پاسخ شاه امان الله به اتهامات نادر شاه
قسمت دوم
ریوتر دربارۀ من چیزها شایع کرده است ولی خلاف حقیقت بودن ریوتر معلوم است حتى من و ملکه را نوشته که عیسایی شده ایم.
«نعوذ بالله منها» و این مخالفت او به من نه تنها بیاثر است، انشاءاللهالكريم يك خطا است که آنرا پسان حس خواهد کرد و این نکته را محمدنادر خوب میداند که کل شکایات در باب من صحيح نیستند. و من یکی از مفتخرين به پیروی توحید بوده گاهی حلقه کفر در گردن خود نمیاندازم. ولی اگر ریوتر نگفته باشد خودمحمدنادر ریوتر است و يك خبر دروغ ایجاد میکند که من علماء را بد گفته ام و خود را باین صورت حامی علماء جلوه دادن میخواهد و هم بدین صورت که خواهش روز بروز برای عودت من در وطن اظهار شده میرود و تعميم یافته است؛ جلو گیری کردن میخواهد.
من که علمای مدرسه عربيه را جمع کرده بودم آنها مرا خوب میشناسند که من به علماء صحیح احترام میکردم، ادارات تمیز و قضاء و مفتیهایی که من در وزارت عدلیه جمع نموده بودم مرا خوب مسلمان میدانند و همین علما و مشایخ همه طرف من بودند و بس. در رکاب من و به جهت من جنگ کردند و شهید شدند که هر کس نام آنها را میشناسد و فتوای جمعیتالعلماء در آن وقت نیز طبع گردیده که هرکس پالیده و دیده میتواند.
حملات دیگر شان عبارت ازینست که من ده کرور روپیه آورده ام.
این تماماً افترا است. چرا که ده کرور روپیه در افغانستا ن يك مشت موجود نبود و بانكهای اروپا موجود است که البته از آنها پرسیده شده میتواند و حقیقت را منکشف کرده میتواند.
بہتان دیگر شان اینست که من پولهایی که برای اشیای خریداری در اروپا آورده( بودم) آن را در جیب خود انداختم.
این پولها در کجا بودند و از کدام درك بموجب کدام فرمان گرفته شده. مبلغی که از خزانه به سفارتهای افغانی فرستاده شده بذريعه سفارتهای مذکور در بدل اسلحه و کارآمد به دول فرانسه و ایتالیا تادیه شده که در حساب سفارتهای مذکور به وزارت مالیه افغانستان موجود است. و کلا تحقیق کرده میتوانند.
من خودم اصول بودجه حکومتی را یعنی جمع و خرچ را اول دفعه در تاريخ وطن شیرین خود معرفی نمودم. با این اراده بود که مصرف خودسرانه که روسای حكومات عموماً به خیال و خواهش نفسانی خود اجرا میکنند آنرا جلو گیری و به تدریج دست تصرف کیفی پادشاه را از مالیه دولت کوتاه نمایم.
چطور میشود این طور يك شخص را به حیف و میل پول ملت طعن بدهند. برای همین بود که تا بودجه از مجلس وزرا و شورا نمیگذشت به معرض اجرا نمیآمد. در سال آخر که شورای ملی را تجویز و انتخاب مستقیم آزاد وکلا را برای شورای ملی معرفی نمودم نیز خیال داشتم که اختیار خرچ ملت را یك درجه بیشتر از سابق بدست وکلای ملت بگذارم تا آنها به تدریج به اصول بودجه دولتی و حق شرعی و طبیعی خود آگاه شده بروند.
با تلقین و معرفی این اصول، ساده و بیغرضانه مرا به حیف مال مملکت محققاً متهم ساخته نمیتوانند. البته غیرحق خلاف حقیقت گفتن، همه چیز ممکن است. من این مسأله را نه تنها در قوانین و نظامات نوشتم بلکه عملاً اجرا کردم و تحریرات من مثل اعلان خطمشی محمد نادر نبود که در آنجا صريح مسؤولیت حکومت را وعده داده و تا امروز برای مسایل مالی نی بلکه برای قتل بیگناهان که بیثبوت امر داده میشود هیچ مسؤولیتی برای خودش یا برادران او یا یکی از اقربای دور دست او موجود نیست. تنها قرابت با ایشان و خويشاوندان یا به یکی از منسوبان این خاندان از هر نظامنامه بیشتر کار میدهد.
در باب صدراعظم که اعتراض میکند که من مقرر نکردم، اینطور نیست که مینویسد.
من در اول سلطنت خود صدراعظم اعتمادالدوله مرحوم را مقرر کردم. و ایشان مدتی با این عهده بودند ولی چون نتیجۀ مطلوب برای مملکت از آن حاصل نبود ایشان از آن عهده علیحده کرده شدند؛ ولی بازهم گاهی در غیاب من و گاهی با وجود حاضر بودن من، وزير اول بیداشتن اسم صدراعظم بعضاً بنام وکیل مصروف این وظیفه بودند و چنانچه ایام وکالت محمد ولی خان که يك آدم صادق و خیرخواه و پاك نفس بود دلیل واضح است.
باز در سال دوم يك موقع دوم را زير امتحان گذاشتم که اگر خداوند بخواهد ادارۀ صدارت عظماء صحیح شود و این بود که شیراحمد خان رئیس شورا را که مناسب و لایق این کار میدانستم مامور تشکیل کابینه نمودم و التوای تشکیل کابینه مربوط به این بود که چون در سال ۱۳۰۷ وکلای شورای ملی جمع میشوند، رئيسالوزراء یا از خود وکلا و یا به مشورۀ وکلاء اشخاص کابینۀ خود را انتخاب نماید.
بیموقع نیست اگر من این سوال را بکنم که آیا ممکن است يك برادر امیر، برادر دیگر صدراعظم و برادر دیگر وزیرحربيه و يك شوهر خواهر مدیر طلبگیر و دیگر شوهرخواهر معیندربار و بچهکاکا وزیردربار و نواسه کاکا وزیرخارجه و بچه کاکا معینحربيه و شوهردختر کاکا نائبالحكومه و يك برادر سفیر در ماسکو و برادر دیگر وزیر مختار لندن و بچه کاکا وزیر مختار پاریس و بچه ماما وزير مختار در روم و خواهر زاده (اسدالله پسر ولينعمی شان اعلیحضرت شهید) سر سراوس باشد. آیا غیر از چپراسیگری جای دیگر برای دیگران میماند؟ و آیا دعوای وطنخواهی و بیغرضی و حقوق شناسی و ملت پروری با این احوال سر میخورد؟
اعتراض دیگر شان که چرا سركهای قدیم را گذاشته سرك نو کشیدم.
این سوال چقدر خندهآور است که من مسؤول سرک کشیدن هستم؛ آن هم سرکی که در نتیجۀ مشورۀ یك هیئت مهندسی آلمانی، ایتالوی، روسی و انگلیسی زیر کار گرفته شده بود. آیا من انجینیر و یا معمار بودم که مسؤليت عائد من است؟ اگر مراد ازین اعتراض که بین کابل و دکه و کابل و مزار شريف يك سرک منظم برای مملکت لازم شود و باید به همان راههای کاروانرو قناعت میشد. بازهم هر ذیشعور ی لزوم و احتياج این سركهای نو را بخوبی فهمیده میتواند. قابل این نیست که حتی به چنین سوال مضحك جواب داده شود.
باز حمله میکند که توجه به ترمیم سركها نکردم.
اگر رجوع به وزارت مالیه شود و دیده شود که چقدر پول از بابت سرك پولی عائد میشد و باز چقدر حکومت از عایدات دیگر برآن اضافه کرده خرج می کرد ماهیت این سوال هم ظاهر میشود. بلی بیگاری را که يك بار شاقه بر ملت عزیز بود و از يك طرف مالیه و سرك پولی میدادند و از دیگر طرف مانند حیوان بالای شان کار میشد منع نموده بودم. اگر این امر، سهو و خطای من بود، تنها این نظریات خود محمدنادر خواهد بود نه از عالم تمدن.
ادامه دارد