پاسخ شاه امان الله به اتهامات نادر شاه
قسمت سوم
میگوید من نظامنامه احتساب را اجرا نکردم.
برای نظامنامه مذکور به شورا امر داده شد که اول آنچه که شرع شریف، حکم میکند که یك آدم عامی یعنی هر فرد مسلم، بداند و بصورت یك رساله بسازند تا چاپ و در بین ملت نشر شود تا مردم برای همان احکام مبارك نزد اداره احتساب مسئول باشند تا ازین راه تکلیف یا زحمت سوال کردن لا محدود بعضی از محتسبين خود غرض عاید مردم نشود.
شورا يك جلد کتاب ساخت که نه تنها آن کتاب برای دانستن مردم عام هم زیاد"مشکل" بود بلکه احتساب را مبدل به حكومت کرده بود. و چون مراد از احتساب شرع شریف این نیست که مردم را دچار زحمت نماید بلکه مراد هدایت و فیض است، به شورا مشوره داده شد که ایشان نظر کافی نموده، رسالۀ مذکور را از نقطه نظر شرع مبارك که مقرون به استعداد تعلیم دینی مردم عوام باشد اصلاح نمایند تا پس از چاپ و نشر کردن در ملت اداره احتساب جاری شود. ولی پیش از تنظیم این رساله اختلال پیش آمد و اجرای آن ماند. این نیست که از روي تساهل در اجرای فرو گذاشت شده باشد.
دیگر میگوید که (۱۷) فقره که جرگه پیشنهاد کرده بود در اجرا نبود.
این غلط است که میگویید. فقرات مذکور جاری بود. وقتی که من به قندهار و سمت مشرقی و جنوبی رفتم. جرگه آنها در فقرات مذکور بعضی اصلاحات خواستند و من قبول کردم. اصلاحات مذکور از طرف جرگه محلی او شان شده بود و فقط در همان علاقه اجرا یافت نه در تمام افغا نستان. بعدها که لوی جرگه فقرات مذبور را برای کل افغانستان اصلاح و تعدیل نمود ولی اجرای تعديلات آن به طوری که لوي جرگه خواسته بود نشده بود که اختلال پیش آمد و تا آخر مطابق همان مواد اولیه جاری بود.
یکی از اعتراضهای دیگر اینست که من تنخواه سپاهیها را زیاد کردم ولی بعدها ندادم و تخفيف کردم.
چون وضعیت مالی مملکت در اثر جنگ استقلال زیاد خراب شد و این مطلب را عسکرهای غیور که ایشان از من بیشتر و بیشتر آرزومند سعادت و عزت ملك خود بوده و کمال صداقت و فداکاری را به من دارند. حس کردند از تمام قطعات نوشتند که ایشان به کمتر قناعت نموده و مملکت خود را دچار زحمت نمی کنند و خواستند که مواجب ایشان تنزيل شود. من هم ازین همدردی و احساسات حسنه ایشان تشکر نمودم و تنخواه ایشان تخفیف شد. باز که بحمدالله تعالی حالت مالی مملکت خوب شد مواجب شان عوض بیست روپیه با ماکولات به بیست و پنج روپیه رسید و تا آخر دوام داشت.
به من حمله میکنند که نفاق را در بین مردم میانداختم.
نعوذ باالله این بهتا ن محض است. گفتار و اعمال من همیشه گواه بوده است که من غیر از اتفاق و يك جهتی و همدردی به ملت عزیزم تعلیم نداده ام.کسانی که نطقهای مرا شنیده اند. خوب میدانند که این محض بهتان و تہمت است.
از جمله حملات شان اینست که من چرا بخارای مسلمان را معاونت کردم.
پس ازینکه دولت روسیه استقلال بخارا را شناخت به مناسبت همسایه داری و دوستی دو دو توپ و دو فیل به قسم هدیه و يك افسر و چند افراد در اثر خواهش بخارا برای تعلیم عسکری آنجا فرستادم. این مسأله حمل بر مخالفت با دولت روسیه نمیشود زیرا مقابله و جدال با دوتوپ سیستم قدیم و چند نفر با يك حکومت بزرگی مثل روسیه غیر ممکن بوده است. نقطه نظر من استقلال دادن بخارا مقابل روسیه گاهی نبوده چه اساس سیاست من با تمام همسایههای افغانستان معاونت دوستانه و بیطرفانه بوده و این مسأله به خود محمدنادر بیشتر معلوم است. آیا چرا از خطای بزرگی که خود او در ریاست تنظيميه خود در قطغن مرتکب شده بود و من آن را اصلاح کردم، ذکر نکرده خاموشی میگزیند.
میگوید من با مهاجرین برادران هندی بدعهدی کردم.
با برادران مهاجرين هندی هیچ يك خلاف عهد نشد بلکه از آنچه در اعلان مقرر شده بود زیادهتر با ایشان رفتار شد. چنانچه بعضی ایشان که خواستند در افغانستان اقامت کردند و بعضی شان که خواستند برگشتند. این واضح کردنیست که احساسات و افکار مرا برادران هندی من نسبت به خود خوب میدانند و اظهار احساسات ایشان در وقت انقلاب نسبت به من دلیل این مدعا است. این یاوهسرایيها و پروپاگاندها در احساسات خیرخواهانه من صدمه نمیزند چرا یکدیگر را خوب می شناسیم.
مینویسد من چرا روی خانم خود را باز کردم.
وقتی که من عازم اروپا شدم ضرور دانستم با خانم خود بروم تا مورد اشتباهات بیجای مخالفین خود نشوم باز چیزی که درین مسأله از من سهو شده باشد از درگاه خداوند غفور عفو میخواهم و امیدوارم چون نیت من بد نبوده است حضرت خدا وند غفار و رحیم ببخشاید.
جای دیگر اظهار میکند که متعلمات را چرا برای داکتری زنانه به ترکیه فرستادم.
فرستادن متعلمات برای حفظ ستر و ناموس اهالی مملکت بود تا زنها را از معالجه طبيبها و داکترهای مرد مستغنی بسازد و باز متعلمات به مملکت برادر مسلمان فرستاده شدند نه اروپا و آنها زیر نگرانی سفارت افغانی آنجا تحصیل میکردند. من یقین دارم که هر آدم با ناموس میخواهد که ناموس آن توسط خواهران مسلمانش علاج شود. نسبت با اینکه معالج ناموسش يك مرد بیگانه باشد.
اعتراض دیگر اینجا است که من زمینها و دكاكين عينالمال را به فابريكها بدل کردم.
دولت برای مهاجرین زمینها و برای بعضی موسسات خود عمارات لازم داشت و از طرف دیگر بودجه مملکتی اجازه خرید را به پول نقد نمیداد و هم این دور افتاده وطن برای اینکه از بیتالمال برای گذران خود با اصرار هر ساله شورای ملی چیزی نمیگرفتم. وزارت مالیه تجویز نمود که بقیه عمارات و زمین عینالمال را برای دولت بخرند و به عوض آن بعضی فابریکههایی که چلاندن آن کار دولت نبود به من بدهند. این تجویز را من قبول کردم و بعضی مردم که ایشان هنوز در کابل هستند و مخصوصاً به میرزا محمد ایوب خان امین عينالمال که حالا وزیر مالیه است خوبتر معلوم است مشوره کردم که این فابریکهها اسهام شود و در معرض فروش عموم گذارده شود تا به صورت شرکت فابریکهها دایر شود و هم مردم مستفید شوند و هم فکر طرز شرکت فابریکهها در وطن پیدا شود و مردم تشویق شوند.
من بسیار خوش هستم که مردم مملکت عزیزم مرا میشناسند طرز زندگی ساده مرا که از پوشیدن رخت کهنه و پاره هم خودداری نکرده ام. میدانند و میفهمند که استعمال لفظ «عیاشی» به نسبت من ظلم و بهتان است.
در باب منع و جلو گیری نکردن از شراب بمن اعتراض میکند.
ورود شراب، فرو ختن شراب شدیداً موقوف بود و سخت از طرف اداره گمرك دقت میشد. مرتکبین آن حتی اگر مردم بسیار و کلان و مهم میبودند زیر جزای شرعی می آمدند که فرو گذاری درین باب هیچ وقت نشده، برعکس این مسأله که میتواند نشان دهد که در زمان موجود کسی به جزای شراب نوشی رسیده باشد ولی در وقت من این جزا اجرا می شد.
ادامه دارد