افغانستان پایان داد و یک رژیم اختناق و قرون وسطایی مذهبی را زیر عنوان "امارت اسلامی افغانستان" بنیاد نهاد. این رژیم نه با عنعنات اجتماعی-سیاسی-تاریخی و مذهبی مردم افغانستان توافق داشت و نه با موازین تمدن معاصر بشری سازگار بودونه کوچکترین علاقمندی به انکشاف اقتصادی-اجتماعی افغانستان داشت. خطر آن موجود است که با پیروزی قاطع نظامی طالبان، همچو یک رژیم دوباره در افغانستان احیا گردد.
همه میدانیم که بعد از حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 در امریکا، رژیم طلبان با یک لجاجت ایدولوژیک از حمایت القاعده که متهم به اجرای حملات تروریستی 11 سپتمبر شده بود، دست نکشید و در نتیجه با مداخلهٔ نظامی امریکا به حمایت تنظیمهای سابقهٔ رسوای جهادی دراواخر همانسال در افغانستان رژیم امارت اسلامی طالبان ساقط شد.
تنظیمهای جهادی دوباره در نتیجه کانفرانس بن به کمک امریکا و متحدین آن در افغانستان به قدرت رسیدند. در طول بیست سال متعاقب با سرازیر شدن ملیاردها دالر کمک نظامی، اداری وانکشافی به افغانستان و تطبیق و اجرای آن توسط شرکتهای خصوصی امریکایی-غربی و قراردادیهای داخلی آنها و سازمانهای (تصدیهای) تازه ایجاد شدهٔ غیر دولتی (ان، جی، اوNGOs ) ها زمینه های فساد بزرگ در کشور فراهم گردید. در همچو یک فضایی، رهبران تنظیمهای جهادی و تازه به قدرت رسیده های وارداتی امریکاییها به سرعت به غارت ثروتهای کشور پرداحته با سؤ استفاده از قدرت دولتی، تولید و قاچاق مواد مخدر یک اقتصاد مافیایی را درکشور ایجاد کرده یک قشر فوق العاده ثروتمند، بخصوص در محور اتحاد شمال، ایجاد گردید که به انحصار قدرت دولتی دست زده و از پذیرفتن هرگونه شکست انتخاباتی بدست مردم، به کمک امریکا، ابأ ورزیدند. علاوه بر آن این گروه زمینه های گسترش هجوم فرهنگی "ایران بزرگ!" را در کشور فراهم کردند که هدف آن حذف هرگونه اشاره به ملت افغانستان و بی هویت ساختن مردم و دولت افغانستان است.
این شرایط رقت بار و انحصار قدرت سیاسی توسط مافیای سیاسی-اقتصادی به زعامت رهبران تنظیمهای جهادی و گسترش فساد اداری توسط این گروه زمینه های عینی را برای مداخلهٔ مجدد پاکستان در افغانستان از طریق تنظیم و تجهیز مجدد تحریک طالبان، که اکثریت رهبران و فعالان طراز اول آنها بعد از سال 2001 در پاکستان پناه برده بودند، فراهم نمود. از سال 2005 به این طرف حملات تروریستی تحریک طالبان در افغانستان مجددأ آغاز گردید که امروز قدرت را در افغانستان بدست دارد.
پاکستان از سال 1994 به این طرف طالبان را حمایت و آموزش داده، تجهیز نموده و همچنان بزرگترین حامی آنهاست. تمام رهبران طالبان، بشمول شورای کویته و شورای پشاور، در خاک پاکستان قرار دارد، ملا عمر در پاکستان وفات کرد و ملا منصَور جانشین او در نزدیکی کویته توسط یک درون امریکایی کشته شد. بخش عمدهٔ خدمات لوژستیکی مورد نیاز طالبان بشمول خدمات صحی نیز از خاک پاکستان تامین میگردد. چند روز قبل محمود قریشی وزیر خارجه پاکستان در یک مصاحبه با تلویزیون طلوع نیوز طالبان را مسول شدت بخشیدن جنگهای اخیر در افغانستان ندانست. بدین ترتیب با داشتن نفوذ بالای طالبان، کلید ثبات در افغانستان را در اختیار دارد.
تجدید حیات طالبان را در سال 2006 می توان از یکطرف تا حدودی ناشی از انحراف توجه ایالات متحده به عراق و بخشی دیگر به تصمیم پاکستان برای استفاده از داشته مهم استراتژیکی خود، که اعضای طالبان فراری از افغانستان بود، برای بی ثبات ساختن دولت نو بنیاد جمهوری اسلامی افغانستان و به قدرت رساندن مجدد طالبان و یا شریک ساختن آنها در قدرت دانست. بدین گونه طالبان به عنوان تهدیدی بزرگ برای حضورایالات متحده در افغانستان و ثبات آن کشور ظاهر شد.(7)
اهمیت پاکستان در تلاشهای ایجاد ثبات در افغانستان در سخنان صدراعظم پیشین این کشور یوسف رضا گیلانی به تصویر کشیده شده است طوریکه در اکتبر 2010 اظهار داشت: "بدون ما هیچ اتفاقی نمی افتد، زیرا ما بخشی از راه حل هستیم". با این حال، مفهوم پاکستان در مورد حل مسئله افغانستان و نقشه راه ایالات متحده برای ثبات بسیار متفاوت است. اعتماد پاکستان به مرکزیت نقش خود در راه حل قضیهٔ افغانستان از این واقعیت ناشی می شود که افغانستان برای حمل و نقل و تجارت خود به پاکستان وابسته است و از همه مهمتر پاکستان کنترل گروههایی را بدست دارد که برای برقراری صلح پایدار در افغانستان بسیار مهم هستند. در حقیقت، راولپندی از این گروهها به عنوان بخشی از استراتژی خود برای تنظیم حملات علیه منافع هند و آمریکا در افغانستان استفاده کرده است.
غیر از تشویق کردن پاکستان با اتخاذ رویکرد زردک و چوب، ایالات متحده فاقد امکانات دیگری است که بتواند خروج قوای خودرا از افغانستان تسهیل کند. همانطور که بروس ریدل در نیویورک تایمز بیان کرد، آمریکایی ها در پاکستان با محدودیت های جدی روبرو هستند: "ما نمی توانیم پاکستان را متوقف کنیم." دریادار مایک مولن هنگام شهادت در کمیته خدمات مسلح سنا، تصویری ناخوشایند از همکاری ضد تروریستی با پاکستان ارائه داد: "سازمان های افراطی که به عنوان نیروهای نیابتی دولت پاکستان خدمت می کنند، به سربازان و غیرنظامیان افغان و همچنین سربازان آمریکایی حمله می کنند. به عنوان مثال، ما اعتقاد داریم شبکه حقانی - که مدتهاست از حمایت و حمایت دولت پاکستان برخوردار است و از بسیاری جهات بازوی استراتژیک سازمان استخبارات نظامی پاکستان آی اس آی میباشد - مسئول حملات 13 سپتامبر علیه سفارت ایالات متحده در کابل است”(. پیش از این، ایالات متحده ISI را در لیست داخلی "نهادهای پشتیبان تروریزم" قرار داده بود.
با این وجود هیچ تغییر قابل ملاحظه در رویکرد اسلام آباد مشاهده نمی شود. این دولت با اعتراف به پیچیدگی مسلهٔ شورشیان و ارتباطات سرحدی آن ، دولت افغانستان را به عدم همکاری در جلوگیری از حملات سرحدی که توسط تحریک طالبان پاکستان (TTP) از خاک افغانستان انجام شده متهم می کند. دلیل دیگر این است که "اردوی پاکستان همچنان تصمیمات مربوط به افغانستان را بر عهده دارد و وزارت خارجه پاکستان همچنان در این زمینه در حاشیه باقی مانده و صرف به حرافی بی پایه مشغول است"(9).
حکومت طالبان در سالهای 1992-1996 با تبدیل افغانستان به محل آموزش شبه نظامیان کشمیری به پاکستان کمک کرد تا عمق ستراتژیک سرزمین خود را گسترش دهد (10). استراتژی اسلام آباد پس از اتحاد جماهیر شوروی مصادف با قیام کشمیر بود. با تب و تاب اسلام گرایانه که از رژیم ضیاالحق به ارث رسید، جهاد افغانستان امیدهای جدیدی را به جهادی ها تزریق کرد. این کار با آموزش شبه نظامیان خارجی برای ادامه روند جهاد، و انتقال امکانات آموزش شبه نظامیان کشمیری از کشمیر اشغالی پاکستان (PoK) به مناطق قبایلی و بیشتر در داخل افغانستان گسترش یافت. دولت مجاهدین ربانی-مسعود از داعیهٔ حق تعیین سرنوشت در کشمیر حمایت می کرد، و همانطور که برخی استدلال می کردند: "این بیانگر اصلاح سیاستهای گذشته است. ارتباط افغانستان با شکل گیری ژئوپلیتیک اسلامی در منطقه بسیار بیشتر از آن است که معمولاً درک می شود "(11).
طالبان همچنان بهترین چال قمار اسلام آباد در افغانستان هستند. در پاکستان، برخی معتقد بودند که طالبان با موفقیت هند را از افغانستان، یا باغچهٔ استراتژیک خود، دور نگه می دارند. این سیاست با بی توجهی به پیشنهادات وزارت خارجه این کشور، توسط اردوی پاکستان و ISI انجام شد. (12)
همچنان پاکستان آن سیاستی را دنبال می کند که اجازه نمی دهد در افغانستان صلح برقرار شود مگر اینکه افراد مورد علاقه اش نقش مهمی در آن داشته باشند. پاکستان همچنان اعتقاد راسخ دارد که فقط طالبان می توانند از موقعیت نامطلوب استراتژیک فعلی پاکستان را نجات دهند. در نتیجه، اسلام آباد هرگونه تلاش برای به حاشیه بردن طالبان یا تلاش برای آوردن آنها به میز مذاکره بدون موافقت آنها را ناکام کردند. پاکستان ملا برادر را وقتی دستگیر کرد که معلوم شد وی یک خط ارتباطی مستقل با رئیس جمهور حامد کرزی باز کرده است (13). به همین ترتیب، از اینکه ایالات متحده کانال ارتباطی مستقل خود را با طالبان از سال 2011 به اینطرف باز کرده است ناراضی میباشد.
علیرغم تهدیدهای متعدد برعلیه انسجام داخلی و ثبات پاکستان از سوی طالبان و وابستگان القاعده آنها، پاکستان همچنان از اسلام گرایان تندرو حمایت می کند. این کشور کاملاً معتقد است که در صورت نیاز، در شرایطی که وضعیت افغانستان به نفع آن باشد، توانایی کنترل آنها را در آینده دارد. استراتژی آسیای میانه پاکستان همچنین به یک رژیم دوستانه در افغانستان نیاز دارد. در گذشته پاکستان رابط اصلی گفتگو با دولت طالبان و جامعه جهانی بود. این نقش که مقامات دولت طالبان را به حاشیه راند به شدت مورد کینه ورزی طالبان گردید.
همانطور که یک دیپلمات بازنشسته پاکستانی گفته: "پاکستان به یک افغانستان نیاز دارد که آن را تهدید نکند و به او اجازه می دهد از آسیای میانه انرژی وارد کند. فراتر از این، پاکستان نباید انتظار چیزی داشته باشد. اگر پاکستان بخواهد عمق استراتژیک خود را در افغانستان دنبال کند، هیچ کس نمی تواند جلوی آن را بگیرد اما در این روند، به سرنوشت افغانستان دچار خواهد شد چون این افغانستان است که عمق استراتژیک در پاکستان دارد نه برعکس". (14)
وضعیت افغانستان و پاکستان امروز در مقایسه با اوایل دهه 1990 بسیار متفاوت است. در صورت تداوم بی ثباتی، مناطق سرحدی پاکستان متضرر می شوند و حملات تروریستی ممکن است در سایر مناطق پاکستان نیز به دلیل موجودیت شبکه های محلی جنگ طلبان طنین انداز شود. پیروزی طالبان در افغانستان به گروههای افراط گرای مذهبی در پاکستان جان تازه بخشیده تصور بدست گرفتن قدرت سیاسی را برای آنها از امکان به یقیین مبدل خواهد کرد.
رحیم الحق، محقق پاکستانی ، استدلال می کند که "منافع استراتژیک پاکستان به منزله ایجاد سرحدهای امن و صلح آمیز همراه با قدرت داخلی، توسعه و شکوفایی، با ادامهٔ چارچوب سیاست عمق استراتژیک، که برای سه دهه گذشته دنبال شده است، نه تنها میسر نشده بلکه منتفی میشوند. اگرچه این چارچوب به پاکستان این امکان را داده است تا بتواند شباهت تعادل قدرت نظامی منطقه ای خود را با هند حفظ کند، اما منجر به افزایش افراط گرایی و ستیزه جویی در جامعه پاکستان و از بین رفتن حاکمیت داخلی شده است. امروز، این سیاست ناقص شرایطی را ایجاد کرده است که پاکستان را به پناهگاهی برای بازیگران عقیدتی غیر دولتی تبدیل کرده است. با تجزیه و تحلیل دقیق و موشکافی عوامل و بازیگران در سه دهه تئاتر جنگ افغانستان، اظهار می کنم که عمق استراتژیک نتیجه نهادینه شدن طرز تفکر سرپرستی ایدئولوژیک در اردوی پاکستان طی سالهای ضیاالحق و ادامه آن منجر به عدم تعادل قدرت نظامی و غیرنظامی شده است که باید برای ایمن سازی پاکستان از ستیزه جویی و تروریزم تغییر کند. ادغام دموکراتیک، صلح، رفاه و توسعه پایدار در پاکستان منوط به کنار گذاشتن سیاست ناقص، شکست خورده و آسیب رسان ملی عمق استراتژیک است." (15)
اگرچه پاکستان از موقعیت قدرتمندی برای بدست آوردن فضای استراتژیک در افغانستان برخوردار است، اما اردوی پاکستان باید درک کند که این اهرم به مصارف و زیانهای بیش از حد داخلی انجامیده است که علت آن عدم پاسخگویی اردو در مقابل اقدامات آن است. پاکستان نباید این اهرم کوتاه مدت را با نفوذ طولانی مدت اشتباه بگیرد. برای این منظور، پاکستان باید چارچوب سیاست عمق استراتژیک را که برای پاکستان فاجعه بار است دفن نماید.
پیامدهای سیاست های پاکستان
بی ثباتی در افغانستان در نهایت بی ثباتی پاکستان را به همراه خواهد داشت. اعتماد پاکستان به شبکه طالبان و حقانی برای مقابله با احساس ناامنی خود ممکن است نتیجه معکوس دهد. مناطق قبایلی که اکنون به تختهٔ پرش گروه حقانی و گروه های دیگر افرطی آنها تبدیل شده اند، به طور فزاینده ای غیرقابل کنترل می شوند. این مناطق اکنون محل زندگی چندین گروه، از جمله وابستگان بنیادگرای تحریک طالبان پاکستان (TTP) است. ظهور یک امارت اسلامی تحت سلطه طالبان در افغانستان این گروه ها را که دولت پاکستان را متحد آمریکا می دانند، تقویت می کند و به آنها نوید ایجاد دولت مشابه را در پاکستان خواهد داد. در حالی که پاکستان از یک سو تحریک طالبان پاکستان TTP را یک تهدید امنیتی می داند، از سوی دیگر از موجودیت شبکه وسیع پرورش داخلی بنیادگرایی که این گروه را پایدار کرده و در اجرای حملات مرگبار در شهرهای اصلی پاکستان به آن کمک کرده، امتناع می ورزد.
پاکستان همچنان تهدید امنیتی خود را بیرونی می پندارد. اگرچه اردو تأکید می کند که این جنگ خود آنها است، اما دیگران جنگ علیه تروریزم را "جنگ ایالات متحده" معرفی می کنند. احزابی مانند تحریک انصافPakistan Tehreek Insaf (PTI) عمران خان و گروه های جهادی قبلاً این جنگ را به عنوان جنگ پاکستان تصور نمی کردند و این برداشت به آنها کمک کرد تا با افراط گرایان ضد آمریکایی ائتلاف کنند و از همکاری بیشتر در زمینه جنگ علیه تروریزم جلوگیری کنند. عمران خان، رهبر تحریک انصاف ، اکنون صدراعظم پاکستان است. در اوایل جولای سال 2020 او اسامه بن لادن را به عنوان یک شهید خواند! عمران خان جنگ طالبان در افغانستان را جهاد در برابر اشغال خارجی می نامید. او گفته بود: "افرادی که در افغانستان علیه اشغال خارجی می جنگند در حال جهاد هستند." (16)
این امرهمچنین عدم اقدام علیه شبکه حقانی را که موارد استفاده منطقوی به عنوان ابزار استراتژیک دارد توجیه می کند. همانطور که توسط وزیر امور خارجه پیشین هینا ربانی کر توضیح داده شد: "علت عمیق مشکلات در روابط پاکستان و ایالات متحده کسری اعتماد به دلایل مختلف بود، عمدتا شامل تقاضا ها به اقدام علیه شبکه حقانی و گمان موجودیت پناهگاه های امن شبه نظامیان در پاکستان"(17). همانطور شواهد نشان می دهد که یک صدای فزاینده ای از جامعه مدنی پاکستان وجود دارد که از اسلام آباد می خواهد پشتیبانی خود را از شبه نظامیان کنار بگذارد.(18)
بسیاری از رهبران سیاسی معتقدند که "اگر اردو بخواهد صلح را در افغانستان جنگ زده ایجاد کند، می تواند ظرف یک ماه این کار را انجام دهد" (19). این نظر توسط نواز شریف، رهبر وقت حزب اصلی مخالف، پاکستان مسلم لیگ (N)، پشتیبانی شد که به نقش تعیین کنندهٔ اردو و استخبارات نظامی پاکستان (ISI) در افغانستان اشاره کرده استدلال نمود که پالیسی خارجی و سیاستهای دفاعی کشور "توسط افرادی با بی توجهی به پارلمان اجرأ می شود که باید درباره آنها مباحثه صورت می گرفت وتدوین می شد" (20).
این احتمال وجود دارد که پاکستان تلاش کند تا در تشکل نظام سیاسی آینده افغانستان دست بالا داشته باشد. پاکستان با بی میلی، نقش تعیین کنندهٔ ایالات متحده را در قبال افغانستان پذیرفت (21). با این وجود پاکستان به یقیین استراتژی استفاده از شبه نظامیان طالبان/حقانی را برای ظهور به عنوان یک ذینفع عمده در افغانستان رها کرد. در حالی که پاکستان متعهد می شود که خواهان صلح در افغانستان است، دوگانگی رویکرد آن در قبال درگیری های افغانستان مانع عمده ای در راه صلح محسوب گردید. هنوز مشخص نیست که آیا پاکستان مسیر فعلی سیاست خود را در قبال افغانستان تغییر خواهد داد یا خیر مگر اینکه حرف اصلی را در ترکیب آینده دولت افغانستان بزند.
پاکستان علاقه مند به خروج کامل آمریکا و ناتو از افغانستان بود. منیر اکرم، سفیر پیشین پاکستان در سازمان ملل، اخیراً مطلبی را در روزنامه داون نوشت که در آن ادعا کرد مداخله نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان تهدیدی برای پاکستان است و اظهار داشت که کمک به خروج منسجم، شرافتمندانه و کامل ایالات متحده و ناتو در اسرع وقت به نفع پاکستان میباشد.
همچنان این درک وجود دارد که خود منطقه باید نقش مهمی در موضوع پرداختن به جنگ افغانستان داشته باشد نه اینکه آن را به عهده بازیگران بین المللی بگذارد و بی ثباتی بیشتر در افغانستان به نفع هیچ کشوری نیست. عمران خان صدراعظم پاکستان گفته که دولت وی سیاست چندین دههٔ پاکستان را برای ایجاد "عمق استراتژیک" در افغانستان تغییر داده است. عمران خان اضافه کرده که: "از لحظه ایکه امریکاییها اعلان کردند كه آنها قصد دارند افغانستان را ترك كنند، طالبان احساس می كنند كه در جنگ پیروز شده اند" بر این اساس گرفتن امتیاز از طالبان آسان نخواهد بود(22).
با این حال، اتفاق نظر کلی در افغانستان این است که پاکستان هنوز به دنبال بی ثباتی در افغانستان است زیرا یک افغانستان با ثبات اگر تحت سلطه گدی گک های اسلام آباد نباشد، مطمئنا طرفدار هند خواهد بود.
پس از خروج امریکا و ناتو
به نظر می رسد مقامات پاکستانی خواهان گسترش روابط خود با گروه های قومی غیر پشتون، از جمله تاجیک ها، هزاره ها و ازبک ها نیز میباشند. دیدارهای اخیر دکتر عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحهٔ ملی و میررحمان رحمانی، رییس ولسی جرگه و دیگران بخشی از این استراتژی جدید است. سیاستمداران غیر پشتون افغان نیز تلاش کرده اند تا به طور غیررسمی با اسلام آباد ارتباط برقرار کنند و از گسترش روابط پیرامون همکاری اقتصادی، روابط تجاری سودمند و سایر موضوعات صحبت کنند.
سیاست گذاران در اسلام آباد اکنون به جای اینکه افغانستان را به عنوان یک منطقه حائل و منبع "عمق استراتژیک" برای پاکستان ببینند که تنها از طریق یک سیاست امنیتی به دست می آید، ظرفیت های افغانستان را به عنوان قطب اتصال و ادغام منطقه ای و ایجاد همکاریهای اقتصادی درک نموده به رسمیت می شناسند. به همین ترتیب، مقامات همچنین اظهار داشتند که آنها به دنبال جدا کردن مسئله افغانستان از استراتژی پاکستان در برابرهند و به طور خاص، اختلاف کشمیر هستند، موضوعی که بسیار مورد استقبال افغان ها قرار خواهد گرفت.
به اعتقاد بسیاری، گسترش روابط افغانستان و پاکستان فراتر از پویایی ژئوپلیتیکی و روند صلح شامل سایر موضوعات، از جمله مدیریت سرحدات، منطقی سازی تعرفه های گمرکی، طرح یک توافق نامه ترانزیتی سهلتر، و بازگرداندن پناهجویان افغان و سایر موارد است.
انکشاف اوضاع افغانستان از دیدگاه پاکستان
با وجودیکه مقامات متذکر شده اند که اسلام آباد خروج "مسئولانه" آمریکا از افغانستان را ترجیح می دهد، موضعی که کابل و سایر کشورهای منطقه و جامعهٔ بین المللی، از جمله اتحادیه اروپا، در مورد آن اشتراک نظر دارند. اما برای پاکستان سقوط دولت افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان بهترین سناریوی ممکنه بود. در این سناریو، پاکستان می تواند از شرایط استفاده نموده در جهت ایجاد یک دولت مطیع در کابل با رهبری طالبان، اما احتمالاً به اشتراک برخی از قدرت های محلی، به خصوص از شمال و ارتفاعات مرکزی، کار کند.
در این اوضاع و احوال بدون حلقه زدن بدور یک اندیشه وتفکرملی و مترقی نمیتوان وطن را ازمنجلاب جنگ وبد بختی و سقوط در پرتگاه جهل نجات داد .
اساسات اندیشه وتفکرملی و مترقی
بابرداشتهای عینی ازتجارب تاریخی هفت دهه اخیر کشور، بخصوص تسلط فاجعه بار سازمانهای چپ وحاکمیت های غم انگیز وویرانگرسازمانهای راست افراطی در نزدیک به نیم قرن اخیر که وطن وهست وبود مادی ومعنویش را به بربادی ونابودی کشانده وسبب جنگهای خانمانسوز گردیده است، تبارز یک خط ملی سیاسی-اقتصادی-اجتماعی درافغانستان به یک ضرورت زمان مبدل شده است.
اندیشه وتفکرملی و مترقی در افغانستان در واقع تبارز نگرانیهای سیاسی-اجتماعی اکثریت خاموش جامعه است که افراط گرایی عناصرراستگرای ارتجاعی را که با هرگونه مظاهر تمدن معاصر بشری از زاویهٔ اسلام عنعنوی سلفی و اسلام سیاسی مکتبی مخالفت میکنند؛ و همچنان افراط گرایی عناصر چپ انقلابی را که با اندیشه های کمونیستی زیر پوشش های فریبنده بدون توجه به شرایط اقتصادی-اجتماعی افغانستان تبارز نمودند؛ نمی پذیرند. اندیشهٔ ملی و مترقی سیاسی همچنان با گرایشهای انارشی گرایانهٔ لیبرال دموکراسی بی بند و بار بازار آزاد که سرنوشت کشور و مردم را بدست مشتی زورمندان و منفعت پرستان می سپارد، در مخالفت قرار دارد.
اندیشهٔ ملی و مترقی سیاسی راه اعتدال و میانه روی را در سیاستهای اقتصادی-اجتماعی با تلفیق عناصر مترقی تمام اندیشه ها و تجارب بشری و بخصوص تجارب هفتاد سال گذشتهٔ کشور با شرایط خاص امروزی افغانستان یگانه راه رسیدن به جامعهٔ پیشرفتهٔ اقتصادی-اجتماعی و تأمین عدالت اجتماعی در کشور میداند.
(پایان)
دوکتور نوراحمد خالدی
۱۷ آگست ۲۰۲۱
1 مصاحبه ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان با سرویس دری تلویزیون دویچه ویلی آلمان امروز 17 آگست 2021
2 جنرالی که 11 سال بر پاکستان حاکم بود
3 Coll, Ghost Wars, 175.November 03, 2009.3
4 Ahmed Rashid, Descent into Chaos, (Viking: Penguin Group, 2008), 110.
5 Masooda Bano, ―The Taliban and Al-Qaeda; Dissenting Note, The News, November 13, 2009.
6 Nawaz, FATA, 11
7 Ibid
8 Admiral Micheal Mullen’s statement on 22 September 2011, online at: http://www.armed-services.senate.gov/.../09.../Mullen %2009-22-11.pdf
9 Interview with a retired Foreign Service Officer from Pakistan, Islamabad, 9 December 2011
10 Riaz Mohammad Khan, (2010), Afghanistan and Pakistan, Oxford University Press, Karachi, p. 181.
11 Rasul Baksh Rais, (1993), “Afghanistan and the Regional Powers”, 33(9) September, Asian Survey, p. 915.
12 For details regarding civil-military divides on supporting Hekmatyar, see Peter Tomsen, (2011), “The Wars of Afghanistan”, Public Affairs, Washington, pp. 294-95.
13Pakistan allowed Afghan officials to talk with Mullah Baradar. The Taliban has said that Baradar does not represent the Islamic Emirate, that he is a prisoner and not independent to take decisions, and also does not have the authority to speak on behalf of the Taliban. See Tariq Khan, “Secret Meeting: Afghan Official met ‘ex chief’ of Quetta Shura”, Express Tribune, 13 August 2012. Sumera Khar, “Pakistan Dragged its Feet on Nato Supply Route”, Tribune, 19 July 2012, online at: ht
14 Ambassador Ayaz Wazir in a presentation on “Confidence Building Measures between India and Pakistan: A Giant Leap or a Small Step Towards Peace?” at the conference “Securing a Frontline State: Alternate Views on Peace and Conflict in Pakistan” organized by Heinrich Böll Stiftung (HBS) and the Centre for Research and Security Studies, 8-9 December 2011, Islamabad, Pakistan.
15 Quarterly Research & News, Number 11-13, April 2011.
16 Jon Boone in Islamabad, Mon 15 Oct 2012 01.20 AEDT, The Guardian.
17 Babar Ayaz, (2011), “Will Jihadi Give Peace a Chance”, Daily Times, 4 October 2011.
18 Ibid.
19 Statement of Mahmood Khan Achakzai, of Pukhtunkhwa Milli Awami Party. See Ghawar Ghumnam, “Stress on Peace with our Own People”, Dawn, 30 September 2011.
20 Ghawar Ghumnam, “Stress on Peace with our Own people”, Dawn, 30 September 2011.
21 For details on Pakistan’s engagement in Afghanistan, see Rizwan Hussain, (2005), Pakistan and the Emergence of Islamic Militancy in Afghanistan, Ashgate, London.
22 Reuters, 5 June 2021